1.مقدمه
بدون تردید، معراج پیامبر اسلام(ص) یکی از وقایع مهم دوران رسالت آن بزرگوار و از معجزات بزرگ آن حضرت به شمار می آید. هر خواننده ای وقتی به مطالعه اخبار و وقایع معراج می پردازد بی اختیار مجذوب آن می شود.
واقعه معراج از همان ابتدای اعلام وقوعش، اندیشه و ذهن دوست و دشمن را به خود معطوف کرد. در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، چه در میان عالمان مسلمان و چه در محافل علمی محققان غیرمسلمان بحث معراج پیامبر(ص) به یکی از مسائل جنجال برانگیز تبدیل گردید. مایکل سلز از زمره پژوهشگران غیرمسلمان است که به بررسی مسأله معراج پرداخته و حاصل تحقیق خود را در این باره در قالب مقاله ای تحت عنوان «معراج» در دایرهالمعارف قرآن لیدن ارائه کرده است. معرفی و نقد مقاله مذکور موضوع پژوهش حاضر را تشکیل می دهد.
2.زیست شناخت مایکل سلز
مایکل سلز دکتری خود را از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد. وی در دانشکده دیوینیتی دانشگاه مذکور، استاد تاریخ و ادیبات اسلامی است. همچنین سلز درس هایی درباره قرآن، شعر عاشقانه اسلامی، ابن عربی، ادبیات عرفانی تطبیقی و متون دینی عربی تدریس می کند. حوزه تحقیقات سلز در خصوص مطالعات قرآنی، تصوف، شعر عاشقانه اسلامی و عربی، متون عرفانی در یونان، اسلام، مسیحیت و یهود، دین و خشونت است. مهمترین آثار وی بدین قرارند:
«معراج»«سوره قدر»
«رویکرد قرآن: نخستین آیات» (سلز این اثر را در سال 2007 منتشر کرد). «ترسیم بیابان: شش قصیده طراز اول عرب» (در این اثر کانون توجه سلز بررسی شعر عرب در دوران جاهلیت است). «مراتب عشق» (سلز با تکیه بر شعر ابن عربی این پژوهش را سامان داد) (Stations of Desire). «نخستین عرفان اسلامی» (در این اثر سلز از قرآن، حدیث و شعرعرب، فرازهای عرفانی اثرگذار را استخراج کرده و به ترجمه و شرح آنها پرداخته است) (Early Islamic Mysticism). «شیوه های بیان عرفانی ناگفته» (Mystical Languages of Unsaying) «سوره قارعه»«روح»
3.محتوای مقاله «معراج»
مایکل سلز با اقامه دلایلی مبنای قرآنی معراج محمد(ص) را کمرنگ جلوه می دهد (Michael Sells, “Ascension”, Vol. 1,p.176). وی با اشاره به آیه نخست سوره اسراء، سفر شبانه پیامبر را از جهت مبدأ و مقصد بررسی می نماید (Ibid., pp.176-177). او ضمن اشاره به آیات ابتدایی سوره نجم، بین این سوره و آیه اول سوره اسراء ارتباط بینامتنی برقرار می کند (Ibid., p.179). نویسنده در پایان توضیح آیات 90 تا 93 سوره اسراء می گوید: «در برابر چالش های منکران نبوت، محمد(ص) ادعا نکرد که معجزات درخواستی آنان را انجام داده یا می تواند انجام دهد، بلکه مکرراً اظهار داشت که او پیامبری فانی بیش نیست» (Ibid., p.177) نگارنده معتقد است که چالش های مطرح شده در آیات 90 تا 93 سوره اسراء برای داستان سرایان انگیزه ایجاد کرده است، وی در این باره می نویسد: «چالش های آیات 90ـ93 سوره اسراء در حکم انگیزه ای برای داستان سرایان بعدی بوده است تا برخلاف نص قرآن، در رقابت با داستان معجزات دیگر ادیان، به شرح معجزات محمد سرگرم شوند. در چنین حال و هوایی، داستان سرایان که از آیات 90 ـ 93 سوره اسراء تحریک شده بودند کوشیدند تا در مقابله با چالش های مذکور، از محمد رفع شبهه کنند. مطابق برخی روایات معراج، درواقع محمد باغ آکنده از رودخانه های خروشان (چهار رودخانه با نام های مشخص) و چشمه جوشان از دل زمین (زمزم) را به دست آورد» (Ibid.). آقای سلز با اشاره به آیه نخست سوره انشراح اظهار می دارد: «این آیه به عنوان شاهدی برای داستان هایی تبدیل شده که حاکی از بیرون آوردن قلب محمد و تطهیر آن در آب های زمزم است» (Ibid., p.179). نویسنده در تجزیه و تحلیل روایات معراج می نویسد: روایات معراج در سراسر جهان سده های میانه به لحاظ طول، پیچیدگی و افزوده های فرهنگی، گسترش یافتند. مثلاً عدد هفتاد هزار، که در داستان های معراج ادریس به چشم می خورد در روایات معراج محمد بازتاب یافته است. در دیگر موارد، ویژگی های جهان شناسی قرآنی و غیرقرآنی مرتبط با آفرینش در لابلای قصه معراج گنجانده شده است. معراج محمد(ص)، تصویر پردازی آفرینش، وحی و روز جزا، که سه مقطع حساس و عمده روایات قرآنی و غیرقرآنی هستند را یک جا گرد می آورد. در هر یک از ادیان، عالم نمادین آسمان های متوالی به محل جدال ادیان مختلف بدل شده است. معراج، محمل اصلی اسلام برای بیان چنین جدالی است. در سنت اسلامی، این آسمان ها محل واکاوی تنش میان وحی نازل شده به زمین و بازستانی آن توسط پیامبر صعودکننده به آسمان ها نیز هست. روایات معراج، تنوع فرهنگی و تاریخی، تنش ها و واکنش های جهان صدر اسلام را باز می تاباند. یک بازنمایی تصویری از معراج مثال خوبی است. در میان فرشتگانی که محمد(ص) در معراج مشاهده می کند فرشته ای است نیمی از آتش و نیمی از یخ که بازتاب دوگانگی و تجربه ای است که رد آن را تا دوران ادریس می توان دنبال نمود. افزون بر این در بین فرشتگان مذکور فرشته چهار زانو نشسته ای وجود دارد که بازتاب آسمان فرهنگی بودایی است؛ چرا که مشخصات صورت، پوشاک و رفتار این فرشته مغولی است (Ibid., p.180).
4) بررسی مقاله معراج
مدخل «معراج» نکات مثبت و منفی دارد.
الف) امتیازات
نقاط قوت مقاله «معراج» بدین قرارند:
1ـ در مقاله «معراج»، آقای سلز از آیات قرآن استفاده فراوان به عمل آورده و تقریباً برای هر مطلبی به آیه ای از قرآن استناد می کند. این مطلب نشان دهنده تسلط فراوان نویسنده به قرآن است.
2ـ آقای سلز در مورد توضیح بعضی از مطالب مربوط به معراج انصاف را رعایت کرده و در ارایه مطالب خیلی کم نظر شخصی اش را آورده و اکثراً آنها را با تحقیق و مستند ذکر کرده است.
3ـ نویسنده در مورد مکان معراج فهم درستی از روایات داشته است به این صورت که می گوید: «در روایات مسجدالحرام مکان مقدسی در مکه یا خود کعبه دانسته شده، اما هویت مسجدالاقصی محل اختلاف بوده است. در قدیمی ترین روایاتِ شب معراج، مسجدالاقصی الگوی آسمانی کعبه قلمداد شده است، پس سفر شبانه (اسراء) سفری از مکه به آسمان ها و به کعبه آسمانی بود و یک روایت متأخر، مسجدالاقصی را همان بیت المقدس در اورشلیم می داند» (Ibid., pp.176-177). در تفاسیر شیعه و اهل سنت به این روایات متفاوت در مورد مسجدالاقصی اشاره شده است و در نهایت نگارنده در مورد چگونگی معراج برداشت خوبی را ارایه کرده است و می گوید: «بالاخره این دو سفر افقی و عمودی به هماهنگی دست می یابد چرا که محمد(ص) در سفر شبانه به اورشلیم و از آنجا در معراجی از اورشلیم به آسمان ها ترسیم می گردد» (Ibid., pp. 177).
همانطور که می دانیم در دو سوره قرآن به معراج پیامبر اشاره شده: نخست در سوره اسراء که تنها بخش اول سفر را بیان می کند که از مکه و مسجدالحرام به مسجدالاقصی و بیت المقدس صورت گرفته و این بخش بیانگر یک سفر زمینی می باشد (اسراء/ 1). دومین سوره ای که به مسئله معراج پرداخته سوره «النجم» است که مرحله دوم سفر شبانه پیامبر را روشن می کند و معراج پیامبر از مسجدالاقصی به آسمان می باشد (نجم/12ـ 18).
4ـ آنچه در مقاله «معراج» به چشم می خورد دقت فراوان و دقیقی است که نویسنده به آیات مختلف سوره ها داشته و به ارتباط بینامتنی خاص میان بعضی سوره ها قایل شده است. به نظر می رسد که سلیقه و ذوق او نیز در این امر دخیل بوده است. برای مثال وی می نویسد: «آیات 1 تا 10 سوره طور با آیات ابتدایی سوره معارج پیوند دارند چرا که هردو در بردارنده هشدار عذاب قیامت هستند. به علاوه در هر دو سوره در روز جزا کوه ها در حال حرکت توصیف شده اند» (Ibid., pp.179).
ب) کاستی ها و ضعف ها
در مدخل «معراج» نقاط ضعفی وجود دارد که در زیر می آید:
1ـ به لحاظ روش تحقیق علمی، در ابتدای بحث باید به بررسی تعریف لغوی و اصطلاحی کلمه ای که در مقاله مورد بحث است پرداخت، تا اینکه آن کلمه برای خواننده مبهم و ناشناخته نباشد؛ درحالی که در مقاله «معراج» به معنای لغوی و اصطلاحی معراج اشاره نشده است.
2ـ در این مقاله موضوعات دسته بندی و منسجم نشده است و نوعی پراکندگی در آن به چشم می خورد و به همین خاطر خواننده را دچار سردرگمی می کند. نویسنده بدون اینکه برای موضوعات نوشته اش، عنوان های جداگانه ای قرار دهد از یک مطلب به مطلب دیگر وارد می شود و به نظر می رسد که آنها را ناقص و بدون نتیجه رها کرده است.
3ـ در مقاله «معراج» نظم و ترتیب خاصی به چشم نمی خورد، به طوری که مثلاً نویسنده به جای آنکه در ابتدا شواهد قرآنی را بیاورد و بعد استنادات روایی و در مرحله ای دیگر مستندات تاریخی را متذکر شود، همه این ها را به صورت درهم بیان کرده است.
4ـ نویسنده مباحث خود را در مورد معراج از دیدگاه اهل سنت نقل می کند و از منابع تفسیری آن ها استفاده کرده است و به هیچ کدام از منابع اصیل شیعی و دیدگاه های عالمان شیعه استشهاد نکرده است.
5ـ مبنای قرآنی معراج: نویسنده در ابتدای مقاله به بررسی مبنای قرآنی معراج پرداخته و می نویسد: «مبنای قرآنی معراج محمد از دو لحاظ مبنای کم رنگی است. اولاً در قرآن معراج توصیف نشده و کلمه معراج به کار نرفته است. ثانیاً قرآن تأکید می کند که محمد(ص) هیچ معجزه ای به جز معجزه الهی قرآن نداشته است»(Ibid., pp.176).
نقد
چنانکه گذشت مؤلف مبنای قرآنی معراج را کمرنگ دانست، دیدگاه وی از جهات زیر قابل مناقشه است.
یک: نویسنده برای کم رنگ دانستن مبنای قرآنی معراج اظهار داشت که «در قرآن معراج توصیف نشده و کلمه معراج به کار نرفته است». در پاسخ به وی باید گفت: درست است که واژه معراج در قرآن استفاده نشده ولی حقیقتاً قرآن در آیات سوره نجم و سوره اسراء، معراج پیامبر(ص) را توصیف می کند. علاوه براین، روایات و احادیث اسلامی در مورد معراج آنقدر فراوانند که هرگز نمی توان این احادیث را مجعول دانست و با بررسی های سندی و متنی باید گفت که اکثر این روایات قابل استناد و موثق می باشند. شگفتی و تعجب در این است که برخی از خاورشناسان مغرض درباره حالات پیامبر اکرم(ص) به خبر واحدی که طبری نقل کرده است استناد می جویند و افسانه غرانیق را گواه بر روح سازش پیامبر می گیرند، اما احادیث مربوط به معراج را که همان طبری و دیگران به صورت متواتر نقل کرده اند نادیده می انگارند و مبنای مسئله معراج را کم رنگ می شمارند. بی تردید چنین احادیثی در شرح وتفسیر آیاتی وارد شده اند که مبنای قرآنی معراج را بیان می کنند (سبحانی، منشور جاوید، 7/217). در آیه نخست سوره اسراء مسأله معراج بیان شده هرچند که لفظ معراج در آن نیامده است: (سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلًا مِّنَ الْمَسْجِدِالْحَرَامِ إِلی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ لِنرُِیهُ مِنْ ءَایاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر) (اسراء/ 1).این آیه با وجود فشردگی بیشترین ویژگی های سفر معراج پیامبر(ص) را بیان می کند.
الف) واژه «أسری» نشان می دهد که این سفر هنگام شب رخ داده است چون اسراء در لغت عرب به معنای سیر شبانه است (طریحی، مجمع البحرین، 1/216).
ب) واژه «لیلاً» افزون بر اینکه تأکید بر مفهوم أسری است به این حقیقت اشاره دارد که این سفر به طور کامل در شب رخ داده است.
ج) کلمه «عبد» نشان می دهد که این افتخار و اکرام به خاطر مقام عبودیت و بندگی پیامبر(ص) بود، چرا که بالاترین مقام برای انسان است که بنده راستین خدا باشد، جز بر پیشگاه او جبین نساید، و در برابر فرمانی جز فرمان او تسلیم نگردد، هر کاری می کند برای خدا باشد و هر گام برمی دارد رضای او را بطلبد. همچنین تعبیر به «عبد» نشان می دهد که این سفر در بیداری واقع شده، و این سیر جسمانی بوده است نه روحانی، زیرا سیر روحانی معنی معقولی جز مساله خواب یا حالتی شبیه به خواب ندارد، ولی کلمه «عبد» نشان می دهد که جسم و جان پیامبر در این سفر شرکت داشته، منتهی کسانی که نتوانسته اند این اعجاز
را درست در فکر خود هضم کنند احتمال روحانی بودن را به عنوان توجیهی برای آیه ذکر کرده اند، درحالی که می دانیم اگر کسی به دیگری بگوید من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش این نیست که در عالم خواب یا خیال بوده یا تفکر اندیشه او به چنین سیری پرداخته است.
د) آغاز این سیر مسجد الحرام در مکه و انتهای آن مسجد الاقصی در قدس بوده است... (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/ 8 ـ 9).
دو: آنچه مسلم است این است که معراج فقط از ویژگی های پیامبر اسلام(ص) نیست بلکه پیامبران دیگر هم معراج داشته اند که در قرآن مطرح شده است، پس چطور می توان گفت معراج محمد(ص) با اینکه او پیامبر خاتم و محبوب ترین پیامبران نزد خداوند است، مبنای قرآنی ندارد
در قرآن درباره معراج حضرت عیسی(ع) آمده است: (بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ وَکاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکیمًا)؛ «بلکه خدا او را به سوی خود بالا بُرد، و خدا توانا و حکیم است » (نساء/ 158) و نیز قرآن در مورد صعود ادریس به آسمان می فرماید: (وَرَفَعْنَاهُ مَکاَنًا عَلِیا)؛ «و [ما] او را به مقامی بلند ارتقا دادیم » (مریم/ 57)... (طبری، جامع البیان، 16/72؛ طبرسی، مجمع البیان، 6/802). البته باید گفت براساس آیات قرآن و روایات معتبر، معراجی با این کیفیت که طی آن پیامبر بعد از عروج به آسمان ها به میان مردم خویش بازگشته و مشاهدات خود را بیان کرده باشد، در مورد هیچ پیامبری غیر از محمد(ص) اتفاق نیفتاده است و پیامبر اسلام از آن جهت که کاملترین انسان ها و والامقام ترین آن هاست معراج او هم کاملتر از همه انبیاء می باشد.
سه: پیشتر گذشت که نویسنده اظهار داشت: «قرآن تأکید می کند که محمد(ص) هیچ معجزه ای به جز معجزه قرآن نداشته است» (Michael Sells, “Ascension”, Vol.1, p.176).وی با بیان این مطلب می خواهد بگوید که پیامبر اسلام به جز قرآن معجزه دیگری نداشته است، این امر درحالی است که خداوند درخود قرآن دو معجزه دیگر غیر از قرآن، برای پیامر اسلام گزارش کرده است.
الف) معراج پیامبر(ص)
خداوند می فرماید: (سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذی بارَکنا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر) (اسراء/1). این آیه قطعاٌ بیانگر معراج پیامبر است، هرچند که کلمه معراج در آن به کار نرفته است ولی باید گفت که اصل معراج معجزه پیامبر است. پس از معراج نیز محمد(ص) اخبار غیبی زیادی را از این سفر بیان کرد. مسأله معراج را همه علماء معتبر اسلام اعم از شیعه و سنی قبول دارند و در روایات معتبری هم شرح کامل معراج و آنچه اتفاق افتاده، شرح داده شده است.
ب) شق القمر
در سوره قمر خداوند از این معجزه بزرگ پیامبر(ص) یاد می کند و می فرماید: (...انشَقَّ الْقَمَر) (قمر/1). واقعه شق القمر از این قرار است که مشرکان مکه از پیامبر درخواست آیه و نشانه ای کردند و گفتند: «اگر واقعاً پیامبر خدا هستی ماه را برای ما بشکاف و دو نصف کن». پیامبر به آنان فرمود: «اگر این کار را برای شما انجام دهم ایمان می آورید؟» گفتند: «آری». آن شب، شب بدر بود یعنی ماه در آسمان کامل بود. پیامبر اکرم از پروردگارش خواست تا ماه دو نیم گردد، با اشاره پیامبر ماه به دو نیم شد و عده زیادی این معجزه بزرگ را دیدند، اما مشرکان دوباره این معجزه را انکار کردند و گفتند که محمد ما را سحر کرده است (طبرسی، مجمع البیان، 9/282).
6ـ عدم ادعای محمد(ص) به انجام معجزات دیگر
نگارنده می نویسد: «آیات 90 ـ 93 سوره اسراء فهرست براهینی را عرضه می کنند که منکران پیامبر(ص)، برای تصدیق نبوت او خواستار شده بودند: چشمه ای که از دل زمین بجوشد، باغی از درختان خرما و درختان انگور که در لابلای آن ها رودخانه هایی جاری باشد، قدرت پایین آوردن آسمان یا احضار خدا و فرشتگان، تملک خانه ای آراسته و قدرت بالا رفتن در آسمان. در برابر این چالش ها، محمد(ص) ادعا نمی کند که چنین معجزاتی را انجام داده یا می تواند انجام دهد، بلکه مکرراً اظهار می دارد که او پیامبری فانی بیش نیست» (Michael Sells, “Ascension”, Vol.1, p.177).
نقد
در تحلیل و نقد سخنان مؤلف می توان گفت:
یک: با توجه به سیاق مطالب مقاله «معراج» از عبارات پایانی نویسنده چنین برداشت می شود که وی در صدد آن برآمده ضعف پیامبر را نسبت به آوردن آن معجزات در برابر خواسته های مردم اثبات کند و این را نقصی برای آن حضرت به حساب آورد. خداوند می فرماید: (قُلْ سُبْحَانَ رَبی هَلْ کنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولا) (اسراء/ 93)؛ «بگو: پاک است پروردگار من، آیا [من ] جز بشری فرستاده هستم؟» با توجه به این آیه، پیامبر فرموده: من بشری بیش نیستم که فرستاده خدایم و نفرموده که من پیامبری فانی هستم. البته درست است که خصوصیت لاینفک بشر، فانی بودن اوست و شاید نویسنده در گفتار خود اشاره به همین ویژگی انسان داشته است و یا اینکه شاید در ترجمه و برگرداندن این لفظ دچار اشتباه شده، ولی در هر حال او باید به جای لغت «فانی بودن» لفظ «بشری بودن» را به کار می برد.
همانگونه که می دانیم معجزات دو گونه هستند.
الف) معجزاتی که برای اثبات صدق ادعای پیامبر و تشویق مردم به ایمان و تخویف منکران ضرورت دارند یعنی معجزات منطقی برای حق طلبان که قرآن از آنها چنین تعبیر می کند: (وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْویفا) (اسراء/ 59)؛ «و ما معجزه ها را جز برای بیم دادن [مردم ] نمی فرستیم ».
ب) معجزاتی که اقتراحی نامیده می شوند، یعنی معجزاتی که بهانه جویان آن را مطالبه می کنند نه برای حق طلبی و یقین به صدق ادعای نبوت و سپس ایمان آوردن، بلکه به گمان اینکه طرف را ناتوان کنند و اگر هم توانایی دارد او را متهم به سحر و ساحری نمایند. پیامبران الهی تنها به سراغ قسم اول معجزات می رفتند و هرگز تسلیم بهانه جویان معجزات اقتراحی نمی شدند. پس قرار نیست که پیامبر(ص) هر معجزه ای را که مردم درخواست می کردند انجام دهد (مکارم شیرازی، پیام قرآن، 8/ 324؛ خویی، البیان، 108ـ 107).
دو: لحن خود آیات 90ـ93 سوره اسراء، گواهی می دهد این درخواست های عجیب و غریب مشرکان هرگز از روح حقیقت جویی سرچشمه نمی گرفت، بلکه آنها تمام هدفشان این بود که آئین بت پرستی و شرک که پایه های قدرت رؤسای مکه را تشکیل می داد هم چنان بر جا بماند، و پیامبر اسلام را به هر وسیله ممکن است از ادامه راه توحید بازدارند. ولی پیامبر(ص) دو جواب منطقی و روشن در یک عبارت کوتاه به آنها داد
نخست اینکه: پروردگار منزه از اینگونه امور است؛ منزه است از اینکه تحت فرمان این و آن قرار گیرد و تسلیم پیشنهادهای واهی و بی اساس سبک مغزان گردد «سُبْحانَ رَبِّی». دیگر اینکه قطع نظر از آنچه گذشت اصولا آوردن معجزات کار من نیست، من بشری هستم همچون شما، با این تفاوت که رسول خدایم، ارسال معجزات کار او است، و به اراده و فرمان او انجام می گیرد، من حتی حق ندارم پیش خود چنین تقاضایی کنم، او هر وقت لازم بداند برای اثبات صدق دعوت پیامبرش هر معجزه ای که لازم باشد می فرستد (هَلْ کنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً) (اسراء/ 93). اصولا پیامبر(ص) یک خارق العاده گر نیست که در جایی بنشیند و هر کسی از در وارد شود پیشنهاد اعجازی به میل خود کند و اگر نپسندیدند پیشنهاد دیگری مطرح نماید، و خلاصه قوانین و سنن آفرینش را به بازی بگیرد، و بعد از این همه نیز اگر مایل بود بپذیرد و اگر میل مبارکش اقتضا نکرد با بهانه ای شانه خالی کند. وظیفه پیامبر اثبات ارتباط خود به خدا از طریق آوردن معجزه است، و هرگاه به قدر کافی معجزه نشان دهد دیگر هیچگونه وظیفه ای در این رابطه ندارد. او حتی زمان نزول معجزات را ممکن است نتواند پیش بینی کند و تنها در جایی از خداوند تقاضای معجزه می کند که بداند خدا به این امر راضی است (طبری، جامع البیان، 15/110).
سه: با اینکه مفهوم آیات 90ـ93 سوره اسراء پیچیده نیست، و معلوم است که مشرکان مکه چگونه تقاضایی از پیامبر اسلام داشتند، و برخورد منفی پیامبر(ص) با آنها به چه دلیل بوده است، ولی با این حال باز مشاهده می کنیم که این آیات دستاویزی برای بهانه جویان عصر ما که بعضا اصرار در نفی هرگونه معجزه برای پیامبر اسلام دارند شده است. آنها این آیات را روشن ترین آیاتی می شمرند که نفی اعجاز از پیامبر(ص) می کند، چرا که مخالفان شش نوع معجزه مختلف از زمین و آسمان، مفید و حیاتبخش و یا مرگ آفرین، از او خواستند، ولی او زیر بار هیچ کدام از آنها نرفت، اما اگر این بهانه جویان عصر ما همچون دوستان بهانه جویشان در عصر پیامبر(ص) نباشند، پاسخشان در همین آیات به روشنی بیان شده است، زیرا:
الف) بعضی از این درخواست های ششگانه اصولاً درخواستی مضحک و نامعقول بوده است، مانند احضار کردن خداوند و فرشتگان، و یا نامه مخصوص از آسمان لابد به نام و نشان آنها آوردن! بعضی دیگر اقتراحی بوده که اگر عملی می شد اثری از تقاضاکنندگان باقی نمی ماند تا ایمان بیاورند یا نیاورند (مانند نازل شدن سنگ های آسمانی بر سر آنها). بقیه پیشنهادهای آنان در داشتن یک زندگی مرفه و کاملا تجملاتی با مال و ثروت فراوان خلاصه می شده است. درحالی که می دانیم پیامبران برای چنین کاری نیامده اند. و اگر فرض کنیم بعضی از اینها هیچ یک از این اشکالات را نداشته می دانیم صرفا به منظور بهانه جویی بوده است، وظیفه پیامبر(ص) این نیست که در مقابل پیشنهادات بهانه جویان تسلیم گردد، بلکه وظیفه او ارایه معجزه است به مقداری که صدق دعوت او ثابت شود، و بیش از این چیزی بر او نیست.
ب) پاره ای از تعبیرات این آیات با صراحت می گوید که درخواست کنندگان تا چه اندازه بهانه جو و لجوج بودند، آنها درحالی که پیشنهاد صعود بر آسمان را به پیامبر می کنند با صراحت می گویند: اگر به آسمان هم صعود کنی ما ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه نامه ای برای ما از آسمان با خود آوری.
اگر به راستی آنها تقاضای معجزه داشتند، پس چرا می گویند صعود بر آسمان نیز برای ما کافی نیست؟ آیا قرینه ای از این واضحتر برای غیرمنطقی بودن آنها پیدا می شود.
ج) از طرفی معجزه کار خدا است نه کار پیامبر(ص)، در حالی که لحن سخن این بهانه جویان به وضوح نشان می دهد که آنها معجزه را کار پیامبر می دانستند، لذا تمام افعال را به شخص پیامبر نسبت می دادند: تو باید این زمین را بشکافی و نهرهای آب در آن جاری کنی، تو باید سنگ های آسمان را بر سرمان فرود آوری، تو باید خدا و فرشتگان را نزد ما ظاهر کنی! در حالی که بر پیامبر(ص) لازم است این پندار را از مغز آنها بیرون کند و به آنها ثابت نماید که من نه خدا هستم، نه شریک خدا و اعجاز تنها کار او است، من بشری هستم همانند انسان های دیگر با این تفاوت که وحی بر من نازل می شود. و آن مقدار که از اعجاز نیز لازم بوده خودش در اختیارم گذارده است، بیش از این کاری از دست من ساخته نیست، مخصوصا جمله «سُبْحانَ رَبِّی» گواهی است بر همین معنی؛ چرا که مقام پروردگار را از داشتن هر گونه شریک و شبیه پاک می شمرد. به همین دلیل با اینکه در قرآن معجزات متعددی به عیسی(ع) نسبت داده شده است از قبیل زنده کردن مردگان و شفای بیماران غیر قابل علاج و یا نابینای مادرزاد، ولی با این حال در تمام این موارد کلمه «بإذنی» یا «بإذن اللَّه» که آن را منحصرا منوط به فرمان پروردگار می داند آمده است، تا روشن شود این معجزات گرچه به دست مسیح ظاهر شده اما از خود او نبوده بلکه همه به فرمان خدا بوده است.
د) وانگهی کدام عقل باور می کند انسانی دعوی پیامبری نماید و حتی خود را خاتم پیامبران بداند و برای انبیای گذشته در کتاب آسمانیش هرگونه معجزات ذکر کند ولی خودش از آوردن هرگونه معجزه سر باز زند؟! آیا مردم نخواهند گفت تو چگونه پیامبری هستی که نمی توانی هیچیک از معجزاتی را که خودت برای دیگران قائلی بیاوری؟ تو مدعی هستی از همه آنها برتری و سرآمدی درحالی که شاگرد آنها هم نخواهی شد.
پیامبر در مقابل اینگونه سخنان چه می توانست بگوید؟ و این خود نشانه زنده ای است بر این که او در موقع لزوم معجزاتی عرضه کرده است، بنابراین روشن می شود اگر پیامبر(ص) در این آیات تسلیم پیشنهادهای آنها نشده حتما پیشنهادهای بی پایه و بهانه جویی های بی اساسی بوده است وگرنه در برابر پیشنهاد منطقی و معقول تسلیم بوده است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/ 283 ـ 289).
7ـ معراج در خواب: آقای سلز رخ دادن معراج پیامبر(ص) را در خواب و رؤیا می داند (Michael Sells, “Ascension”, Vol.1, p.177).
نقد
معراج پیامبر یک رؤیا نبوده بلکه یک سیر جسمانی و روحانی در بیداری بوده است. این پندار که معراج در خواب و رؤیا بوده به چند دلیل نمی توان پذیرفت.
یک: خداوند می فرماید: (لِنرُیهُ مِنْ ءَایاتِنَا...)؛ «تا از نشانه های خود به او بنمایانیم » (اسراء/ 1)، و در جای دیگر می گوید: (لَقَدْ رَأَی مِنْ ءَایاتِ رَبِّهِ الْکبرْی) (نجم/ 18)؛ «به راستی که [برخی ] از آیات بزرگِ پروردگار خود را بدید» (نجم/ 18). با توجه به این آیات هدف اصلی معراج نشان دادن نشانه های بزرگ آفرینش به پیامبر(ص) بوده است (طوسی، التبیان، 6/447؛ زمخشری، الکشاف، 4/421؛ طبرسی، مجمع البیان، 6/396). هدف یاد شده نمی تواند برای سیر و سفر در خواب در نظر گرفته شود؛ زیرا سیر و سفر در خواب نمی تواند آن هدف بزرگ را محقق کند و باید در بیداری باشد.
دو: استدلال پیامبر برای اثبات رخداد معراج، به واقعه ای که لازمه اش رخداد عینی و سفر در بیداری است می تواند بی اساسی پندار مورد بحث را هویدا کند، چنان که پیامبر(ص) فرمود: «جاء جبرئیل الی رسول الله بدابّه دون البغل و فوق الحمار...» (بحرانی، البرهان، 2/297). آیا کسی می تواند وقوع چنین حادثه ای را خواب و رؤیا بداند؟
سه: علامه طباطبایی پندار یاد شده را این گونه نقد می کند: ظاهر آیه کریمه (سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِه. ..) (اسراء/ 1)، و نیز آیات (مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَی لَقَدْ رَأَی مِنْ ءَایاتِ رَبِّهِ الْکبرْی ) (نجم/ 17ـ 18)، این ادعا را نفی می کند که معراج در خواب و رؤیا بوده است. این آیات در مقام منت نهادن بر پیامبر می باشد و ضروتاً این حادثه با رؤیایی که پیامبر دیده باشد و یا خوابی که افراد صالح می بینند، منافات دارد (طباطبایی، المیزان، 13/ 24).
8ـ در شب قدر، جبرئیل نازل شده یا قرآن
نویسنده پس از آنکه معنای آیات 1 تا 5 سوره قدر را می آورد بیان می کند: «مفسران اتفاق نظر ندارند آنچه در شب قدر نازل شده جبرئیل است (ما او را نازل کردیم) یا قرآن (ما آن را نازل کردیم)» (Michael Sells, “Ascension”, Vol.1, p.177-178)..
نقد
ادعای نویسنده مبنی برآنکه «مفسران اتفاق نظر ندارند آنچه در شب قدر نازل شده جبرئیل است یا قرآن» بی اساس است؛ زیرا با مراجعه به تعدادی از تفاسیر شیعه و اهل سنت در مورد اینکه خداوند در شب قدر چه چیز را نازل کرده، هیچ اختلافی یافت نشد و مفسران قایلند که خداوند در شب قدر قرآن را به یکباره نازل کرده است.
طبرسی در تفسیر خود آورده ضمیر «ه» در (إِنَّا أَنْزَلْناهُ) (قدر/1)، حاکی از قرآن است گرچه ذکری از آن به میان نیامده و در مورد (لیله القدر) نوشته «ابن عباس می گوید: خداوند قرآن را در شب قدر، به صورت دفعی از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل کرد، سپس جبرئیل آن را تدریجاً بر پیامبر نازل نمود و از اول تا آخرش 23 سال طول کشید» (طبرسی، مجمع البیان، 10/786). علامه طباطبایی می فرماید: «مفاد آیه (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فی لَیلَه الْقَدْر) (قدر/1)، این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده و ضمیر «ه» در «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ» به قرآن برمی گردد و ظاهرش این است که همه قرآن در شب قدر نازل گشته نه بعضی از آیاتش؛ چراکه در آیه مذکور تعبیر به انزال شده نه تنزیل...» (طباطبایی، المیزان، 20/ 330). بیضاوی هم آورده: «ضمیر «ه» در آیه یاد شده به قرآن برمی گردد...» (بیضاوی، انوارالتنزیل، 5/ 327). ابن کثیر می گوید: «به موجب آیه مورد بحث خداوند خبر می دهد که قرآن را در شب قدر نازل کرده است...» (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 8/425). پس هیچ یک از تفاسیر قائل به این نبودند که آنچه در شب قدر نازل شده جبرئیل است و همه بر سر اینکه، قرآن در شب قدر نازل گشته اتفاق نظر داشتند. آنچه مورد اختلاف است این است که شب قدر چه شبی است که دائر بین سه شب از شب های ماه رمضان می باشد.
9ـ سوره نجم بیانگر معراج و شب قدر
آقای سلز می نویسد: «این واقعیت که رؤیاهای سوره نجم معنای نهفته ای برای معراج و شب قدر دربردارد این مسئله را مطرح می کند که آیا وحی به پیامبر(ص) نازل شده است یا اینکه پیامبر برای دریات وحی به آسمان ها عروج کرده است» (Michael Sells, “Ascension”, Vol.1, p.177-178)..
نقد
با مطالعه تفاسیر متعدد شیعه و اهل سنت، مفسران معتقدند که آیات ابتدایی (1 تا 18) سوره نجم معنای نهفته ای را برای معراج در بردارد و اشاره به سیر آسمانی پیامبر(ص) دارد.
پیامبر دو سیر زمینی و آسمانی داشته یکی سیر زمینی او از مسجد الحرام به بیت المقدس که در سوره اسراء آمده و سیر آسمانی او از مسجدالاقصی تا سدره المنتهی که در سوره نجم آمده است (طباطبایی، المیزان، 13/ 17). تا آنجا که بین تفاسیر جستجو شد، در هیچ یک از آنها این مطلب نیامده که آیات ابتدایی سوره نجم با شب قدر ارتباطی دارد و معنایی برای شب قدر در آن نهفته است.
5) نتیجه
در مقاله «معراج»، آقای سلز از آیات قرآن استفاده فراوان به عمل آورده و تقریباً برای هر مطلبی به آیه ای ازقرآن استناد می کند. این مطلب نشان دهنده تسلط فراوان نویسنده به قرآن است. آقای سلز در مورد توضیح بعضی از مطالب مربوط به معراج انصاف را رعایت کرده و در ارایه مطالب خیلی کم نظر شخصی اش را آورده و اکثراً آنها را با تحقیق و مستند ذکر کرده است. در مقاله «معراج» موضوعات دسته بندی و منسجم نشده است و نوعی پراکندگی در آن به چشم می خورد و به همین خاطر خواننده را دچار سردرگمی می کند. نویسنده بدون اینکه برای موضوعات نوشته اش، عنوان های جداگانه ای قرار دهد از یک مطلب به مطلب دیگر وارد می شود و به نظر می رسد که آنها را ناقص و بدون نتیجه رها کرده است. نویسنده مباحث خود را در مورد معراج از دیدگاه اهل سنت نقل می کند و از منابع تفسیری آن ها استفاده کرده است و به هیچ کدام از منابع اصیل شیعی و دیدگاه های عالمان شیعه استشهاد نکرده است. استفاده نکردن از منابع شیعی، مشکل عمده ای است که نه تنها در پژوهش او، بلکه در پژوهش های بسیاری از خاورشناسان نیز به چشم می خورد.
فهرست منابع
1.قرآن مجید ترجمه محمد مهدی فولادوند.
2.ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
3.بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
4.بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1418ق.
5.خویی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، المطبعه العلمیه، 1394ق.
6.زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
7.سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، موسسه امام صادق، 1425ق.
8.طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق.
9.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
10.طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
11.طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
12.طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
13.مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن (تفسیر موضوعی)، قم، انتشارات نسل جوان، 1374ش.
14.----------------، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، 1374ش.
1.Sells, Michael, «Ascension», Encyclopaedia of the Qurān, Leiden, Brill, 2001.
2.------------------, «Spirit», Encyclopaedia of the Qurān, Leiden, Brill, 2006
Stewart, Devin J., «Place of Abraham», Encyclopaedia of the Qurān, Leiden, Brill, 2004.