ماهان شبکه ایرانیان

صوفی ، صوفیه و تصوف (۱)

تصوف به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام ، دوران پر فراز و نشیبی را طی نموده است ، اهل بیت علیهم السلام به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان به مخالفت با این جریان پرداختند

صوفی ، صوفیه و تصوف (1)
تصوف به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام ، دوران پر فراز و نشیبی را طی نموده است ، اهل بیت علیهم السلام به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان به مخالفت با این جریان پرداختند.
این انحراف از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریبا تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهد ورزیهای حسن بصری و سفیان ثوری در عصر امامت آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق علیه السلام رسما به عنوان مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.
متن حاضر نگاهیست به این جریان و فرقه های بوجود آمده از آن تا به امروز . بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود 1200 سال نیازمند نوشته های بیشتر است .
در این مطالب سعی شده است که به صورت مختصر نگاهی به این انحراف شود.
متاسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان همیشه مشکل ساز بوده است ، عده ای آن را به عنوان یک جریان عرفانی بصورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفته اند و سعی در توجیه انحرافات آن نموده اند و عده ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نموده اند .
و حال آنکه عرفان مورد نظر تشیع همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون مرحوم سید علی قاضی ، علامه طباطبائی ، و حضرت امام خمینی رحمت الله علیهم از بزرگان آن در دوران اخیر بوده اند.

واژه صوفی
 

برای کلمه صوفی 1001 معنا در نظر گرفته اند
قول اول: قول متصوفه است که گفته اند کلمه صوفی مشتق از صُفّه است و سعی دارن آنرا به اصحاب صفه که یاران پیامبر بودند و در روی سکو بخاطر فقر زندگی می کردند برسانند .
این قول مردود است چرا که : این جریان یک واقعیت تلخ اقتصادی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آنها را یک به یک بیرون آورد و متحول کرد و در عین حال صوفیه وبرای اثبات این قول هیچ سندی ارائه نداده است. ثانیا اگر از صفه مشتق شده بود باید صفی می شد نه صوفی .
قول دوم : از اهمیت ویژه ای برخوردار است چرا که روایات ائمه (علیهم السلام) هم موید آن است و عبارتست از اینکه : این کلمه از صوف گرفته شده بمعنای پشم. چون صوفیان اولیه لباسهای پشمینه می پوشیدند. دکتر اسدالله خاوری از پیروان فرقه صوفیه ذهبیه نیز در کتاب خود این نظریه را تاکید می کند . دکتر عبدالحسین زرین کوب از مدافعان تصوف می نویسد: در میان ریشه شناسی هایی که برای کلمه صوفی پیشنهاد شده است محتمل ترینشان بی شک آن است که صوفی را از صوف به معنای پشم مشتق می داند. صوفیان به عنوان نشانه ای از فقر دینی خود جامه های پشمی خشنی به تن می کردند (تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن ص38)

منشاء و سرچشمه
 

معمولا بسیاری از صوفیان و مدافعان آنها سعی میکنند زمینه پیدایش تصوف را زهد اسلامی و نیاز امت معرفی کنند در همین زمینه به دو نظر اشاره می شود .
اول : قول مرحوم جلال الدین همایی: عامل پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است . (تصوف در اسلام ص 60)
دوم: قول دکتر کاظم یوسف پور : در جهان اسلام خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مومنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیا طلبی بودند . (نقد صوفی ص28)
طبق این دو خاستگاه اصلی تصوف ، اعتراض گروهی مومن دلسوخته بود در برابر گرایش به مادیگری مسلمین .
حال باید سوال کرد :
الف : اگر اعتراض مسلمانان دلستوخته بود چرا اهل بیت علیهم السلام همراهی نکردند و چرا سردمداران این جریان را طرد کردند؟!
ب-این مومنان دلسوخته چه کسانی بودند؟حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی و ... که در زمان خود اهل بیت علیهم السلام زندگی می کردند و اهل بیت علیهم السلام به شدت مخالفت می کردند .
حسن بصری که حرفهای بنی امیه را اسلامیزه می کرد !! تا کارش به جایی رسید که فقیه حجاج بن یوسف شد!!
حسن بصری که امام علی عیله السلام و امام حسن علیه السلام را می شناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را می شناختند. حال اگر دلسوختگی حسن بصری و... بود می شود مشربی درست کرد که امام علی علیه السلام تاییدش نکند؟ و اگر قرار بود از این جریان زهد اسلامی شکل گیرد چرا از کمیل و عمار و ... خبری نیست؟!
و همچنین تاریخ شهادت می دهد که امثال ابوهاشم کوفی از سرمایه داران زمان خود بوده اند.
قول صحیح درباره زمینه پیدایش تصوف :
این جریان را می شود سقیفه بنی ساعده دوم نامید چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده ولایت و زعامت را توانستند از امام علیه السلام بگیرند ولی در مقابل معنویت امام علیه السلام ماندند و نتوانستند کاری کنند ، لذا بهترین کار ساخت جریان و شخصیت هایی بود که بتوان آنها را جایگزین ائمه کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیت مردم از آن با حکومت های وقت کاری نداشته باشند ،یعنی اسلام منهای معنویت .
البته به دلیل آشنایی اسلام با سایر ادیان و فرقه های وقت و به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی نقش سایر آیین ها در تاسیس این مسلک را نمی توان نادیده گرفت .
آسین پالاسیوس از شرق شناسان و عرفان شناسان یونانی منشاء تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نوافلاطونی اسکندریه می داند (کتاب عقل و وحی در اسلام ص 111(

منشأ و سرچشمه آداب و رسوم تصوف
 

در حقیقت مخلوطی از تفکرات فرقه ها و ادیان مختلف اعم از بودایی ، میترایی ، زردشتی ، مانوی ، تائو ، مسیحی ، برهمائی ، یهود ، اسلام و ... است.
مسائلی همچون فقر ، خرقه پوش ، ریاضت های طولانی از آداب هندوها ست. ( ماللهند ج1ص25 )
تشرف را از آیین میترا گرفتند (آیین میترا همان مهر پرستی ایران باستان است) (میترا یعنی خورشید) آیین میترا ص27
غسل اسلام گنابادی ها از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است .
پرسه و گدایی صوفی مبتدایی از آیین برهمایی گرفته شده (کتاب ماللهند ج2ص453)
عین قول و عقیده صوفی ها در مورد ذکر در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد . (کتاب ریاض السیاحه ص181)
چنانچه ملا علی گنابادی (فرزند ملاسلطان) مشهور به نور علی شاه ثانی می گوید :
مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد . (صالحیه ص334)
کیوان قزوینی در استوار نامه ص 192 : صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجاز قطب و الا باطل است و قبول خدا نیست اگر چه با خلوص نیت باشد زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد مگر از راه قطب . ولایت یعنی بیعت با ولی امر که بواسطه آن صورت قطب وارد قلب می شود.
عشریه که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس و زکات است از آیین مسیح و یهود اخذ شده است. (انجیل متی باب 23 شماره 23)

دوره های مختلف تصوف
 

1. مرحله تاسیس:
 

بعد از جریان سفیان ثوری و ابوهاشم کوفی است که مرحله رشد و دست به عصا راه رفتن این جریان است .

2. جوانه زدن تصوف :
 

ازچهره های مشهور این دوره شفیق بلخی (وفات 194)رابعه عدویه(وفات185) حارث محاسبی (وفات 190 تا 195) که در این دوره کم کم نوعی مبانی وارد تصوف شد مانند عشق که توسط رابعه عدویه گسترش یافت .

3. مرحله رشد و رواج تصوف:
 

تقریبا قرن سوم است از چهره های معروف این دوره که تصوف را رشد دادند بایزید بسطامی ، جنید بغدادی ، سهل تستری ، منصور حلاج ، و شبلی بودند و مفاهیمی همچون شطحیات و تقدیس شیطان وارد تصوف شد.

4. مرحله نظم و کمال :
 

اوایل قرن چهارم که کل آبادی و سراج از مشاهیر این دوره هستند تصوف وارد کتابها می شود و اولین کتابها به رشته تحریر در می آید ، مانند : الرعایه لحقوق الله که نویسنده اش مجهول است، و اللمع سرّاج طوسی که متوفای 380 است .

5. مرحله شرح و تعلیم :
 

مربوط به قرن های 7،8،9،5،6 است که از بهترین قرن های رشد و شکوفائی برای تصوف محسوب می شود ، در این دوره سیر و سلوک فرقه ای شروع شد و فرقه های زیادی شکل گرفت.
از چهره های تاثیر گذار این مرحله : سیف فرفانی ، داوود قیصری ، عبدالرحمن جامی ، لاهیجی ، عطار نیشابوری، شبستری و مولوی ، را می توان نام برد .
در این دوره تصوف نظری مدون می شود و تصوف در حیطه عمل گسترش زیادی می یابد.

6. خانقاه
 

در قرن چهارم واقعه ای بوقوع پیوست که نقطه عطف برای تصوف بود و آن ایجاد اولین خانقاه است .
واژه خانقاه بصورتهای مختلف خوانده و نوشته می شود.
بیشتر تلفظ ها عبارتند از :
خانگاه ، خوانقاه ، خانه گه ، خانجاه ، خانجاه ، خانقه ، خانگه و ... 33 نوع نوشتاری دارد .
معنی هم که در نظر گرفتند : خان>کاروانسرا
خان>معبد و پرستشگاه
زیزدان چو شاه آرزو یافت
ز دریا سوی خان آذر شتافت
خوان>سفره
چنان پهن خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف حسرت خورد
خان>حاکم
«گاه» هم به چند معنا آمده است :
گاه>سریر و تخت پادشاهی
گاه>زمان و هنگام
گاه>جا و مکان
خانقاه را بیشتر به معنای معبد و پرستشگاه و سفره گرفته اند .
اولین خانقاه به شهادت خود صوفیه در قرن چهارم هجری و توسط امیری مسیحی در رمله شام برای صوفیان ساخته شد.
می نویسند: امیری ترسا به شکار رفته بود در راه دو تن را دید از این طایفه که فرا هم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و به خوردنی. آنگاه برفتند ، امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد. یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید آن کی بود؟ گفت ندانم ، گفت از کجابود؟ گفت ندانم ، گفت ترا چه بود؟ گفت هیچ چیز. امیر گفت : پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود؟ درویش گفت: این مارا طریقت است ، گفت شما را جایی هست که آنجا فراهم آیید؟ گفت نی. گفت : پس من برای شما جایی سازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید. پس آن خانقاه به رمله بساخت(نفحات الانس ص31 – طرایق الحقایق ج1ص80)
کم کم صوفیان هر کجا رفتند خانقاهی ساختند ، مساجد ترک شد و موقوفات برای خانقاه معین نمودند و آدابی بنا نهادند ، حتی برای ورود به خانقاه آداب و رسوم خاصی ساختند و برای هر خانقاه یک متولی به نام شیخ درست کردند .(سفرنامه ابن بطوطه ص26)
مستر همفر جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی در خاطرات خود برنامه تولت انگلستان را در رابطه با اسلام اینگونه بیان می کند : گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش ، تکثیر و انتشار رساله ها و کتابهائی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها و گوشه گیری سوق می دهد مانند مثنوی مولوی و احیاالعلوم غزالی .(خاطرات مستر همفر ص 65)
اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است در مقابل آن خانقاه همیشه پایگاه مخالفین اسلام و کانون توطئه علیه اسلام بوده است. ارزش مسجد در اسلام بسیار زیاد است به دلیل اینکه مهمترین کانون تربیت اسلامی می باشد .
پیامبر گرامی اسلام فرمودند : رفت و آمد به مساجد رحمت است و خودداری از رفتن به مساجد نفاق است (کنز العمال ص570)
و در روایتی دیگر می فرمایند : مساجد خانه های افراد با تقوا می باشد(جامع الاحادیث شیعه ج4ص437)
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : مساجد بهترین قطعات زمین هستند و ارزشمندترین انسانها در پیشگاه با عظمت خداوند کسی است که نخستین شخص در رفتن به مسجد و آخرین نفر در بیرون آمدن از آن بوده باشد (سفینه البحار ج1 ص600) از این قبیل روایات بسیارند.
و سوال ما از متصوفه ، چرا خانه های خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیده اند و چرا در بین صفوف مسلمین تفرقه ایجاد میکنید؟
البته برخی فرقه های صوفیه به دلیل ترس از مردم ، اسم خانقاه های خود را به حسینیه تغییر داده اند. اما برنامه های همیشگی خود را انجام می دهند.

تصوف و تشیع
 

سوابق صوفیه نشان می دهد که صوفیان نخستین اکثرا سنی مذهب هستند مثل جنید بغدادی – ابوهاشم کوفی – منصور حلاج ابو حلمان دمشقی – قطب الدین حیدر و... مولوی – با یزید بسطامی – عطار – سنایی و ... همه و همه سنی هستند حال سوال این است که تصوف از چه زمانی وارد تشیع شد ؟ چه کسانی نقش داشتند ؟ چرا وارد شد ؟

مبنای دولت صفویه شیعه گری بود و تشیع مذهب رسمی شد .
 

شاه اسماعیل از نوادگان شیخ صفی اردبیل بود که شیخ صفی صوفی بود و دارای اختیارات و نفوذ بی نظیر در ایران بود ، صفویه تشیع را مذهب رسمی اعلام کرد و از طرفی چون شاهان صفوی از نسل صوفی و گرایش به تصوف داشتند تشیع و تصوف را کنار هم قرار دادند .
دکتر زرین کوب می گوید : صفویه در عین اینکه تشیع را رکن عمده دولت خویش ساختند تصوف را رکن دیگر آن تلقی کردند و در نهضت انقلابی آنان بود که تصوف و تشیع بهم امتزاج یافت . (دنباله جستجو در تصوف ایران ص 230)
شاه اسماعیل خودش را مرشد کامل و قطب وقت اعلام کرد و تصوف در کنار تشیع در ایران گسترش یافت بعدها و در زمان شاه عباس عده ای از بزرگان خاندان صفی ادعای مرشدیت کردند و خواستند مرشدیت و پادشاهی را از هم جدا نمایند . آنها پادشاه را مرشد کامل خلع کردند این مساله و نفوذ علمای شیعه در دربار باعث گردید که شاه عباس به مخالفت با صوفیان برخیزد و سر انجام دست به قلع و قمع صوفیان زد و کار به جایی رسید که کسی جرات نداشت خودش را صوفی معرفی کند.

عقاید و تفکرات صوفیه
 

هر یک از فرق صوفیه و احکام خاصی دارند که شاید بعضی از آنها در سایر فرقه ها دیده نشود. به دلیل اینکه منشا و مبدا این احکام در تصوف قطب به عنوان رهبر صوفیان است لذا آداب و عقاید متفاوتی شکل گرفت .

ولایت در نزد صوفیه
 

صوفیه همانند شیعیان معتقد به ولایت و وجود ولی در عالم اند و می گویند هرگز عالم از این کاملان خالی نیست و به برکت ایشان بلایا از خلق عالم مندفع می گردد; و این مسئله باعث شده که پنداشته شود تصوف و تشیّع مترادف یا عین هم اند; حتی سید حیدر آملی گفته است که شیعه ای که صوفی نباشد شیعه نیست و صوفی ای که شیعه نباشد صوفی نیست.
در مسئله ی ولایت بین تشیع و تصوف تفاوت عمیقی وجود دارد و برای روشن شدن این تفاوت و افتراق، بیان مسائل زیر لازم است:
مسئله ی اول: معنای لغوی ولایت: در لغت برای ولایت معانی متعددی از قبیل قرب، محبت، نصرت، ربوبیت، حق تصرف و امثال این ها ذکر شده، لکن معنایی که راغب در مفردات برای ولایت ذکر نموده است جامع ترین معناست. وی می گوید:
الولاء و التوالی به این معناست که دو چیز یا بیشتر از آن، طوری در کنار هم قرار بگیرند که چیز دیگری بین آنها فاصله نباشد.
این معنا در تمام معانی دیگری که برای ولا و ولایت ذکر شده به نحوی وجود دارد.
مسئله ی دوم: ولایت در اصطلاح شیعه: در اصطلاح شیعه از ولایت معانی مختلفی اراده می شود که نیاز به توضیح دارد.
شهید مطهری(رحمه الله) برای ولا و ولایت در کتاب ولاءها و ولایتها اقسامی ذکر کرده است و ما هم بحث را بر اساس همین تقسیمات مطرح می کنیم.
الف) ولای منفی: در دین اسلام یکی از ولایت ها ولایت منفی است; یعنی ترک آن ولایت از مسلمانان خواسته شده است. به این معنا که مسلمانان نباید دوستی و سرپرستی غیرمسلمان را بپذیرند; ولی احسان و نیکی به آنان در عین حالی که دوستی و سرپرستی آنان را نمی پذیرد، از نظر اسلام مانعی ندارد، چون اسلام به بشردوستی اهمیت خاصی می دهد. این ولایت اختصاص به شیعه ندارد و همه ی مسلمین در این مسئله با هم متحدند.
ب) ولای اثباتی: ولای اثباتی بر دو قسم است: یکی ولای اثباتی عام و دیگری ولای اثباتی خاص. ولای اثباتی عام به ولایی گفته می شود که به همه ی افراد جامعه ی اسلامی تعلّق می گیرد و اختصاص به فرد و یا طبقه ی خاصی ندارد و آن به این معناست که برای همه ی افراد جامعه ی اسلامی ولای دوستی و قرابت ثابت است و بر همدیگر در مورد امر به معروف و نهی از منکر ولایت دارند. این قسم ولایت نیز اختصاص به شیعه ندارد و همه ی مسلمین آن را قبول دارند.
اما ولای خاص اثباتی با تمام اقسامش، اختصاص به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) دارد; یعنی مسلمانان مکلّف اند که از حیث اعتقاد و عمل، این ولاها را درباره ی آنان رعایت کنند. این ولا دارای اقسام زیر است:
1. ولای محبّت یا ولای قرابت: مراد از این ولا، دوستی و محبّت اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه وآله) است و در قرآن کریم آیه ی مودّت دلالت صریحی بر وجوب این محبت و دوستی دارد; آن جا که می فرماید:
(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی); بگو بر رسالتم چیزی از شما نمی خواهم جز دوستی اقربا و اهل بیتم.
در این قسم ولا، همه ی مسلمین با هم اتحاد دارند و محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را واجب می دانند. شافعی در این باره می گوید:
اگر محبّ اهل بیت رافضی است، پس ای جن و انس شهادت بدهید که من رافضی هستم.
و نیز در شعر معروف خود وجوب دوستی اهل بیت را به صراحت مطرح نموده است. زمخشری نیز در ذیل آیه ی مودّت روایات متعددی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره ی دوستی و محبّت اهل بیت(صلی الله علیه وآله) ذکر کرده است.
2. ولای امامت: این ولا ولایی است که اگر از طرف خداوند به هر کسی داده شود، پیروی مردم در امور دینی از او واجب می گردد. به عقیده ی شیعه، این ولایت بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از طرف خداوند به امامان معصوم دوازده گانه(علیهم السلام) اعطا شده و مرجعیت دینی بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در امامان معصوم(علیهم السلام)منحصر گردیده است، مگر این که از طرف آنان نایبی در این مسئله معین گردد و حدیث ثقلین و آیه ی تطهیر و آیات و روایات متعدد دیگر بر حقانیت این عقیده ی شیعه دلالت دارند.
3. ولای زعامت: ولای زعامت عبارت است از رهبری اجتماعی و سیاسی جامعه ی اسلامی که به عقیده ی شیعه بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)از طرف خداوند به امامان معصوم(علیهم السلام)اعطا گردیده و با آیات متعددی، از قبیل آیه ی اطاعت و آیه ی ولایت بر مدعا استدلال شده است.
4. ولای تصرف: این ولا برخلاف ولایت های سه گانه ی فوق که تشریعی و قراردادی اند، ولای تکوینی و بالاترین مرحله ی ولایت است.در نظر شیعه، بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)، حامل این ولایت فقط نفس پاک انسان کامل است و انسان کامل هم منحصر در حجج الله و امامان معصوم(علیهم السلام)است. پس حامل این ولایت، که انسان کامل و معصوم است، دارای نفوذ غیبی بر جهان و انسان و ناظر بر ارواح، نفوس، قلب ها و اعمال است. این که این ولایت اکتسابی است یا خدادادی در این جا مجالی برای بیان آن نیست.
ولای امامت، زعامت و تصرف مختص عقاید شیعه است و سایر مسلمین به این ولایت ها نسبت به ائمه ی دوازده گانه که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) هستند اعتقاد ندارند. در نظر تشیع این ولایت های سه گانه از ستون دین به شمار می آید. از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است که
اسلام بر پنج چیز استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت. و به هیچ کدام از این ها آن قدر بها داده نشده است که به ولایت داده شده است.
پس در مذهب تشیع، ولایت ائمه ی طاهرین(علیهم السلام) در سه جهت مرجعیت دینی، رهبری سیاسی و تصرف و نفوذ غیبی بر جهان و انسان ها از اصول عقاید دینی به شمار می آید.
مسئله ی سوم: ولایت در تصوف: ولایتی که در نزد صوفیه مطرح است از جهات متعددی با ولایتی که در عقاید شیعی مطرح است تفاوت ریشه ای دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. ولایت در تصوف معنا و تعریف خاصی دارد که هرگز بر معنای ولایت مطرح در تشیّع انطباق ندارد; زیرا صوفیه معتقدند مقام ولایت عبارت است از مرتبه ی فنای فی الله و ولی در این مقام، در تجلّی احدی محو و مستهلک شده و به علت سکر و استغراقی که بر او عارض می شود، تابعیت و عبودیت به حسب صورت از او مرتفع می گردد، اما از نظر معنا او عین تابع و عابد است; لذا به عقیده ی صوفیه، ولایت و مقام قدس متوقف بر ایمان است نه عمل.
ناگفته پیداست که هیچ کدام از این معانی در ولایت شیعی راه ندارد، بلکه مقام ولایت در مذهب شیعه مقتضی عبودیت و تابعیت بهتر و بیشتر است و لذا ولی و امام، با کمال هوشیاری و علم، بیانگر شریعت است، نه این که العیاذ بالله در سکر و فنا به سر ببرد.
2. ولایت در تصوّف دارای مراتب مختلف و هر مرتبه مشتمل بر تعداد مشخصی ولی است و بالاترین مرتبه ی ولایت اختصاص به قطب و دغوث دارد. هر چند برخی از صوفیه به ولایت ائمه ی دوازده گانه به مذاق خودشان، بریده از امامت و رهبری و ولایت تشریعی، هم سان با اقطاب خودشان قایل هستند و تنها فرقه ی ذهبیه با جعل ولایت کلیه شمسیه و ولایت جزئیه ی قمریه سعی کرده اند که بین ولایت ائمه ی دوازده گانه(علیهم السلام) و سایر اولیا تفاوت ایجاد کنند، لکن در مجموع این عقیده ی آنان کاملا با آنچه در متون روایات شیعه ثابت است بیگانه است; چون در تشیع ولایت به ائمه ی دوازده گانه(علیهم السلام)اختصاص دارد و هیچ کسی غیر از آنان نمی تواند از این مقام برخوردار باشد و درآمیختن ولایت ائمه(علیهم السلام) با ولایت دیگران، طبق روایتی از امام صادق(علیه السلام)، آمیختن ایمان به ظلم و شرک است.
3. به اعتقاد صوفیه، ولایت یک امر اکتسابی است که با ریاضت و انجام برنامه های صوفیانه برای هر کس در تحت تربیت و اشراف مرشد قابل دست رسی است. اما ولایتی که در تشیع مطرح است نمی تواند اکتسابی باشد، بلکه طبق مقتضای حکمت خداوند به امامان دوازده گانه(علیهم السلام) عنایت شده است.
4. ولایت شیعه آن طور که بیان شد، ریشه در قرآن و روایات دارد، برخلاف ولایت صوفیه که متکی بر ذوقیات و افکار شاعرانه است و هیچ پشتوانه ای قرآنی و روایی ندارد.
از مطالب فوق چنین نتیجه می گیریم که ولایت مطرح در نزد صوفیه، هیچ گونه سنخیتی با ولایتی که شیعه به آن معتقد است ندارد و ثابت گردید که نه تنها تصوف و تشیع مترادف نیستند، بلکه از جهات مختلف تباین صریح بین آنها کاملا ظاهر و مشهود است.

شطح یا شَطَح
 

در تعریف لغوی و اصطلاحی شطح اختلاف زیادی وجود دارد .
از دیدگاه صوفی : شطح در زبان راندن عبارتی که بظاهر گزاف و گران و سنگین باشد مانند انا الحق حلاج و سبحانی ما اعظم شانی با یزید بسطامی
و از دیدگاه فقه : به زبان راندن عبارات کفر آمیز که منع شرعی دارد
صاحب تاج العروس که یکی از متبتع ترین دانشمندان لغت است می گوید : اکثر ائمه لغت این کلمه را ذکر نکرده اند ،‌تنها بعضی از صرفیون آن را در باب اسما اصوات ذکر نموده اند . او سپس از یکی از استادان خود نقل می کند که او گفته : من در کتب لغت بر این کلمه واقف نگشتم ،‌گویا این کلمه عامیان باشد در عین حال در اصطلاح تصوف به کار می رود .

تفسیر اصطلاحی شطح :
 

روزبهان بغلی شیرازی پس از تفسیر لغوی شطح می گوید : پس در سخن صوفیان شطح ماخوذست از حرکات دلشان ... از صاحب وجد کلامی صادر شود از تلهب احوال و ارتفاع روح درعلوم مقامات که ظاهر آن متشابه باشد و عبارتی باشد آن کلمات را غریب یابند چون و جهش نشناسند و در رسوم ظاهر و میزان آن نبینند به انکار و طعن از قائل مفتون شوند ( شرح شطحیات ص 57 )
این جریان که وارد تصوف شد بحران درست کرد و کشته هم داد که حسین بن منصور حلاج اولین مقتول این جریان است و عین القضاه همدانی دومین کشته معروف آن می باشد .جملاتی مانند اناالحق و سبحانی و ما اعظم شانی (منزه هستم من چقدر شان من بزرگ است )
با یزید بسطامی از بزرگترین کسانی است که شطحیات زیادی از وی نقل شده است .
بایزید را گفتند: که جمله خلایق در تحت لوای محمد خواهند بود : گفت بالله که لوای من از لوای محمد عظیم تر است (شرح شطحیات ص 131)
مولوی حکایت «سبحانی ما اعظم شانی »گفتن با یزید را آورده و آن را با کرامتی از وی نیز مقرون ساخته است :
با مریدان آن فقیر محتشم
بایزید آمد که نک یزدان منم
گفت مستانه عیان آن ذوفنون
لااله الا انا ها فاعبدون
چون گذشت آن حال و گفتندش صباح
تو چنین گفتی و این نبود صلاح
گفت این بار ار کنم این مشغله
کاردها در من زنید آن دم هله
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنین گویم بباید کشتنم
چون وصیت کرد آن آزاد مرد
هرمریدی کاردی آماده کرد
مست گشت او باز از آن سغراق زفت
آن وصیتهاش از خاطر برفت
عقل آمد نقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بیچاره شد
تا آنجا که می گوید :
چون همای بیخودی پرواز کرد
آن سخن را بایزید آغاز کرد
عقل را سیل تحیر در ربود
زان قویتر گفت کاول گفته بود
نیست اندر جبه ام الا خدا
چند جویی در زمین و در سما
آن مریدان جمله دیوانه شدند
کاردها در جسم پاکش می زدند
هر یکی چون ملحدان گرد کوه
کارد می زد پیر خود را بی ستوه
هر که اندر شیخ تیغی می خلید
باژگونه او تن خود می درید
یک اثر نی بر تن آن ذوفنون
وان مریدان خسته دز غرقاب خود
هر که او سوی گلویش زخم برد
حلق ببریده دید و زار مرد
وانکه او را زخم اندر سینه زد
سینه اش بشکافت شد مرده ابد
وآنکه آگه بود از آن صاحب قران
دل ندادش که زند زخم گران (مثنوی دفتر چهارم ص 249)
مشایخ صوفیه شروع کردند به توجیه کردن این شطحیات و عبارت چیدن
رزوبهان بغلی متوفای 606 بزرگترین کتاب را توجیه شطحیات نوشته است .
این جریان تا به امروز ادامه دارد و علمای شیعه با آن مخالفت نمودند .
حضرت امام خمینی رحمت الله علیه ضمن مخالفت جدی با شطحیات آنرا نشانه خودخواهی و وسوسه شیطان و تکبر می داند .
ایشان می فرماید :
ای مدعی معرفت و جبه و سلوک و محبت و فنا ،‌ تواگر براستی اهل الله و از اصحاب قلبو و اهل سابقه حسنائی هنیئا لک ولی این قدر شطیحات و تلوینات و دعویهای گزاف که از حب نفس و وسوسه شیطان کشف می کند مخالفت با محبت و جذبه است ان اولیایی تحت قبائی لا یعرفهم غیر تو اگر از اولیلی حق و محبین و مجذوبینی خداوند می داند و به مردا ین قدر اظهار مقام و مرتبت مکن و این قدر قلوب ضعیفه بندگان خدا ار از خالق خود به مخلوق متوجه مکن و خانه خدا را غضب مکن بدان که این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پرقیمت است باید صرف محبت خدا شود . این قدار با خا نه خدا بازی مکن و به ناموس او د ست درازی نکن .(فان للبیت ربا )
پس اگر در دعوی خود صادق نیستی در زمره دورویان و اهل نفاقی .
( چهل حدیث . حدیث 9 )
و در جایی دیگر می فرمایند :
همه شطحیات از نقض سالک و خودی و خودخواهی است (مصباح الهدایه ص 207)
به هر حال این جریان بعث بروز درگیری بی تشیع و تصوف و همچنین علمای اهل سنت و تصوف گردید .

منصور حلاج
 

یکی از جنجال ترین چهره های تصوف حسین بن منصور حلاج است . وی کسی است که اولین شطحیات را گفت و بخاطر بسیاری از انحرافاتی که وارد دین کرد به توسط علمای شیعه و سنی وقت تفکیر و بردار شد .
متاسفانه صوفیان همیشه سعی نموده اند حلاج را تطهیر نمایند.
اتهام حلاج فقط این موضوع نبوده و در دادگاه وی مسائل زیادی طرح شده است .
برخی از اتهامات حلاج به شرح ذیل است

اتهامات حلاج
 

فریاد انا الحق ره منصور بود
یارب مددی که فکر راهی بکنیم
اما از علمای شیعه ،‌کسانی به مخالفت با او بر خواسته اند :
1- در راس آنها شیخ ابوالقاسم حسین بن روح سومین وکیل خاص امام زمان علیه السلام است و پس از او به ترتیب :
2- شیخ جلیل گرانقدر مفید (413-336)که به حق هر چه برای شیعه مانده از زحمات اوست حتی مخالفان او را مجدد شیعه در راس سده چهارم دانسته اند
3- شیخ محمد بن ابی یعقوب معروف به ابن ندیم بغدادی متوفی بعد از 337
4- وی شیخ علی بن حسین بن موسی بن بن بابویه قمی پدر مرحوم صدوق که امام زمان عجل الله فرجه برای او در توقعی دعا کرده و او را ستایش کرده اند .
5- و شیخ الطائفه علی الاطلاق محمد بن الحسن الطوسی (460-385) که حلقه اتصال متقدمین و متاخرین به شمار می آید و غالب علوم از ناحیه او به دست ما رسیده است .
6- و ابو سهل اسماعیل بنی علی نوبختی متوفی 402 هجری صاحب کتاب فرق الشیعه .
و تعداد زیادی از علمای بنام شیعه همچون مقدس اردبیلی و ...
منابع اصلی:
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پایگاه حوزه
صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
خُلُق، مرداد و شهریور 1387 - شماره 6
askquran.ir
tasavvof.ir
ghadiany.com
دیگر منابع:
درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
رازگشا (کیوان قزوینی )
عرفان سماع مولوی (مدرسی )
تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
عرفان و عارف‌نمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد؟ ص43 – 44.
موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفان‌های صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
مبانی عرفان در حدیث و قرآن، دکتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
ابعاد عرفانی اسلام، آن ماری شیمل، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی، چ امیرکبیر.
فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، نشر کتابخانه طهوری، 1377.
اخلاق عارفان، دکتر مهین پناهی، انتشارات روزبه، 1378.
کتاب انسان کامل، عزیزالدین نسفی
تصوف از دیدگاه ائمه طهارـ علیه السّلام ـ داود الهامی، مؤسسة دفاع از حریم اسلام ، ص8-7.
لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفیه ، حیدر شجاعی ، ص88، انتشارات مجید،1379
فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغیر، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
فرهنگ نور بخش ، ج4، دکتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
شرح بر مقامات اربعین، دکتر سید محمد دامادی، ص52، دانشگاه تهران 1375.
رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم ربانی و عارف همدانی مولی عبدالصمد همدانی، تحقیق و ترجمة حسین استاد ولی، ص 1-300، انتشارات حکمت، 1381.
نقدی جامع به تصوف حر عاملی، ترجمة عباس جلالی، ص7-156، انتشارات انصاریان1383.
تصوف و تشیع ، هاشم معروف الحسنی . ترجمة سید محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
مقدمه ای به مبانی عرفانی و تصوف دکتر سجادی، سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی ، دانشگاه تهران1372، ص7.
نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیه الله مهدوی کنی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
بحر المعارف، موسی عبد الصمد همدانی، ج اول، ترجمه و تحقیق حسین استاد ولی، نشر حکمت 1381، ص299.
تحفة الملوک، سید بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمری، مقدمه و شرح علامه تهرانی، ص31.
ترجمة شرح دعای سحر ، حضرت امام خمینی ره، سید احمد قهری، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
نور علی نور، علمة حسن زادة آملی، ص126، انتشارات تشیع، 1376.
محجه البیضاء ، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، 1417، قمری، ج3، ص204.
عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفیه، حیدر شجاعی، ص 88، انتشارات مجید، 1379

ادامه دارد ...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان