- صفات سلبیه
- صفات ثبوتیه
- صفات ذات و افعال
- صفات خدا راهنمای هدایت
*صفات خدا
خداوند پاک و منزه و آفریننده ی جهان هستی، بنا به مقتضای کمال ربوبیت و الوهیتش دارای نامهای نیکو و صفات عالی است.
خداوند در داشتن این صفات تنها و بی شریک است؛ زیرا او پروردگار یگانه است و هیچ معبود و الهی جز ذات پاکش وجود ندارد.
صفات خدا به دو دسته تقسیم می شوند: 1- صفات سلبیه 2- صفات ثبوتیه.
1- صفات سلبیه عبارتند از: الأول و الآخر. الأول: بودنش پیش از بودن همه ی موجودات است و وجودش مسبوق به عدم نیست. الآخر: پسین. بی انتها ازلی، ابدی، فنا ناپذیر، واجب الوجود. آن که پس از نابودی همه ی موجودات باقی و برجای است. خداوند پاک ومنزه می فرماید:
(هو الأولُ والآخرُ والظاهرُ والباطنُ وهو بکلِّ شیءٍ علیم)_ (حدید:3)
"او پیشین و پسین و پیدا و نا پیدا است، و او آگاه از همه چیز است".
و می فرماید:
(کلّ شى هالکُ اِلاّ وجهَهُ) _ (قصص:88)
"همه چیز جز ذات او فانی و نابود می شود".
می فرماید:
(کلُّ مَنْ علیها فانٍ و یبقی وجْهُ ربِّکَ ذو الجلال والاکرام) _ (الرحمن:26-27)
"همه ی چیزها و همه ی کسانی که بر روی زمین هستند، دستخوش فنا می گردند و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو می ماند وپس".
بخاری و بیهقی از عمران بن حصین روایت می کنند که گفت: نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) بودم که گروهی از قبیله بنی تمیم آمدند. فرمود: اقبلو البشری مژده، مژه گفتند: دم از مژده زدی پس کو؟ گروهی از مردم یمن آمدند. فرمود: حالا که مردم بنو تمیم نپذیرفتند ای اهل یمن بر شما مژده باد. گفتند: پذیرفتیم. آمدیم تا دین خدا را بیاوزیم و در باره ی چگونگی آغاز این امر از تو برسیم. فرمود: "کان الله ولم یکن شی قبله، و کان عرشه علی الماء، ثم خلق السموات والأرض، و کتب فی الذکر کل شی" خدا بود و چیزی قبل از او وجود نداشت. تخت و عرشش بر آب است، سپس آسمانها و زمین را خلق کرد و هر چیزی را در لوح المحفوظ ثبت نموده است.
تذکر: لوح المحفوظ، موجود عظیمی از مخلوقات خداست که سر نوشت هستی و تمام مخلوقات را در آن ثبت نموده است یا منظور: علم خدا به جزئیات و کلیات امور و سایر موجودات بزرگ و کوچک. و معنی "تخت او بر آب است": یعنی، تخت قدرت او رفیع و بر همه جهت احاطه دارد و آب در قسمت زیرین آن قرار دارد، منظور از آن چسبیدگی و سوار شدن تخت بر آب نیست؛ بلکه، مانند رفعت آسمان بر زمین؛ یعنی در جهت بالای آن قرار گرفته است.
*ابتدای آفرینش از نظر عالمان دینی
در احادث بیان شده که اولین پدیده ی عالم بالا، عرش و اولین پدیده ی مادی آب می باشد و بنا به روایت احمد و ترمذی آپ پیش از عرش آفریده شده است و بعد از خلقت عرش و آب، خدا آسمانها و زمین را آفرید. و باز همین روایات حاکی از آن است که اولین مخلوقات معنوی قلم می باشد. عباده بن صامت از پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) روایت می کند که فرمود: "اول ما خلق الله القلم، ثم قال له اکتب، فجری بما هو کائن الی یوم القیامة" اولین چیزی که خدا آفرید، قلم بود، سپس به او گفت: بنویس. پس نوشت آنچه را تا روز قیامت هستی می یابد.
اما آن احادیثی که اولین آفریده ها را عقل یا نور پیامبر (صلی الله علیه وسلم) می داند مانند حدیث : "اول ما خلق الله نور نبیک یا جابر" سند آنها ثابت نشده است.
غیر از اینها، دلیل شرعی دیگری در مورد اصل کاینات وجود ندارد تا بتوان بر آن تکیه کرد.
*شروع آفرینش از دیدگاه ستاره شناسان و زمین شناسان
ستاره شناسان، زمین شناسان و عالمان دینی در مورد حادث بودن جهان و اینکه قبلاً نبوده و بعد تکامل پیدا کرده، اتفاق نظر دارند. ولی در مورد شروع و تحول این رخداد، دیدگاههای متفاوت دارند. شرع در این باره سکوت اختیار کرده است. اما آن طور که در کتاب "تاریخ زمین" اثر جورج ژامبو آمده است: دانشمندان معتقدند که بیش از میلیاردها سال از عمر جهان هستی می گذرد؛ ولی عمر زمین از 2 میلیارد سال تجاوز نمی کند. حدود یک میلیارد سال پیش زندگی و حیات در روی زمین پیدا شده حیوانات (البرمائیه) تک سلولی از دویست میلیون سال پیش و پستانداران، از جمله انسانها نیز، حدود 120 میلیون سال پیش زندگی خود را بر روی زمین شروع کرده اند.
انسان کنونی تازه ترین هیأت اعزامی بر روی زمین است که از 50 میلیون سال پیش تاکنون با این قیافه و شکل، زندگی می کند. اصل مطلب و واقعیت امر را تنها خدا می داند و بس. اما اینکه بپرسیم: حالا که خدا همه ی موجودات را آفریده پس چه کسی خود او را آفریده است؟ این سؤالی غلط و از پایه و اساس نادرست می باشد. چگونه ممکن است کسی که خود در عین اینکه خالق و آفریننده است مخلوق هم باشد؟ در صورت وقوع چنین امری دور و تسلسل پیش می آید و دور و تسلسل باطل است. عقلهای ما از درک حقیقت خدا عاجزاند، چگونه می توانند به کنه ذات بیچون پروردگار پی ببرند؟! در حالی که ما را از بحث و جدال در باره ی آن، برحذر داشته اند. ابو هریره در حدیثی از پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) روایت می کند که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمود: "لایزالُ الناس یتساءلون حتی یقال هذا: خلق الله الخلق فمن خلق الله؟ فمن وجد من ذلک شیئاً فلیقل: آمنتُ بالله"
مردم پیوسته از همدیگر سؤال می پرسند و (پرسش خود را ادامه می دند) تا اینکه گفته شود: خدا مخلوقات را آفرید پس چه کسی خدا را آفریده است؟ هر کسی چنین چیزی را شنید، باید بگوید: من به خدا ایمان آوردم. یکی از دانشمندان جدید با آوردن مثالی روشنگرانه، پاسخ مناسبی به این سؤال داده است. می گوید: هر گاه کتابی را در قفسه ی کتابخانه بگذاری و بعد از خانه خارج شوی و بعد از اندکی به خانه برگشته و متوجه شوی که همان کتاب در کیف جا دارد. یقین حاصل می کنی که شخصی آن را برداشته و در کیف نهاده است. چون با توجه به خصوصیات کتاب می فهمی که خود به خود نمی تواند از جایی جا به جا شود. این نکته را داشته باشد، تا مطلب دیگری را بیان کنم. اگر شخصی را در همان اطاق کتابخانه ات در حالی که بر صندلی نشسته، مدتی تنها بگذاری و بعد به اطاق برگردی و ببینی که مثلاً بر روی فرش نشسته است؛ از چگونگی انتقال و آمدن او بظ روی فرش پرسش نمی کنی و معتقد نیستی که شخصی او را برداشته و در آن موضع نهاده است؛ زیرا با توجه به ویژگیهای آن شخص، می دانی که او ذاتاً می تواند از جایی به جای دیگر برود، بدون اینکه به کسی دیگر احتیاج داشته باشد. باز هم این نکته را داشته باش و ببین چه می گویم. از آنجایی که تمام این موجودات حادثتند و ما از صفات و ویژگیهای فطری آنها پی می بریم که آنها خود به خود و ذاتاً آفریده نشده اند؛ بلکه آفریننده ای آنها را بوجود آورده است و می دانیم آن آفریننده تنها خداوند والا و بلند مرتبه و بی نیاز می باشد و بلکه او واجب الوجود و قائم به ذات خود بوده و هیچ احتیاج به آفرینش دیگری ندارد. اگر دو مطلب گذشته را به آخری ضمیمه کنی و مفهوم آنها را در نظر گیری، جان و لب مطلب بر تو آشکار و روشن می شود. و می فهمی که عقل بشری از آن حقیرتر است که بتواند در چنین دریای بی پایانی، بیشتر از این غوطه ور شده و مداخله نماید.
*خدا نظیر و مانندی ندارد
خداوند، پاک و منزه و بی مثل و مانند است. او به چیزی شباهت ندارد و هیچ چیز هم شبیه او نیست و هر تصوری که به مخیله انسان عبور می کند خداوند بر خلاف آن است. چونکه خود می فرماید:
(لیس کمثله شئ وهو السمیعُ البصیر) _ (شوری:11)
"هیچ چیز مانند خداوند نیست و او بسیار شنوا و بینا است".
اما همانندی موجودات در برخی از صفات با خداوند، صرفاً از جهت نامگزاری آنها است نه حقیقی. وقتی گفته می شود: فلانی عالم، دانا، زنده، موجود، توانا و حکیم و مهربان است، نسبت این صفات به او فقط جنبه ی لفظی و مجازی دارد نه حقیقی. ولی نسبت به خداوند حقیقی است. یعنی صفاتی چون: علم، قدرت، حیات، حکمت، رحمت و... به طور کامل و مطلق در خداند وجود دارند ولی نسبت به سایر افراد نسبتی اضافی، ناقص و غیر حقیقی را دارا می باشد. خداوند می فرماید:
(وللهِ المثلُ الأعلی وهو العزیز الحکیم) _ (نحل:60)
"خدا دارای صفات عالی است و او با عزت و با حکمت است".
انسان، ضعیف و نا توان، ولی خداوند قوی و نیرومند است. انسان فقیر است و خداوند غنی و بی نیاز، انسان زاد و ولد می کند ولی خدا نه زاده است ونه زاده شده، انسان ناقص و فراموشکار، اما خداوند کامل مطلق است و لغزش و نسیان ندارد. انسان محکوم به فنا است و میمیرد ولی خدا زنده ی مطلق، جاوید و فنا ناپذیر است. خداوند می فرماید:
(اللهُ لا الهَ إلاّ هو الحقیُّ القیّوم لا تأخذُهُ سنةُ ولا نومُ له ما فی السمواتِ وما فی الأرض مَنْ ذا الذی یشفعُ عندهُ الا باذنه یعلمُ ما بینَ ایدیهم وما خلفهم و لایُحیطون بشیءٍ مِنْ علمِهِ الا بما شاءَ وَسِعَ کرسیُّهُ السموات والارضَ ولا یَؤدُهُ حفظُهما وهُو العلیُّ العظیم) _(بقره:255)
"خدایی بجز الله وجود ندارد و او زنده ی پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است.
او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمی گیرد از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه ی او؟ می داند آنچه را که در پیش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است چیزی از علم او را فرا چنگ نمی آورند جز آن مقداری را که وی بخواهد. فرماندهی و فرمانروای او آسمانها و زمین را در بر گرفته است و نگاهداری آن دو وی را درمانده و نا توان نمی سازد و او بلند مرتبه و سترگ است".
آیه به نکات زیر اشاره دارد:
1- خداوند در صفت خدایی تنها و یگانه است و جز او هیچ کس شایستگی پرستش و عبادت را ندارد. زیرا او زنده ی حقیقی و بر پا دارنده ی آسمانها و زمین می باشد.
2- از مشابهت و همانندی با سایر موجودات زنده، پاک و مبرّا است. به چرتزدگی، خواب، سستی و کسالت دچار نمی شود.
3- مالکیت آسمانها و زمین از آن خداست و تمام آنچه که در آنها موجود است، همه تسلیم قدرت او یند و هیچ چیز از قبضه ی قدرت و فرمانروای او خارج نمی باشدز
4- در پیشگاه خدا هیچ کس نمی تواند شفاعت و یا میانجیگری کند؛ مگر به اجازه و خواست او.
5- علم خدا برهمه چیز، اعم از گذشته، حال و آینده، احاطه ی کامل دارد.
6- هیچ کس نمی تواند چیزی از علم او را به دست آورد، جز آن مقداری که وی بخواهد.
7- فرماندهی و فرمانروای او، تمام عرصه ی گیتی و آسمانها و زمین را در بر گرفته است.
8- حفظ و نگهداری آسمانها و زمین، خداوند را خسته و درمانده نمی کند و او بلند مرتبه و بزرگ است.
از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) پرسیدند، خدا را برایمان توصیف کن. خداوند این سوره را نازل فرمود:
(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم یَلِدْ ولم یولد و لم یکن له کُواً اَحَدُ)_ (اخلاص).
"بگو که خدا یکتیا یگانه است. خدا سرور والای برآورنده ی امید ها و بر طرف کننده ی نیازمندیها است. نزاده است و زاده نشده است".
یعنی هیچ مثل و مانند و همتای ندارد.
تمام آنچه در آیات قرآن کریم و سنت مطهر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در مورد مشابهت ظاهری مخلوقات در برخی صفات، با خدا آمده است؛ بدون ارتکاب تشبیه، هماندی یا تعطیلی صفات، همه را پذیرفته و هماهنگ با گذشتگان و سلف صلاح خود به آنها ایمان آورده ایم.
حضرت اما شافعی (رضی) در این باره کلام زیبایی دراد و می فرماید:
(آمنتُ بکلام الله علی مراد الله و بکلام رسول الله علی مراد رسول الله)
به کلام خدا آن طور که مراد و منظور اوست و به سخنان رسول خدا آن طور که قصد و نظر اوست، ایمان آوردم.
احد
خداوند، در ذات و صفات و افعالش، یکتای یگانه و بی شریک است.
ذات یگانه: یعنی ذات پروردگار از اجزای مختلف ترکیب نیافته است و او در فرمانروایی و فرماندهی اش هیچ شریکی ندارد.
(سبحانَهُ هو اللهُ الواحدُ القهار) _ (زمر:4)
خداوند پاک و منزه است او خداوند یگانه پیروزمند است"
وحدت صفات: یعنی، هیچ کس صفتی همچون صفات خدا را ندارد.
وحدت افعال: یعنی، هیچ کس غیر از خدا دارنده و صاحب فعلی از افعال نیست، و تنها وی آفریننده و خالق افعال می باشد و در آفرینش و خلقت استقلال مطلق دارد.
(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم یَلِدْ ولم یولد و لم یکن له کُواً اَحَدُ)_ترجمه آن از پیش گذشت.
بنا بر این خدا در ذات، صفات و افعال، یکتای یگانه است وتمام کارها به او بر می گردد وهمه چیز در قبضه ی قدرتش قرار دارد.
صمد: یعنی سرور والا، کعبه آمال و بر آورنده ی امید ها و بر طرف کننده نیازمندیها. خدایی که برای رفع حوایج و دفع مصائب، تنها بدو رو کنند.
لم یلد: خدا فرزندی نزاده و کامل مطلق است.
لم یولد: فرزند کسی نیست. کسی او را به دنیا نیاورده است.
(ولم یکن له کفواً احد): یعنی کسی شبیه و همسنگ و همبر او نیست.
اگر خداوند در امر نظام کاینات شریکی می داشت، کار و بار جهان هستی رو به نابودی و تباهی کشیده می شد:
(لو کان فیهما آلهةٌ الاّ اللهُ لفسَدَتا) _ (انبیاء:22)
"اگر در آسمانها و زمین، غیر از خدا، معبود ها و خدایانی می بودند، قطعاً آسمان و زمین تباه می گردیدند".
یعنی اگر در آسمانها و زمین معبودها و خدایانی غیر از خدای یگانه وجود داشتند که امور جهان را بچرخانند، نظام گیتی به هم می خورد؛ زیرا وجود دو صاحب قدرت و دو پادشاه در یک مملکت، موجب می شود که هر یک دستورات متضاد و مخالف هم صادر کنند و در نتیجه نظام کاینات فاسد و از هم گسیخته گردد. خداوند در این باره می فرماید:
(ماتخذ اللهُ من ولدٍ ما کان معَهُ من اِلهٍ اِذنْ لذَهَبَ کلُّ الهٍ بِما خَلَقَ و لَعَلاَ بعضُهُم علی بعضٍ سُبحانَ اللهِ عمّا یصفون) _ (مؤمنون:91)
"خداوند نه فرزندی برای خود بر گرفته است و نه خدایی با او (انباز) بوده است.
چرا که اگر خدایی با او می بود، هر خدایی به آفریدگان خود می پرداخت و هر یک از خدایان بر دیگری برتری و چیرگی می جست. خدا والاتر و بالاتر از آن چیزهایی است که ایشان می گویند".
آیه، در بر دارنده ی نکات زیر می باشد:
1- خداوند پاک، فرزندی اختیار نکرده است؛ زیرا لازمه فرزند بودن جدا شدن از پدر و مادر و یا به عبارت دیگر مستلزم ترکیب جنس می باشد و این برخدا محال و غیر ممکن می نماید. چون فرزند، همواره مشابه و همجنس والدین خود است، حال اینکه خداوند نظیر و همانندی ندارد.
2- شایسته نیست، معبود دیگری با خدا همراهی کند؛ زیرا اگر اله و خالق دیگری با او وجود داشت، هر خدایی به اداره ی امور آفریدگان خاص خود می پرداخت و یکی بر دیگری برتری می جست. یعنی: برخی بر برخی دیگر می خواست چیره شود، تا بر رقعه ی ملک خود بیفزاید و سایرین را مغلوب خویشتن نماید و اگر چنین چیزی اتفاق می افتاد نظام عالم تباه و دگرگون میشد. اگر با خداوند جهان، خدایانی، به زغم مشرکان، در گستره ی هستی وجود می داشت؛ خواستار ایجاد مزاحمت و غلبه بر خداوند جهان می شدند. خداوند می فرماید:
(قُلْ لَوْ کان مَعَهُ آلهةٌ کما یقولون اذاً لابتغوا اِلى ذى الْعَرشِ سبیلاً، سبحانَهُ و تعالى عمّا یقولون علواًّ کبیراً) _(اسراء:43).
"بگو: اگر با خداوند جهان، آنچنان که می پندارید، خدایانی بودند، در این صورت قطعاً در صدد بر می آمدند که بر صاحب تخت (جهان) چیره شوند. خداوند از آنچه آنان می گویند بسیار به دور و خیلی والاتر و بالاتر است".
*تثلیث نوعی عقیده ی بت پرستانه است
اصول عقیده ی مسیحیان بر اساس ثالوث مقدس یا خدایان سه گانه، پدر، پسر و روح القدس، پایه ریزی گردیده و هر کدام مستقل از دیگری اند. با این وصف معتقدند که هرسه، اله واحد هستند. یکی از مسیحان می گوید:
فهو الاله ابن الا له و روحه فثلاثة هی واحد لم تقسم
او خدا و فرزند و رو خدا است و هر سه یکی اند و تقسیم نپذیرفته اند.
تثلیث یا سه گانه پرستی، مختص آیین مسیحیان نمی باشد، در کتاب دایره المعارف قرن بیستم فرانسه، در باره ی ثالوث چنین می خوانیم: ثالوث، در عقیده ی مسیحیان و برخی آیینهای دیگر، یعنی: اتحاد و همبستگی کامل افراد مشخص و معنی، در هیأت الهی واحد. مثلاً می گویند ثالوث مسیحی و ثالوث هندی.
علامه مرحوم جناب استاد فرید وجدی می گوید: آری ثنویت در میان آیینهای قدیمی مصر باستان و در کنار خدایان ملی شان، رواج داشته ولی آن آیینها، امروزه از بین رفته است.
اما میلیونها نفر در کشورهای هندوستان و چین اکنون آیین ثالوث دارند و این آیین همچنان در میان آنها باقی مانده است. برهمنها معتقدند که: ابتدا خداوند در "برهمن" و سپس در "فیشنو" و بعد د "سیفا" تجسم پیدا نمود و برای هر یک از این خدایان سه گانه مجسمه ها و پیکره های نمادین تراشیدند. بودائیان معتقدند: فیشنو، یکی از الهه های سه گانه هندیان، بارها و بارها، خود را در قالب جسم مادی در آورده تا جهان را از شر، فتنه، فساد و گناهان نجات دهد و نهمین بار هم در قالب "بودا" ظاهر شد.
این عقیده، در واقع نوعی شرک و بت پرستی و بیگانگی از دین خداست.
خداوند پاک و منزه، مثل و مانندی ندارد و از هر نوع مشاهبتی با دیگران پاک و مبرا می باشد. و می فرماید: "لیس کمثله شئ" هیچ چیز نظیر و مانند خدا نیست و ذات پاکش مافوق عقل و ادراک انسانی است
(لا تدرکهُ الابصار و هو یُدرِکُ الابصارَ وهو اللّطیفُ الخبیرُ)_ (انعام:103)
"دیدگان او را نمی بینند و او بینندگان را می بیند و او دانا و آگاه به دقائق امور است".
ذات مقدس پروردگار مرکب و متغیر نیست و در مخلوقات دیگر حلول نکرده و با چیزی آمیخته گی پیدا ننموده است. می فرماید:
(و یعلم ما بین ایدهم و ما خلفهم ولا یحیطون به علماً) (طه:110)
"خدا می داند آنچه را که مردمان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته اند ولی آنان (از کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند".
عقیده ی توحید و یگانه پرستی، عقیده و بینش تمامی پیامبران خدا، بخصوص حضرت عیسی مسیح (علیه السّلام) می باشد. و مسیحیانی که بر خلاف این عقیده، مطالبی دیگر اظهار داشته اند، هیچ دلیل عقلی و یا سند و مدرک دینی و الهی در اختیار ندارند؛ بلکه تنها بر اساس یک سری گمانها و توهمات بی پایه و اساس ناشی از آیینهای بت پرستان قدیم و تحت تأثیر آنها، عقاید خود را مطرح می کنند.
کتاب دایره المعارف قرن بیستم در ذیل کلمه ثالوث چنین می نویسد:
عقیده ی ثالوث، در زمان نزدیک به ظهور نزول انجیل و یا هیچ یک از پیامبران خدا و شاگردان آنها موجود نبوده است؛ بلکه کلیسای کاتولیک و مذهب پروتستان که گرفتار تقلید کور کورانه شدند، گمان می بردند که این عقیده ی نادرست در هر زمانی مورد قبول مسیحیان واقع می گردد و بی خبر از شواهد تاریخی اند که نشان می دهد این عقیده چگونه و از کجا رشد و گسترش پیدا نمود و کلیسا چگونه بعد ها خود را در دام آن گرفتار کرد. آری، در انجام مراسم غسل تعمید عادت این بود که معمولاً نام پدر، فرزند و روح القدس را بر او می خواندند. ولی من مصمم که ثابت کنم، این سه کلمه دارای معانی و مفاهیمی هستند غیر از آنچه که مسیحیان امروزی از آن می فهمند. شاگردان و حواریون حضرت عیسی (علیه السّلام) نزدیکترین اشخاص به آن حضرت بودند. شخصیتش را می شناختند و سخنانش را خوب می فهمیدند و در عین حال هیچ یک چنین ادعای کاذبی نکرده و از عقیده ی ثالوث و سه گانه پرستی و یا اعتقاد به الوهیت عیسی (علیه السّلام) کاملاً به دور بودند. یکی از حواریون به نام پطرس، حضرت عیسی را تنها پیامبری ازجانب خدا می داند که بر او وحی شده است. ولی پولس با حواریون و شاگردان حضرت عیسی از در مخالفت در آمد و معتقد شد که: عیسی (علیه السّلام) ، عقل کل، فرزند خدا و نمونه انسان جدید و بلکه مقامی بالاتر و برتر از مقام انسانیت را دارد. و پیش از آفرینش جهان خلق شده است و برای اینکه مردم را از شر و گناه نجات دهد، به قالب جسم در آمد ولی همواره پیرو و تابع الهه ی پدر می باشد. بعد در کتاب دایره المعارف اضافه می کند که: سپس، اعتقاد به انسان بودن حضرت عیسی در آن دوران اولیه و در میان کلیسهای تازه تأسیس و یهودیانی که تازه نصرانی شده بودند، غلبه و رواج داشت. ناصریان، اثبیوتیان و تمام گروههای مسیحانی که قبلاً بر دین یهود بودند؛ عقیده دارند که حضرت عیسی (علیه السّلام) انسان محض و تأیید شده روح القدس می باشد و با این وصف هیچ کس آنها را به الحاد و بیدینی متهم نکرده است.
ژویستن مارشیر می گوید: "در آن زمان مسیحیان مؤمنی در کلیساها بودند که عقیده داشتند، حضرت عیسی انسان محض بوده، هر چند مقام و منزلتی بالتر و برتر از انسان برایش قائل می شدند. و بعداً که گروههای از بت پرستان، مسیحی شدند، عقاید و نظریات نوظهوری پیدا کردند که پیش ازآن سابقه نداشت".
بطلان عقیده ی (تثلیث) مانند روز روشن است و با این حال نمی دانم، اینها چرا اینقدر بر روی عقیده ی باطل خود پا فشاری می کنند و کورکورانه و بدون دلیل منطقی یا سندی تاریخی بر آن تعصب می ورزند. خداوند می فرماید:
(فانها لا تعمی الابصارُ و لکن تعمی القلوبُ التی فی الصدور) (حج:46).
"این چشمها نیستند که کور می گردند بلکه این دلهای درون سینه ها هستند که نابینا می شوند".
(ومَنْ لم یجعل اللهُ له نوراً فماله من نورٍ) _نور:40)
"و کسی که خدا نوری بهره ی او نکرده باشد او نور ندارد".
در گفتگویی جالب و با مزه چنین می خوانیم:
شخص مسلمانی به کشیشی مسیحی گفت: بعضی از مردم اظهار می دارند که سر کرده ی فرشتگان فوت کرده است. کشیش گفت. دروغ است. فرشتگان جاویدانند و نمی میرند. مسلمان گفت: چطور مگر؟ تو همین حالا در سخنرانیت گفتی که: اله (مسیح) به صلیب کشیده شد و مرد. پس چگونه است که خدا می میرد و فرشتگان جاوید می مانند؟ کشیش مات و مبهوت شد و لب نترکاند و سکوت اختیار کرد.
یکی از شاعران مسلمان در قصیده ای چنین می سراید:
عجباً للمسیح بین النصاری
و الی الله والدا نسبوه
أسلموه الی الیهود وقالوا
انهم بعد قتله صلبوه
فلئن کان ما یقولون حقاً
فاسلوهم فاین کان أبوه
فان کان راضیاً بأذاهم
فاشکروهم لاجل ما صنعوه
و اذا کان ساخطاً غیر راض
فاعبدوهم لأنهم غلبوه
شگفتا! در میان نصارا، خدا را پدر عیسی می دانند.
او را به یهود تسلیم کردند و گفتند: یهود پس از کشتن عیسی (علیه السّلام) او را به صلیب کشیدند.
اگر این گفته ی آنها درست باشد؛ از آنها بپرسید: پس پدرش چه کاره بود؟
اگر پدرش به این عمل زیانبار یهودیان راضی بوده پس باید از یهودیان بخاطر اقدامشان سپاسگزاری کنند.
و اگر پدر (خدا) از این عمل ناراضی و خشمگین بوده باید بخاطر غلبه ییهودیان بر خدا (پدر عیسی) آنها را بپرستند.
و بوصیری در قصیده ای چه زیپا در این باره سروده است:
جاء المسیح من الاله رسولا
فأبی أقل العالمین عقولا
أسمعتم ان الاله لحاجه
یتناول المشروب والمأکولا
و ینام من تعب و یدعو ربه
و یروم من حر الهجیر مقیلا
و یمسه الا لم الذی لم یستطع
صرفاً له عنه و لا تحویلا
یا لیت شعری حین مات بزعمهم
من کان بالتدبیر عنه کفیلا
زعموا الالاه فدی العبیر بنفسه
و اراه کان القاتل المقتولا
أیجوز قول منزه لالهه
سبحان قاتل نفسه فأقولا
اَوَجلُ من جعل الیهود بزعمکم
شوک القتاد لرأسه اکلیلا
و معنی لحبل صلیبه مستسلماً
للموت مکتوف الیدین ذلیلا
ضل النصاری فی المسیح و أقسموا
لایهتدون الی الرشاد سبیلا
جعلوا الثلاثه واحدا ولو اهتدوا
لم یجعلوا العدد الکثیر قلیلا
اذا اراد الله فتنه معشر
و أضلهم رأوا القبیح جمیلا
مسیح (علیه السّلام) از طرف خدا به پیامبری برگزیده شد و عقل کمترین مردم او را نپذیرفت.
آیا شنیده اید که پرودرگار نیازمند خوردنیها و نوشدنی ها باشد؟
کسی که بر اثر گرسنگی و رنج بخوابد و به درگاه خدا مناجات کند و به خاطر گرمای تابستان به خواب قیلوله پناه ببرد و چگونه خدایی است؟
کس که اگر دچار دردی شود توانایی دفع آن را از خود نداشته باشند.
کاش می دانسم وقتی که مسیح (علیه السّلام) به گمان آنها بمیرد، چه کسی تدبیر امور او را بر عهده می گیرد؟ (جانشینش خواهد بود).
گمان برند که خدا خودش آن بنده را فدیه قرار داد. انگار قاتل و مقتول یکی باشد.
آیا جایز است گفتار کسی که خدا را از هر عیب منزه می داند، او را قاتل نفس خود قرار دهیم. پاک است خداوند که به چنین قولی اعتراف کنیم.
آیا مهمترین پندار یهود، به گمان شما، راجع به قتل عیسی (علیه السّلام) همان خار بیابان بود که به صورت تاج بر سرش نهاده شد؟
کسی که در راستای ریسمان صلیب تسلیم شود برای مرگ دست بسته و ذلیل گردد.
مسیحیان در باره ی عیسی (علیه السّلام) راه انحراف پیمودند و به تفرقه دچار شدند و راه هدایت و رستگاری را پیش نگرفتند.
خدای واحد را، خدایان سه گانه قرار دادند و اگر بهره ای از عقل و هدایت داشتند، کم را زیاد نمی کردند.
وقتی که خدا اراده کند که گروهی را با فتنه و آزمایش مواجه سازد و سرگردانشان نماید، زیباییها را در نظر شان زشت و نا پسند جلوه می دهد.
ادامه دارد ...
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :noorein2