هرکدام از کتابهاى آسمانى براى خود نام خاصى داشته است،قرآن نیز که مجموعه آیاتى است که از طریق وحى به جان ودل پیامبر گرامى اسلام نازل شده، داراى نام ویا نام هایى است که در خود قرآن آمده است.
البته درست روشن نیست که درزمان حیات پیامبر از قرآن به چه نام مشخصى یاد مى شد، اما تکرار کلمه قرآن در جاى جاى مجموعه وحى الهى، این گمان را تقویت مى کند که این مجموعه به همان نام قرآن خوانده مى شد.
همچنین در روایاتى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) وائمه(علیهم السلام) درباره فضل قرآن نقل شده نام "قرآن" و"مصحف" و"کتاب الله" تکرار شده است.
به هرحال براى قرآن این کتاب آسمانى مسلمانان، نام هاى گوناگونى در خود قرآن اطلاق شده است که هرکدام بیانگر بعد خاصى از قرآن وداراى بار ویژه اى است.
درمورد تعداد نام هاى قرآن بعضى ها افراط کرده وهر صفتى را که در قرآن براى قرآن ذکر شده است،به عنوان "نام" تلقى کرده اند مثلاً از قاضى شیظله نقل شده که قرآن پنجاه وپنج اسم دارد(1) در مقابل بعضى ها هم گفته اند قرآن فقط یک اسم دارد وآن قرآناست وبقیه همه صفات قرآن مى باشد.
ما تصور مى کنیم همانگونه که قول اول نمى تواند قابل قبول باشد ومثلاً نمى توانیم یکى از اسامى قرآن را عربى ویکى را امر ویا حبل بدانیم، همچنین قول دوم نیز با واقع تطبیق نمى کند زیرا نام هائى مانند فرقان وذکر وکتاب اگر هم در قرآن به عنوان صفت ذکر شده باشد لااقل در عرف مسلمین به عنوان نام تلقى شده است ومى توان آنها را "علم منقول" دانست همانگونه که خود کلمه "قرآن" نیز همین حکم را دارد.
اینک صفاتى را که میتوان از آنها به عنوان نام هاى قرآن یاد کرد، مورد بحث قرار مى دهیم:
1 ـ قـرآن
معروفترین نام مجموعه وحى محمدى همان قرآن است واین نام بیشتر از همه نام هاى دیگر، در خود قرآن آمده ودر طول قرن ها ونسل ها کاملاً جاافتاده است این کلمه شصت وهشت بار در قرآن تکرار شده که درهمه جا به معنى همین کتاب آسمانى است جز در دو مورد که به صورت قرآن الفجر ذکر شده منظوراز آن نماز صبح مى باشد(سوره الاسراء آیه 78).
کلمه قرآن بیشتر به صورت تنها ذکر شده وگاهى هم با صفت هائى چون حکیم، مبین، مجید، کریم، عظیم، ذى الذکر، عربى ودر مواردى به صورت هذاالقرآن آمده است که در بخش هاى آینده به آنها خواهیم پرداخت.
بحث مهمى که در اینجا وجود دارد بحث در اشتقاق واژه قرآن است واینکه آیا اساساً کلمه قرآن یک واژه عربى اصیل است ویا از واژه هاى دخیل مى باشد؟ وبه فرض اول ماده اشتقاق آن چیست؟
بعضى از نویسندگان معاصر به پیروى از برخى مستشرقان غربى احتمال داده اند که واژه قرآن یک واژه غیر عربى است که مانند بسیارى از واژه هاى سریانى وآرامى وعبرى در اثر مجاورت عرب ها با این زبانها وارد زبان عربى شده است. «بلاشر» و«کرنکو» گفته اندکه قرآن از کلمه "قریانا" که یک واژه سریانى یا عبرانى است وبه معنى خواندنى وخوانده شده، آمده; گرفته شده است.(2) بعضى از نویسندگان معاصر عربى این احتمال را بعید ندانسته وآن را پذیرفته اند.(3)
ما تصور مى کنیم به مجرد مشابهت واژه اى با واژه اى نباید آنها را همریشه ویکى را متخذ از دیگرى دانست مگر اینکه دلیلى در دست باشد زیرا اگر این باب باز شود ادبیات دچار هرج ومرج خواهد شد وکسانى از آن سوء استفاده خواهند نمود همانگونه که اخیراً چنین چیزى اتفاق افتاده وکسانى گفته اند قریش از "کورش" ومکه از "مهکه" وابراهیم از "بهرام" وچاه زمزم از "زمزمه" گرفته شده است.(4)
شک نیست که در زبان عربى وحتى قرآن واژه هاى دخیل وبیگانه وجود دارد اما باید در این موضوع دقت واحتیاط لازم را به عمل آورد وبه قدر متیقن بسنده کرد.
به هرحال ادباء ودانشمندان اسلامى واژه قرآن را یک واژه اصیل عربى مى دانند ولى در ریشه اشتقاق آن اختلاف دارند، اکنون ماگفتار چند تن از صاحبنظران را در این باره نقل مى کنیم وسپس به جمع بندى آن مى پردازیم.
ابن اثیر مى گوید:
معنى اصلى واژه «قرآن» جمع کردن است. قرآن را قرآن گفتند به این جهت که آن، قصه ها وامرونهى ووعده ووعید را جمع کرده ونیز آیات وسوره ها را به یکدیگر پیوسته است وقرآن مصدر است مانند غفران وکفران...(5)
ابن منظور مى گوید:
ابواسحق نحوى گفته است که کلام خداوند را که به پیامبرش نازل کرده، کتاب وقرآن وفرقان مى نامند. این کتاب را از آنجهت قرآن مى نامند که سوره ها را جمع کرده وآنها رابه هم پیوسته است... واز شافعى نقل شده که قرآن اسم است وهمزه ندارد واز ماده "قرئت" اخذ نشده است بلکه قرآن اسم کتاب خداست مانند تورات وانجیل.
طبرسى مى گوید:
قرآن در اصل به معنى خواندن است وآن مصدر قرئت به معنى تلاوت کردم مى باشد این معنى از ابن عباس نقل شده وبعضى ها گفته اند که قرآن به معنى مقروء آمده از باب استعمال مصدر به معنى مفعول مانند کتاب وحساب که به معنى مکتوب ومحسوب آمده است.
راغب اصفهانى مى گوید:
قرائت به معنى پیوند دادن حروف وکلمات به یکدیگر در مقام ترتیل مى باشد کلمه قرآن به کتابى که بر محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل شده اختصاص یافته است، همچنانکه تورات بر کتاب موسى وانجیل بر کتاب عیسى اطلاق مى شود. بعضى از علماء گفته اند که در میان کتب آسمانى به این کتاب قرآن گفته شده از آن جهت که قرآن ثمره همه آن کتابها بلکه ثمره همه علوم را جمع کرده است(6)
دکتر صبحى صالح مى گوید:
فراء گفته است که قرآن از قرینه مشتق شده زیرا آیات آن شبیه یکدیگر وگویا که قرینه هم هستند واشعرى گفته است قرآن از "قرن" مشتق شده که به معنى ضمیمه کردن چیزى به چیزى است زیرا که سوره ها وآیات قرآن ضمیمه یکدیگرند... ولحیانى گفته است قرآن مصدر مهموز بروزن غفران مى باشد واز قرء به معنى تلاوت کردن مشتق شده ومصدر به معنى مفعول است.(7)
از این گونه تعبیرات در کتب لغت وتفسیر وعلوم قرآن بسیار است وما نمونه هائى از آن را نقل کردیم بقیه تکرار همین مطالب است از جمع بندى این گفته ها، نظریات واقوال زیر بدست مى آید:
1 ـ قرآن اسم خاص کتاب خداست ونه مشتق است ونه مهموز (شافعى)
2 ـ قرآن از قرن به معنى ضمیمه کردن آمده (اشعرى)
3 ـ قرآن از قرء به معنى جمع کردن آمده است (ابن اثیر وابواسحق)
4 ـ قرآن از قرء به معنى خواندن وقرائت کردن آمده است (طبرسى ولحیانى)
به این اقوال دو قول هم از مستشرقین اضافه مى کنیم:
1 ـ قرآن به معنى تبلیغ کردن است (بلاشر)(8)
2 ـ قرآن به معنى باصداى بلند وخوش خواندن است (پطروفشسکى)(9)
ما تصور مى کنیم که قرآن اسم خاص کتاب آسمانى اسلام است وهمه معانى ذکر شده را مى توان در آن لحاظ کرد. وقتى کسى قرآن مى خواند هم کلمات وآیات آن را به یکدیگر ضمیمه کرده وجمع نموده وهم مى خواند وهم تبلیغ مى کند وهم با صداى بلند وخوش مى خواند. (چون مطالعه بى صدا را نمى توان قرائت نامید)
2 ـ فرقـان:
یکى دیگر از نام هاى قرآن «فرقان» است که در چندین آیه از قرآن کریم این اسم آمده است پیش از آنکه به بحث هاى ادبى ولغوى درباره فرقان بپردازیم، دو نکته را خاطرنشان مى کنیم:
1 ـ فرقان اسم خاص قرآن نیست وبه کتب آسمانى دیگر نیز اطلاق مى شود بطوریکه در خود قرآن به کتاب آسمانى موسى فرقان اطلاق شده است.
ولقد آتینا موسى وهارون الفرقان(10)
همانا به موسى وهارون فرقان را دادیم.
2 ـ بعضى از روایات ائمه معصومین علیهم السلام استفاده مى شود که فرقان به همه قرآن اطلاق نمى شود بلکه به محکمات آن اختصاص دارد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
القرآن جملة الکتاب والفرقان المحکم الواجب العمل به (11)
قرآن همه کتاب است وفرقان محکماتى است که عمل به آن واجب است.
واژه «فرقان» بدون شک از ماده (فرق) مشتق شده که به معنى جدا کردن وفاصله انداختن میان دو چیز است وقرآن از آن نظر فرقان نامیده مى شود که میان حق وباطل ودرست ونادرست فرق مى گذارد وتمییز مى دهد. در اینجا نیز مصدر به معنى فاعل آمده است.
بعضى از نویسندگان معاصر درباره واژه فرقان نیز (مانند قرآن) احتمال داده اند که مأخوذ از ریشه آرامى ویا سریانى بوده باشد(12)، اما همانگونه که پیش از این گفتیم چنین امرى دلیل مى خواهد ومجرد تشابه کافى نیست. گستردگى اشتقاقات این ماده در زبان عربى، اصل عربى بودن آن را تأیید مى کند.(13)
صدرالمتألهین شیرازى در مورد قرآن وفرقان وفرق میان این دو ومرتبه وجودى هرکدام از آنها بیانى دارد که خلاصه آن چنین است:
قرآن در لغت به معنى جمع کردن وفرقان به معنى جداکردن است، قران اشاره به علم اجمالى است که به عقل بسیط معروف است که عبارت است از علم به همه موجودات به نحو بسیط واجمالى. وفرقان اشاره است به علم نفسانى که در نفوس فاضله تکثر پیدا کرده است ونفس گرامى پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)در یک مقام، عقل بسیط قرآنى است که با همه معقولات متحد است ودر یک مقام، لوح نفسانى است که در آن تفاصیل همه علوم وصور حقایق قرار گرفته است واین مصحفى که هم اکنون در دست ماست از جهتى قرآن واز جهتى فرقان است.(14)
شاید بتوان گفت که حقایق آیات الهى در مقام جمع الجمعى قرآن ودر مقام شهود وعینیت فرقان است ویا بگوئیم در نسبت به حق تعالى قرآن در نسبت به بندگان فرقان ویا بگوئیم در مقام اعتقاد قرآن ودر مقام عمل فرقان است...
تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا(15)
مبارک است کسى که فرقان را بر بنده خود نازل کرد تا به همه جهانیان نذیر وبیم دهنده باشد.
3 ـ صحف ـ مصحف:
یکى دیگر از نام هائى که در قرآن براى قرآن ذکر شده «صحف» مى باشد که بعدها به صورت مصحف رواج یافت، البته در قرآن کریم به همه کتاب هاى آسمانى «صحف» اطلاق شده مانند صحف ابراهیم وموسى، این واژه در هشت مورد در قرآن استعمال شده که از جمله آنها این آیه است:
رسول من الله یتلوا صحفاً مطهره(16)
پیامبرى از خدا که صحف پاک را تلاوت مى کند.
مصحف به مجموعه صحیفه هاى نوشته شده اطلاق مى شدو ولذا پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به نسخه هایى از قرآن که مربوط به شخص خاصى مى شد گفته مى شد مانند: مصحف ابن مسعود، مصحف عثمان ومصحف معاذ; بنابراین مصحف وجود کتبى قرآن است ولذا روایاتى در فضیلت خواندن قرآن از روى مصحف وارد شده واینکه نور چشم را زیاد مى کند(17)
به نظر مى رسد که مصحف به مجموعه اوراقى گفته مى شود که در آن متون مذهبى ومقدسى نوشته شده باشد اگرچه کتاب آسمانى پیامبران هم نباشد ولذا مى بینیم که به کتاب حضرت فاطمه(علیها السلام) دختر گرامى پیامبر، مصحف فاطمه گفته مى شود کتابى که در آن علوم اولین وآخرین آمده ودر اختیار ائمه معصومین(علیهم السلام) بوده وبدون شک منظور از آن قرآن نیست(18).
4 ـ ذکـر:
این نام نیز در قرآن به قرآن اطلاق شده است. با ملاحظه بعضى از آیاتى که در آنها ذکر به معناى قرآن آمده چنین استنباط مى شود که ذکر به معنى رابطه پیامبر با خداست ومنظور ثبت شدن حقایق غیبى در خاطره وذهن پیامبر است حقایقى که از طریق وحى الهى دریافت مى کند همانگونه که وجود لفظى این حقایق کلام ووجود کتبى آنها کتاب است، وجود ذهنى وعقلى آنها هم ذکر است با این تفاوت که کلام وکتاب هردو کار خداست ولذا کلام الله وکتاب الله گفته مى شود ولى ذکر کار پیامبر است وبهمین جهت به قرآن ذکرالله گفته نمى شود.
البته این برداشتى که ما از ذکر کردیم منافات ومغایرتى با این ندارد که بگوئیم ذکر بودن قرآن به معناى یادآورى وتذکر احکام ومعارف الهى به مردم است ویا بگوئیم قرآن از آنجهت ذکر است که علو وشرف دارد. همچنانکه در لغت به این معانى آمده است.(19)
از جمله مواردى که از قرآن به عنوان ذکر یاد شده است آیات زیر مى باشد:
انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون(20)
ما ذکر (قرآن) را نازل کردیم وما نیز نگهبان آن هستیم.
وهذا ذکر مبارک انزلناه(21)
واین ذکر مبارکى است که نازل کردیم.
در قرآن کریم حدود بیست بار واژه ذکر به معنى قرآن آمده است.
5 ـ کتـاب:
شاید بتوان گفت در قرآن کریم پس از واژه قرآن بیشتر از هر واژه اى کلمه کتاب در مورد قرآن بکار رفته است. این کلمه گاهى به صورت مفرد وگاهى با اضافه وبه صورت کتاب الله وگاهى همراه با صفاتى مانند مبین وحکیم ومنیر ومسطور ومتشابه وغیر اینها ذکر شده است.
دانشمندان علم لغت واژه کتاب را به معناى جمع کردن چیزى بر چیزى دانسته اند(22) وعلت اینکه به نوشتار کتاب گفته مى شود این است که حروف وکلمات با یکدیگر ضمیمه مى شوند. البته مى دانیم که کتاب به معناى مکتوب است. اطلاق کتاب بر قرآن نیز از آن نظر است که قرآن کلمات وحروف را در سطرها جمع کرده ویا سوره ها وآیه ها را جمع کرده است.
در قرآن کریم به همه کتاب هاى آسمانى که بر پیامبران نازل شده کلمه کتاب اطلاق گردیده است ولى بیشتر در مورد قرآن بکار رفته که از براى نمونه به دو آیه اشاره مى کنیم:
الحمدلله الذى انزل على عبده الکتاب ولم یجعل له عوجا(23)
سپاس خداوندى راکه بربنده خود کتاب را نازل کرد ودرآن کجى قرارنداد.
ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء وهدى ورحمه(24)
وبرتونازل کردیم کتاب راکه بیان کننده همه چیز ومایه هدایت ورحمت است.
در عرف دانشمندان اسلامى وفقهاء واصولیین ومتکلمین منظور از کتاب الله همان قرآن است واصطلاح کتاب وسنت ناظر به همین است وگاهى هم کتاب الله گفته مى شود همانطور که این تعبیر در حدیث معروف ثقلین آمده است.
آیا کتاب خدا با کلام خدا تفاوت دارد؟
مرحوم صدرالمتألهین مى گوید: فرق میان کلام خدا وکتاب خدا مانند فرق میان بسیط ومرکب است وگفته شده است که کلام از عالم امر وکتاب از عالم خلق است وکلام وقتى تشخص یافت کتاب مى شود.(25)
طبق این نظر کلام اصل وریشه کتاب است وطبعاً از حیث رتبه مقدم بر آن مى شود اما ما تصور مى کنیم که عکس این مطلب درست است وریشه واساس ومادر کلام خدا کتاب خداست زیرا که این کتابى که بر جان ودل پیامبر نازل شده وهم اکنون در اختیار ماست صورتى است از حقیقت والائى که نزد خداست واز آن حقیقت به لوح محفوظ وکتاب مکنون وکتاب مبین ورقّ منشور وام الکتاب تعبیر مى شود. جایگاه علوم ودفتر علم ازلى خداوند، رمز اصلى وکلید فهم اینکه چگونه قرآن بیان کننده همه چیز (تبیان کل شىء) است نیز در همین است این مطلب را بطور مشروح در آینده بحث خواهیم کرد.
حال مى گوئیم وقتى کتاب تشخص پیدا مى کند وتنزل مى یابد، به صورت کلام به گوش رسول مى رسد وکتاب خدا کلام خدا مى شود مگر اینکه کتاب را به معناى کاغذ ومرکبى بگیریم که کلمات خدا در آن وبا آن نوشته شده است.
پی نوشت ها :
1 ـ زرکشى، البرهان فى علوم القرآن ج 1 ص 272.
2 ـ دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن; ص 25.
3 ـ دکتر صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن ص 20.
4 ـ یوسف فضائى جامعه شناسى دینى جاهلیت قبل از اسلام (قسمت یادداشتها ص 140).
5 ـ ابن اثیر، النهایه ج 4 ص 30.
6 ـ راغب اصفهانى، المفردات ص 414.
7 ـ صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ص 18ـ19.
8 ـ رژى بلاشر، در آستانه قرآن ص 133.
9 ـ پطروفشسکى، اسلام در ایران ص 111.
10 ـ سوره انبیاء، آیه 48.
11 ـ اصول کافى، ج 2 ص 630.
12 ـ صبحى صالح; مباحث فى علوم القرآن، ص 20.
13 ـ رجوع کنید به زمخشرى، اساس البلاغه ص 472 واگر اشتقاق اکبر این درید را بپذیریم و«فلق» را هم از ریشه فرق بدانیم اشتقاقات بیشترى خواهیم داشت.
14 ـ ملاصدرا; اسرار الایات، ص 13.
15 ـ سوره الفرقان، آیه 1.
16 ـ سوره بینه، آیه 2.
17 ـ اصول کافى ج 2 ص 613.
18 ـ رجوع شود به علامه مجلسى، مرآة العقول ج 3 ص 55 شرح آیات مربوط به مصحف فاطمه.
19 ـ فیومى، المصباح المنیر ص 253.
20 ـ سوره الحجر، آیه 9.
21 ـ سوره الانبیاء، آیه 50.
22 ـ ابن فارس، مقائیس اللغة ج 5 ص 158.
23 ـ سوره کهف، آیه 1.
24 ـ سوره نحل، آیه 64.
25 ـ ملاصدرا، اسرار الایات ص 16.
ارسالی از طرف کاربر محترم : amirpetrucci0261
/ع