تنفس صبح
لختی بخند، خنده گل زیباست لبخند تو خلاصه خوبی هاست
صبحی که انتهای شب یلداست پیشانیات تنفس یک صبح است
سرچشمه تو سوره اعطیناست تو امتداد کوثر جوشانی
آرامشت تلاوت یک دریاست(1) فریاد تو تلاطم یک طوفان
امام خمینی طلایه معاریف و مشاهیری است که توانستند راه رسول اکرم(ص) و اهل بیت آن سرور عالمیان را استمرار بخشند و با تأسّی به سیره و سنت خاتم رسولان و ستارگان آسمان امامت در مسیر حق گام بردارند و اسوه تشنگان حقیقت و جویندگان زلال حکمت گردند.
آن بارقه ملکوتی به پیروی از اجداد طاهرینش نخست فضیلتها و ارزشهای معنوی را در روح و روان و خلق و خوی خویش متبلور ساخت آن گاه با فروزندگی، فیض انفاس قدسی و به مدد دم جانبخش خود بر دلهای انسانها حیات، پویایی و تحرّک بخشید. خدامحوری و خداجویی به همراه انقطاع کامل از امور فناپذیر و نیز رستن از تمامی حجابها والاترین و برجستهترین خصلت آن عبد صالح به شمار میرفت که پرتو پرتابش این بُعد معنوی و ملکوتی همگان را نورانی و پرحرارت ساخت، این گونه هویّت ایمانی و تقوایی محصول نگرش قرآنی و روایی امام خمینی است که پس از طی مراحل تزکیه و پالایش درونی در جامعه، نمود پیدا کرد و امّت اسلامی را برای درهم پیچیدن بساط استکبار و استبداد و پایه ریزی تشکیلاتی بر بنیان دیانت و معرفتی قرآنی و روایی مهیّا ساخت.
از منظر امام کسی که از محسوسات و حتی معقولات عبور کرده و به حقیقت ناب رسیده است در این حرکت صعودی ضمن آن که خویشتن را با پویایی و تحرّک، مجاهدتی پیوسته و کوششی مستمر از اسارت نفس رها کرده است، مبارز نستوهی است که نمیتواند ستم، پلیدی، منکرات و ناگواریهای جامعه را تحمل کند و از تحمیل فرهنگ زورگویی و خودمداری بر انسانها بر میآشوبد و آتش بر خرمن خصم میزند تا رذالتها و خباثتها را محو کند. از دیدگاه امام کسی که مسیر سیر و سلوک را طی میکند و به عرفان روی میآورد با هر گونه ذلت و خواری، تن پروری، انزواگزینی مخالف است و با بیبند و باری و فاصله گرفتن از آداب و فریضههای مذهبی، سازگاری ندارد.
از تصفیه باطن تا پالایش جامعه از باطل
امام خمینی با احاطهای جامع به منابع عرفانی و آگاهی دقیق از دیدگاههای اهل تصوّف، به مدد نقّادی و ارزیابی دقیق، به اندیشههای عارفان پویایی بخشید در واقع امام نخست آموزههای عرفان سنتی را مورد ملاحظه قرار داد و پس از پالایش، تفکری این گونه را در مجموعهای دیگر که اجزای آن را فقه، فلسفه، اخلاق، تفسیر و دیگر ملاحظات تشکیل میداد، به کار گرفت. این تلاش ابتکاری و خلاقیّت ویژه بزرگترین حرکت علمی برای حل تناقض آشکار میان عرفان و مسایل اجتماعی و سیاسی به شمار میآید زیرا به دو دلیل ماهیتی و تاریخی فاصله زیادی بین آموزشهای عرفانی و جامعه پدید آمده و پرداختن به یکی، انسان را نسبت به دیگری بیگانه ساخته و موجب دوگانگی در حیات اجتماعی گردیده بود. امام خمینی با آن تواناییهای فوق العاده و جنبههای ژرفی که در عرفان علمی و عملی داشت نوعی اتحاد، همگونی و تفاهم بین سلوک عرفانی و مسایل امت اسلامی، پس از مدتها نزاع و تخاصم، ایجاد نمود و یکی از اسرار اقبال مردم و اقشار گوناگون اجتماع به سوی ایشان در این ویژگی نهفته بود.
در همان دورانی که امام به مراقبه، تهذیب نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و در کسب کمالات معنوی میکوشید متذکر گردید: «یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیای عظام که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است و وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینه فاضله میباشد توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در امور مهم و جلوگیری از تعدّیات ظالمانه ارباب تعدّی است که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه فاضله است و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعی و فردی است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد هِمَمْ و الفت و اخوّت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری که افراد جامعه به طوری شوند که بنیآدم تشکیل یک شخص دهند و تمام کوششها حول یک مقصد بزرگ الهی چرخ زند و اگر چنین مودّت و اخوتی در یک نوع یا یک طایفه پیدا شد غلبه کنند بر تمامی طوایف و ملکی که در این طریقه نباشند.»(2)
حماسه و عرفان
از دیدگاه اسلام کسی که درون را از آلودگیها دور میکند و خود را از باتلاق شهوات و رذائل میرهاند به باوری متکی بر ایمان و تقوا مسلّح میشود که نیروهای عاشق را نه به کنج دیرها و صومعهها که برای دفاع از حریم حق و مبارزه با باطل و نفاق به میادین ایثار و فداکاری رهسپار مینماید و اذکار و اورادی که به سالکان کوی دوست آموخته میشود نه یاهو در خانقاه است و نه وردهای متکی بر موهومات و تخیّلات بلکه فریاد الله اکبر و لا اله الاّ الله بر فرازین قلههای شرف و انسانیت است. این شیوه شایسته مصداق کلام نورانی رسول اکرم(ص) است که فرمودهاند: رهبانیة امّتی الجهاد، لباسی که بر تن این سلحشوران میکنند خرقه و پشمینه صوفیان نمیباشد بلکه کسوت رزم، دفاع و مقاومت است. ندایی که برای ترنّم به یاران یاد میدهد نه شعار دروغین عارف نمایان برای جلب مشتری است بلکه رمز یا محمد، یا علی، یا زهرا و یا حسین برای حماسه آفرینی در عرصه نبرد با استکبار و اهل باطل است. امام خمینی نیز ارزش فداکاری، شهادت و ایثار را این گونه ترسیم مینماید:
«در آینده ممکن است افرادی آگاهانه یا از روی ناآگاهی در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟
اینها یقینا از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمیدانند کسی که فقط برای رضای خدا به جهاد رفته است، و سر در طَبَق اخلاص و بندگی نهاده است حوادث زمان به جاودانگی و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهای وارد نمیسازد. خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این قلبها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتداء خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان به روی مشتاقانت باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن»(3)
امام خمینی دلها را با نیروی معنویت و کشف و شهود به حرکت و تحول واداشت و اهداف و مقاصد مردم را جهت آسمانی و قدسی داد و همگام با این راهنماییها و رهنمودها در قلوب دشمنان رعب و هراس افکند و فکر و اندیشه آنان را در هالهای از نگرانی و ناگواری قرار داد و به تمامی مخالفانی که در برابر دین و ایمان صف کشیده بودند هشدار داد که اگر بخواهید به این روند ادامه دهید ما نیز قادریم به قوّت تقوا و به صلابت ایمانی، در مقابل دنیای شما بایستیم و اجازه ندهیم از جلوههای آن با آرامش بهره ببرید. امام پس از پژوهشهای توأم با پارسایی از عرفان مصطلح و تصوّف متداول و متعارف فراتر رفت و عرفان و حماسه را با یکدیگر توأم نمود، سپس تأکید نمود باید از رهگذر عشق و در تحت توجّهات ولایت، به خداوند رسید:
از گلشن دلدار نسیمی، ردّ پایی در جرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
میزانِ مُنوّر
امام خمینی به این حقیقت مسلّم واقف بود که انسان عارف به میزانی نیاز دارد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد و آن قرآن و عترت میباشد زیرا گرایشهای عرفانی به دلیل تأثیرپذیری از برخی مسایل مصون از خطا و اشتباه نمیباشد، پس طی این طریق بدون بهره مندی و استمداد از کلام وحی و ستارگان درخشان آسمان امامت امکانپذیر نخواهد بود و آن فردی که معارف و حقایق را از چشمه جوشان خاندان پیامبر دریافت دارد و از زلال کوثر آن وجودهای پاک استفاده کند هیچ گاه دچار ضلالت نمیشود به همین دلیل امیرمؤمنان(ع) تأکید فرمودهاند: این دو ستون ـ خدامحوری و سنت رسول الله(ص) ـ را برپای دارید و این دو چراغ را فروزان نگاه دارید(4) و در جای دیگر آن امام مؤمنان(ع) فرمودهاند: آنان (اهل بیت (ع)) زیربنای دین و ستون یقین هستند، تندروها (غالیان) باید به سوی آنان بازگردند و کُندرُوها و عقب ماندهها لازم است خود را به این وجودها برسانند.(5)
این اصل استوار، اساسی و تأثیرگذار در فرهنگ عرفانی امام خمینی جایگاهی حسّاس و نقشی محوری دارد و سیره نظری و عملی آن روح قُدسی بر آن مُهر تأیید زده است. به باور امام خمینی قرآن مظهر رحمت الهی است که تمامی کمالات در آن مندرج است و نازلهای غیبی میباشد که در کسوت الفاظ و مضامین در آمده است تا بشریت را با حقایق ملکوتی مأنوس سازد. البته نشستن بر سر سفرهای آسمانی و بهرهوری از چنین مائدهای معنوی شروطی دارد، پاکی درون، رفع حجابها و موانع و شاگردی نزد مفسّران و معلمان واقعی قرآن که ائمه هدی(ع) هستند در زمره شرایط بهرهمندی از بارقه قرآنی میباشد. آن حکیم عارف بعد از آن که عظمت کلام الهی را از جمیع جهات مورد بررسی قرار داد و راه استفاده از حقایق آن را گوشزد نمود از فراگیران خواست تا برای آن که نورانیّت قرآن بیشتر و بهتر بر صفحه دلشان پرتو افشانی کند خود را از تعلّقات اسارت آور، منجمد و متصلّب نجات دهند و با نوعی وارستگی، آزادگی و بلند همتی در این وادی نورانی گام نهند.(6) امام به موازات این فراخوانی معنوی و رشددهنده، یادآور گردید: کلام وحی بیدار کننده آدمیان و موجب پرخاش علیه ستمگران و متجاوزان میشود و اضافه نمود: حیات و مجد مسلمانان در گذشته به دلیل عمل به قرآن و درماندگی و سستی آنان در جدایی از قرآن است و اگر تجدید حیات معنوی و سرافرازی میخواهند باید به این صحیفه آسمانی اقبال نشان دهند. ایشان میفرمایند:
«مسؤولیت پاسداری قوانین الهی و عمل به قرآن کریم تنها راه بازیابی عظمت و عزت و شکوه پیشین اسلام و مسلمین، مسؤولیت پاسداری وحدت و برادری دینی تنها ضامن استقلال سرزمینهای اسلامی و زداینده هرگونه نفوذ استعماری»(7) از دیدگاه امام سعادت دنیوی و اخروی در پرتو عمل به قرآن به دست میآید:
«... هان ای قطرههای جدا از اقیانوس قرآن و اسلام به خود آئید و به این اقیانوس الهی متصل شوید و به این نور مطلق استناره کنید تا چشم طمع جهانخواران از شما ببُرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگی شرافتمندانه و ارزشهای انسانی برسید...»(8)
امام خمینی پیروزی امت اسلامی ایران را بر استبداد و استکبار به دلیل اتکای به قرآن میدانست و به تمامی ملتها توصیه فرمود که این رمز را به کار ببرند تا پیروزی را در آغوش بگیرند.(9)
آن مرد میدان فضیلت و تقوا سالیان متمادی معتکف آستان قرآن بود و با تهذیب نفس وخروج از قفس تنگ و تاریک نفس امّاره، انسی مقدّس با این صحیفه مبارک داشت و از خرمن آن اثر جاویدان خوشههای فراوانی فراهم آورد و از چشمه باطراوتش بهرهها بُرد. اُنس امام با قرآن توأم با رعایت آداب ظاهر و باطنی بود. هر جا که مینشست آن را بالاتر از خویش میگذاشت و هیچ چیزی را بر روی آن نمینهاد. در حال تلاوت قرآن به گونهای بود که گویی در محضر حق نشسته است، درهنگام قرائت آن با وضو و نیز حالتی آمیخته به ادب، سکون و وقار چهار زانو مینشست و به جایی تکیه نمینمود، درست مانند کسی که میخواهد محضر بزرگی را درک کند.(10)
آن پارسای پایدار از رهگذر اُنس با قرآن به مراتب و مقاماتی نایل گردید که خود آن را توضیح داده است:
«... معلوم است کسی که تفکر و تدبّر در معانی قرآن کرد در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهی شامل حالش شود از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضاء و جوارح و قوای آن آیهای از آیات الهیه شود و شاید جذوات و جذبات و خطابات الهی او را از خود بیخود کند و حقیقت «اقرأ واصعد» را در همین عالم دریابد تا آن که کلام را بیواسطه از متکلّمش بشنود و آن چه را در وَهْم تو و من ناید آن شود.»(11)
از بررسیهای فوق دو نکته به دست میآید: یکی آن که رسیدن به مقامات معنوی و عرفانی و درک درجات ملکوتی بدون ارتباط با قرآن میسّر نمیباشد.
دیگر آن که با تمسّک به قرآن میتوان در عرصههای سیاسی و اجتماعی حماسهای باشکوه را ترتیب داد و در واقع فائق آمدن بر خصم برون و درون در پرتو قرآن به دست میآید.
محبّت و معرفت
امام خمینی از سنین صباوت و دوران نوجوانی دل به محبت خاندان عصمت و طهارت سپرد اما به تدریج این عشق مقدس با معرفتی ژرف، بصیرتی جامع و اطاعت از فرامین و دستورات ائمه که در واقع قوانین و موازین الهی است توأم گردید و ایشان هرچه در عمل به تعلیمات خاندان پیامبر اهتمام میورزید به همان اندازه اشتیاقش نسبت به آن فروغ فروزان رو به فزونی میرفت. امام میکوشید تا تبلوری از سیره اهل بیت را در زندگی خویش به نمایش بگذارد و به عنوان اسوهای برجسته قویترین تأثیر را در عرصههای اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بروز دهد. او نه تنها از طریق زبان و بیان و نوشتههایش تعالیم و ارزش های دینی را تبلیغ و ارشاد مینمود بلکه به آن درجه از تزکیه و تهذیب رسیده بود که اعمال و کردارش برای مردم سرمشق و مشحون از اندرزهای آموزنده به شمار میآمد و این ویژگی مصداق فرمایش امام صادق(ع) است که فرمودهاند: کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم (به غیر زبانتان دعوتگر مردم باشید). امام طی بیاناتی متذکر گردیدهاند: «... ما تابع حضرت رسول (ص) و ائمّه هستیم که همه امور دست آنها بود، حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند»(12) امام خمینی در محورهای ذیل از سیره و سنّت اهل بیت(ع) الهام گرفته بود:
1 ـ امام هم چون حضرت علی(ع) در ستیز با دشمنان برخوردی قاطع و سازشناپذیر داشت بدون آن که هراسی به دل راه دهد اما در ضمن این صلابت و اقتدار در مواجهه با بینوایان، محرومان، کودکان و مظلومان عطوفت و مهربانی و همدردی خاصی بروز میداد.(13)
2 ـ امام خمینی در انجام فرائض دینی و حتی نوافل و مستحبات در بین زاهدان و عارفان میدرخشید ضمن آن که در مسایل علمی و احاطه بر معارف بر همگنان خویش برتری داشت. در ضمن آن که به جهت اخلاقی، شرعی، ریزه کاریهای ادب اسلامی، امور مستحبی و مانند آن تقیّد ویژهای نشان میداد در عرصههای سیاسی چون سیاستمداری مجرّب و مسلّط اعلام موضع مینمود. پیروان خویش را به نبرد با کفر، شرک و الحاد فرا میخواند و استکبار را به استیصال وا میداشت در واقع هم چون جد بزرگوارش حضرت علی(ع) که دربارهاش گفتهاند: جمعت فی صفاتک الاضداد، امام خمینی شخصیتی با ابعاد گوناگون و حالات به ظاهر مختلف به شمار میرفت.(14)
3 ـ در وصف ائمه هدی(ع) نقل نمودهاند: آن وجودهای بزرگوار در ضمن فروتنی دارای هیبتی معنوی بودند و این ویژگی موجب میگردید که همواره مردم در مقابل آن فروغهای فروزان احترام و تکریم نشان دهند و حتی دشمنان و مخالفان تحت تأثیر مهابت ائمه(ع) قرار گیرند. امام خمینی نیز وقتی در جلساتی حضور مییافت با وجود سادگی، تواضع و خاکساری، ابهتش همه افراد را تحت تأثیر قرار میداد.(15)
4 ـ جاه و مقام و درجات دنیایی نتوانست بر حالات معنوی امام اثر منفی بگذارد. او از تشریفات و تجملات رنج میبرد و همواره در زندگی به ساده پوشی و ساده زیستی اکتفا مینمود و از غذاهای رنگارنگ اجتناب مینمود، میکوشید در شرایطی مشابه محرومان و رنج دیدگان جامعه زندگی نماید. با وجود آن که مبالغ زیادی از وجوهات شرعی در اختیار ایشان بود ولی از آنها برای تدارک امکانات شخصی استفاده نکرد. با نهایت دقت، مراقب بود که حتی اطرافیان و بستگانش به روش او تأسّی جویند. این شیوه ساده زیستی، قناعت و اکتفا به حداقل امکانات که عامل هماهنگی با مستضعفین جامعه است و زندگی امام بر آن استوار بود سیره رسول اکرم(ص) و امامان را در اذهان تداعی مینمود.(16)
5 ـ امام خمینی همچون اجداد طاهرینش در راه احیای حق و بر افراشتن پرچم فضیلت و تقوا رنجهای فراوانی دید و سختیهای فرسایندهای را متحمّل گردید و آن گاه که عدهای، و بیش از همه مقدس نمایان و اهل تحجّر و به عبارتی جاهلان متنسک از تسلیم به حقیقت سر بر میتافتند و در اجرای دستورات و توصیههای او سستی نشان میدادند دلش از درد و رنج مشحون میگردید و هالهای از اندوه روح و روانش را فشار میداد.
6 ـ شیوه زندگی اهل بیت(ع)در برخورد با مخالفان این بود که به جای انتقام گرفتن با آنان برخوردی نیکو مینمودند امام خمینی نیز در برابر این گونه اشخاص تا آن جایی که به ارزشها و مقدّسات خدشهای و لطمهای وارد نشود و مردابهای تفکرات آلوده اقیانوس مسلمین را خراب نکند نرمش و ملایمت نشان میداد و در جلسات خود، غالبا از رحمت و عطوفت سخن میگفت و بر این اعتقاد بود که رأفت و ملایمت، بیشتر اثر میکند و البته اجرای حدود الهی و قاطعیت نشان دادن در برابر مجرمان، خلافکاران و خاطیان را برای اصلاح، پاکی و تأمین آرامش جامعه لازم و مفید میدانست و این جنبه را نیز جویباری از چشمه رحمت الهی تلقی مینمود.(17)
7 ـ امام در مخاطره انگیزترین توطئهها و صحنههای خوفناک با شهامت و صلابت نقش محوری داشت و از کاهش طرفداران یا قدرت یافتن دشمنان و تهدیدهای آنان هراسی به دل راه نمیداد. یک بار شهید آیة الله سعیدی به ایشان گفته بود: شما را تنها میگذارند، امام در جواب آن شهید والا مقام فرمود: اگر جن و انس یک طرف باشند و من هم یک طرف، همین است که میگویم. به دشمن روی خوش نشان نمیداد و با نوعی عزت نفس و صلابت معنوی کوچکترین اعتنایی به مقامات سیاسی و کارگزاران استبداد و استکبار نداشت. پیروزی ظاهری هدف غایی او نبود و مقصد عالیتری را تعقیب مینمود و آن رضای حق و وصال او بود و این روش شایسته از سیره معصومین الهام گرفته بود.(18)
فرهنگ عاشورایی
حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانش جز به توحید محض نمیاندیشیدند و شخصیتشان با عشق به حق جویی و حق پرستی عجین گشته و دل از هر چه غیر اوست شسته بودند. ارایه این شاخصه توحیدی از قیام کربلا بیان زیبایی از عرفان عاشورایی است که امام خمینی هم بدان اشاره دارد: «مائیم و تحت عنایات خدای تبارک و تعالی و پرچم توحید که همان پرچم امام حسین (ع) است»(19) تجلّی توحید قلبی کربلائیان، نفی تمامی مظاهر شرک و طاغوت را میطلبید و نیز اقامه حکومتی بر مبنای قانون الهی و نه امیال خودخواهانه و آراء فاسدان و زورمداران و زراندوزان همین اصل برخاسته از عرفان عاشورا از دیدگاه امام خمینی(ره) در تبیینقیام عاشورا مطرح است: «حضرت سیدالشهداء را کشتند اما (کشته شدن او) اطاعت خدا بود، تمام حیثیت برای او بود از این جهت هیچ شکستی در کار نبود...»(20)
انسانِ گرفتار در اندیشههای باطل و تصورات بیهوده به گوشهای میخزد و از قیام علیه باطل اجتناب میکند و از تن دادن به مصائب و مشکلات گریزان است. این بیتعهدی و بیدردی هرگز با عرفان حسینی سازگاری ندارد زیرا که زیباترین تجلی عرفان در مبارزه علیه دشمنان ارزشها و حقایق است و باید شجره طیبه حقیقت و حاکمیت خوبیها با فریاد و خون تضمین گردد، لذا باید از عواملی که مانع رشد فرهنگ ایثار و حماسه است جلوگیری نمود و مراسم عاشورایی را در فضایی آغشته به عرفان و معنویت برگزار نمود. از این جهت امام خمینی فرمودهاند: «این خون سیدالشهداء است که خونهای همه ملتهای اسلامی را به جوش میآورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان میآورد و برای اسلام و حفظ مقاصد اسلامی مهیّا میکند. در این امر نباید سستی کرد...»(21) امام خمینی با تحقق بخشیدن به فرهنگ عاشورایی، جامعه اسلامی و بلکه تمامی آزادی خواهان جهان را حیات عرفانی و حماسی بخشید و جوانان و حتی بانوانی را تربیت نمود که به شهادت عشق میورزیدند و با اشتیاق به دعا، ذکر و عبادت و بازگشت به فطرت الهی، در تمامی صحنههای سیاسی و اجتماعی حضور فعّال داشتندو در این مسیر حماسهها آفریدند و رشادتها به نمایش گذاشتند. رمز و راز پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و غلبه بر طاغوت و استکبار جهانی الهام گرفتن از قیام کربلا بود و به فرموده امام خمینی «... اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزاداری و اجتماعات سوگواری نبود کشور ما پیروز نمیشد همه در تحت بیرق امام حسین سلام الله علیه قیام کردند»(22)
در حقیقت امام حسین(ع) با فداکاریهای همه جانبهاش که با اخلاص ویژهای توأم بود سرمشق جاویدان مسلمانانی گردید که در مقام یک روح مقدس و هدایت آفرین، خونی جوشان و حرکت ساز، رهبری الهی و الهام بخش بر ژرفای وجودشان حکومت میکند و دل و ذهنشان را از افقهای دنیایی و امور مادی به ملکوت میبرد و به خدا و خلق و عدالت پیوند میدهد و عرفان راستین و ناب یعنی این که آنان از تعلّقات ضد رشد میرهند و بر کرانه توحید گام مینهند و از آثار این تحوّل روحی آن است که مسلمانها را در میدان زندگی مقاوم و مبارز میسازد و به دست آنها نهضتهای الهی و ضد طاغوتی را ترتیب میدهد. اگر روح حسینی که تجلّیبخش رسالت محمدی و ولایت علوی است در کالبد امت مسلمان ایران جریان نمییافت هرگز انقلاب اسلامی که براساس اهداف الهی پی ریزی شد به وقوع نمیپیوست.
مخالفت با عُزلت و انزواگزینی صوفیان
امام خمینی ضمن آن که در سیره و اندیشه، مدافع عرفان راستین بود، با طریقه صوفیانی که جز خودپروری و تقوا کشی کارشان محصولی ندارد، مخالفت میورزید، به اعتقاد آن عارف فرزانه روش معمول اهل تصوّف را که عرفان را در انزواطلبی، دوری از مردم، خلوت گزینی، ترک دنیا، کسالت، خرقه پوشی و خانقاه نشینی خلاصه کردهاند و برداشتی سطحی و قشری و احیانا انحرافآمیز از معارف معنوی دارد مردود میشمارد و میگوید:
در صومعه از او نشنیدیم ندایی در حلقه درویش ندیدیم صفایی
در مأذنه از یار ندیدیم صدایی در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی
از گلشن دلدار، نسیمی رد پایی(23) در جَرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
امام بر این اعتقاد بود که از را تصوّف مصطلح نمیتوان به حقیقت رسید همانگونه که عارف نامدار شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین باوری داشت:
کز جمع کتب کجا شود رفع حُجُب در رفع حُجُب کوش نه در جمع کتب
طی کن همه را بگو الی الله اتب در طی کُتُب کجا بود نشئه حبّ
جدای از نقاط مثبتی که میراث علمی، فرهنگی و ادبی عارفان در جهان اسلام دارد، از گذشتههای دور، تفکّر و طرز تلقّی آنان از برخی مفاهیم اسلامی، امت مسلمان را درگیر مشکلات و سوء تعبیرهایی نموده است. آنان همواره کوشیدهاند از همه تعالیم حیاتبخش، رشد دهنده و پویای اسلامی برداشتهای صوفیانه و تک بعدی ارائه دهند که این شیوه مذموم، خطر بزرگ تحریف و تفسیر به رأی را به دنبال داشته و جامعیت و تعالی اسلام را در معرض تهدید جدّی قرار میداده است در تفاسیری که صوفیّه نوشتهاند از این نمونهها به وفور میتوان مشاهده کرد. داستان آن عارف متهجد در عصر حضرت علی(ع) معروف است که در نبرد صفین و مبارزه با قوای اموی، عذر آورد و گفت: در جنگ شبهه است اما در عبادت نه! و من به کاری عاری از شک و تردید روی میآورم تا از رضای حق تعالی اطمینان حاصل کنم. این گونه تعابیر از مسایل اجتماعی و رخدادهای سیاسی و برخورد با قرآن و حدیث در طول قرون به جایی رسید که صوفیان دنیایی جدای از واقعیتهای زندگی مسلمانان ترسیم کردند و حتی در توضیح سیره معصومین آن چه را خود میپسندیدهاند بیان مینمودهاند و میگفتند آن چه رسول اکرم و امامان فرمودهاند دستورالعمل زهد سلوک اهل تصوّف میباشد و قطب درویشان آن بزرگواران هستند! هم چنین با تأویل عارفانه و صوفیانه وجوه اجتماعی و دستورالعملهای انسان ساز قرآن و عترت را به نفع معارف رمز آلود و سمبلیک تصوّف به بوته فراموشی سپردند. این گونه تصور و تلقّی از اسلام، ناگزیر بیاعتنایی به دنیا و نوعی خودیابی و خودبینی را ترویج میکرد و نوعی تشخص و منیّت معنوی را نزد افراد برجسته صوفی جز در موارد نادر پدید میآورد که آنان را نسبت به مسایل و معضلات افراد جامعه بیاعتنا میساخت. در آینه این خودبینی اندیشه صوفیان، بیاعتنایی توأم با ترحّم را در خصوص مردمان روی آورده به مسایل دنیایی به دنبال داشت.
فقر و خاکساری که اهل تصوّف تبلیغ میکردند وقتی در چهارچوب عُزلت و زاویهنشینی مطرح میگردید تفرّد و حرکت غیر اجتماعی و بریده از همنوعان را مضاعف میساخت. البته متصوفه به شناخت روان شناسانه و عمیقی از باطن انسان و تمایلات روحی وی دست مییافتند اما این شناخت را نه در جهت زندگی اجتماعی انسانها و گسترش و بهبود روابط آدمیان بلکه در راه تلقین تنهایی و اشاعه عزلت به کار میگرفتند و بدین ترتیب برخلاف وحدت اعتقادی و بینشی، صوفیان درصدد ایجاد گرداب تفرقه میان انسانها و ایجاد تکثّر و تشتت روح اجتماعی برمیآمدند، زیرا وقتی روح اجتماعی، وفاق جمعی و مشارکت در میان افراد جامعه رو به اضمحلال و افول برود و هر کسی دغدغه سلوک خود را در بستر تفکرات صوفیانه داشته باشد، قوام، دوام، ثبات و حیات جامعه دستخوش تهدید شده و با زوال پیوندهای اجتماعی، حیات فردی انسانی و رستگاری آحاد جامعه به خطر میافتد. در این میان آنچه مصائب، معاصی، تباهی و عقب گرد متوجه جامعه میگشت، حکّام زر و زور و تزویر با پدید آوردن اختناقی شدید بر گرده مردم حکومت میکردند و در گسترش جهل و جور میکوشیدند با بیاعتنایی اهل تصوّف روبرو میگردید و اگر در مواقعی، افرادی از آنان مصمم به ستیز با ستم میشدند نه تنها قادر نبودند تحول اساسی در اوضاع آشفته جامعه پدید آورند بلکه فریادشان در گلو خاموش میگردید و با اتهامات دروغین از صحنههای فرهنگی اجتماعی حذف میشدند.
امام خمینی این گونه تفکر عرفانی را به نقد کشیده و ضمن آن که قابلیتهای استفاده از حقایق عرفانی را به امور خاصی منحصر ننمودند، گستره بهرهگیری از آن را به سیاست و زندگی تسرّی دادند و حتی مطالعه آثار عرفانی را برای روی آوردن به معنویت و رهایی از چنگال مادیّت و اندیشههای الحادی لازم دانستند، چنان چه در پیام ایشان به میخائیل گورباچف رهبر شوروی سابق این تأکید و رویکرد مشاهده میشود.
تفاوت آشکار نگرش عرفانی امام با عرفانی سلف در این واقعیت نهفته است که ایشان ثابت کردند لازمه عارف بودن گوشه عزلت اختیار نمودن و انزوا گزینی نیست و اصولاً این گوشهگیری و بیتفاوت بودن در مقابل مسایل اجتماع و بیاعتنایی به حوادث و وقایعی که ارزشها و انسانیت را در معرض خدشه و تهدید قرار دادهاند مقاصد عالی عرفان را عقیم مینماید. انزوا در مدتی کوتاه آن هم برای تزکیه درونی، تهذیب نفس و صفای باطن میتواند با برکت و پرثمر باشد اما این عزلت برای تمامی دوران زندگی فردی و اجتماعی آفت زا و ویرانگری است و به همین دلیل آن عارف سیاستمدار به رغم ارادتی که نسبت به عرفای نامدار و مشهور داشتند، از آنان انتقاد میکند و میفرماید:
«... یک مدت زیادی گرفتار عرفا بودیم. اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتاری برای این بود که همه چیز را برمیگرداندند به آن طرف مثل تفسیر ملاعبدالرزاق، خوب او مرد بسیار دانشمندی، مرد بافضیلتی است، اما همه قرآن را برگردانده آن طرف، کانّه قرآن با این کارها کار ندارد.»(24)
امام در تفسیر سوره حمد خاطرنشان نمودهاند: «بالاخره باید از دنیا رفت، گفته نشود که اینها دعوت به آن طرف [آخرت [میکنند نه به این جا [دنیا] انبیاء در حالی که همه دعوت هایشان برای آن جا بود در اینجا عدالت را رواج میدادند.»(25)
امام نوعی از کمال و نور مقدس را هدف انسان میداند و همه چیز را در این طریق وسیله میپندارد: «تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسیله است، همه برای این است که انسان این لُبابش ظاهر شود آنچه بالقوّه است به فعلیّت برسد و انسان بشود.»(26)
به اعتقاد آن روح قدسی، عرفان و اندیشههای عارفان میتواند در حرکتهای انقلابی و تحول آفرینی جامعه تأثیرگذار باشد و از این جهت فرمودهاند: «... بیداری اوّل قدم است، اوّل قدم یقظه است. در سیر عرفانی هم یقظه قدم اول است. در این سیر، این هم مسیر الهی و عرفانی است. بیداری قدم اوّل است و کشورهای اسلامی، ملتهای مسلم، ملتهای مستضعف در سراسر جهان، اینها بیدار شدهاند و ان شاءالله پیروز خواهند شد»(27) و ذیل تفسیر سوره حمد متذکر گردیدهاند:
«... اینها خیال کردهاند که این علوم معنوی مردم را از فعالیت باز میدارد، اشتباه است همان آدمی که این علوم معنوی را به مردم یاد میداد، و کسی هم مثل او بعد از رسول الله(ص) حقایق را نمیدانست همان روزی که با او بیعت کردند به حسب تاریخ کلنگش را برداشت و رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارند...»(28)
در سیره نظری و عملی امام به خوبی میشد ناظر این حقیقت بود که فرد باید به خودسازی بپردازد و با حالت انقطاع، از گرداب نفس خویش بیرون آید و بداند تا در حجاب «من» سرگرم است، و این خرقه را پاره نکرده است راهی به معدن معرفت و چشمه توحید نخواهد بُرد چنان چه در «محرم راز» میگوید:
هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست تا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنوی
و بدین گونه انحراف آمیخته به تفکرات صوفی زدهها را از صفای عارفان دلسوخته تفکیک نمودند و نفرت و انزجار خویش را از تصوّف آغشته به خرافات، بدعتها و آلودگیهای دیگر اعلام کردند:
در خرقهشان به غیر مَنَم تحفهای مَیاب این جاهلان که دعوی ارشاد میکنند
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب(29) دم درنیار و دفتر بیهوده پاک کن
و بیاعتقادی خود را نسبت به عرفانی که در بین متصوفه رواج داشته، باز گفتهاند:
من دیوانه گشاینده رخسار توأم(30) عارفان پرده بیفکنده به رُخسار حبیب
آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود(31) چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم
کی میتوان رسید به دریا از این سراب از درس و بحث مدرسهام حاصلی نشد
چیزی نبود غیر حجابی پس حجاب...(32) هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
امام خمینی در مذمت عارف نمایان نوشته است: «آن بیچارهای که خود را مرشد و هادی خلایق میداند و در مسند دستگیری و تصوّف قرار گرفته حالش پستتر و غمزهاش بیشتر است، اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علیشاه یا محبوب علیشاه حال و جذبه دست میدهد»(33)
ایشان چنین صوفیانی را بیخبر از فهم حقایق و محروم از وصل دوست میداند و صفاتی چون نامحرم، عاری از صفا و دغلبازی به آنها میدهد:
باده از دست بتی گیر که محرم باشد(34) طرب ساغر و درویش نفهمد صوفی
تا به جانت رسد از کوی دل آوازسروش(35) گوش از عربده صوفی و درویش ببند
دم زدن از خویشتن با بوق و کرنا چه شد(36) صوفی صافی اگر هستی بِکَنْ این خرقه را
مدعی حق طلب انیّت و انّا چه شد(37) بر فراز دار فریاد انا الحق میزنی
صوفی بیصفا نمیخواهم(38) صوفی از وصل دوست بیخبر است
از دغل بازی صوفی به امان آمدهام(39) بر در میکده با آه و فغان آمدهام
این انتقادها و ملامتها بدان جهت است که فرهنگ صوفیان جز در موارد نادر با روح قرآن و عترت مغایرت دارد و این شیوه قادر نخواهد بود که روح حقیقت جوی انسان را به سرمنزل مقصود برساند و انجام این برنامه نجات بخش از عهده مکتبی برمیآید که با توجه به واقعیتها و رعایت کمال اعتدال، انصاف و در نظر گرفتن تمامی نیازهای انسان روح او را در حالتی متعادل به سوی کمال مطلوب سوق دهد و این موضوع اصلی قرآنی است:
«وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدّنیا و احسن کما احسن الله الیک»(40) یعنی در آنچه خداوند به تو عطا نموده، سرای جاوید را بطلب و به دست آور و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خداوند به تو نیکی کرده، نیکی کن.ادامه دارد
پینوشت ها :
1 ـ اشعار از قیصر امین پور است، نقل از روزنامه جام جم، شماره 801.
2 ـ فصلنامه حضور، شماره 20، ص99.
3 ـ صحیفه نور، ج20، ص238.
4 ـ نهج البلاغه، نامه 47 و خطبه 149.
5 ـ همان، خطبه دوم.
6 ـ برگرفته از کتاب آداب الصلوة، امام خمینی، ص224 ـ 215، کتاب قرآن باب معرفة الله (مجموعه بیانیهها و نوشتههای امام خمینی درباره قرآن)، ص 89 ـ 82.
7 ـ صحیفه نور، ج6، ص81.
8 ـ همان، ج1، ص192.
9 ـ همان، ج8، ص171.
10 ـ خلوتی با خویشتن، ص42 ـ 40، ویژگی هایی از زندگی امام خمینی، ص20؛ پا به پای آفتاب، ج1، ص286؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج4، ص129.
11 ـ چهل حدیث، امام خمینی، حدیث بیست و نهم.
12 ـ تبیان، دفتر دوازدهم، ص187.
13 ـ نک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج1، ص116.
14 ـ پا به پای آفتاب، ج4، ص208.
15 ـ همان، ص161.
16 ـ نک: ویژگی هایی از زندگی امام خمینی، ص56؛ در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، ص86؛ تجلّی جلال (ویژه پنجمین سالگرد رحلت امام خمینی)، ص8؛ مجله پیام انقلاب، شماره 52، ص25.
17 ـ صحیفه نور، ج18، ص152؛ تفسیر سوره حمد، ص110 ـ 109.
18 ـ مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص114.
19 ـ صحیفه نور، ج17، ص58.
20 ـ همان، ج4، ص20 ـ 19.
21 ـ همان، ج15، ص204.
22 ـ صحیفه حوزه، شماره 50، ص3.
23 ـ دیوان امام خمینی، ص187.
24 ـ سخنرانی امام در روز 17 تیر سال 1358 برای روحانیان و واعظان تهران، روزنامه همشهری، شماره 127.
25 ـ تفسیر سوره حمد، ص52.
26 ـ همان، ص74.
27 ـ صحیفه نور، ج12، ص141.
28 ـ تفسیر سوره حمد، ص55.
29 ـ دیوان امام خمینی، ص48.
30 ـ همان، ص136.
31 ـ همان، ص104.
32 ـ همان، ص48.
33 ـ چهل حدیث، ص91.
34 ـ دیوان امام، ص86.
35 ـ همان، ص130.
36 ـ همان، ص94.
37 ـ همان.
38 ـ همان، ص160.
39 ـ همان، ص140.
40 ـ سوره قصص، آیه77.
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن