ماهان شبکه ایرانیان

اسوه جاوید

* خاطراتی از چهرمین شهید محراب در گفتگو با آیت الله حسن ممدوحی کرمانشاهی درآمد   آیت الله حسن ممدوحی کرمانشاهی(متولد ۱۳۱۸ کرمانشاه) ودرحال حاضر عضو جامعه مدرسین قم است

اسوه جاوید
* خاطراتی از چهرمین شهید محراب در گفتگو با آیت الله حسن ممدوحی کرمانشاهی

درآمد
 

آیت الله حسن ممدوحی کرمانشاهی(متولد 1318 کرمانشاه) ودرحال حاضر عضو جامعه مدرسین قم است. ایشان بیش از سی جلد کتاب درمباحث مختلف دینی ارائه کرده است. آیت الله ممدوح به سبب مراوده پدرش با شهید اشرفی اصفهانی خاطرات زیادی از آن بزرگوار دارد.

می دانیم که پدرمرحوم تان که تا حدود هفده سال پیش درقید حیات بوده اند، از معاشران شهید اشرفی بوده اند.چه چیزهایی از رابطه این دو به خاطر دارید؟
 

قبل از این که من طلبه شوم، مدرسه ای در کرمانشاه تأسیس شد که پدرم نیز جزو بانیان آن بود. ایشان محمد حسین ممدوحی واز بازاریان بود. زمانی که مدرسه راه اندازی شد، من با پدر درآن جا همراه بودم وآیت الله بروجردی افرادی- را جمله شهید اشرفی اصفهانی- را به آن جا فرستادند. چند ماه پس از این که طلبه شدم، یادم می آید یک درس خیلی ابتدایی را من به آیت الله اشرفی پیشنهاد کردم وایشان شروع به گفتن کردند، درحالی که درشأن ایشان نبود وچنین درس هایی را از طلبه های ممتاز هم می توان یاد گرفت. یکی دیگر ازخصوصیات این بزرگوار، تقوای شان بود.
زندگی ایشان بسیار ساده بود وبسیار مؤمن، خوددار،باتقوا، محتاط ودرعین حال دارای درجات بالابود. درمکاسب وکفایه، جزو شاگردان خوب مرحوم بروجردی وازکسانی بودند که برای طلبه ها مایه تعلیم وتربیت بوده اند که متأسفانه قدر آن ها را هم نمی دانستند.

چه کسانی قدرآن ها را ندانستند؟
 

درنظام جمهوری اسلامی قدر آن ها را می دانستند،ولی دربعضی جاها آن چنان که باید رعایت حال شان را نمی کردند. ایشان تا آخر عمر درهمان مدرسه ماند وبالاخره قسمت اوهم این بود که خداوند متعال این مرد بزرگ را با شهادت به نزد خود ببرد وخون پاکش در راه اسلام ریخته شود.او از هر نظر خیلی مرد بزرگواری بود.
آیت الله اشرفی درکرمانشاه شهید شد وقاعده اش هم این بود که درهمان کرمانشاه برای ایشان مدفنی درست کنند،اما بستگان ایشان صلاح ندانستند وپیکر مطهر را به اصفهان بردند.

گویا خودشان این گونه وصیت کرده بودند.
 

نمی دانم. اما دراصفهان هم پایگاه خیلی خوبی برای شان درست کرده اند. مزاری عمومی که در آن رفت وآمد وجود دارد وافتخاری برای تمام بستگان شان است.ما جز خوبی ،رعایت تقوا، بی ریایی، علم وآگاهی چیزی از آن شهید ندیدیم.

فرمودید که پدر بزرگوارتان از بانیان مدرسه آیت الله بروجردی بودند، چون از تجار کرمانشاه بودند وبالطبع وضع مالی ایشان خوب بوده است وفردی خیر هم بوده اند.پدرتان چه خاطره ای از بنای آن مدرسه ومسائل مالی مربوط به بنای آن جا داشتند؟
 

تأسیس آن مدرسه از منزل ما آغاز شد. روزی که تجارجمع شدند،آقای اشرفی هنوز به کرمانشاه نیامده بودند. خلاصه، مقداری پول جمع شد که نماینده آقای بروجردی آن ها را به محضرایشان برد. البته مبلغ زیادی نبود، فقط زمین را کسی وقف کرد به نام آقای حاج عباس علی فرهودی، که پس از مدتی فهمیدند جزو موقوفات سه دانگ و چهار دانگ چند صد سال پیش بوده است، پس قبل از این که کاری کنند، رفتند خدمت آقای بروجردی وآن جا را اجاره نود ساله کردند وبالاخره آن مدرسه را ساختند.

پدرتان از روحیات شهید چه تعریف هایی می کردند؟
 

پدرم خیلی از شهید راضی وخیلی هم با ایشان رفیق بود. همیشه درد دل آقای اشرفی پیش پدرما بود،هر وقت به منزل ما می آمد یا پدرما خدمت ایشان می رفت اگر درد دلی داشت،به ایشان می گفت وهر دو خیلی هم راز وهم نفس یکدیگر بودند.

اسوه جاوید

شما درمدرسه بروجردی تحصیل نکردید؟ مستقیم به قم رفتید؟
 

من تحصیلاتم درقم صورت گرفت، اما تابستان ها -موقع تعطیلی-به مدرسه بروجردی می رفتیم و بازدید می کردیم. اوایل طلبگی ام بود که معالم می خواندم. ایشان نصیحت می کرد ونصیحت های شان هم خیلی درما اثر می گذاشت.

از نصیحت های شان بگویید.
 

بیش تر راجع به مسائل طلبگی بود که مثلاً طلبه نباید بی اعتنا به مردم باشد،باید غنای روحی ومعنوی داشته باشد وخودش هم همین طور بود.

شیوه درسی ایشان چگونه بود؟
 

خیلی خوب. ایشان مدرس رسمی بود ومی دانیم که در قم هم درجه ومرتبه علمی والایی داشت.

شما چه موقع به کرمانشاه برگشتید؟
 

تا زمانی که پدرم درقید حیات بودند تابستان ها به کرمانشاه می آمدم. پس از این که پدرم فوت کردند به مدت بیست سال به کرمانشاه نرفتم،تا دوسال پیش که دوباره به کرمانشاه برگشتم وهنوز هم گاهی سری به آن جا می زنم.

در آن چهارسال پس از انقلاب که آیت الله اشرفی امام جمعه کرمانشاه بودند، آیا شما آن جا بودید؟
 

نه، فقط خیلی کم به آن جا سر می زدم.
به نظرتان فضای آن چهار سال، با وجود فضای جدید نظام ونیز حضور آیت الله اشرفی اصفهانی چه تفاوتی با کرمانشاهی که قبل ازانقلاب دیده بودید، داشت؟
متأسفانه با ایشان نمی ساختند، اختلاف داشتند، البته چنین اختلافاتی درهر زمانی با هر کسی وجود دارد. اما آیت الله اشرفی بسیار مظلوم بود وبه نوعی گرفتارش می کردند.درنهایت،خداوند متعال آن قدر اورا دوست داشت که با شهادت به نزد خود بردش. اگرهم شهید نمی شد به دلیل کهولت سن شاید یکی،دوسال بیش تر زنده نمی ماند، ولی به سبب شأن ومقام والایش مقدر بود که با این حالت معنوی از دنیا برود.

از ایشان چه خاطراتی دارید؟
 

تمام خاطرات من خوشی است. ایشان دررفتارش متواضع بود. گاهی به منزل پدر ما می آمد وگاهی پدر ما به منزل ایشان می رفت. با ادب،با احتیاط بود،تمام اصول روحانیت را ایشان تمام عیار رعایت می کرد. زندگی خیلی ساده ای داشت با معیشتی خیلی مختصر.

درآن چهار سال ایشان چه اثراتی توانست در شهر شما به جا بگذارد؟
 

خب، مورد اعتماد حضرت امام وتقریباً نماینده تام الاختیار معظم له بود وخدماتی هم می کرد. حوزه را ایشان اداره می کرد، درس می گفت، به طلبه ها حقوق می داد وطلبه ها درکرمانشاه در آن زمان زیردست ایشان بودند.

پس ازاین که به عنوان نماینده تام الاختیار امام یک استان دست ایشان بود، باز هم با ایشان مراوده داشتید؟
 

خیر، پس ازآن که من به قم آمدم، به جهاتی، دیگر به کرمانشاه نرفتم.

آیا روحیات ایشان تغییر کرد؟ براساس چیزهایی که شما دیدید یا شنیدید.
 

نه، اما می دانم ومطمئنم که تغییر نکرده بود. درهمان منزلی که بود مانده بودند.

شما ازآغاز زمان تحصیل خود درقم ساکن شدید وتا امروز درآن جا هستید. درهمه این سال ها، قبل وبعد از شهادت، علمای قم نسبت به شهید اشرفی اصفهانی چه دیدگاهی داشته اند ودارند؟
 

چه آن هایی که شهید را می شناختند و چه آن هایی که نمی شناختند، همه برایش احترام قائل بودند. این ها چند نفر بودند که با هم دوست وهم افق بودند از نظر زندگی، علمی، فکری ورفت وآمد؛ حاج آقا عبدی نژاد، حاج جواد اصفهانی، آقایان جبل عاملی، روحی وامام سدهی، این ها به اصطلاح "همه چیز تمام" بودند.

وقتی با شهید اشرفی اصفهانی روبه رو می شدید،بهترین حسی که به شما دست می داد چه بود؟ مثلاً علامه طباطبایی بعد از شهادت شهید مطهری می گفتند هر وقت، من ایشان را می دیدم به رقص درمی آمدم.
 

به محض روبه رو شدن با آقای اشرفی اصفهانی، حتی المقدور سعی می کردیم رعایت محضر ایشان بشود، ادب را رعایت می کردیم،حریم را حفظ می کردیم، می دانستیم که ایشان مرد شایسته ای است، مردی خدایی وانقلابی است. پیرمرد با این که اصلاً به او نمی خورد، لباس سپاهی پوشیده وایستاده بود مقابل سپاهی که رژه می رفتند،من خیلی تعجب کردم و واقعاً دلیل براین بود که این مرد چقدر خلوص دارد. چنین کارهایی که همیشه می کرد، هم به ما ودیگران انرژی می داد وهم برای مان درس بزرگواری واخلاص بود.
مرحوم اشرفی، مبارزی که مشت گره کند وجلوی مردم بیفتد نبود، ولی همواره با حضرت امام ارتباط داشت. امام برای ایشان نامه می نوشتند وشهید هم اوامر امام را مو به مو اجرا می کرد، حرف امام را تصدیق می کرد ومقلد آن بزرگوار بود.
پخش اعلامیه های امام نیز کار طلبه های جوانی بود که باید از این پشت بام فرار کنند و روی آن پشت بام بپرند.
بنابراین حلقه های ارتباطی وجود داشت.
ایشان درجایگاه خوبی که قرار داشت، همیشه مؤید بود ورفتار وکارهای امام را تأیید می کرد.
مرحوم حاج آقا عطاءالله اشرفی اصفهانی، بیننا وبین الله، درکرمانشاه سند روشنی از تقوا وعلم بود. درمدرسه آیت الله بروجردی امام جماعت بود وشب های جمعه دعای کمیل را ازحفظ می خواند.خادمان، چراغ ها راخاموش می کردند وایشان دعای کمیل می خواند وصحبت می کرد. تا وقتی که ایشان بود مسجد آیت الله بروجردی مالامال از جمعیت می شد. ایشان اهل جدل نبود، ولی عده ای درکرمانشاه ظاهر شدند که اهل ریاست وبه دست گرفتن این خط ها بودند که متأسفانه خیلی سخت با ایشان درافتادند.

در رژیم گذشته؟
 

درزمان شاه،درزمان انقلاب هم همین طور.

برخورد ایشان چگونه بود؟
 

ایشان اصلاً ترتیب اثر نمی داد. هیچ کینه ای در دل نداشت. هیچ حرفی هم پشت سرکسی نمی زد وفقط کار خودش را انجام می داد.

این رفتار بزرگوارانه وبزرگ منشانه ایشان را برانگیخته از کدام خصلت شهید می دانید؟
 

ایشان بسیار اهل مراقبه وبه جای آوردن نوافل بود وعمری را با مراقبه زندگی می کرد.

ازمبارزات ایشان بگویید.
 

اطلاعیه های امام را رسماً تأیید می کرد. پس ازانقلاب هم درجایگاه یک مأمور امام واسلام به خوبی کار می کرد. لباس سپاه به تن می کرد،با این که آن وقت ها خیلی پیر بود.الحمدالله رب العالمین جزو خیراتی که وارد شهر ما شده بود این مرد بود.
ما برای تهیه مطالب این ویژه نامه، به هر جا که می رویم پس از گذشت بیست وهفت سال از شهادت ایشان همه اش صحبت از خیر ونیکی،اخلاق خوب، سیره وسیرت خوش ، تقوا، زهد، خوش خلقی وخلیق بودن درمورد ایشان است. چطور می شود که فردی بیست وبیست وهفت سال است که شهید شده و حضور دنیوی ندارد و این همه یادگارهای خوب گذاشته است.چطور می شود که کسی به این اعلا درجه برسد؟
روایتی هست که می گوید اگر پس از فوت کسی چهل مؤمن به خوبی او شهادت بدهند، خداوند او را می آمرزد. درمورد ایشان چهل مؤمن که سهل است، هزاران مؤمن این گونه شهادت می دهند . این ها همگی دلیل برصحت عمل است.کارها درتاریخ می ماند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان