اشاره
محرم و صفر و خصوصاً عاشورا، در پیشرفت تشیّع تأثیر فروانی داشته است، چنان که امام خمینی(ره) می فرماید: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. فداکاری سیدالشهدا(ع) اسلام را برای ما زنده نگه داشته است.»[1] لذا دشمنان اسلام واقعی (تشیّع)، تلاش دارند از راه های مختلف، جلوی اصل برگزاری عزاداری ها را بگیرند و یا لااقل از تأثیرگذاری آن بکاهند. حال این پرسش مطرح می شود که چه کسانی با عزاداری مخالف اند؟ و چه اهدافی را دنبال می کنند؟ در پاسخ باید گفت: عمدۀ مخالفان چهار گروه هستند: نخست، کسانی که از موضع سلفی گری و وهابیگری سخن می گویند و برای مخالفتِ خود با عزاداری، وجوه شرعی، تاریخی و روایی می تراشند؛ دوم، گروهی که برای گریه و عزاداری در مصائب امام حسین(ع) توابع و پیامدهای سوء مذهبی و سیاسی می بینند و آن را مخالف با ملاحظات حکومتی و جامعۀ مسلمانان می دانند؛ گروه سوم، از موضع تفسیرهای عرفانی و صوفیانه عزاداری را خلاف می دانند و می گویند: باید شادی کرد؛ چهارمین گروه غربی ها و غرب زده ها هستند که این مجالس را خطری برای منافع خویش می دانند.
1. مخالفت از موضع شرعی
وهّابیان، خصوصاً «ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم» مشهور به ابن تیمیه و شاگردانش، گریه و عزاداری برای امام حسین(ع) را بدعت در دین و انحراف از سنّت نبوی (ص) و سیرۀ سلف می دانند. وی به استناد برخی آیات و قسمتی از سیرۀ رسول الله(ص) و اصحاب نامدار او، به مخالفت با بسیاری از عقاید شیعی برخاسته، آن را شرک دانسته است.
ابن تیمیه در زمینۀ عزاداری می گوید: «و مِن حِماقتهم إقامةُ المأتم و النیاحةُ علی مَن قد قتل مِن سنین عدیدة؛[2] از حماقت های شیعیان، برپایی مجلس ماتم و نوحه بر کسی است که سال ها پیش کشته شده است».
در عبارت دیگری می گوید: «و صارَ الشیطانُ بسبب قتل الحسین - رضی الله عنه- یحدث للنّاس بِدعتَین؛ بدعةُ الحزن و البکاء و النوح یوم عاشوراء. .. و بدعةُ السرور و الفرح؛[3] شیطان به واسطۀ کشته شدن حسین(ع) برای مردم دو بدعت ایجاد کرده: بدعت گریه، ناله و حزن در روز عاشورا...؛ بدعت شادی و سرور».
شبیه به آن چه ابن تیمیه گفته است را در متن زیر می یابیم: «الروافض لما ابتدعوا إقامة المأتم و إظهار الحزن یوم عاشوراء لکون الحسین قتل فیه؛[4] و چون روافض (شیعیان) برگزاری ماتم و اظهار حزن و اندوه در روز عاشورا را به خاطر کشته شدن حسین(ع) در این روز بدعت نهادند».
پس از او شاگردش «ابن القیّم» عقاید وی را رواج داد و در کتاب «زاد المعاد فی هدی خیر العباد» بر حجم و نفوذ اندیشه های استادش افزود و پس از او نیز کسانی از پیروان او که معروف ترین آن ها محمد بن عبدالوهاب است که از سرسخت ترین مخالفان گریه و عزاداری برای اولیا و ائمۀ دین (ع)، به ویژه حضرت سیدالشهدا(ع) می باشد.[5]
از همان زمان، از سوی عالمان شیعه و سنّی کتاب های بسیاری در رد افکار ابن تیمیه نوشته شد. از آثار عالمان شیعی در رد عقاید ابن تیمیه و هم فکرانش، می توان از «احقاق الحق» قاضی نورالله شوشتری، «عبقات الانوار» میرحامد حسین، «الغدیر» علامه امینی و «المراجعات» سید عبدالحسین شرف الدین(ره) یاد کرد.
مخالفت با گریه، عزاداری، توسل، زیارت و شفاعت خواهی، در واقع منازعه با بخش های مهم و محکمی از اعتقادات شیعه و اسلام است که ریشه در قرآن و سنّت دارند. طبق عقاید ابن تیمیه و شاگردان او، باید بخش های مهم تر و مستندتری از سیره و سنّت نبوی(ص) را انکار کرد، حتی اگر یک سخن مستند یا یک واقعۀ تاریخی نقل و اثبات شود که در آن بر عزاداری و نوحه گری بر شهیدی از شهیدان یا مرده ای از مردگان صحّه گذاشته شده باشد، فرضیۀ بدعت انگاری آنان مخدوش خواهد شد. در این مسئله به شواهد قرآنی و روایی معتبر استناد می کنیم:
الف) سوگواری حضرت یعقوب(ع)
«زمخشری» روایت کرده است: حضرت یوسف (ع) از جبرئیل، مدت اندوه و گریۀ پدر را جویا شد، او پاسخ داد: 70 سال به طول انجامید.[6] دربارۀ پاداش گریه سؤال کرد، پاسخ داد: برابر با 70 شهید است.[7]
ب) گریه پیامبر(ص) در شهادت حضرت حمزه(ع)
پیامبر(ص) پس از جنگ اُحد، وقتی صدای گریه از خانه های انصار را شنید، اشک از چشمانش جاری شد و فرمود: «لکن عَمّی الحمزة لا بَواکی لَه؛ اما حمزه عمویم؛ کسی نیست برای او گریه کند.» وقتی سعد بن معاذ و اُسید بن حضیر این سخن را از پیامبر(ص) شنیدند، نزد زنان بنی عبدالأشهل رفته، آنان را به خانۀ پیامبر(ص) آوردند و آنان همگی برای حضرت حمزه(ع) گریه (و عزاداری) کردند. رسول خدا(ص) با شنیدن صدای گریه و نالۀ آن ها، در حق شان دعا کرده، دستور دادند برگردند. پس از آن بود که هیچ انصاری بر مردۀ خود گریه نمی کرد، مگر پس از گریه بر حضرت حمزه(ع). همچنین نمونه های دیگر از عزاداری پیامبر(ص) و اصحاب ایشان عبارت اند از:
گریۀ پیامبر(ص) بر پسرشان جناب ابراهیم[8] و بر مزار مادر بزرگوارشان آمنه(ع) و گریاندن مردم،[9] بر جناب ابوطالب(ع)[10] و عزاداری و بر سر و سینه زدن عایشه (همسر پیامبر(ص)) در رحلت ایشان و...
گریه بر امام حسین(ع)
متن روایت احمد بن حنبل، با سند صحیح این است: «حدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ اِسْرَائِیلَ، قَالَ: رَاَیْتُ فِی کِتَابِ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَنْبَلٍ رَحِمَهُ اللَّهُ بِخَطِّ یَدِهِ، نا اَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ اَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قثنا الرَّبِیعُ بْنُ منْذِرٍ، عَنْ اَبِیهِ، قَالَ: کَانَ حُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، یَقُولُ: مَنْ دَمَعَتَا عَیْنَاهُ فِینَا دَمْعَةً، اَوْ قَطَرَتْ عَیْنَاهُ فِینَا قَطْرَةً، اَثْوَاهُ اللَّهُ (عزّوجلّ) الْجَنَّةَ؛[11] احمد بن اسرائیل می گوید: در کتاب احمد بن محمد بن حنبل با دست خط خودش دیدم که اسود بن عامر (ابو عبدالرحمن) از ربیع بن منذر نقل کرد که پدرش گفته: حسین بن علی(ع) همیشه می فرمود: هر کس چشمانش برای ما پُر اشک شود و یا قطره ای اشک بریزد، خداوند او را در بهشت جای خواهد داد».
پیامبر(ص) نیز برای امام حسین(ع) در مناسبت های مختلفی گریسته اند. از جمله در «مقتل خوارزمی» آمده است که اسماء بنت عمیس از پیامبر(ص) روایت می کند: «ای اسماء! پسرم را گروه ستمکاران خواهند کشت. خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند. بعد گریۀ سختی کرد».[12]
و یا این عبارت از امّ الفضل که می گوید: «قال اتانی جبرئیل فاَخبَرنی امّتی ستقتل ابنی فقلت هذا؛[13] پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که امتم، فرزندم حسین(ع) را به قتل می رسانند. گفتم: این فرزندم را؟ فرمود: آری، سپس خاک سرخی را به من داده، گریه کردند».
از این قبیل روایات در منابع اهل سنّت نیز فراوان به چشم می خورد که پیامبر اکرم(ص) در شهادت فرزندش عزادار بوده و گریه می کردند، در حالی که هنوز امام حسین(ع) به شهادت نرسیده بودند. بنابراین، عزاداری و گریه در سیره و سنّت پیامبر(ص)، خصوصاً برای فرزندش، علاوه بر این که نهی نشده؛ بلکه رجحان دارد و از پیامبر(ص) صادر شده است.
بنابراین، با صراحت می توان گفت: عزاداری، خصوصاً برای اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و بالاخص سرور و سالار شهدای کربلا حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) از مطلوبیت ذاتی برخوردار است.
قابل ذکر است اهل بیت (ع) و شیعیان شان به دلیل ظلم و استیلای حکّام طاغوتی، در شرایط سخت تقیه ای زندگی می کردند تا جایی که انتساب یک نفر به مذهب تشیع و پیروی از مذهب اهل بیت(ع) سبب حبس یا کشته شدن او می شد. رفتار امثال حجاج بن یوسف ها با شیعیان، مؤید این سخن ماست. با این حال، آن بزرگواران به صلاح دید خود، در برخی شرایط مناسب اقدام به تشکیل مراسم عزاداری - ولو با نفراتی اندک -می کردند و این مطلب نشان از اوج اهمیت عزاداری امام حسین(ع) دارد.
غلامِ حضرت علی بن الحسین(ع) به صفّۀ سر پوشیده ای که به حضرت سجاد(ع) تعلّق داشت و امام در آن جا پیوسته در حال سجود و گریه بود، نزدیک شد و به ایشان عرض کرد: آقای من! آیا وقت تمام شدن حزن و غصّۀ شما هنوز نرسیده است؟ حضرت سر مبارک را از زمین برداشته، متوجه او شدند و فرمودند: وای بر تو! به خدا قسم یعقوب نبی(ع) در حادثه ای بس کم تر و واقعه ای ناچیزتر از آن چه من دیدم، به پروردگار شکایت نمود و اظهار کرد: ﴿یا أَسَفی عَلی یوسُفَ﴾؛[14] «وا اَسفا بر فراق یوسفم!» با این که ایشان تنها یک فرزندش را از دست داده بود؛ ولی پدرم و جماعتی از اهل بیتم را جلوی چشمم سر بریدند.
و در جای دیگر می فرمایند: «تنها درد دل و غم خود را با خدا می گویم و از لطف و کرم بی اندازۀ او چیزی می دانم که شما نمی دانید. سپس فرمودند: هیچ گاه محل کشته شدن فرزندان فاطمه(ع) را به یاد نمی آورم، مگر آن که حزن و غصه حلقوم مرا می فشارد.[15]
امام رضا(ع) می فرمایند: «إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ کانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیةِ یحَرِّمُونَ فِیهِ الْقِتَالَ فاسْتُحِلَّتْ فیهِ دِماؤُنَا وَ هُتِکتْ فِیهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِی فِیهِ ذَرَارِینَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضرِمَتِ النیرَانُ فِی مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِیهَا مِنْ ثِقْلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِی أَمْرِنَاإِنَّ یوْمَ الْحُسَینِ (ع) أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسبَلَ دُموعَنَا وَ أَذَلَّ عزِیزَنَا بِأَرْضِ کرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثَتْنَا الْکرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَی یوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَی مثْلِ الْحُسَینِ فَلْیبْک الْبَاکونَ فَإِنَّ الْبُکاءَ عَلَیهِ یحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ ع کانَ أَبِی إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یرَی ضَاحِکاً وَ کانتِ الْکآبةُ تغْلِبُ عَلَیهِ حَتَّی یمْضِی مِنْهُ عَشَرَةُ أَیامٍ فَإِذَا کانَ یوْمُ الْعَاشِرِ کان ذَلِک الْیوْم یوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُکائِهِ وَ یقُولُ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَینُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ[16]؛ ماه محرم، ماهی است که مردم زمان جاهلیت، جنگ و جدال را در آن حرام می دانستند؛ ولی در این ماه، ریختن خون های ما حلال شد، احترام ما از بین رفت، فرزندان و زنان ما اسیر شدند، خیمه های ما طعمۀ آتش ها قرار گرفت، اموال ما به یغما رفت، احترامی که ما بخاطر پیغمبر خدا(ص) داشتیم، مراعات نشد! حقاً که مصیبت امام حسین(ع) پلک چشم ما را زخم و اشک های ما را جاری و عزیز ما را در سرزمین کرببلا ذلیل ساخت و اندوه را تا روز قیامت، نصیب ما کرد. پس گریه کنندگان باید بر شخصی مثل حسین(ع) گریه کنند؛ زیرا گریه بر آن حضرت باعث آمرزش گناهان خواهد شد».
2. مخالفت مذهبی - فِرقه ای
گروهی از مخالفان گریه و عزاداری، برای امام حسین(ع) پیامدهای سویی برای آن بر می شمارند که احتراز از آن را برای حفظ وحدت کیان اسلامی واجب می دانند. این گروه، معتقدند برگزاری مجالس روضه و عزا، به ایراد سخنانی می انجامد که در آن ها طعن و لعن برخی اصحاب وجود دارد و همین امر مایۀ اختلاف و نزاع بین مسلمین می شود.
ابن حَجَر در «الصواعق المحرقة» از غزالی نقل می کند که گفته است: «و یحرّم علی الواعظ و غیره روایة مقتل الحسین و حکایاته و ما جری بین الصحابة من التشاجر و التخاصم فانه یهیج علی بعض الصحابة و الطعن فیهم و هم أعلام الدین...؛[17] بر واعظ و سخنگو و غیر آنان، حرام است که ماجرای حسین و حادثۀ کربلا و منازعات صحابه با یکدیگر را نقل کند؛ زیرا چنین نقل هایی طعن و لعن مردم را علیه آنان بر می انگیزد، حال آن که آنان نشانه های دین خدا هستند.»
بدین ترتیب، نباید از مصائب اهل بیت (ع) سخن گفت؛ چراکه باعث قدح اصحاب و ذم بسیاری از مشاهیر صدر اسلام می شود!
خود ابن حَجَر نیز می گوید: «صرّح ائمّتنا و غیرهم فی الاصول بأنه یجب الامساک عمّا شجر بین الصحابة؛[18] پیشوایان ما و دیگر فِرَق تصریح دارند که بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگیری های میان صحابه اجتناب کنند.»؛ یعنی باید سکوت کرد.
در نقد چنین مطالبی باید گفت: اگر این استدلال را بپذیریم، آن گاه باید در هر مسئله ای که میان مسلمین نزاعی برمی انگیزد، سکوت کرد و حق را تنها گذاشت. عاشورا و حادثۀ دردناک آن، ثمرۀ همین سکوت ها و مجامله ها بود. اگر مسلمانان نخستین، از همان ابتدا در برابر هرگونه انحراف و خروج از سنت نبوی(ص) ایستادگی می کردند، هرگز کار به عاشورا نمی کشید و اگر شیعه از عاشورا به بعد، همان گونه رفتار می کرد که مسلمانان نخستین در سقیفه، جمل و صفین عمل کردند، تاریخ پر از جنایات و خباثت های باطل گرایان می شد.
با کمال تأسف در روزگار ما نیز، کسانی از سر دل سوزی یا غفلت، بر این باورند که برای حفظ وحدت مسلمین، باید از ذکر و نقل پاره ای از حوادث صدر اسلام چشم پوشید و اصلِ تبرّی را کلاً کنار نهاد. این سخن اگرچه به کلی باطل نیست و گاه باید به اقتضای زمان و مکان، شیعیان به عزاداری های خود شکلِ معتدل تری دهند؛ اما نمی توان آن را تا آن جا پذیرفت که حقایق تاریخی و گوهر دین و مسلمات شرعی را از یاد برد. امامان(ع) و بزرگان شیعه، در حساس ترین سال ها، ذکر مصائب اباعبدالله(ع) را متوقف نکردند و همواره به وظیفۀ عزاداری خود برای امام حسین(ع) عمل نمودند.
عَلقمه، از صحابی حضرت امام باقر(ع) می گوید: محضر مبارک امام(ع) عرضه داشتم: فدایت شوم! کسی که در شهرهای دوردست و بلاد غریب و بعید بوده، به طوری که برایش امکان ندارد در چنین روزی (روز عاشورا) به زیارت حضرت بشتابد، چه کند؟ امام فرمودند: «وی در چنین روزی به صحرا یا پشت بام و یا بلندی خانه اش رفته و با سلام به حضرت اشاره کرده، سپس در نفرین بر قاتلان آن حضرت سعی و کوشش نماید و پس از آن دو رکعت نماز بخواند».[19]
3. مخالفت صوفیانه
تصوّف، گریه و اقامۀ مجالس عزا را برای مرده- هر قدر که بزرگ باشد - خطا در بینش و انحراف در عقیده می دانند و استدلال می کنند که چنان چه انسانی از بند تن رست و به جوار حق پیوست، جا دارد برای او شادمانی کنند و وصال او را جشن بگیرند؛ زیرا مرگ یا شهادت، او را به آرزوی دیرینه اش رسانده است.
مولوی در دفتر ششم مثنوی، حکایت شاعری را نقل می کند که روز عاشورا وارد شهر حَلَب شد و از نوحه و عزای آنان در ماتم حسین(ع) در شگفت ماند تا این که از مردم پرسید و خواست که این بزرگی را که برای او چنین ماتم گرفته اند، به او بشناسانند. مردم به شاعرِ غریب گفتند که امروز، سال روز شهادت حسین بن علی(ع) است. شاعر گفت: او که قرن ها پیش مرده است. اگر ماتم می گیرید و عزاداری می کنید، برای خود کنید که او در چنین روزی شادمانه ترین واقعۀ زندگی خود را تجربه کرده است.
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآن که بد مرگی است این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجَست
جامه چه دریم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادُروانِ دولت تاختند
کُنده و زنجیر را انداختند[20]
دردمندانه باید گفت که جدیداً گروهی با پیروی از صوفیان، در مراسم دفن اموات خود که سزاوار است از تلاوت قرآن، مراثی اهل بیت(ع) بهره ببرند، از نی و ساز و دهل استفاده کرده، شادی و هلهله می کنند و کف می زنند.
پاسخ این گروه یک جمله است: اهل بیت(ع) که عارفان واقعی بودند، هم خود عزاداری می کردند و هم به دیگران توصیه می فرمودند که گریه و عزاداری کنند. حدیث «ریان بن شبیب» و فرمایشات امام رضا(ع) سند محکمی در این باب است.[21]
4. مخالفت غربی ها
غربی ها و مستکبران از آن جهت با عزاداری امام حسین (ع) مخالف هستند که رفتار و قیام حضرت، مردم را علیه ظلم و استبداد می شوراند و انقلاب اسلامی ایران این امر را ثابت کرد.
در آمریکا کتابی به نام «A Pian to deide and desolate theology» چاپ و منتشر شد که در آن مصاحبۀ مفصلی از کتاب «مایکل برانت»(معاون ارشد رئیس سابق سیا و عضو مهم بخش شیعه شناسی سازمان سیا) آمده است. مصاحبۀ وی به طور خلاصه چنین است: انقلاب 1979 م ایران ضربه های اساسی به سیاست ما در حاکمیت در کشورهای اسلامی وارد ساخت و باعث رشد روزافزون بیداری اسلامی و گسترش دامنۀ نفرت علیه غرب، در شیعیان کشورهای مختلف بالاخص لبنان، عراق، کویت، بحرین، پاکستان و افغانستان شد. مقامات بلند پایۀ سیا دور هم جمع شدند. در این جلسات نمایندۀ سرویس مخفی مشهور انگلیسMi6 نیز که تجربۀ وسیعی در مطالعه روی کشورها دارد،[22] شرکت نمود. نتیجه این شد که محکم ترین عوامل انقلاب، یکی رهبری سیاسی توسط مرجعیت دینی شیعی و دیگری شهادت امام حسین(ع)، نوۀ پیامبر اسلام(ص) در 1400 سال پیش است؛ اما مرجعیت دینی را از طرق مختلف باید تضعیف کرد، عاشورا را با سخنرانان پول پرست و مداحان نادان و منحرف از محتوا خالی نمود، عزاداری ها به گونه ای معرفی و مطرح شود که عموم جامعه احساس کنند شیعیان گروهی جاهل و توهم پرست هستند که در محرم برای انسان های عادی، مزاحمت به وجود می آورند. برای تشریح، این جور برنامه ها لازم است، باید پول هنگفتی خرج شود و مداحان خوب تشویق شوند و این گونه، تشیّع که مذهبی دارای قوت منطقی است، به مذهبی درویشی محض تبدیل می شود و از درون پوک و خالی می گردد. هم چنین در ذهن عوام الناس، نفرت و در خود شیعه، افتراق و پراکندگی گسترش می یابد. آن گاه و در نهایت، باید توسط نیروهای جهادی بر آن ها تیر خلاص زد و نابودشان کرد.[23]
راز مخالفت غربیان و استعمارگران را باید در تأثیر شگرف عزاداری امام حسین(ع) بر روحیۀ افراد دانست. بد نیست این تأثیر را از زبا ن یک مسیحی بشنویم که در واقع نوعی جمع بندی مطالب به حساب می آید.
«آنتوان بارا» می گوید: اولین کتابم را در سنین جوانی به نام «الحسین فی الفکر المسیحی» به رشتۀ تحریر درآوردم... هر بار که دست به قلم می بردم، سختی کار را بیش تر حس می کردم؛ چون کاری بود که باعث می شد عده ای راضی و گروهی دیگر ناخرسند گردند. به خصوص آن که کثرت منابع و شروحات و جزییات متناقض تاریخی، طوری بود که احساس می کردم دارم در میدان مین قدم می گذارم و در عرصه ای وارد می شوم که اختلافات عقیدتی و مذهبی، سابقه ای دیرینه از سقیفه تا واقعۀ کربلا دارد و در این بین عده ای طرفدار و عده ای مخالف آن هستند... از این رو، من به اهمیت پرداختن به این موضوع از نگاه یک مسیحی عرب پی بردم؛ زیرا نه مسلمان بودم تا تحت تأثیر عاطفی واقعه قرار گیرم و نه یک مستشرق که به روحانیت و معنویت حادثه توجه ندارد و فقط جنبۀ مادی موضوع را مورد نظر دارد. من برای نگارش کتاب به صدها منبع و مصدر مراجعه کردم و مدت ها به مطالعه و پژوهش پرداختم... حسین شهید(ع) در شرایطی که زمینۀ رسیدن به مال، منال، پست و مقام دنیوی فراهم بود و اگر اندکی از خود انعطاف نشان می داد و خواستۀ معاویه و یزید را اجابت می کرد، می توانست جان خود را از کشته شدن نجات دهد؛ اما او براساس آیۀ: ﴿انفِرُوا خِفافاً وَثِقَالاً وَجاهِدُوا بأَمْوالِکُمْ وَأنْفُسِکُمْ فِی سَبیلِ اللهِ...﴾؛[24] «سبک بار و گران بار، بسیج شوید و با مال و جان در راه خدا جهاد کنید...» به حرکت شگفتی دست یازید. او به هیچ یک از امتیازات و تطمیع ها توجه نکرد... و همۀ این ها را ترک کرد و رو به شهادت گذارد و خاندان و عترت را به سوی شهادت برد... اسلام سرآغازش محمدی و استمرارش حسینی بود و قیام کربلا آغازش حسین(ع) و تداومش زینبی(ع) بود... حسین(ع) جزء آن احیاگرانی است که با حرکت خود بسیاری از مردگان را احیا کرد... جنبشی را که حسین(ع) به وجود آورد، جنبشی آشکار در تاریخ بود و تأثیر خود را در دل های مردم گذاشت.
جرقه ای که در کربلا شعله ور شد، به چراغی فروزان در طول تاریخ تبدیل گشت؛ اما چلچراغ های موقت و مقطعی را که معاویه و یزید برافروختند، همگی خاموش شد... تعریف من از حسین(ع)... من او را به عنوان گوهر جاودانه و همیشگی ادیان توصیف کرده ام. او را به عنوان شهیدی معرفی نموده ام که دارای جاه و جبروت فرعون و کسری نبود، متواضع بود و برای حفظ دین و حرکت در مسیر جدش حرکت خود را آغاز کرد.
حماسۀ حسین(ع) تنها مختص سنّی، شیعه و مسلمان نیست؛ بلکه متعلق به هر مؤمنی است. چنان که در حدیث آمده است: «انّ لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد أبدا»[25] در این حدیث نفرموده «فی قلب المسلم»؛ بلکه هر انسان آزاده ای را که به راه و رسم امام حسین(ع) ایمان دارد، شامل می شود، از این رو، وقتی جهانیان و اندیشمندان از سیرۀ حسین(ع) آگاه می شوند، شیفتۀ آن می گردند. .. من در مورد زندگی و حرکت امام حسین(ع) بیش تر شیفتۀ بُعد انقلابی شخصیت ایشان شده ام. آن حضرت در مرامنامۀ قیام خود اعلام می کند:
«وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عنِ الْمنْکرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی علِی بنِ أَبِی طَالِبٍ ؛[26] من از روی هوسرانی و خوش گذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نکرده ام؛ بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم و امر به معروف و نهی از منکر و حرکت بر اساس سیرۀ جد و پدرم است.»
این روح انقلابی می تواند کارهای معجزه آسا بکند، اگر هر انسانی در هر زمان و مکان از آن برخوردار باشد. ما در سال های پیروزی انقلاب، عزت و افتخارات اخیر در ایران شاهد بودیم مردم و رهبران این کشور بر اساس این فلسفه حرکت خود را آغاز و با ظلم و استکبار مخالفت کردند و با تمام قدرت در برابر آن قیام نمودند. ..
ویژگی های امام حسین(ع) هر انسان مسیحی را به یاد ویژگی های پیامبرش عیسی(ع) می اندازد... وقتی که در کتابم می گویم: اگر حسین(ع) از ما مسیحیان بود، در هر نقطه ای از زمین پرچمی برای او بر می افراشتیم و در هر سرزمینی منبری قرار می دادیم و مردم را به نام حسین(ع) به سوی مسیحیت دعوت می کردیم؛ به خاطر شدت شیفتگی ماست که آرزو می کنیم ای کاش حسین (ع) از ما بود، چنان که عیسی(ع) از ماست، تا در هر شهری بیرقی را به نام او برافرازیم و به نام او به مسیحیت دعوت کنیم...
معرفت امام حسین(ع) و راه و قیام او نباید فقط در تکرار وقایع این حماسه محدود شوند و از درک عظمت آن غفلت گردد. منظور من از این جمله که شما قدر حسین(ع) را نمی دانید این است که شما میزان و حجم تعالیم و آموزه های به جا مانده از حرکت حسین(ع) و ساز و کار تعامل با دنیا و دین را که او آموخته است، نمی شناسید. او به ما یاد داده که نباید بر سر منافع مادی به جنگ و نزاع و چالش بپردازیم یا دنیادوستی را به حساب عقیده معنوی بگذاریم... اگر غربی ها شخصیت حسین(ع) را بشناسند، قطعاً شیفتۀ او خواهند شد؛ زیرا غرب دارای اصول و مبانی ای است که حقوق بشر را براساس آن پایه ریزی کرده و طبق آن سمبل های معنوی را تقدیس می کند. از این رو، عدم معرفت به ماهیت و جوهرۀ نهضت حسینی، ما را در اعمال و کارهای ظاهری و صوری و یا افراط در ظواهر شکلی متوقف خواهد کرد. باید به طور مداوم در طول سال بیاد بیاوریم که حسین(ع) چه کرد و کار او برای چه بود؟ زیرا آن چه را که او انجام داد، مافوق هرگونه توصیف و تمجید است.
وظیفه شما این است که بدانید چگونه این امام عظیم الشأن را امروز از طریق بیان سخنان حق و یاری مظلوم و اصلاح جامعه و تحقق عدالت و آزادی یاری کنید و بر شما فرض است که با امانتداری کامل، خروش امام حسین(ع) در روز عاشورا را به تمام جهانیان برساند... به عقیدۀ من، اگر غرب با آموزه های والای حسین(ع) که به آموزه های عیسی(ع) شباهت دارد، آشنا شود، این شخصیت بزرگ را تکریم و احترام خواهد کرد و از نظر فکری و شاید هم از نظر عقیدتی، از او پیروی خواهد نمود.... پس غرب در صورت شناخت راه و هدف حسین(ع) جذب آن خواهد شد و بر اساس آن عمل خواهد کرد... عاشورا؛ یعنی حماسۀ مخالفت با ظلم. یعنی حماسۀ آزادگی فردی و آزادمنشی اجتماعی در جوامع انسانی. زندگی فقط خوردن و آشامیدن و خوابیدن نیست؛ بلکه زندگی یعنی عقیده و جهاد... واقعۀ عاشورا با هر بار تکرار حوادث، دستاوردها، نتایج، علل و اهداف آن، الهام عظیمی در دل ها، جان ها و احساسات انسان ها بر جای می گذارد. این الهامات انسان را وادار به پیروی از آن بزرگوار می کند و این احساس را به او می دهد که برای تغییر زندگی اش و ایجاد تحول و دگرگونی در روند حیات، باید کاری بکند و کربلا، محک و ملاک تحول زندگی و دیدگاه انسان نسبت به حیات است؛ اما تشیّع، به نظر من، عبارت است از: بالاترین درجات عشق الهی و طبیعتاً به هر کس که محب اهل البیت از ذریۀ محمد(ص) و علی(ع) باشد، شیعه گفته می شود و این مایۀ مباهات بشریت است و هر شخصی در این جهان، در هر دینی که باشد، به خاطر عظمت پیروی از اهل بیت(ع) و محافظت از زیبایی های عقیدۀ خود می تواند یک شیعی باشد...
من به حسین (ع) عشق می ورزم و عشقم فقط اوست. حسین(ع) یعنی تشیّع. ما در مسیحیت هرچه را که زیباست، بررسی کرده، دریافته ایم که همۀ آن زیبایی ها در شخصیت حسین و امام کاظم(ع) و پیامبر اکرم(ص) نهفته است. این واقعیت را هیچ کس جز منکران و معاندان، نمی تواند نادیده بگیرد و به نظر من بین این دو مقوله تضاد و تناقضی نیست و هر دو قابل جمع هستند.[27]
سخنان «آنتوان» آنقدر گویا و روشن است که جای هیچ توضیحی باقی نمی گذارد و به خوبی نمایان می سازد که ترس غرب و سلطه طلبان این است که دنیای غرب با حسین(ع) آشنا شده، جذب او شوند. بنابراین، تلاش دارند یا جلوی عزاداری را بگیرند و یا آن به مراسمی بی خاصیت تبدیل کند.
پی نوشت ها:
[1] صحیفه نور، امام خمینی(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1379ش، چاپ اول، ج 15، ص330.
[2] منهاج السّنة النبویة فی نقض کلام الشیعة و القدریة، ابن تیمیه الحرّانی الدمشقی الحنبلی، مکتبة الریاض الحدیثة، ریاض و مکتبة الجمهوریة، القاهرة، ج 2، صص 323 326.
[3] همان، ج 4، صص 334-553.
[4] حاشیه رد المحتار علی الدر المختار(شرح تنویر الابصار محمدامین الشهیر بابن عابدین)، دار عالم الکتاب، ریاض، چاپ اول، بی تا، ج 2، ص 599.
[5] قابل ذکر است که حساب وهّابی ها با اهل سنّت جداست.
[6] تفسیر کشاف، عبدالله زمخشری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ص 497؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 18، ص 193، ذیل آیات 85-84.
[7] تفسیر کشاف، ص 497، تفسیر کبیر، ج 18، ص 193، ذیل آیات 85-84.
[8] صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج النیشابوری (206261ق)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ج 4، ص 1808.
[10] الطبقات الکبری، ابن سعد، دار صادر، بیروت، الطبقة الخامسه من الصحابه، ج 1، ص 459 و ج 1، ص 105.
[11] فضائل الصحابة، احمد بن محمد بن حنبل، دار ابن الجوزی، قاهره، چاپ چهارم، 1430ق، ج 2، ص 675، ح 1154.
[12] مقتل خوارزمی، انوارالهدی، قم، چاپ اول، فصل 6، ج 1، ص 88.
[13] مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیه، بیروت، کتاب المعرفة الصحابة، ج 3، ص 176.
[15] کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، تحقیق: جواد قیومی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1417ق، صص 213-214.
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403ق، ج 44، صص 283 -282.
[17] فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، تعلیقات العلامة عبدالعزیز بن عبد الله بن باز، دارالمعرفة، بیروت، 1379ق، ج 11، ص 170.
[18] الصواعق المحرقة، ابن حجر هیتمی، مصحح: عبدالوهاب عبداللطیف، مکتبة القاهر، چاپ اول، بی تا، ص 93.
[19] بحار الانوار، ج 98، ص 290؛ کامل الزیارات، ص174.
[20] مثنوی معنوی، جلال الدین رومی، نسخه نیکلسون، دفتر ششم، ابیات 799 796.
[21] بحار الأنوار، ج 44، صص 283-282.
[22] خبرنامه تحلیلی جامعه مدرسین، ش 966.
[23] قبیله حیله، محمدمهدی کافی، نشر علیون، تهران، چاپ اول، 1386 ش، ص 303.
[25] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، 1408 ق، ج 10، ص 318.
[26] بحار الانوار، ج 44، ص 329.
[27] الحسین فی فکر المسیحی، آنتوان بارا، به نقل از روزنامه کیهان، 4 و 5 بهمن 1385 (با کمی تلخیص و ویرایش).