خان بی خان نام مستندی است که هادی معصوم دوست آن را با یک دوربین شخصی و در فضای کاملاَ خانوادگی ساخته و شاید یکی از کمخرجترین فیلمهای شرکت کننده در فستیوال سینما حقیقت همین کار باشد که به خاطر سادگی و آشنائی خیلی از مضامین طرح شده در آن، برای مخاطبان بسیاری جذاب بود.
داستان از این قرار است که یک مادر پیر و زمینگیر، با قدرت تکلمی که کم کم در حال ازبین رفتن است، در بستر کهولت افتاده و قرار میشود هر کدام از فرزندانش یک شب از هفته را در منزل او بمانند. این زن چند پسر و یک دختر دارد، دختری که مادر کارگردان فیلم است و همسرش را از دست داده. خواهر و برادرهای فیلم همه با هم قهر هستند.
قسمت عمدهای از فیلم در اتاق منزل این مادر پیر میگذرد و خواهر و برادرها یکی یکی جلوی دوربین میآیند و دلایل قهر بودنشان با بقیه را توضیح میدهند. بیان این دلایل گاهی باعث خنده مخاطبان در سالن سینما میشد، بخصوص اینکه تمامی این افراد لهجه شیرین لری هم داشتند و همین به خودمانی و بانمکتر شدن روایت کمک میکرد.
کارگردان در قسمتی از فیلم با بیرون بردن دوربین از اتاق مادربزرگ، یک روایت تکمیلی را به کار ضمیمه میکند. پدر او معلم بوده و در شهرک فرهنگیان منزلی را خریداری کرده بود که پرداخت اقساط آن بیست سال طول کشید. بعد از فوت پدر، حامد، برادر بزرگتر کارگردان، منزل پدرشان را به زور دگـَنک و علیرغم مخالفت مادر برای فروش گذاشت تا بتواند با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند. مادر هم با باقیمانده پول خانه، زمینی را به طور قولنامهای خریداری کرد که بعدها معلوم شد اساساً سند آن به نام شخص دیگری است.
این زن در زمان روایت فیلم ده سالی میشود که پلههای دادگاه و دادگستری را برای پس گرفتن حقش بالا و پایین میرود، برای پولی که بیست سال از بهترین سالهای جوانیاش را پای کسط و قسط آن گذاشته بود. هادی هم که کارگردان فیلم است، سر همین قضیه با برادرش حامد قطع رابطه کرده؛ یک خانواده یا بهتر بگوییم یک خاندان کاملاً از هم فروپاشیده. گویا پدر بزرگ این خاندان، یک خان روستایی بوده و در زمان حیات او، حتی بعد از مهاجرت خانواده به شهر، جذبه و اتوریته این مرد باعث جمع شدن تمام بچهها دور هم میشده، اما حالا... نام خان بی خان هم که روی کار گذاشته شده، به نبود پدربزرگ و از هم گسیختگی واحد اجتماعی یک فامیل اشاره دارد.
در طول نمایش فیلم و هنگامی که بچهها در خانه مادرشان هستند، مرتب از تلویزیون دو موضوع عمده پخش میشود؛ یا سریال خانه سبز و یا اخبار مذاکرات هستهای. این انتخابها کاملاً معنای خودشان را در بافت روایی کار جار میزنند؛ خانه سبز کنایه به وضعی است که داشتیم و دیگر نداریم: این شاید به وضع اجتماعی کل مردم ایران و روابط بینافردی و فامیلیشان اشاره دارد و از طرف دیگر مذاکرات دیپلماتیک: یعنی برای اینکه بتوانیم با دنیا گفتگو داشته باشیم، اول باید خودمان با خودمان دیالوگ برقرار کنیم.
البته در قسمتهای انتهایی کار تلویزیون منزل مادربزرگ تصاویر مربوط به عید نوروز را هم نشان میدهد که پخش آن، هم کارکرد تایمینگ و مشخص کردن بازه زمانی اتفاقات را دارد و هم بار دراماتیک پیدا میکند، چنان که با قـبسهبرداری از نام خود فیلم، میشود نام این سکانسها را (نوروز بی نوروز) گذاشت.
هادی در اواخر کار با برادرش قرار میگذارد تا همدیگر را ببینند. حامد مثل هادی یک ربع زودتر سر قرار میآید و این نشان میدهد که آنها به از سرگیری ارتباطات مشتاق هستند اما بعد معلوم میشود که این دو نفر بعد از مدتها دوری، دیگر نمیتوانند صمیمیت قبل را با هم برقرار کنند. جو بین آنها سنگین و تشریفاتی شده و دیگر برادرانه نیست.
خان بی خان فیلم تلخ اما تفکر برانگیزی است. در انتهای کار که تصویر فید به سیاهی شد و نام سازنده اثر روی پرده آمد، مخاطبان به رسم معمول جشنوارهها کف زدند اما ناگهان دوباره به فیلم برگشتیم و صدای لااله الا الله آمد؛ مادر خانواده فوت کرد! صدای کف زدن حضار در اتمسفر صحنههای تشییع و تدفین و عزاداری ماسید و این دقیقاً همان تأثیری است که قرار بود فیلم بر مخاطبش بگذارد.
سکوتها و پچ پچههای مخاطبان موقع بیرون آمدن از سالن سینما به نظر میرساند که غم و اضطرابی بابت این سوال که (ما واقعاً به کجا و به چه سمتی در حال عزیمت هستیم؟) ذهن همه را در خود فرو برده بود. این بار مخاطبان احوالی را نداشتند که بعد از تماشای فیلم مادر مرحوم علی حاتمی داشتند، گویا تحلیلها تلختر شدهاند.
یادداشت از میلاد جلیل زاده