ماهان شبکه ایرانیان

سیرة اهل الکساء (۱)

نخستین منابع شیعى درباره زندگى نامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشاره:   نویسنده مقاله، بحث خود را در پنج بخش ارائه کرده است

سیرة اهل الکساء (1)
نخستین منابع شیعى درباره زندگى نامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

اشاره:
 

نویسنده مقاله، بحث خود را در پنج بخش ارائه کرده است. در بخش نخست، مقاله را با بحث درباره سرشت منابع آغاز مى کند و سه گروه از منابع امامى را نام مى برد: اول نوشته هاى کلینى، ابن بابویه قمى و شیخ مفید که به یمن آنها حجم عمده روایات سیره ـ مغازى امامى بر جاى مانده است; دوم آثار تفسیرى به ویژه تفسیر على بن ابراهیم قمى; سوم آثار مربوط به زندگى دوازده امام نظیر بحارالانوار مجلسى که هفت مجلد آن به سیره پیامبر اختصاص دارد و در مجلدات دیگر نیز مى توان مطالبى مربوط به این موضوع را یافت. در بخش دوم، به نقش امام به مثابه منبع نزد امامیان اشاره مى کند و حجم عمده روایات شیعى درباره سیره و مغازى را روایاتى مى داند که با سلسله سندهایى به امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) مى رسد.
در بخش سوم، ابان بن عثمان احمر را به عنوان نخستین مؤلف امامى در سیره و مغازى نام مى برد. نجاشى و طوسى هر دو، کتابى را به ابان نسبت داده اند که دربرگیرنده مبتدأ، مبعث، مغازى و ردّه بوده است. نقل قول هاى بسیارى از ابان در منابع وجود دارد که شاید مأخذشان این کتاب بوده است و یعقوبى نیز ابان را از جمله اصحاب السیر و المغازى و التواریخ دانسته است. نویسنده سپس به بررسى شکل و ساختار مغازى ابان مى پردازد و با توجه به جوان تربودن ابان از ابن اسحاق و احتمال استفاده او از سیره ابن اسحاق، نتیجه مى گیرد که ترتیب این آثار اولیه چنین بوده است: مبتدأ، مبعث، مغازى. عنوان کتاب ابان در رجال نجاشى و فهرست طوسى نیز گویاى همین ترتیب است. وى سپس با تحلیل اخبار گزینش شده خود، به این نتیجه مى رسد که درطى نیمه نخست قرن دوم هجرى این اخبار در جریان تحول شان مضامین جدیدى کسب کردند و نوعى فرآیند عادت دادن (habitualization) را از سر گذراندند تا با گرایش خاص فرقه هاى مختلف هماهنگ شوند.
در بخش چهارم، به مغازى على بن ابراهیم قمى مى پردازد. قمى کتابى در مغازى داشته که به دست ما نرسیده، ولى نقل قول هاى فراوانى از وى در منابع شیعى یافت مى شود که دقیقاً معلوم نیست که مأخذشان تفسیر قمى بوده یا کتاب مغازى او. قمى در تفسیرش حدود سى و یک خبر مربوط به مبعث و مغازى آورده که اکثر آنها بدون اسناد است; البته ابن ابى عمیر، شاگرد ابان، (که کتابى در مغازى به او منسوب است) در سراسر تفسیر قمى به عنوان منبع اصلى ظاهر مى شود. به نظر نویسنده، مطالب این کتاب نیز دچار همان جریان عادت دادن شده، و این از تغییرات به وجودآمده در نام ها و تأکید بر نقش على(علیه السلام)آشکار مى شود.
در بخش پنجم، به نتیجه گیرى مى پردازد و این پرسش اساسى را مطرح مى کند که چرا همه این نوع آثار امامىِ مربوط به سیره-مغازى دیگر موجود نیست و پس از قرن هاى ششم و هفتم خبرى از آنها شنیده نمى شود. نویسنده در پاسخ به این پرسش از وَنزبرو الهام مى گیرد و موضوع اساسى این مکتوبات را «تاریخ نجات» امت مى داند، و بر تلقى مسیحایى امامیان و نحوه دریافت آنان از امامشان و نقشى که در تاریخ نجات دارد، که نقشى فراتاریخى است، تأکید مى کند.
نویسنده در انتهاى مقاله، چهار ضمیمه افزوده است: در ضمیمه اول 25 روایت از ابان درباره مبتدأ و مبعث و مغازى ذکر مى کند; در ضمیمه دوم، اطلاعاتى از سنخ شرح حال از ابان بن عثمان ارائه مى دهد; در ضمیمه سوم طرق روایت ابان را با رسم نمودار نشان مى دهد و در ضمیمه چهارم سندهاى بزنطى و ابن ابى عمیر را از ابان، از بحارالانوار نقل مى کند. یادداشت هاى نویسنده نیز فراوان است و به 180 پاورقى بالغ مى شود.
براى پرهیز از طولانى شدن حجم مقاله، از چاپ ضمیمه هاى دوم تا چهارم صرف نظر شده است. علاقه مندان مى توانند به اصل کتاب (صص130ـ153) مراجعه کنند.

1. سرشت منابع
 

اگرچه از آغاز این قرن قرن بیستم مطالعات دقیق و قابل قبولى درباره نخستین منابع مربوط به زندگى نامه محمد(صلى الله علیه وآله) انجام شده، در خصوص مطالعه سنّتِ سیره ـ مغازى شیعى، اعمّ از زیدى ، اسماعیلى و امامى،(2) تلاش مستقلى صورت نگرفته است. صرف نظر از اشارات کوتاه و گذرا به گرایش شیعى فلان نویسنده یا بهمان مؤلف، هیچ تحقیق خاص باارزشى وجود ندارد. این امر تا حدى معلول این واقعیت است که آثار شیعىِ نخستین به دست ما نرسیده است و تألیفات بعدى برجاى مانده به معناى دقیق کلمه به سیره ـ مغازى نمى پردازد. به علاوه، بخشى از این تألیفات هنوز به صورت نسخه هاى خطى است. در مقاله حاضر من بررسى خود را به منابع امامى محدود مى کنم و مطالعه دیگر منابع شیعى را به وقتى دیگر وامى نهم.
نخست باید گفت که برخلاف سنّت سنّى که از اواسط قرن دوم/هشتم در جریان ثبت و انتقال به شکل مکتوب بود، (مثلا ابن اسحاق و مالک بن انس، اگر بخواهیم تنها از دو اثر برجسته یاد کنیم)،(3) سنت شیعى باید بیش از یک قرن در انتظار مى بود، هرچند که نخستین تلاش ها به زمان امام پنجم محمدباقر(علیه السلام) و شاگردانش برمى گردد.(4) اولین آثار امامىِ برجاى مانده هیچ مطلب باارزشى درباره زندگى پیامبر دربرندارد.(5) تنها با کلینى(م329/941) است که تألیف حدیثى منظمى را مى یابیم که بر طبق ابواب فقهى مرتّب شده است (با سرمشق گرفتن از مصنفات سنى اوایل قرن سوم/نهم)، ولى برخلاف مصنفات سنى، تألیفات شیعى فصل خاصى را به تاریخ یا مغازى اختصاص نداده است;(6) با این حال، روایات مجزاى مأخوذ از آثار اولیه را گرد آورده است که ابعادى از زندگى پیامبر را در بر مى گیرد. این رسم به ابن بابویه قمى (م381/991) رسید و با شیخ مفید (م413/1022) به اوج خود رسید، قبل از آن که شاخه اخبارى و شاخه اصولى آن را به پیش ببرند. از برکت وجود این سه مؤلف است که حجم عمده روایات سیره ـ مغازى براى بار نخست حفظ شده است.
گروه دومِ منابع، آثار تفسیرى است; در این جا تفسیر على بن ابراهیم قمى(م بعد از 307/919) اهمیت فوق العاده اى دارد.
گروه سوم منابع، آثار مربوط به زندگى دوازده امام است; این آثار سرشتى مدح آمیز دارد (آیا درباره زندگى نامه پیامبر نیز نمى توان همین را گفت؟); ولى مقدار چشمگیرى از مطالب برگرفته از نوع سیره- مغازى1 را حفظ کرده است. بحارالانوار اثر دائرة المعارفى(7) مجلسى (م1111/1699) براى مطالعه سنت شیعى، منبعى حیاتى است. وى نماینده مکتب اخبارى است و گنجینه اى از روایات و مطالب اولیه را از آثار کهن حفظ کرده است; هفت مجلد از کتاب او به زندگى پیامبر اختصاص یافته است،(8) در حالى که برخى مطالب دیگر نیز در مجلداتِ مختص به فاطمه(علیها السلام)، پسران او و امامان بعدى یافت مى شود.
این کتاب ها توشه اصلى براى مطالعه نوع سیره - مغازى توسط امامیان را فراهم مى کند; ولى در استفاده از آنها به عنوان ابزارى براى مطالعه سرشت و شکل منابع اولیه اى که مأخذ مطالب آنها بوده اند، باید محتاط بود، و این به دلایل ذیل است:
الف. آنها هیچ گاه عنوان منبع مورد استفاده شان را ذکر نمى کنند (یا تنها به ندرت ذکر مى کنند); ب. سلسله ناقلان ـ حتى در آن جا که درست و کامل است ـ ضرورتاً به این معنا نیست که نویسنده مطلب خود را از منبع اولیه مورد نظر گرفته است و حتى به این معنا هم نیست که این مطلب با آن منبع یکسان است; ج. خود منابع اولیه هم در نتیجه جریان طولانى نقل و انتقال قبل از آن که شکل نهایى موقتى را در یک نسخه یا بیشتر به خود بگیرد، تحولات خاص خود را از سر گذرانده است; د. مطالب مورد استفاده آنها روایات و/ یا اخبارى را به هم ربط مى دهد که از زمینه اصلى شان برگرفته شده، تا در قالبى جدید از نوعى جدید به کار گرفته شود. اینها برخى از مشکلاتى (و نه تنها مشکلاتى) است که ما هنگامى که درصدد «بازسازى» منابع اولیه اى هستیم که تنها در تألیفات بعدى قابل دسترس است، با آن روبرو مى شویم. در دو دهه اخیر، این مشکلات موضوع تحقیقات متعددى بوده اند. من مى خواهم با توجه به منابع امامى، این مشکلات را در سه مرحله حل کنم: نخست خواهم کوشید تا از داده هاى موجود در منابع و مجموعه هاى رجالى، سرآغازهاى این نوع2 را در میان امامیان ردیابى کنم. سپس خواهم کوشید تا نقل هاى منسوب به ابان بن عثمان احمر، یکى از نخستین مؤلفان، را جدا کنم و به این نحو مى کوشم تا نقّادانه با اخبارش برخورد کنم، منابعش را بررسى کنم و این مطالب را با مطالب مؤلفان مشهور اولیه نظیر ابن اسحاق و واقدى مقایسه کنم. سرانجام بر مطالبى متمرکز خواهم شد که مورد استفاده مفسر امامى، على بن ابراهیم قمى، بوده است.

2. امام به مثابه منبع
 

بنابر سنت شیعى، تحقیق روشمند علوم اسلامى مختلف با امام پنجم و امام ششم، محمد باقر(علیه السلام) (م بین 114/732 و 117/735)(9) و پسرش جعفر صادق(علیه السلام) (م148/765) آغاز شد. منابع امامى بر آن است که این امامان داستان هاى مربوط به پیدایش (مبتدأ یا مبدأ) و انبیاى کتاب مقدس را روایت کردند، و مغازى و دیگر رشته ها نظیر فقه، مناسک حج، تفسیر قرآن و الاهیات از اینان نقل شد. این به عنوان نشانه اى بر امامت آنان تلقى شده است، زیرا معلوم نیست که آنان دانش خود را از عالمان دیگر اخذ کرده باشند; بدین سان آنان این دانش را میراثى از پدرانشان، از طریق سلسله اى که مستقیما به پیامبر مى رسد، مى دانند.(10) عقیده بر آن است که سخنان این امامان و دانش آنان قداست دارد و آنان منبع همه علوم تلقى مى شوند;(11) از این رو، تعداد قابل ملاحظه اى از روایات شیعى درباره سیره و مغازى سلسله سندهایى را نشان مى دهد که یکى از این دو امام به عنوان راوى نخست در آنها حضور دارد. این امامان که ساکن مدینه بودند، یقیناً از جمله نخستین استادان در حوزه هاى مختلف دانش اسلامى بودند و شاگردان آنها باید فعالانه در فعالیت هاى علمى اى که در آن زمان رخ مى داد، مشارکت داشته باشند. از نظر تاریخى، شاگردان امام چهارم، پنجم و ششم بودند که ثبت منظم شاخه هاى مختلف علوم اسلامى را آغاز کردند. یکى از نخستین مؤلفان در زمینه مغازى، یعنى ابن شِهاب زُهْرىِ مشهور(م124/742) شاگرد امام چهارم على بن الحسین زین العابدین(علیه السلام) (33-95/653-713) بود و براى آن امام احترام فراوانى قائل بود.(12) ابن ابى شیبه (م235/849) نقل زُهرى از زین العابدین را «اصحّ الاسانید کلّها» مى داند.(13) ولى به نظر مى رسد که او از این امام عمدتاً رقائق3 و مسائل فقهى،(14) و تنها گزارش هاى اندکى درباره مطالب سیره - مغازى نقل کرده است.(15) با وجود این، زُهرى به طرفدارى هایش از بنى امیه و ضدیتش با على بن ابى طالب(علیه السلام) معروف است.(16) سنت شیعى، ابن اسحاق (م151/768) را در زمره اصحاب امام باقر(علیه السلام)مى داند و مدعى است که پدر بزرگ او به نام یسار نیز از اصحاب امام سجاد و امام باقر(علیهما السلام) بوده است.(17) با این حال، او سنّى(عامّى)اى تلقى مى شود که طرفدار امامان (یا اهل بیت) بوده، محبّت بسیار زیادى به آنان در دل داشته است.(18) از سوى دیگر، عالمان سنى او را به هوادارى از تشیع متهم مى کنند;(19) در روایت ابن هشام از سیره ابن اسحاق تنها یک داستان وجود دارد که از محمد باقر(علیه السلام) نقل شده است.(20) به همین ترتیب، واقدى (م207/822) متهم شده است به نقل «سارقانه» کتاب هاى عالم مدنى ابراهیم بن ابى یحیى (م184/800)،(21) که از پیروان و داعیان امام زیدى یحیى بن عبدالله بود; عالمان امامى براى ابن ابى یحیى احترام فراوانى قائل اند، زیرا وى شاگرد هر دو امام باقر و صادق(علیهما السلام) بود. ظاهراً این اتهام به کلى بى اساس است و به علاوه منابع زیدى نه به این اتهام اشاره اى دارد و نه اشاره اى به این که ابن ابى یحیى کتابى در سیره یا مغازى نوشته باشد.(22)

3. ابان بن عثمان احمر(23)
 

در زمره این شاگردان تنها نامى که مى تواند جدى تلقى شود و به عنوان مؤلف سیره و مغازى مطرح شود، نام ابان بن عثمان احمر است. وى از موالى قبیله بجیله از جنوب عربستان بود. این قبیله در دوره فتوحات اسلامى در کوفه سکنا گزیده بود.(24) کشى اشاره مى کند که ابان بصرى بود ولى به سکونت در کوفه عادت کرده بود(25) ـ که ظاهراً بعید است، زیرا بجیله ساکن بصره نبود(26) ـ در حالى که نجاشى و طوسى اصل و نسب کوفى او را تأیید مى کنند ولى اشاره مى کنند که او عادت داشت به هر دو شهر زیاد برود(27) و در بصره بود که نویسندگان معروف شجره نامه و اخبار، ابوعبیده معمر بن مثنّا (110-209/728-824) و محمد بن سلاّم جُمَحى (150-232/767-846) نزد او درس خواندند.
درباره زندگى و شغل او اطلاع چندانى نداریم، جز این که او هم شاگرد صادق(علیه السلام) (83-148/702-765) و هم شاگرد کاظم(علیه السلام) (128-183/745-799) بود، گرچه من به هیچ نقلى از او از کاظم(علیه السلام) برخورد نکرده ام.(28) سلسله روایت او از باقر(علیه السلام) همواره از طریق یک راوى است. همه اینها به این نتیجه مى انجامد که او در طى ربع آخر قرن دوم هجرى/حدود 790-815 میلادى از دنیا رفته است.(29) کشى مى گوید که ابان ناووسى بود،(30) یعنى طرفدار ابن ناووس(یا الناووس) نامى از اهالى بصره، که بر آن بود که جعفر صادق(علیه السلام) مهدى منتظر است و رجعت او را پس از مرگش تبلیغ مى کرد;(31) ولى این ادعا را هیچ یک از نجاشى و طوسى ذکر نکرده اند و در میان نویسندگان شیعى بعدى بحث انگیز شده است. اینان ادعا کردند که کلمه الناووسیة محَّرف القادسیة است که مکانى است نزدیک کوفه.(32) با این حال، ابان در زمره شش تن از موثق ترین شاگردان جعفر صادق(علیه السلام) در فقه محسوب مى شود،(33) و من در مطالب منقول از او شاهدى نیافته ام که یادآور عقاید امامى «غیرمتعارفى» باشد که او ممکن بود داشته باشد، اگرچه باید توجه داشت که این مطالب به احتمال قوى، از سوى عالمان بعدى دستکارى شده است،(34) به ویژه اگر به یاد داشته باشیم که او در میان امامیان از احترام فراوانى برخوردار بود.(35)

مغازى ابان
 

نجاشى و طوسى هر دو کتابى تاریخى به ابان نسبت مى دهند که دربردارنده مطالبى درباره پیدایش و انبیاى کتاب مقدس (مبدأ)، ولادت و بعثت محمد(صلى الله علیه وآله) (مبعث)، عملیات نظامى (مغازى)، رحلت (وفات)، اجتماع سقیفه و جنگ هاى قبیله اى که پس از رحلتش درگرفت (ردّه)،(36) بود.4 ابن ندیم شیعى (م پس از 385/995) و دیگر منابع اولیه قبل از آغاز قرن چهارم/ دهم به این کتاب اشاره اى نکرده اند; حتى عالم کتاب دوستِ مشهور امامى على بن موسى بن طاووس (م664/1265) نیز در آثارش از این کتاب ذکرى نکرده است;(37) ولى نقل قول هاى بسیارى، که احتمالا از این کتاب است، در منابع یافت مى شود، بدون این که نام این کتاب ذکر شده باشد; به علاوه، یعقوبى مورخ شیعى، (م پس از 292/904) ابان را در زمره منابع مربوط به زندگى پیامبر (اصحاب السیر و المغازى و التواریخ) نام مى برد،(38) و طبرسى (م548/1154) مى گوید که از «کتاب ابان» یادداشت بردارى کرده است.(39) نجاشى و طوسى اسانید این کتاب را ارائه مى دهند، که همه آنها در حلقه مشترکى به هم مى رسند که مستقیماً از ابان نقل مى کند(40) یعنى احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى (م221/835). وى عالمى کوفى بود که در میان ملازمان امام هشتم رضا(علیه السلام) منزلت والایى داشت.(41) علاوه بر سلسله سندهاى نجاشى و طوسى، سلسله سند موثق دیگرى نیز وجود دارد یعنى سند ابن بابویه که از طریق على بن ابراهیم قمى به محمد بن زیاد معروف به ابن ابى عُمیر (م217/832) مى رسد و وى مستقیماً از ابان روایت مى کند. ابن ابى عمیر بغدادى از موالى خاندان مهلب بن ابى صُفرة بود.(42) او از عالمان بسیار برجسته شیعى و وکیل امام هفتم موسى کاظم(علیه السلام) (م183/799) بود که مستقیما از امام رضا(علیه السلام) (م203/818) روایت کرده است. او در ایام حکومت خلیفه عباسى هارون الرشید تازیانه خورد و زندانى شد و پس از مرگ امام رضا (علیه السلام) نیز براى بار دوم زندانى شد. او نیز همچون بزنطى، شاگرد مستقیم هشام جوالیقى متکلم بود و جاحظ(م255/868) او را یکى از سران رافضه مى داند،(43) که احتمالا به معناى امامیه است.(44) گفته شده که ابن ابى عمیر چند کتاب نوشته که از جمله آنها کتاب المغازى است. در کنار این سلسله هاى کوفى روایات، طوسى روایتِ قمىِ دومى هم ذکر مى کند و آن را «اَنْقَص» توصیف مى کند. این روایت از طریق جعفربن بشیر ابومحمد (م208/823) است، وى زاهد و همانند ابان از موالى کوفى بجیله بود و در محله بجیله مسجدى داشت. گفته شده که وى از ملازمان خلیفه مأمون پس از مرگ امام رضا(علیه السلام) بوده است.(45)
ادامه دارد ...

یادداشت ها :
 

1. مایلم از هارالد موتسکى به سبب اظهارنظرهاى ارزشمندش سپاسگزارى کنم.
2. من اصطلاح امامى را در کل این مقاله در مورد دو دسته به کار مى برم: هم شیعیان دوازده امامى، یعنى کسانى که به نصّ و نَسَق معتقدند و هم آن عالمان شیعىِ شاگرد امام پنجم و امام ششم که بعدها شیعیان دوازده امامى آنها را پذیرفتند، هرچند ممکن است که آنها گرایش هاى اعتقادى فرقه اى دیگرى داشتند (که اثبات آن مشکل است)، مثلا در مورد ابان بن عثمان احمر. مقایسه کنید با
H.M. Hodgson, "How Did the Early Shia Become Sectarian," in JAOS, 75 (1955), 1-13; H. Modarressi, Crisis and Consolidation in the Formative Period of Shi'ite Islam, Princeton, 1993, 1-53
این کتاب به فارسى ترجمه شده: مدرّسى طباطبایى، حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه. امریکا: مؤسسه انتشاراتى داروین، 1374
3. درباره کتابت احادیث اولیه مقایسه کنید با:
H. Motzki, Die Anfange der islamischen Jurisprudenz. Ihre Entwicklung in Mekka bis zur Mitte des 2./8. Jahrhunderts, Stuttgart, 1991, 217-61.
خوانندگان فارسى مى توانند براى معرفى این کتاب بنگرند به: جرّار، ماهر، «مبادى فقه اسلامى» ترجمه اسماعیل باغستانى در نشریه معارف ش60، آذر-اسفند1382
_. Cf. A. Falaturi, "Die Zwolfer-Schia aus der Sicht eines Schiiten: Probleme ihrer Untersuchung," in Festschrift Werner Caskel, ed. E. Graf, Leiden, 1968, 64-65; E. Kohlberg, "Al-usul al-arab 'umia," in JSAI, 10(1987), 128-66.
مقاله اخیر به فارسى ترجمه شده; بنگرید به: کلبرگ، اتان، «الاصول الاربع مئة»، ترجمه محمدکاظم رحمتى در فصلنامه علوم حدیث، ش17، ص69-123.
4. در این جا محاسن برقى (م حدود280/894) که نویسنده اثرى در مغازى هم هست، و بصائر صفار (م290/902) را در نظر دارم.
5. اگرچه مجلد اول کافى و مجلد آخر از فروع آن تعداد زیادى از اخبار را دربردارد که تاریخ جامعه اسلامى نخستین را شرح مى دهد، علاوه بر احادیث مربوط به فضائل و آخرالزمان، الکافى ج8.
_. Cf. K.H. Pampus, Die theologische Enzyklopadie Bihar al-anwar des Muhammad Baqir al-majlisi. University of Bonn, Ph.D. thesis, 1970.
6. مجلدات 15-21 (دربرگیرنده مبعث و مغازى): مجلدات 11-14 به بخش مبتدأ اختصاص دارد.
7. درباره تاریخ ها بنگرید به:
M. Jarrar, "Tafsir Abi l-Jarud an al-Imam al-Baqir," in Festschrift Sami N. Makarem (forthcoming), note 48.
این مقاله به فارسى ترجمه شده است، بنگرید به: جرار، ماهر، «تفسیر ابوالجارود» ترجمه محمدکاظم رحمتى، آیینه پژوهش، ش 95،ص 15-42
8. المفید، الارشاد، 264; ابن بابویه القمى، کمال الدین، 91.
_. Cf. H.J. Kornrumpf, "Untersuchungen zum Bild Alis und des fruhen Islams bei den Schiiten" in Der Islam, 45 (1969), 276-85; M.A. Amir-Moezzi, The Divine Guide in Early Shi'ism. The Source of Esotericism in Islam, trans. D. Streight, Albany, 1994, 24 ff., 69 ff., H. Corbin, En Islam iranien: Aspects spirituels et philosophiques, I, Le Shi'isme duodecimain, Paris, 1971, 212 ff.
منبع اخیر با این مشخصات به عربى ترجمه شده: کوربان، هنرى، عن الاسلام فى ایران: مشاهد روحیة و فلسفیة، الجزءالاول، التشیع الاثنى عشرى، نقله الى العربیه و قدم له و حقق نصوصه نواّف الموسوى، دارالنهار، بیروت 2000.
9. ابن سعد، طبقات، ج5، 214، 215; ابوزرعه، تاریخ، ج1، 413، 536; ابن عساکر، تاریخ، ج41، 366، 2-371، 6-374.
10. ابن عساکر، تاریخ، ج41، 376; همان، ترجمة الزهرى، 101.
11. قس. مثلا: ابن بابویه قمى، الخصال، 64، 111، 119، 240، 534; ابن عساکر، تاریخ، ج41، 360، 376، 387، 398، 5-403 (شعر); قمى، ابوالقاسم، کفایة الاثر، 241: معمر- الزهرى - على بن الحسین(علیه السلام)، خبر عجیبى که با فضل الهند باء آغاز شده و با معرفى باقر(علیه السلام) به عنوان امام پنجم ادامه مى یابد (؟); قس نیز: اردبیلى، جامع الرواة، ج2، 201; خوئى، معجم رجال الحدیث، ج23، 345 - 356.
12. ابن هشام، سیره، ج1، 220; ابن سعد، طبقات، ج1، 124، 368، ج2، 284، 297; بلاذرى، انساب، ج1، 572، 578; طبرى، تاریخ، ج3، 212; حدیث منقول در تاریخ ابوزرعه ج1، 417 ممکن است حدیثى درباره مغازى باشد.
13. قس. ابن ابى الحدید، شرح، ج4، 4-63، 102;
M. Jarrar. Die Prophetenbiographie im islamischen Spanien, Frankfurt/Bern, 1989, 23-28; cf. now, idem, "Sira, Mashahid and Maghazi: The Genesis Development of the Biography of Muhammad," in Studies in Late Antiquity and Early Islam, III, ed. L.I. Conrad and A. Cameron, Princeton, (in press), 21-27.
من در آن جا نشان داده ام که عبدالرزاق صنعانى(م 211/826) در بخش مغازى از مصنف (ج 5) عمدتاً بر مطالب زُهرى تکیه کرده است و هر گاه خبرهاى زُهرى بر نقش على(علیه السلام) تأکیدى نداشته یا گرایش هاى عثمانى را نشان مى داده، مطالب دیگرى به آنها افزوده تا بر نقش على(علیه السلام) تأکید کند; عالمان سنى عبدالرزاق را به داشتن گرایش هاى شیعى متهم کرده اند. (قس. 63 ff.; Die Anfange der islamischen Jurisprudenz, Motzki,و از این رو، امامیان او را شیعى مى دانند، حائرى مازندرانى، منتهى المقال، ج4،2-121); با این حال ابن عساکر (تاریخ، ج12، 8-267) خبرى از طریق زُهرى - عبیدالله بن عبدالله بن عتبه - ابن عباس مى آورد که نشان دهنده محبت پیامبر به على(علیه السلام) است و به بیزاران از او هشدار مى دهد.
14. اردبیلى، جامع الرواة، ج2، 7-65; آغا بزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعة، ج21، 290.
15. کشّى، اختیار معرفة الرجال، 390 (ش 733); اردبیلى، جامع الرواة، ج2، 66.
16. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج1، 224; یاقوت، معجم البلدان، ج6، 2419.
17. ابن هشام، السیرة النبویة، ج1، 340.
18. طوسى، فهرست، 16; نجاشى، رجال، ج1، 58; اردبیلى، جامع الرواة، ج1، 4-33;
M. Jarrar, "Some Lights on an Early Zaydite Manuscript," in Asiatische Studien, 47/2 (1993), 285-86; idem, "Arba rasa'il Zaydiyya mubakkira," in Fi Mihrab al-marifa: Festschrift for Ihsan Abbas, ed. I. al-Sa'afin, Beirut, 1997, 270-71.
مقاله اخیر به فارسى ترجمه شده است، بنگرید به: جرار، ماهر، «چهار متن کهن از زیدیان نخستین»، ترجمه سیدعلى موسوى نژاد، فصلنامه هفت آسمان، ش 31، ص95.
19. قس. مثلا: ابن ابى الرجال، مطلع البدور، ج1، 68-70.
20. اطلاعات شرح حالى مفصل مربوط به او و فهرستى از استادان و منابعش را بنگرید در ضمیمه 2 در ذیل. خوانندگان فارسى در این باره مى توانند به مقاله «ابان بن عثمان احمر و سیره نویسى» از رسول جعفریان در مقالات تاریخى، دفتر اول (نشر الهادى، قم 1376) ص307-328 و نیز مقدمه کتاب المبعث و المغازى (مکتب الاعلام الاسلامى، قم 1417/1375) ص7-27، مراجعه کنند.
_. Cf. F. Donner, The Early Islamic Conquests, Princeton, 1981, 78, 175, 196 f., 221-23 (and see index, 473).
21. کشى، اختیار معرفة الرجال، 352 (ش. 660); ابن داوود حلّى، رجال، 26 (کوفى المسکن بصرى الاصل); حائرى مازندرانى، منتهى المقال ج1، 189-193; عُقیلى در کتاب الضعفاء، ج1، 37 به او نسبت «الکوفى» مى دهد; قس. ابن حجر، لسان، ج1، 24; جى فان اس در Berlin/New York, 1993, II, 425Theologie und Gesellschaft,، او را در زمره شیعیان بصرى محسوب مى کند. از منابع آشکار است که بیشتر استادان او کوفى بودند (قس ضمیمه 2).
_. Donner, The Early Islamic Conquests, 215 (except for Shibl b. Ma'bad and his son).
22. نجاشى، رجال، ج1، 80، طوسى، فهرست، 18.
23. قس نیز احمد پاکتچى در دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى، ویراسته بجنوردى، تهران1995، ج2، 44.
24. همچنین توجه داریم که تعدادى از استادان او در 150/767 از دنیا رفته اند (قس. ضمیمه 2)، در حالى که شاگردان او از اصحاب امام هفتم و امام هشتم بودند.
25. کشّى، اختیار معرفة الرجال، 352 (ش 660); و پس از او ابن داوود حلى، رجال 226 (در میان مجروحین، هر چند بار اول او را در عداد موثقین نام برده، ص30); اردبیلى، جامع الرواة، ج1، 12.
26. نوبختى، فرق الشیعه، 67; ناشىء(مجعول)، مسائل الامامة، 46; اشعرى، مقالات الاسلامیین، 25; شهرستانى، الملل و النحل، 71;
van Ess, Theologie und Gesellschaft, II, 424; Modarressi, Crisis and Consolidation, 55-57.
27. تسترى. قاموس الرجال، ج1، 114، 116; حائرى مازندرانى، منتهى المقال، ج1، 138-140; پاکتچى در دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى، ج2، 45; Crisis and Consolidation, Modarressi,55 note
28. کشّى، اختیار معرفة الرجال، 375 (ش 7050).
_. Cf. Modarressi, Crisis and Consolidation, 43, 47.
29. «مرام اعتقادى» او که من آن را از منابع جمع بندى کرده ام مشابه مرامى است که طى قرون دوم و سوم هجرى در میان امامیه رایج بود. هر چند مى توان گفت که به احتمال بیشتر به جناح مفوضه گرایش داشت ( 21 ff. Crisis and Consolidation,Modarressi,) قس. کشى، اختیار معرفة الرجال، 94 (ش. 148)، 107 (172)، 235 (425); مجلسى، بحارالانوار ج23: 119، 24: 76، 26: 46، 48، 227، 27: 264، 28: 41، 70، 32: 210، 36: 226، 272، 392، 37: 311، 336، 38: 102، 39: 247، 40: 3، 42: 103، 43: 98.
30. نجاشى، رجال، ج1، 80-81; طوسى، فهرست، 18-19.
31. حداقل کلبرگ در Leiden, 1992A Medieval Muslim Scholar at work, از آن نامى نبرده است.
این کتاب به فارسى ترجمه شده: کلبرگ، اتان، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه سید على قرائى و رسول جعفریان، کتابخانه آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1371.
32. یعقوبى، تاریخ، ج2: 6.
33. طبرى، اعلام الورى، 82-130، 8-137.
34. براى نمودارى مفصل قس. ضمیمه 3.
35. کشى، اختیار معرفة الرجال، نمایه، 37; نجاشى، رجال، ج1: 4-202; طوسى، فهرست، 19-20; اردبیلى، جامع الرواة، ج1; 59-61; حائرى مازندرانى، منتهى المقال، ج1: 307-311; کلبرگ، کتابخانه ابن طاووس، ص355(222); فان اس ( Theologie und I, 384Gesellschaft,) مى گوید او شاگرد هشام جوالیقى متکلم بود.
36. کشى، اختیار معرفة الرجال، نمایه، 231، 250 (محمد بن زیاد); نجاشى، رجال، ج2: 8-204; طوسى، فهرست، 138; اردبیلى، جامع الرواة، ج2: 50-57; حائرى مازندرانى، منتهى المقال، ج5: 302-308، احمد بادکوبه هزاوه در دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى، ج1: 3-342; van I, 384-86 Theologie und Gesellschaft,Ess,.
37. منتهى المقال، ج5: 303، به نقل از البیان و التبیین، ج1: 88، گرچه در آن جا نام او محمد بن عمیر است.
38. قس. ماهر جرار، «چهار متن کهن از زیدیان نخستین» در هفت آسمان، ش 31، ص97.
39. اختیار معرفة الرجال، نمایه، 65; نجاشى، رجال، ج1: 8-297; ابن داوود حلى، رجال، 62; جامع الرواة، ج1: 1-150; منتهى المقال ج2: 6-234.
40. قس. 76-81 Die Prophetenbiographie,Jarrar,، ابن سعد مى گوید: «کان سلیمان مائلا الى على بن ابى طالب(علیه السلام)» (طبقات، 7: 253); در حالى که ابن قتیبه او را در عداد شیعه شمرده است (المعارف 624). البته ما باید قبل از آن که برچسب ابن قتیبه را تلقى به قبول کنیم، لحظه اى درنگ کنیم. بصره به هوادارى از آرمان عثمان معروف بود و لذا هرگونه ترجیح دادن على(علیه السلام)، از سوى متکلم و اخبارىِ سنىِ «افراطى»اى نظیر ابن قتیبه، نوعى تشیّع محسوب مى شد. من فکر مى کنم که گفته ابن سعد قابل اعتمادتر است و من آن را تنها دالّ بر موضع یا سلیقه سیاسى سلیمان مى دانم، موضعى که بعدها احمد بن حنبل نیز آن را اختیار کرد زمانى که على(علیه السلام) را به عنوان چهارمین خلیفه راشد مطرح کرد.
_. Cf. R. Sellheim, "Prophet, Caliph und Geschichte. Die Muhammad-Biographie des Ibn Ishaq," in Oriens, 18-19 (1967), 38-42; Jarrar, Die Prophetenbiographie, 31 f.
41. بنگرید به تحقیقات او در:
.Der Islam, 62 (1985), 201-30, 66 (1989), 38-67, 69 (1992), 1-43
42. قس. نیز با خبرى درباره صفین در بحارالانوار، ج32: 2-601.
43. مطالب منسوب به ابان در این منابع بسیار زیادتر است ولى من گزینش خود را به معناى محدودترى از نوع سیره - مغازى منحصر کرده ام و برخى احادیث را که مستقیما به کار این تحقیق نمى آمدند، کنار گذاشته ام.
44. قس. ادّله موتسکى درباره صحّت مطالب عطاء در مصنف عبدالرزاق در:
Die Anfange der islamischen Jurisprudenz, 71-89.
45. قس. ضمیمه 4.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان