ماهان شبکه ایرانیان

رابطه دین و اخلاق در اندیشه کانت

آغازسخن   دین واخلاق از واژگانی است که به درازای تفکر و یا خلقت بشر بازمی گردد، اگر نگوئیم این دو تلازم دارند، واژگانی هستند که در توسعه همدیگر نقش اساسی دارند، جامعه اخلاقی استعداد دین باوری دارند و جامعه دینی اخلاق را جزء لاینفک زندگی و فرهنگ خویش می دانند

رابطه دین و اخلاق در اندیشه کانت

محرم علی خلیلی

آغازسخن
 

دین واخلاق از واژگانی است که به درازای تفکر و یا خلقت بشر بازمی گردد، اگر نگوئیم این دو تلازم دارند، واژگانی هستند که در توسعه همدیگر نقش اساسی دارند، جامعه اخلاقی استعداد دین باوری دارند و جامعه دینی اخلاق را جزء لاینفک زندگی و فرهنگ خویش می دانند. سخن در این است که اصالت و تقدم از آن کدام است، از آنجهت که این جستار روی نظریات کانت متمرکز است درحیطه نظریات ایشان به این موضوع پرداخته می شود. ضروری است مقدمةً به بررسی وضعیت دینی واخلاقی، ظرفیت زمانی ومکانی که کانت درآن پروریده است(جامعه غربی) پرداخته شود، که بطورکلی می توان گفت جامعه غربی از این لحاظ دومقطع بسیارحساس ومتفاوتی را پشت سرگذاشته است.
الف : جامعه غربی قبل ازرنسانس: منظور مدت زمانی است که جامعه غربی درحاکمیت مطلق کلیسا، دست وپنجه نرم می کنندومردم این دیاردرتفکر، تعلیم وتعلم، اقتصاد وجلوه های دیگر از حیات اجتماعی کاملا مطیع فرامین اربابان کلیسا هستند.
ب : جامعه غربی پس ازرنسانس: رنسانس درستیزکامل بادین واخلاق وهرنوع تعبد، حیات خویش را آغاز، و با بسیج کردن « ابر و باد و مه وخورشید و فلک» جهت دین زدائی ازجامعه متمدن اروپائی حیات خویش را ادامه می دهد. اما فطری بودن دین مانع ازآن می شود که تلاش گران دراین عرصه به اهداف خویش نائل آیند، بلکه علی رغم آن، دین درلایه های مختلف زندگی انسان ها ی مدرن غربی چهره نمائی می کند.(1) مثلا درآلمان(2) افراد هرساله درفرم مالیاتی خود به یک سوال باید پاسخ بدهند. آیاعضو کلیسا هستند؟ واگرهستند عضوکدامین کلیسا؟ در بلژیک هرسال دوبار بچه های مدارس را به کلیسا برای اعتراف، طبق آیین کلیسای کاتولیک، می برند،در امریکا تا حدود چهل سال پیش هریکشنبه صندلی های سالن اصلی کنگره راجمع می کردند وقسمت اصلی ساختمان را که محل تشکیل جلسات روزانه مجلس یاکنگره است دراختیار کلیسا می گذاشتند، وکنگره امریکا کار خود را بادعا خواندن آغازمی کند، وهمینطورسازمان های مذهبی درصحنه سیاست امریکا بسیار فعال هستند و از مراسم مذهبی برای تبلیغ به نفع یک کاندیدایایک حزب سیاسی نهایت استفاده را می کنند، و در فنلاند 70 درصدخود را مسیحی معتقد اعلام کرده اند، و30% خود راسکولاریافرد غیردینی دانسته اند، بیشتر کشورهای اروپائی تا اوایل این قرن دین رسمی داشته اند و ناخن شماری هم بوده اند که کلیسای رسمی را لغو کرده اند. (3)تلاش های زیادی درجهت سکولاریزه کردن این کشورهای صورت گرفته است اما تاهنوز آنطوریکه باید، موفق نبوده است.
ایمانوئل کانت ازجمله کسانی است که دردامن رنسانس غربی تولد یافته و از پستان مادران چون سکولاریسم،اومانیسم، فمینسم، کاپیتالیسم، و..... شیرمکیده است، طبعا باید کاملا لائیک و متنفر از دین و اخلاق ببارآمده باشد، اما واقعیت خلاف آن را نشان می دهد، درحالات و شرایط مختلف، و با زبان وبیان های مختلف وگاها بازبانی بی زبانی ازدین واخلاق صحبت می کند.

کلیات
 

دین : دین ازمسائلی است که ذهنی بسیاری از اندیشمندان را بخود مصروف کرده است، وهرکدام بزبانی وبیانی به تعریف دین پرداخته اند، واین خود بیانگرآن است که تعریف واحد وجامعی از دین وجود نداشته باشد ، ساموئل کینگ از اندیشمندان غربی اعتقاد دارد که از دین، هزاران تعریف ارایه شده است.(4) دراینجا لازم است فهرستی ازتعاریف دین درجامعه غرب را ذکرکرده وسپس تعریف کانت ازدین را که موضوع بحث می باشد بیاوریم.
1- تی یل(1902-1830) دین وضعیتی روحی یاحالتی ناب وحرمت آمیزی است که آن را خشیت می خوانیم.(5)
2- برادلی(1924-1864) دین کوششی است برای اینکه حقیقت کامل خیررا درتمام وجوه هستی مان بازنمایم.(6)
3- شلایرماخر: دین عبارت است از احساس خدا آگاهی(7)
4- تعریف کانت : دین عبارت است از شناخت تکالیف مابه عنوان احکام الهی(8)

اخلاق
 

کانت اخلاق را چنین تعریف می کند: «اخلاق عبارت است از نسبت کارهای آدمی به استقلال اراده، یعنی به قانون گذاری عام بالقوه ، به وسیله آیینها(قاعده ها)ی کردار او»(9)

کانت
 

گفته اند سقراط فلسفه یونان را بدودوره قبل وبعد ازخود تقسیم کرد، هم چنین دکارت به حدفاصل فلسفه
قدیم وجدید شهره است. ودرمورد کانت نیزگفته اند فلسفه را بدوبخش تقسیم کرد،‌ وی هرچند ازاندیشه متقدمین ازخود چون؛ دکارت، هیوم،‌وروسو متأثربوده است. اما اندیشه های او بدیدگاهی جدید ومستقلی درفلسفه منجرشد.
کانت درشهرکونیکزبرک آلمان (konigs berg) درسال1744م، ازپدرومادر که به فرقه «پتیسم»(10)منتسب بود متولد شد. درهشت سالگی به یکی ازمدارس پتیسم رفت ودرهفده سالگی ازآنجافارغ شد، وبه دانشکده فلسفه شهرخود پانهاد تاالهیات را فراگیرد وکشیش شود، اما چندی بعدازاین تصمیم منصرف شدو دردانشکده ریاضیات وفلسفه رفت، ودرسال 1746 پایان نامه دانشگاهی خودرا انتشار داد، دراین پایان نامه تلاش کرده بودتابین دکارت ولایب نیتس درمسئله (‌سنجش نیروی جسم متحرک) سازش دهد.اوبعدازدرگذشت پدرش نُه سال رابرای تأمین هزینه های زندگی به تدریس فرزندان خانواده های ثروتمند پرداخت، اما علی رغم آن ازتحصیل وتفکردست نکشید، که درپایان این نه سال کتابی بدون نام ، پیرامون (تاریخ طبیعی ونظریه آسمانها)‌ منتشرکرد. وی درسال 1755 درشهرکونیکزبرک مستقرشد،وپس ازچندی بدودرجه دانشگاهی نائل شد، اولی بخاطرنوشتن (رساله درآتش) دومی برای( رساله ای درمبادی اولیه معرفت مابعدالطبیعه) بود. وسپس درسال1770 بعنوان استاد ویژه دانشگاه تعیین شد، وی بعداز آنکه ازعقاید ولف ،نیوتن،لایب نیتس پیروی می کرد، آثار شافتبری، هاچسون، هیوم، وبعد روسو را مطالعه کرد وتفکر اوعمیقا تغیر کرد،‌ وگفته شده دراطاق او فقط یک قاب عکس دیده می شد که متعلق به روسوبود.وی پس ازآنکه مقام استادی دانشگاه را احراز کرد، کتاب «نقدعقل محض» را نوشت، ودرسال 1781 منتشرکرد، این کتاب بسیار دقیق بود وفهم آن به آسانی ممکن نیست، شاید بهمین دلیل درسال1983 کتاب « تمهیدات» را منتشرکرد که اصول فکری کانت را درکتاب نقد عقل محض به بیانی ساده تربیان کرده بود.درسال 1785 کتاب« مبانی اساسی فلسفه اخلاق » ودرسال 1786 کتاب« مبادی متافزیکی اولیه علوم طبیعی » درسال 1788 ویرایش دوم کتاب نقد عقل محض وکتاب « نقد عقل عملی» ، درسال 1790 «نقدحکم وتصدیق» ودرسال 1793 کتاب« دین درمحدوده عقل تنها» ودرسال 1795 رساله «صلح دائم»، درسال 1797 کتاب« فلسفه اخلاق »‌ را منتشرکرد. وبالاخره درسال 1804م رحلت کرد.
شاید رمزموفقیت اورا درجدیت، تلاش، امید به آینده، بدور ازهرگونه خوش گذرانی،‌وخصوصا درنظم ووقت شناسی او پیدا کرد، که گفته شده خانه داران درهمسایه گی او ساعت شان را با لحظه عبور او اززیرپنجره منزل شان تنظیم می کردند.(11)

جایگاه دین دراندیشه کانت
 

قبل از پرداختن به این بخش، لازم است ظرف زمانی که کانت درآن پرورش یافته را اختصارا به تصویربکشم، که نظریات کانت درامردین قابل فهم گردد.دنیای غرب دوره ای را گذرانده که اندیشه الوهیت باتأسیس مسیحت مرکز ثقل فکری این خطه قرار گرفت، دین ودین باوری تاجای سیرصعودی داشت که مفهوم دیانت وخداپرستی (آنهم خدای واحد) تداعی گر دومفهوم باپیوند ذاتی وتفکیک ناپذیرگردیده بود، اما بدلیل نارسائی های که کلیسا بعنوان مدافع اصلی دیانت مسیحی واندیشه الوهیت وعدم سازگاری آن باشرایط ونیازهای زمان و مکان ازخویش بروزداد، این سیرصعودی دیری نپاید، بلکه با پدید آمدن وقوت گرفتن جنبش رنسانس باپیام تفکیک بین دیانت و الوهیت، سیرنزولی خویش را آغاز کرد.واین بود که دیانت رنگ بشری گرفت و نوع دین انسانیت به جای دین الوهیت مرکز ثقل فرهنگ جدید غرب قرار گرفت، این اندیشه درانقلاب کپرنیکی کانت ( تأسیس دین برپایه اخلاق به جای تأسیس اخلاق برپایه دین) به اوج خود رسیده ودرکتاب «دین درمحدوده عقل تنها» متبلور شد.جنبش رنسانس باگذشت چند صباحی به عصر روشنگری پیوند خورد ونتایج فرهنگی خود را بنام مدرنیته یا تجدد به بارآرود، دراین عصر تفکر الهی درغرب پایان یافت اماباور های شخصی به دین الوهیت هم چنان باقی بود، این باور ها درآرای دکارت، لاک، هابز، اسپنوزاوهیوم وخصوصا کانت بخوبی جلوه گراست.در دوره تجدد، استقرار تدریجی عقل بجای دین یا استقرار دین عقلانی بجای دین الوهی صورت گرفت، ونیروی محرکه جامعه دراین دوره از دین به عقل انتقال می یابد، پیامد های این تحول رامی توان چنین نشان داد: تبدیل دین به عقل، جزمیت به نقادی، الوهیت به انسانیت، حجیت دینی به فهم شخصی، ایمان به سنجش، تسلیم به تصمیم، وابستگی به استقلال، عشق به خدا- به عشق به انسان ، نظرورزی به اقدام عملی، اجبار جمعی به آزادی فردی تحول یافته است.وانقلاب کپرنیکی کانت درکتاب دین درمحدوده عقل تنها حاوی این پیام است که : ( دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن ودینی که نتواند جوابگوی نیازهای زندگی زمان خود باشد حق طبیعی آن حذف از صحنه زندگی است ) (12)وطبعا دین با این مفهوم ومحتوی، پویایی وپاسخگوی خویش را دربرابرنیازهای زمان ازدست داده است وکارآئی لازم را ندارد، ازاین رو کانت، اصالت وتقدم را از آن اخلاق دانسته، و همه چیز را درحوزه اخلاق تفسیر کند،‌ ومفهوم بالاتر از مفاهیم ومعانی اخلاقی پیدانمی کند تا اخلاق را از زیرمجموعه های او قرار دهد.او ازاینکه فلاسفه گذشته اخلاق را مبتنی بر فرمان الهی پی ریزی کردند بیزار است واین عمل را بزرگترین اشتباه آنان قلمداد می کند، چونکه او این عمل را «دیگر آئینی» می پندارد که باتفکر اخلاقی او سازگاری ندارد.
اما نباید سوء برداشتی صورت گیرد، کانت اخلاق را درتضاد بادین نمی داند،‌تعریفی که از دین واخلاق ارائه می دهد فقط حاوی این مطلب است که استقلال که برای اخلاق قائل است برای دین قائل نیست ، اودرباره دین اینگونه می گوید «دین عبارت است از تصدیق همه تکالیف به عنوان فرامین الهی؛ اما نه فرامین الهی به عنوان الزام یعنی به عنوان اوامر خودسرانه و امکانی یک اراده بیگانه، (13)بلکه به عنوان قوانین ذاتی هر اراده مختار به معنای دقیق کلمه » (14)وهمنیطور احترامی که برای یک دین قائل بود به سبب همان تعالیم اخلاقی مندرج در آن دین بود. به نظر او هر دینی مسبوق ومتکی بر اخلاق است. پس اخلاق نمی‌تواند از دین نشأت گرفته باشد. هر دینی که متکی بر اخلاق نباشد در امر خدمت و ستایش متکی بر مراسم ظاهری است. ادیان شرک آلود همه چنین بودند. آنها الوهیت را به عنوان موجودی هولناک و حسود تصور می‌کردند. چنین خدایی را نمی‌شود ستایش کرد. پس هر دینی باید اخلاق را پایه و اساس خود قرار دهد (15) واو معتقد بودکه شخص می‌تواند بدون آنکه در عقاید اهل هیچ یک از مذاهب سازمان یافته شریک شود، متدین باشد (16) علی رغم آنکه کانت تفسیر صحیحی ازدین ندارد، اما انسان متدین را مستعدترازهمه برای پذیرش فرامین اخلاقی می داند، واز آن جهت که اخلاق بعنوان بایسته زندگی فردی واجتماعی مسلم است، دین نیز ازارزش واحترام مناسب برخوردارمی شود، ومطلوبیت خویش رابازمی یابد.

رفتار اربابان کلیسا، فلسفه نفرت ازدین
 

این سوال مطرح می شودکه باتوجه به بایستگی اخلاق درزندگی ونقش اساسی دین درمستعد کردن انسان برای پذیرش فرامین اخلاقی ، چرا انسان ها احیانا ازدین متنفر وگریزان می شوند؟ دراندیشه کانت پاسخ ا ین سوال درنقص وکاستی دین نیست، وعدم نیاز بشر به دین نیز نمی تواند باشد، او فلسفه نفرت را دررفتار اربابان کلیسا می بیند که خود را نماینده کامل خدا درروی زمین می بینند، معتقد است که نفرت دینی آنگاه بروزمی کندکه پیشوایان دینی، کاری شخصی وباطل خودرا به خداوندمنتسب کنند، این امرنفرت مردم را برمی انگیزد، زیرانمایانگرنخوت وتکبر این طایفه است(17) ، کانت در درسهای فلسفه اخلاق خود آورده است:« پیشوای دینی معلم الهیات مدعی است که خدا اورا به عنوان نمایندتام الاختیارخود فرستاده وبه او قدرت واختیار داده است تامردم را به نام خدا وازطرف خدا هدایت کند» (18)

اخلاق دراندیشه کانت
 

درمورد اخلاقی بودن یک فعل، نظریات متفاوت ومختلف مطرح است، از آنجهت که این جستار روی نظرات کانت بناگردیده بذکر همین نظر بسنده می کند.مسئله اصلی که نظریه اخلاقی کانت به پاسخ آن پرداخته این است که :« ذات وماهیت امور اخلاقی چیست ؟ » این سوال را می توان به طریق دیگر مطرح کرد : « تضاد یک عمل اخلاقی با یک عمل غیر اخلاقی درچیست؟ » یافرق میان کسی که رفتارش مطابق اخلاق است با کسی که رفتارش چنین نیست درچیست ؟ پاسخ کانت به این سوال یا سولات دراین است که عملی را می توان اخلاقی دانست که صرفا به « حکم تکلیف » انجام شده باشدواعمال که باسائقه «تمایلات» صورت گرفته باشد غیراخلاقی است. (19)ازنظر کانت فعل اخلاقی، فعلی است مطلق باشد، یعنی ازهرقید وشرط وغرضی مجرد باشد وهیچ منظوری جز جنبه تکلیفی ازانجام آن درکارنباشد، وفقط بخاطر خود آن کار انجام شود، وانسان فقط آن را به حکم وظیفه آنجام دهد. درتوضیح «تمایلات » و«حس تکلیف» می گوید : اگر دزدی درکمین من بنشیند، من ناگزیرم که پول خود را – اگر داشته باشم- به او بدهم یااگرامتناع کنم مجبورم که نتایج آن راتحمل کنم.درچنین مواردی مامعمولا اعمال خود را به عنوان «اعمال ارادی» یا« اعمال که انجام دادن آن را می خواستم» توصیف کنم، ونه می گویم که « من تکلیف خود را انجام دادم » زیرا که آزاد ومختار نبودیم، بلکه چون نه از روی «تمایل» ونه به «حکم تکلیف» عمل کرده ام، می گویند من مجبوربوده ام که چنان کنم. از این رو شرط لازم وضروری هرعملی که ازروی «تمایل» یا به « حکم تکلیف» انجام شود این است که به آزادی واختیارباشد.

منشأ فعل اخلاقی دراندیشه کانت
 

ایشان منشأ فعل اخلاقی را وجدان می داند، ومعتقد است تکلیفی را باید انجام دادکه از احکام وجدانی سرچشمه گرفته باشد. وجدان انسان یک سلسله تکالیف را بر عهده او مى گذارد, وهر کارى که انسان انجام دهد نه براى هدف و مقصودى بلکه فقط براى اینکه تکلیفى را انجام داده باشد, فعل اخلاقى است. حالت انسان در اینجا درست حالت فردى در مقابل فرد دیگر است که فقط آماده انجام تکالیفى است که ازناحیه اوگفته شود وکارى به این ندارد که او چه دستور مى دهد, یا باچه انگیزه باشد، وچه اهدافی را دنبال می کند وچه آثار وپیامدی ر بدنبال دارد، بلکه هرچه باشد انجام مى دهد. او معتقد است که هر فعلى که از الهام وجدان سرچشمه گیرد فعل اخلاقى است, وهر فعلى که چیز دیگرى در آن دخالت داشته باشد- شرط یا قید وخصوصیتى که آن را مشروط کند- آن را دیگر نمى توان فعل اخلاقى نامید(20)
کانت معتقد است هرچند حقیقت گوئی بغایت کاردشواروسخت است، وچه بسا آزارهاواذیت های ازسوی دشمنان حقیقت درپی داشته باشد، اماهیچ کدام ملاک برای کردار های ضد اخلاقی نیست، مانند فریبکاری، دزدی، وآدم کشی، واگرنه ازپشتوانه اخلاقی چیزی باقی نمی ماند.(21) دراندیشه کانت؛ کارضداخلاقی باهرمصداقی که تحقق پیداکند،یعنی هرچیزیکه انسانیت انسان را هدف قراردهد، مذموم است، اعم ازاینکه به منصه ظهور برسد، یا اینکه فقط درحیطه اندیشه ویاعملکرد شخص باقی بماند، صرف از رهگذرکه با اخلاق منافات دارد نباید انجام شود، مثلا درباره دروغگوی که عملی ضد اخلاقی است می گوید : « ممکن است سخن دروغ وفریب آمیزی علیه حقوق فردی خاصی نباشد، اما چون دروغ وفریب است، حقوق انسانیت را نقص می کند. براین اساس دروغ سازی ودروغ پراکنی، هرچند علیه فردی معین نباشد، اقدامی علیه انسانیت است، زیرا گرایش انسان را به شناخت وآگاهی ناکام می سازد»(22) دردیدگاه کانت قباحت دروغ از آنرو نیست که زیانی بدیگران می رساند، بلکه از آنرواست که اقدامی علیه انسانیت است. وقطع نظر ازاینکه پیامدی خوبی داشته باشد یابد، به مثابه صورتی ازشرارت، کاری پست وناپسنداست.(23) درمورد مکتب اخلاقی کانت این سوال مطرح است که آیا اصلا امکان دارد که انسان کاری را انجام دهد که ازآن هیچ منظوری، حتی تکامل روح وروان را برای خود نداشته باشد.؟ عده ای می گویند محال است که بشر بسوی کاری برود که به او چیزی نه رسد یا دراو کمالش نباشد . ( این مسئله درجای خودش باید پاسخ داده شود )‌
اگر بیشتر روی گزاره های اخلاقی کانت تأمل کنیم دربعد ارزش ها وهنجارهای شخصیتی بعنوان گزاره های اخلاقی به نکات عجیب میرسیم؛ کانت مفهوم اخلاق را به ایده آزادی بازمی می گرداند، واین پرسش را به میان می آورد که چرا انسان خردمند، برقانون عام اخلاقی گردن نهد، واین تقید را برای هرذات خردمنددیگر نیز روابداند؟ وی درپاسخ ا ین پرسش، ژرفای «باید» اخلاقی را می کاود، ودر« می باید» که الزام اخلاقی است یک « من میخواهم» می بیندکه از اراده ذات خردمندسرچشمه می گیرد، وتاآنجاکه رها ازهرگونه مانع عملی باشد، دارای اعتبار است (24) وقانون(25) را نیز به « دستوری که ضرورت یک عمل را بیان کند » تعریف می کند(26)کانت می گوید اخلاق کاشف مفهوم آزادی است، زیرا ما به گونه ای مستقیم وبی واسطه قانون اخلاقی را درمی یابیم، وقتی دربرابر حادثه ای قرارمی گیریم که دخالت واقدام مارا ایجاب می کند، نخست «امکان» دست زدن به اقدام برای ماظاهرمی گردد؛ سپس درمی یابیم که ما «می توانیم» کاری انجام دهیم، زیرا «باید» کاری انجام دهیم، یعنی اخلاقا موظف به اقدام هستیم، بدین سان درمی یابیم که از«آزادی» برخورداریم واین دریافت، به مددقانون اخلاق میسر می شود(27)دراین باب نوشته اند : کانت مست آزادی انسان بود ، ودرباب تعریف آزادی چنین می گوید « استقلال اراده ازهرچیزبجزقانون اخلاقی صرف» (28) مراد کانت از«هرچیز» این است که اراده خود را از پیروی همه عامل ها، چه بیرونی وچه درونی وهرچیزیکه درظرف های زمانی می گنجد، به طورکامل رهاسازد. وی در ادامه می گوید تا اراده ازهرچیزبجزقانون اخلاقی رهانگردد، آزادی حقیقی، یعنی آزادی استعلایی(29) محقق نمی شود(30) دراندیشه اخلاقی کانت، انسان مسئول تمام پیامدهای کرداراخلاقی خویش است، چون ازآزادی او نشئت گرفته است، اما پیامدهای ترک کردار اخلاقی، مسئولیت آفرین نیست، یعنی نمی توان کسی را بازخواست کردکه چرا کردار اخلاقی راانجام نداده است، برای نمونه اگرمن به پرداخت بدیهی فرد بینوایی کمک نکرده باشم نمی توان مرا مورد مواخذه قرار داد، امااگر ازکاری که موظف به انجام آن هستم سرباززنم، مسئول خواهم بودمانند اینکه بدیهی خود را نپردازم، (31) به تعبیر دیگر کانت بین حوزه حقوقی و حوزه اخلاقی تفکیک قائل می شود، که می توان چنین گفت؛ دراخلاق ترک عمل ایجاد مسئولیت نمی کند اما درحقوق این امر مسئولیت ساز است درفلسفه کانت انسان غایت فی نفسه وذاتی دارد، انسان به هیچ وجه آلت وابزار نیست که بتوان او را برای نیل به هدف هاوغرضهایی به کارگرفت، وهم چون شئ از او استفاده کرد. وحتی برای کسب مقام وثروت نیز نمی تواند ازشخصیت انسانی خود هزینه کند، گرچند انسان درزندگی خود جویای نام، مقام وثروت است، اما هرکدام برتری زندگی است که هرگز نمی توان با برتری انسانی مقایسه کرد.انسان حق ندارد در زندگی، انسانیت خود را تاحد یک شئ وابزار پائین بیاورد وباید همواره به عنوان انسان زندگی کند، وازنظراخلاقی نمی تواند به شخصیت انسانی خودآسیب برساند، انسان می تواند درمورد وضعیت وگذراندن زندگی خود تصمیم بگیرد، اما نمی تواند این کاررا درمورد شخصیت خود انجام دهد، چراکه انسان وسیله وابزارنیست، بلکه خود غایت خویش است.(32)

سعادت دراندیشه کانت :
 

هرانسانی بطور کلی فطرتا طالب سعادت است،‌ تلاش های انسان ازبدو تاختم خلقت، مبتنی بررسیدن به سعادت است وهیج گاه این نیاز را نتوانسته آنطورکه باید وشاید اشباع کند، بلکه همیشه بعنوان گمشده خویش درجویای اوبوده است، می توان گفت این حقیقت را تمام نظام های اخلاقی پذیرفته اند ودرآن اتفاق نظر دارند، امادرتشخیص مصداق سعادت، اختلاف نظر دارند. واین سوال مطرح می شود که آیا آن سعادت که گمشده انسان است واو باهمه تلاش خود بدنبال آن می گردد، چیست ؟ اولا باید گفت سعادت یک شئ عینی وموجودخارجی نیست ویا حتی یک حیثیت نفسانی وپدیده روحی روانی خاصی نیست بلکه یک مفهوم انتزاعی است که منشأ انتزاع آن دوام وشدت لذت است به طورمطلق، واگر میسرنشد دوام وشدت نسبی خواهد بود.(33)
اما درحوز معرفتی کانت معنی ومفهوم دیگری پیدامی کنداو سعادت را نیز بااندیشه خود محوری تفسیرمی کندومی گوید «سعادت همانا وضعیت یک موجود متعقل در عالم است به گونه‌ای که در همه هستی اوهمه چیزمطابق خواست واراده اش جریان دارد.»(34)

جایگاه نیت دراندیشه کانت
 

در دین مقدس اسلام ارزش واقعی اعمال درنیت است،‌ به تعبیر دیگر میزان ارزشی وضد ارزشی بودن عمل، بستگی کامل به نیت دارد. به هرپیمانه ای که نیت خالص وصادق باشد به همان پیمانه عمل از ارزش واعتبار بالاتری برخوردارمی شود، به بیان دیگر«مقوم ارزش اخلاقی کاراین است که به منظور تحصیل رضایت وخوشنودی خداوند انجام گیرد»(35) وتأثیری که نیت روی کارانسان می گذارد، طبیعی وتکوینی است نه قراردادی(36) واین یکی ازامتیازات دین مبین اسلام است که درجای خودش بحث شده است (37)علی رغم آنکه دربسیارازمکاتب واندیشه های اخلاقی، برای نیت بهائی قائل نیستند،(38) وارزش اعمال را دراین می دانند که خوب انجام شود ومهم نیست که برای چه ودرچه راهی وبا چه اهدافی انجام شود ، به تعبیر دیگر حسن فعلی مطرح است نه حسن فاعلی .اما دراین میان کانت ازیک جهت نظری مشابه نظراسلام را ارائه کرده است ،‌ که او نیز روی نیت تأکید دارد وارزش کار را درنیت می داند، اما از جهت دیگر با مکتب اسلام تفاوت فاحش دارد، همانطوریکه گفته آمدیم اسلام نیت را به صداقت واخلاص برای خداوند می داند. اما کانت نیت در پیروی از حکم عقل وقانون می داند،‌ یعنی درغایت باهم متعارضند.
درمکتب اخلاقی کانت، کاری ارزشمندواخلاقی است که با نیت وانگیزه اطاعت از عقل انجام گیرد درغیر این صورت باهرنیت وانگیزه که انجام شود نظیر ارضاء‌ عاطفه،‌ تحصیل کمال، سعادت، ویا ارزش دنیوی ویا اخروی به هیچ وجه ارزش اخلاقی ندارد. بلکه چون این عمل وظیفه عقلی است برای فاعل ایجاب می کند که او را انجام دهد بدون هیچ چشمداشتی یا پاداش وآثارکه احیانا براو مترتب خواهد شد .(39)البته پرواضح است که آبشخور لغزش در مکتب کانت از برخورد او بادین وتعریف اصل اخلاقی است.«چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»

پی نوشت ها :
 

1 . پرواضح است دین به معنی حقیقی درجامعه غربی، منظورنبوده بلکه آنچه دراینجا منظورهست همان است که در دوران های قبل وبعدازرنسانس به نام دین در اروپاه وجود داشته است، چون هیچ کدام دین کامل یامصون ازتحریف نبوده است.
2 .جایکه کانت درآن متولد وپروریده است .
3 . برگرفته از کتاب: سکولاریزم ازنظرتاعمل، محمد برقعی، تهران، قطره، 1381، ص 83-93 .
4 . ساموئل کینگ، جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی، تهران: سیمرغ، 1355، ص 92.
5 . کانت، دین درمحدوده عقل تنها/ منوچهرصانعی دره بیدی، 12 .
6 . همانجا .
7 . همانجا .
8 . همانجا .
9 . فلسفه سیاسی کانت، سیدعلی محمودی، ص 102 .
10 . pietisme ؛ یکی ازفرقه های مذهب پروتستانی است،‌که درنیمه قرن هفدهم میلادی برای مقابله با کلیساقشری ورسمی بوجود آمد، دراین فرقه اولویت با ((piete ( تقوی وپاکی نیت)داده می شد وعاطفه ترویج می گردید . حیات اخلاقی برحسب نظریه پیروان این فرقه صرفا جنبه فردی وشخصی دارد( فلسفه کانت، یوسف کرم/ محمد محمدرضائی ، دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 18 .
11 . فلسفه کانت، اشتفال کورنر/ عزت الله فولادوند، چابخانه گلشن،تهران، 1367ه ش ص 1 وصفحات 281 – 286 .
12 . اقتباس از کتاب : دین درمحدوده عقل تنها/ منوچهر صانعی دره بیدی، ص 13- 20 .
13 . ازآن جهت که کانت مست آزادی بود، با این تعریف خود یکباردیگر گوشزدمی کند، که هراراده که ازخارج برانسان تحمیل شود، واراده وآزادی اورا سلب کند دربرنامه های دین نمی توند باشد. چون درفرامین دینی نیز قبل ازهمه به آزادی وتوانائی انسان توجه شده است.
14 . نقد عقل عملی، کانت، ص 212 .
15 . همان، ص 115 .
16 . همان، ص 325 .
17 . فلسفه سیاسی کانت، سید علی محمودی، ص 141 .
18 . همانجا .
19 . کلیات فلسفه، ریچارد پاپکین- آوروم استرول / دکتر سید جلال الدین مجتبوی ، انتشارات حکمت (بی جا) چ3، 1402 هجری قمری، ص 55 .
20 . تعلیم وتربیت دراسلام،‌ شهید مطهری، ص 100 .
21 . فلسفه سیاسی کانت، سیدعلی محمودی، ص 139 .
22 . فلسفه سیاسی کانت، سیدعلی محمودی، ص 139 .
23 . فلسفه سیاسی کانت، سیدعلی محمودی، ص 140 .
24 . فلسفه سیاسی کانت، سید علی محمودی ، ص 110 .
25 . formula .
26 . همان، ص 126 .
27 . همان ، ص 118 .
28 . همان، ص 119 .
29 . Transcendental freedom .
30 . همانجا .
31 . همان، ص 128 .
32 . اقتباس از همان، ص 128 – 129 .
33 . برگرفته از کتاب ،‌اخلاق درقرآن ، مصباح یزدی،‌ج 1، ص 92 .
34 . نقدعقل عملی،‌ایمانوئل کانت/ انشاالله رحمتی، ص 205 .
35 . اخلاق درقرآن ، مصباح یزدی، قم، انتشارت موسسه آموزش پژوهشی امام خمینی(ره) 1388، ص 108 .
36 . همان، ص 113 .
37 . برای اطلاعات بیشتر به کتب اخلاقی اسلام خصوصا اخلاق درقرآن استاد مصباح یزدی مراجعه شود .
38 . اخلاق درقرآن ، مصباح یزدی، ص 105 .
39 . اقتباس ا زکتاب اخلاق درقرآن استاد مصباح ، ج 1 ، ص 105 – 107 .
 

منابع ومآخذ:
1-دین درمحدوده عقل تنها/ کانت، منوچهرصانعی دره بیدی، تهران، نقش ونگار، 1380
2-فلسفه سیاسی کانت( اندیشه سیاسی درگستره فلسفه ی ونظری وفلسفه ی اخلاق) سید علی محمودی، تهران ، نگاه معاصر، 1383
3-کانت، ایمانوئل، نقد عقل عملی، انشاءالله رحمتی، نور الثقلین، دوم، 1385
4-محمد تقی، مصباح، اخلاق درقرآن، تحقیق ونگارش؛ محمدحسین اسکندری،قم، انتشارات موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره) 1388
5-مرتضی ،‌مطهری، تعلیم وتربیت دراسلام ، تهران، صدرا (بی تا)
6-مریم ،‌صانع پور، فلسفه اخلاق ودین ،‌تهران ، آفتاب توسعه ، 1382

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان