ماهان شبکه ایرانیان

جایگاه ولایت و عمل در نجات از نظر شیعه (۲)

جایگاه عمل در روایات   در مقابل روایاتى که به طور مطلق اعتقاد به ولایت را عامل نجات مى داند، روایات دیگرى وجود دارد که شیعیان را به عمل صالح توصیه مى کند و در واقع ، روایات مربوط به ولایت را مقیّد مى سازد

جایگاه ولایت و عمل در نجات از نظر شیعه (2)

جایگاه عمل در روایات
 

در مقابل روایاتى که به طور مطلق اعتقاد به ولایت را عامل نجات مى داند، روایات دیگرى وجود دارد که شیعیان را به عمل صالح توصیه مى کند و در واقع ، روایات مربوط به ولایت را مقیّد مى سازد. لازم به ذکر است که روایات مربوط به ولایت اگر به طور مطلق لحاظ شود، با سیاق کلّى آیات و نیز برخى روایات که بر عمل تأکید دارد سازگارى ندارد. همان طور که آیات زیادى بر اهمیت عمل تأکید دارد، روایات زیادى نیز بر اهمیت عمل تأکید دارد. در برخى از این روایات از عمل صالح به عنوان یکى از ارکان ایمان نام برده شده است: «الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان».[48] حتى در برخى روایات آمده: «الایمان لا یکون الا بعمل».[49] در اینجا نمى خواهیم این دسته از روایات را به تفصیل مطرح کنیم. تنها به سراغ روایاتى مى رویم که ناظر به روایات مربوط به ولایت هستند. این روایات به چند صورت بیان شده اند:
1. روایاتى که کاملا بر عمل تأکید مى کنند و تصریح مى کنند که نسبت و خویشاوندى با اولیاء الله در نجات نقشى ندارد: ابراهیم بن محمد ثقفى مى گوید از امام رضا(علیه السّلام) شنیدم که فرمود: «... میان خدا و هیچ کس رابطه خویشاوندى وجود ندارد و هیچ کس جز از راه طاعت به دوستى خدا نمى رسد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فرزندان عبدالمطلب فرمود: اعمالتان را براى من بیاورید، نه رابطه ها و نسَب هایتان را. خداى تبارک و تعالى مى فرماید: "فاذا نفخ فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفّت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم فى جهنّم خالدون[50]"».[51]
هم چنین، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: « اى مردم میان هیچ کس و خدا خویشاوندى یا چیزى که خیرى به او برساند یا شرّى را از او دفع کند وجود ندارد، جز عمل. همانا کسى ادعا نکند و آرزو نکند و خیال نکند که غیر از عمل چیزى به حالش نفع مى رساند. قسم به کسى که مرا مبعوث کرد، هیچ چیزى نجات بخش نخواهد بود، مگر عمل توأم با رحمت پروردگار. من نیز اگر عصیان کرده بودم سقوط مى کردم».[52]
طاووس یمانى نقل مى کند که شبى حضرت على بن حسین(علیه السّلام) را در حال طواف و عبادت و گریه و زارى مشاهده کردم و به حضرت گفتم: «ما باید چنین زارى کنیم که گناهکاریم. پدرِ تو حسین، و مادرِ تو فاطمه، و جدّ تو رسول خداست. حضرت فرمود: نه نه، اى طاووس! سخن از نَسَب را کنار بگذار. خدا بهشت را براى کسى آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد، هرچند غلامى سیاه چهره باشد و آتش را براى کسى آفریده است که نافرمانى کند، هرچند از قریش باشد. آیا سخن خداى را نشنیده اى: «فاذا نفخ فى الصّور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» قسم به خدا روز قیامت چیزى به تو سود نرساند، جز عمل صالحى که از پیش بفرستى».[53]
هم چنین، در روایت دیگرى حسن بن موسى وشاء بغدادى نقل مى کند که در خراسان در مجلس على بن موسى الرضا(ع) دیدم که برادر ایشان زید بن موسى خطاب به جماعت حاضر در مجلس به خاطر نسَب خود فخرفروشى مى کرد. ابوالحسن که با گروهى سخن مى گفت سخن زید را شنید، پس به او رو کرد و گفت: «اى زید آیا این سخن تو را فریفت که: «فاطمه دامان خود را پاک نگه داشت، پس خدا ذریه او را از آتش دور نگه داشت». قسم به خدا که این سخن جز در مورد حسن و حسین و فرزند در رحم او وارد نیست. مگر مى شود موسى بن جعفر خدا را اطاعت کند و روزها را روزه بگیرد و شب ها را نماز بگذارد و تو خدا را معصیت کنى، آنگاه در روز قیامت مساوى باشید؟! اگر چنین است پس باید تو نزد خداى عزّوجلّ عزیزتر از او باشى. همانا على بن الحسین مى فرمود: پاداش نیکوکارانِ ما دو برابر، و کیفر براى گناهکارانِ ما چندبرابر است». سپس حضرت رضا(علیه السّلام) با اشاره به آیه « قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عملٌ غیر صالح» که بنا به مفاد آن چون فرزند نوح خدا را معصیت کرد، نسبت فرزندى او با نوح نفى شد، مى فرماید: «همینطور کسى از ما که خدا را اطاعت نکند از ما نیست و تو تنها در صورتى که از خداى عزّوجلّ اطاعت کنى از ما اهل بیت خواهى بود».[54] در روایات دیگر نیز آمده است: «از کسانى مباش که بدون عمل به آخرت امید دارند».[55] در روایتى، هروى از امام رضا(علیه السّلام) و او از پدرش نقل مى کند که «اسماعیل به امام صادق(علیه السّلام) گفت: اى پدر، درباره گناهکاران ما و دیگران چه مى گویى؟ حضرت این آیه را تلاوت کردند: لیس بأمانیکم و لا أمانى اهل الکتاب من یعمل سوء یجز به».[56]
2. روایات دیگرى در این زمینه وجود دارد که اوصاف شیعیان را بر مى شمارد و تأکید مى کند که ولایت بدون عمل معنا ندارد. شیعه واقعى و محبّ واقعى کسى است که اهل اطاعت باشد. محمد بن مسلم از امام باقر(علیه السّلام) نقل مى کند که فرمود: «آراى گوناگون شما را این طرف و آن طرف نبرد; به خدا تنها کسانى از شیعیان ما هستند که خداى عزّوجلّ را اطاعت کنند».[57]
هم چنین جابر گوید: امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: «اى جابر آیا کسى که ادعاى تشیع مى کند او را همین کفایت مى کند که از محبت ما خانواده دم زند؟ به خدا شیعه ما نیست مگر کسى که از خدا پروا و اطاعت نماید. اى جابر، ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنى، خشوع، امانت، کثرت یاد خدا، روزه، نیکى به پدر و مادر، مراعات همسایگان فقیر و مستمند و بدهکاران و یتیمان، راستى گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم جز در مورد خوبى آنها و این که امانت دار فامیل خویش باشند... آیا براى مرد کافى است همین که بگوید من على را دوست دارم و از او پیروى مى کنم و با وجود این عمل دینى انجام ندهد؟ هرگاه بگوید من رسول خدا را دوست دارم، اما از رفتار او پیروى نکند و به سنتش عمل ننماید، محبتش به پیغمبر به او هیچ سودى نرساند، پس از خدا پروا کنید و براى آنچه نزد خداست عمل کنید. خدا با هیچ کس خویشاوندى ندارد. دوست ترین بندگان خداى عزّوجلّ با تقواترین و مطیع ترینِ آنهاست. اى جابر! به خدا جز با اطاعت به خداى تبارک و تعالى نتوان تقرب جست. همراه ما برات آزادى از دوزخ نیست و هیچ کس در برابر خدا حجتى ندارد. هر که مطیع خدا باشد دوست ما، و هر که نافرمانى خدا کند دشمن ماست. ولایت ما جز با عمل کردن به ورع به دست نیاید».[58]
امام باقر(علیه السّلام) در ذیل روایتى که مى فرماید: «به خدا ما از جانب خدا براتى نداریم» تأکید مى کند که «واى بر شما! مبادا فریفته شوید، واى بر شما! مبادا فریفته شوید».[59] امام حسن مجتبى(علیه السّلام) مى فرماید: «شیعیان ما کسانى اند که از کارهاى ما و از تمام اوامر و نواهى ما پیروى کنند. فقط آنان شیعیان ما هستند. اما کسى که در بسیارى از آنچه خدا بر او واجب گردانیده ما را مخالفت کند، از شیعیان ما نیست».[60] امام صادق(علیه السّلام) نیز مى فرماید: «از شیعیان ما نیست کسى که به زبان، خود را شیعه ما بنامد ولى اعمال و رفتارش مخالف اعمال ما باشد. شیعیان ما کسانى اند که با زبان و قلب خود موافق ما باشند و از کارهاى ما تبعیت کنند و...».[61]
بنا به برخى روایات، کسى که مرتکب گناه شود شیعه به شمار نمى آید و فقط علاقه مند نامیده مى شود. در روایت آمده به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) مى گویند که فلانى غرق در گناهان هلاکت آفرین است و در عین حال ادعا دارد که از شیعیان شماست. حضرت شیعه بودن آن شخص را تکذیب کرده ، مى فرماید: «او دوستدار ماست، نه از شیعیان ما».[62] گرچه از برخى روایات دیگر فهمیده مى شود، کسى که غرق گناه است به واقع، نمى تواند دوستدار حقیقى باشد. محبّ واقعى مرتکب گناه نمى شود. در شعرى منسوب به امام صادق (علیه السّلام) آمده است: «خدا را معصیت مى کنى ، در حالى که مدعى محبت او هستى; به جانم قسم که این کارى است ناپسند. اگر محبت تو راستین بود، او را اطاعت مى کردى، به درستى که محبّ از محبوب خود اطاعت مى کند».[63]
امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید: «... من به نجات کسانى از این امت که حق ما را بشناسند، امیدوارم، جز یکى از این سه گروه: همدم سلطان ظالم، کسى که داراى هوى و هوس است، و کسى که آشکارا گناه مى کند». سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: قل ان کنتم تحبّون الله فاتبعونى یحببکم الله[64]».[65] امام صادق(علیه السّلام) از پدرش نقل مى کند که فرمود: «اى پسر، من اگر عمل تو بر خلاف عمل من باشد، در روز قیامت همراه من نخواهى بود. سپس فرمود: کسانى که مدعى دوستى کسانى باشند، حال آن که در عمل با آنها مخالفت مى کنند، به خدا سوگند که خداى عزّوجل در روز قیامت آنها را در یک جایگاه قرار نخواهد داد».[66]
محبّ باید به محبوب خود اقتدا کند. امیرالمؤمنین(علیه السّلام) مى فرماید: «آگاه باش که هر پیروى را پیشوایى است که در پى وى در آید و از نور دانش او روشنى جوید و بدان که پیشواى شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده بسنده کرده است و دو قرص نان را خوردنى خویش نموده. بدانید که شما را توان چنین کارى نیست، لیکن مرا یارى کنید با پارسایى و تلاش ( در راه صلاح و سداد) و پاکدامنى و کار بى عیب».[67]
3. دسته دیگرى از روایات تصریح مى کنند که مؤمنان و شیعیان گناهکار سرانجام به بهشت مى روند، اما سزا و مجازات گناهان خود را خواهند دید و این تا زمانى است که از گناهانشان تطهیر شوند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اى گروه شیعه، از خدا بترسید. به درستى که بهشت از آنِ شماست، هرچند اعمال زشت، رسیدن شما به آن را با تأخیر مواجه سازد. پس براى درجات آن بکوشید، گفته شد: آیا کسى از محبّان تو و محبّان على(علیه السّلام) به جهنّم مى رود؟ پیامبر فرمود: و کسى که با مخالفت محمد و على خود را آلوده کند و مرتکب محرمات شود و به مردان و زنان مؤمن ظلم کند و از راه هایى که براى او ترسیم شده، روى گرداند، روز قیامت آلوده و ناپاک وارد مى شود. محمد و على به او مى گویند: فلانى، تو آلوده اى و لیاقت هم نشینى با رهبران شایسته خود، و هم آغوشى با حوریه هاى زیبا و ملائکه مقرب را ندارى. به آنجا نمى روى، مگر این که از آنچه در اینجا کرده اى، یعنى از گناهانت پاک شوى. پس داخل طبقه اوّل جهنّم مى شود و به خاطر برخى گناهانش عذاب مى شود. بعضى از آنان به خاطر برخى گناهانشان در روز محشر به سختى هایى دچار مى شوند... بعضى از آنان که گناهانشان کمتر و سبک تر است در دنیا به سختى ها و مصیبت هایى دچار مى شوند تا در قبر، پاک و پاکیزه دفن شوند، و بعضى مرگشان نزدیک مى شود، حال آن که برخى از گناهانشان هنوز باقى مانده است، پس جان کندن آنها به سختى صورت مى گیرند و بدین وسیله پاک مى شوند... گناهانشان اگر بزرگ تر و بیشتر باشد با سختى هاى روز قیامت پاک مى شود و اگر باز هم بزرگ تر و بیشتر باشد در طبقه اول جهنم پاک مى شود. و میان محبّان ما این دسته بیشترین گناه و شدیدترین عذاب را دارند. آنان شیعه ما نامیده نمى شوند، بلکه دوستدار ما و دوستان اولیاى ما و دشمنانِ دشمنان ما نامیده مى شوند. همانا شیعیان ما کسانى اند که از ما پیروى کنند و کارهاى ما را دنبال کنند و به اعمال ما اقتدا کنند».[68]
ناگفته نماند که این عذاب موقت که باعث تطهیر مى شود، نوعى لطف و رحمت الاهى است، زیرا عذاب مؤمن گناهکار همچون حرارت دیدن طلا و نقره که آن را خالص مى کند: «آتش دوزخ در حقیقت صورت رحمت الاهى براى اهل توحید است، زیرا رذایل نفسانى و حالات ظلمانى را از بین مى برد و موجب رسیدن گناهکاران به کمالات موردنظر شده، آنان را آماده شفاعت مى کند».[69]

نتیجه
 

1. مهم ترین نکته اى که در جمع بندى روایات باید مورد توجه قرار گیرد مسئله زمینه صدور هر کدام از این روایات است. روایاتى که در خصوص بحث امامت و ولایت صادر شده در صدد تأکید بر ضرورت اعتقاد به ولایت و نیز جایگاه آن در نجات و رستگارى است. از آنجا که این دسته از روایات به تفصیل در صدد تبیین عوامل نجات نبوده اند، به مسئله اهمیت عمل صالح در نجات نپرداخته اند. از سوى دیگر، روایاتى که اوصاف شیعه را بر مى شمارد در صدد ترغیب شیعیان به فضایل و مکارم اخلاقى است و گاه کمالاتى را براى شیعه بودن بر مى شمارند که اگر به ظاهر روایت اخذ شود باید بسیارى از شیعیان را از زمره تشیع خارج دانست. از این قبیل است این روایتِ منقول از امام صادق(علیه السّلام) که: «فقط کسى از شیعیان ما است که ورع او در حدى باشد که حتى زن هاى پشت پرده از آن سخن بگویند و دوست ما نیست کسى که در شهرى که ده هزار نفر در آن ساکن است پرهیزکارتر از او وجود داشته باشد».[70] در واقع، این روایت همانند این آیه شریفه در وصف مؤمنان است: «إنّما المؤمنون الّذینَ اذا ذُکر الله وَجلتْ قلوبُهم و اذا تلیت علیهم آیاتُه زادتهم ایماناً و على ربِّهم یتوکّلون».[71] روشن است که این آیه و آن دسته از روایات در مقام بیان شیعى کامل یا فرد اکمل شیعه مى باشد.
شاهد بر دوگانه بودن زمینه صدور روایات آن است که هم در طبقه بندى باب هاى کتب روایى و هم در مطالبى که در این زمینه نوشته شده، تنها یک دسته از این روایات نقل شده است. به عنوان نمونه آنچه در کتب روایى تحت عنوان فضائل الشیعه[72] آورده شده، صرفاً به روایات مربوط به جایگاه و فضیلت شیعیان و رستگارى آنان و وعده هایى که براى آمرزش گناهان آنان داده شده تأکید گشته و کمتر به اوصاف شیعیان اشاره شده است. از سوى دیگر، کتاب هایى که در باره اوصاف و آداب شیعه نوشته شده[73] بر اوصاف و ملکات اخلاقى شیعیان تأکید کرده است. درست است که برخى روایات این باب کمال مطلوب شیعه بودن را خواستار شده، اما تبعیت از ائمه اطهار در انجام اوامر الاهى و پرهیز از محرمات حداقل انتظارى است که از شیعیان خواسته مى شود. مطابق با این فرموده امیرمؤمنان على(علیه السّلام) که شما نمى توانید مثل من باشید، ولى با تلاش در پرهیزکارى مرا یارى کنید، یک شیعه واقعى حداقل باید در این راه قدم بردارد و بکوشد.[74] ناگفته نماند که گاه بنابر اقتضائات خاص مکتوبات و به ویژه سخنرانى هایى که در این زمینه ارائه مى شود روایات دسته اول بیشتر مطرح مى شود و این امر چه بسا موجب افراط و تفریط مى شود. بنابراین گرچه زمینه صدور روایات متفاوت است، اما باید توجه داشته باشیم که وقتى این دو دسته روایات را در کنار هم قرار دهیم ناگزیر باید از اطلاق آنها دست برداریم. از یک سو، روایات مربوط به عمل که از پشتوانه آیات قرآنى نیز برخوردار است، روایات مربوط به ولایت را تخصیص مى زنند یا مقید مى کنند. از سوى دیگر، روایاتى را که اوصاف شیعه را بر مى شمارد، بر بیان و معرفى شیعیان کامل حمل مى کنیم و روایاتى را که از آمرزش گناهان شیعه و نیاز ایشان به شفاعت سخن به میان مى آورد بر شیعیان ناقص حمل مى نماییم.[75]
2. روایات مربوط به ولایت در صدد تشویق و ترغیبِ تمسّک به ولایت و محبّت ائمه اطهار به عنوان ریسمان محکم الاهى است تا از راه این تمسّک، پیروان ولایت در مسیر هدایت قرار بگیرند، زیرا ولایت راه شناخت حقایق دینى و معارف الاهى است. در حدیث صحیح زراره از امام صادق(علیه السّلام) که پنج رکن را براى اسلام بر مى شمرد، در پایان آمده: «ولایت برتر از همه آنهاست، زیرا ولایت کلید آنهاست. والى راهنما و دلیل بر آنها است».[76] این که این همه بر محبت ائمه و اولیاى الاهى تأکید شده، براى آن است که دوستداران آنان با تشبّه و اقتدا به آنان، متخلق به اخلاق الاهى شوند. محبّت نقش مهمى در تربیت دینى دارد، همان طور که محبت على(علیه السّلام) نقشى اساسى در تاریخ اسلام داشته است. استقامت و پایدارى محبّان على(علیه السّلام) همچون ابوذر غفارى، حجر بن عدى و مانند آنها شاهد این گفته است.
2. باید توجه داشت که اگر براى معتقدان به ولایت و محبّان اهل بیت فضایلى ذکر، و به آنها بشارتى داده مى شود، موردنظر به کسانى اند که واقعاً به ولایت اعتقاد داشته، و شیعى و محبّ واقعى باشند. معلوم است که شیعه و محبّ واقعى به مولاى خود اقتدا مى کند و مرتکب گناه نمى شود. در واقع، ولایت آن است که شخص مؤمن با ولىّ یکى شود. انسان در صورتى مى تواند ادعا کند که با ولىّ پیوند خاصى یافته و متحد شده است که خود را هم عقیده و هم مسلک مولاى خود کرده باشد. در این صورت امکان ندارد که مرتکب گناه شود. این دل بستگى و محبّت باید در حدّى باشد که انسان را از دل بستگى هاى دنیوى جدا کرده، به عالم بالا رهنمون شود. کسى که با پیامبر و اهل بیت همراه و همدل شود عبادت در ذائقه اش شیرین و گناه در ذائقه اش تلخ خواهد شد. پس همه ولایت و محبت از شیعیان و محبان واقعى، و مشمول آن فضایل نیستند، زیرا در بسیارى موارد ادعاى محبت چیزى جز توهم و خیال نیست، همان طور که امام باقر(علیه السّلام) مى فرماید: «به ولایت ما نتوان رسید، جز با پرهیزکارى و عمل نیک».[77]
هم چنین، باید در فهم و تفسیر این نوع روایات دقت ویژه اى مبذول کنیم. به عنوان نمونه این روایت که «محبّت على بن ابى طالب حسنه اى است که هیچ گناهى به آن ضرر نمى رساند» معنایش این است که «محبّت على(علیه السّلام) نوعى محبّت عقلانى است، زیرا آن حضرت داراى فضایل حقیقى است و محبت به او به محبّت به آن حقایق و فضایل بر مى گردد و کسى که چنین محبتى داشته باشد با عمل به آن فضایل به سعادت مى رسد، و به این ترتیب هیچ گناهى به او ضرر نمى رساند».[78] اگر محبت على(علیه السّلام) ، که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است، از روى صدق باشد، نه از روى تظاهر، مانع ارتکاب گناه مى شود، مانند پادزهرى که مصونیت ایجاد کرده، مانع نفوذ یا غلبه عامل بیمارى در شخص واکسینه شده مى شود. محبّت پیشوایى مانند على(علیه السّلام) که تجسّم عمل و تقواست، آدمى را شیفته رفتار على(علیه السّلام) و فکر گناه را از سر او بیرون مى کند. پس معناى روایت آنى نیست که جاهلان پنداشته و گفته اند که محبت على(علیه السّلام) چیزى است که با وجود آن هیچ گناهى هیچ تأثیرى منفى در فرد ندارد.[79] بلکه به معناى آن است که با داشتن چنین محبوبى انسان به گمراهى نمى افتد.
3. به نظر مى رسد که برخى روایات که به آمرزش گناهان بسیار سنگین وعده مى دهد، ناظر به اعمال گذشته است. و گویا به شخص مؤمن فرصت داده مى شود تا گذشته خود را جبران کرده، در مسیر هدایت گام بردارد. علامه طباطبایى ذیل آیه شریفه «ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون یغفر لکم من ذنوبکم»[80] مى گوید: «منظور این است که گناهانِ قبل از ایمان آوردن آمرزیده مى شود. اما معنا ندارد که گناهانى که هنوز محقّق نشده، پیشاپیش آمرزیده شود و معنا ندارد که وعده آمرزش گناهانى داده شود که در آینده تحقق مى یابد، زیرا در این صورت با الغاء مجازات، لغوبودن تکالیف دینى لازم مى آید. آیه شریفه «قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف»[81] نیز مؤید همین برداشت است. و اما آیه شریفه «یا ایّها الذین امنوا هل ادلّکم على تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات»[82] گرچه در آمرزش همه گناهان ظهور دارد، اما آمرزش را بر استمرار ایمان و عمل صالح تا پایان زمان حیات مبتنى کرده است. پس این آمرزش به گناهانى که هنوز انجام نشده و به گناهان آتى تعلق نمى گیرد و وعده اى بر آمرزش آن گناهان داده نشده است».[83]
4. وعده پاداش بهشت و رسیدن به نجات در مورد برخى مؤمنان گناهکار، چه بسا به عاقبت و سرانجام کار اشاره داشته باشد، یعنى ولایت موجب رسیدن به نجات مى شود. حال اگر کسى بر اثر غفلت، شهوت، سستى و مانند آن مرتکب گناه شد طبیعى است که مُهر عدم اطاعت و گناهکارى بر پیشانى او زده مى شود و باید سزاى آن را ببیند. اما این امید وجود دارد که اظهار ولایت و محبت، سرانجام او را به ساحل نجات خواهد رساند.
5. کسى که امید به شفاعت دارد باید خود نیز گامى بردارد تا مستحق دریافت آن بشود. کلمه شفاعت از ماده «شفع» گرفته شده است و مراد از شفع این است که دو چیز با هم جفت شوند. در اینجا نیز فرد مؤمن باید یک ارتباط اخلاقى با ائمه داشته و نورى به دست آورده باشد تا به انضمام نور ولایتِ آنها شفاعت تحقق پیدا کند.[84] به عبارت دیگر، پذیرش ولایت به عنوان شرط لازم است و به تنهایى کافى نیست. با توجه به آنچه گذشت بدون اطاعت و عمل صالح ولایت ادعایى مخدوش خواهد بود.
6. نکته پایانى این که به نظر مى رسد لحن دوگانه اى که در روایات دیدیم به منظور ایجاد نوعى حالت خوف و رجاء در مؤمنان است که از یک سو نسبت به قبولى اعمال از طرف خدا و مقبولیت داشتن نزد اولیاى الاهى خوف داشته باشند و از سوى دیگر به رحمت الاهى و شفاعت اولیاى الاهى امیدوار باشند.
کتاب نامه
قرآن مجید، ترجمه محمدمهدى فولادوند.
نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى.
ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1387ق.
امین، احمد، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربى، 1965م.
بحرانى، ابن میثم ، قواعد المرام فى علم الکلام، قم مکتبة آیت الله المرعشى النجفى، 1406ق.
بحرانى ، هاشم بن سلیمان، نهایة الاکمال، تهران، نشر تاسوعا، 1421ق.
بحرانى، یوسف ، الشهاب الثاقب، تحقیق مهدى رجائى، قم، 1419ق.
تفتازانى ، شرح المقاصد، قم، الشریف الرضى، 1370.
حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1403ق.
حلّى، ابن مطهر، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه ابوالحسن شعرانى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1398ق.
خمینى، سید روح الله، تعلیق على فصوص الحکم، بیروت، دار المحجه البیضاء، 1422ق.
ـــــ ، تقریرات فلسفه، به قلم سید عبدالغنى اردبیلى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1381، ج3.
خواجویى، محمداسماعیل بن حسین، الرسائل الاعتقادیه، قم، دار الکتاب الاسلامى، 1411ق.
رفیعى قزوینى، سید ابوالحسن، غوصى در بحر معرفت، انتشارات اسلام، 1376.
زحیلى، وهبه، تفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
طباطبائى، محمدحسین، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1393ق.
ـــــــ ، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، 1371.
طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1409ق.
قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، قاهره، مکتبة وهبة، 1408ق.
قطیفى، ابراهیم، الفرقة الناجیه، تصحیح محمدحسن محمدى مظفر، قم، انتشارات زائر، 1382.
کاشانى، فیض، المحجة البیضاء، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1403ق.
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، چاپ چهارم، بیروت، دار صعب، 1401ق.
گنابادى، سلطان محمد (سلطان علیشاه)، مجمع السعادات، تهران، انتشارات حقیقت، 1379.
مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
مراغى، احمد مصطفى، تفسیر المراغى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1364ق.
مصطفوى، سید جواد، ترجمه و شرح اصول کافى، تهران، بى تا.
مطهرى، مرتضى، عدل الاهى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1374.
ــــــــ ، یادداشت هاى استاد مطهرى، انتشارات صدرا، 1382.
المفید، محمد بن محمد، الامالى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1412ق.

پی نوشت ها :
 

[48]. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش227.
[49]. کافى، ج 2، 38.
[50]. مؤمنون: 101ـ103.
[51]. «... انّه لیس بین الله و بین احد قرابة و لا ینال احد ولایة الله الا بالطاعة...» (بحار، ج 96، ص 221).
[52]. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 863.
[53]. بحار، ج 46، ص 81ـ82.
[54]. مجلسى، بحارالانوار، ج 49، ص 218ـ219; ج 96، ص 221ـ222.
[55]. «... لا تکن ممّن یرجوا الاخرة بغیر عمل» (بحار، ج 77، ص 412).
[56]. مجلسى، بحار، ج 96، ص 221.
[57]. «لا تذهب بکم المذاهب فوالله ما شیعتنا الا من اطاع الله عزّوجلّ» (کافى، ج 2، ص 73).
[58]. «... فوالله ما شیعتنا الاّ من اتّقى الله و اطاعه... فاتقوالله و اعملوا لما عندالله، لیس بین الله و بین احد قرابة... ما تنال و لا یتنا الاّ بالعمل و الورع» (کافى، ج 2، ص 75).
[59]. «... والله ما معنا من الله برائة و لا بیننا و بین الله قرابة... ویحکم لا تغتّروا» (کافى، ج 2، ص 75).
[60]. «انّ شیعتنا هم الذین یتّبعون آثارنا و یطیعوننا فى جمیع اوامرنا و نواهینا...» (بحار، ج 68، ص 162); هم چنین رک: بحار، ج 68، ص 149ـ154; بحار، ج49، ص219; ج 36، ص 388; ج 78، ص 188.
[61]. «لیس من شیعتنا من قال بلسانه و خالفنا فى اعمالنا و آثارنا...» (بحار، ج 68، ص 164).
[62]. رک: بحار، ج 68، ص 155.
[63]. تعصى الاله و انت تظهر حبّه *** هذا لعمرى فى الفعال قبیح
لو کان حبّک صادقا لاطعته *** انّ المحبّ لمن یحبّ مطیع
(بحار، ج 47، ص 24; ج 70، ص 15; ج 78، ص 174).
[64]. آل عمران: 31.
[65]. «... انّى لارجوا النجاة لمن عرف حقّنا من هذه الأمّة الا لاحد ثلاثة... الفاسق المعلن...» (بحرانى، نهایة الاکمال، ص 173).
[66]. عن ابى عبدالله(ع) أنّ اباه قال: «بنىّ انّک ان خالفتنى فى العمل لم تنزل معى غداً فى المنزل، ثمّ قال أبى الله عزّوجلّ ان یتولى قوم قوماً یخالفونهم فى اعمالهم ینزلون معهم یوم القیامة کلاّ و ربّ الکعبه» (الروضة من الکافى، ج 8، ص 254).
[67]. «الا و أنّ لکل مأموم اماماً یقتدى به... اعینونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد» (نهج البلاغه، نامه 45، ترجمه شهیدى، ص 317).
[68]. «... ان شیعتنا من شیّعنا و اتبع آثارنا و اقتدى باعمالنا» (بحار، ج 68، ص 154); هم چنین رک: ج 68، ص 155، حدیث 11.
[69]. امام خمینى، تعلیق على فصوص الحکم، الفص الابراهیمى، بیروت، دار المحجة البیضاء، 1422، ص 105.
[70]. رک: کافى، ج 2، ص 79.
[71]. انفال: 2
[72]. رک: مجلسى، بحار الانوار، ج68، باب فضائل الشیعة.
[73]. رک: فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج 4، کتاب اخلاق الائمة و آداب الشیعة.
[74]. رک: نهج البلاغه، نامه 45.
[75]. رک: ابراهیم قطیفى، الفرقة الناحیة، ص 267.
[76]. «... الولایة افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالى هو الدلیل علیهن...» (کافى، ج 2، ص 17ـ18).
[77]. «لا تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع» (کافى، ج 2، ص 60).
[78]. رفیعى قزوینى، سید ابوالحسن، غوصى در بحر معرفت، رساله حول عقائد الامامیة، انتشارات اسلام، 1376، ص281.
[79]. رک: مطهرى، مرتضى، عدل الاهى، ص 331ـ332.
[80]. نوح: 2ـ3.
[81]. انفال: 38.
[82]. صف: 12.
[83]. طباطبائى، المیزان، ج 20، ص 27.
[84]. رک: تقریرات فلسفه امام خمینى، ج 3، ص 608.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان