ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق کاربردی

فصل اول: اخلاق دانشجویی   ۱-۱. اهمیت و ضرورت   اهمیت علم و علم آموزی، از دیدگاه اسلام، به قدری واضح است که نیازی به توضیح ندارد

اخلاق کاربردی

فصل اول: اخلاق دانشجویی
 

1-1. اهمیت و ضرورت
 

اهمیت علم و علم آموزی، از دیدگاه اسلام، به قدری واضح است که نیازی به توضیح ندارد. نخستین آیاتی که بر پیامبر اکرم نازل شد، بهترین دلیل بر جایگاه ویژه تعلیم و تعلم در اسلام است. «اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم.»
بر همین اساس است که پیامبر اکرم وقتی دو گروه را در مسجد مشاهده کردند. گروهی که مشغول عبادت بودند و گروهی که مشغول مذاکره و مباحثه علمی، رفتن به نزد گروه دوم را بر پیوستن به جمع عبادت کنندگان ترجیح داده و درباره این رفتار خود فرمودند: «باالتعلیم ارسلت، من برای تعلیم فرستاده شده ام.» قرآن کریم نیز صراحتا، تعلیم را یکی از اهداف اساسی برانگیختن پیامبر اکرم دانسته و می فرماید:«هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» : « او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان می خواند و آنان را تزکیه می کند و به آنان کتاب قرآن و حکمت می آموزد و مسلما پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»
ضرورت تحصیل علم از دیدگاه اسلام ضرورتی مطلق است. یعنی نه قید افرادی دارد، نه قید زمانی، نه قید مکانی و نه هیچ قید و محدودیت دیگری، حدیث بسیار مشهور و معروف پیامبر که فرمود: « طلب العلم فریضه علی کل مسلم. علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.» اختصاص تحصیل علم به طبقه یا صنف یا جنس خاصی را رد کرده، آن را از واجبات عمومی همه مسلمانان بر می شمارد.
همچنین حدیث «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد. زگهواره تا گور دانش بجوی» محدودیت زمانی را برای تحصیل علم از میان بر می دارد، بر اساس حدیث «اطلبوالعلم ولو بالصین؛ دانش را بیاموزید هر چند در چین باشد.» دانسته می شود که طلب علم، وظیفه ای است که ، از نظر اسلام ، جا و مکان خاصی نمی شناسد. و احادیثی مانند «الحکمه ضاله المومن فخذ الحکمه ولو من اهل النفاق؛ حکمت گمشده مومن است پس آن را فرا گیرید هر چند در دست منافق باشد.» یا «کلمه الحکمه ضاله المومن فحیث وجدها فهو احق بها؛ کلمه حکمت گمشده مومن است پس در هر جا که آن را بیابد، به آن سزاوارتر است.»محدودیت از حیث معلم را نفی می کند.
با این همه،روشن است که تحصیل علم مطلوبیت ذاتی ندارد، یعنی به صرف عالم شدن وتحصیل علم ، سعادت حقیقی انسان تامین نمی شود ، چه فراوان بوده وهستند عالمان و اندیشمندانی که علم خود را در جهت تامین خواسته های شیطانی خود و دیگران به کار گرفته و می گیرند، و چه فراوان بوده اند که علم اموزی شان آنان را ازسعادت حقیقی دورتر کرده است، بنابراین اگر، می بینیم که اسلام بر تحصیل علم تاکید کرده وبه آن اهمیت داده است، باید بدانیم که برای آن شرایط واخلاقیاتی نیز بیان کرده است که به برخی از این شرایط واخلاقیات اشاره می کنیم.

2-1. دانش اندوزی وپارسایی
 

درایاتی از قران کریم تصریح شده که جز پارسایان متذکر نمی شوند(غافر/13) وخداوندبه تقواپیشگان معیارشناخت حق ازباطل راعطا میکند (انفال/29) منظور ازاین ایات چیست ؟ایا این بدان معناست که علم اموزی کافران وبی تقوایان ازنظر قران بیهوده وبی نتیجه است ؟پارسایی چه نقشی درتعلیم وتحصیل معرفت ودانش حقیقی دارد که دانش اندوزی ناپارسایان راه به جایی نمی برد؟
بی تردید ، متون دینی ، همه انسانها حتی کافران و فاسقان را به دانش اندوزی و پیروی از دانش و پرهیز از پیروی گمان دعوت کرده و به تعقل فراخوانده اند. افزون بر این قرآن خود نیز در برابر حق گریزان ، عملا به اقامه دلیل عقلی پرداخته است. سیره عملی پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به خوبی نشان می دهد که آن بزرگواران نیز مخالفان خود را به بحث عقلی و استدلالی دعوت کرده در برابر آنان، از براهین عقلی مدد جسته اند. اینها همه نمایانگر آن است که نشاندن پارسایی در کنار خردورزی و دانش اندوزی به معنای ناتوانی بی تقوایان از درک و اقامه براهین عقلی نیست؛ بلکه مراد آن است که با باز گرداندن روح و سرشت آدمی به حالت پاکی و صداقت نخستین و فطری اش ، فراگیری و پذیرش حقایق را برای او تسهیل نماید.
توضیح آنکه ، انسان مجموعه ای از نیروهای متضاد و متزاحم دارد و هر نیرویی ، بی توجه به نیروهای دیگر ، در اندیشه ارضای خویش است . اگر انسان به یکی از این قوا ، گرایش بیشتر نشان دهد و در ارضای خواسته های آن بیشتر بکوشد ، در گرداب سرکشی آن قوه و سرکوبی قوای دیگر فرو می غلتد و انسانیتش که بر پایه مجموعه این نیروها شکل می گیرد ، پایمال می شود . پس راهی به جز ارضای مساوی و عادلانه همه نیروهای نفسانی وجود ندارد. انسان واقعی کسی است که در ارضای معقول خواسته های همه قوای درونی اش بکوشد.
از سوی دیگر، انسان در آغاز پیدایش از هر گونه آگاهی و ادانشی بی بهره است : « و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید؛ و برای شما ، گوش و چشم و عقل قرارداد ، تا شکر نعمت او را به جای آورید.»
کسب دانش انسان ، معلول کارکرد قوای درونی و بیرونی اوست. طبیعتا تلاش انسان در جهت ارضای خواسته های یک قوه وبی اعتنایی به قوای دیگر ، موجب میل فکری به سوی آن و غفلت از سایر قوا و در نتیجه انحراف فکری و عقیدتی خواهد شد.
تقوا و پارسایی سبب می شود فطرت انسان به پاکی نخستین خود بازگردد، تا علاوه بر بهره مندی از بینش و بصیرت ، به آسانی بتواند بدون دخالت هواهای نفسانی ، حقایق را پذیرفته و به اندیشه های درست و دانشهای سودمند دست یابد.
به هر حال اگر عقل بخواهد قضاوتی صحیح داشته باشد و به وظیفه اش که راهنمایی و ارشاد آدمی به مسیر سعادت و هدایت است ، عمل کند باید از بند تمایلات نفسانی رهایی یابد و پارسایی پیشه نماید آنگاه است که پاسبان و پاسدار ورودی ها و خروجی های دل می شود و نامحرمان و بیگانگان را در بند می نهد.

3-1. موانع دست یابی به علم حقیقی
 

ذهن آدمی ، گاه در اثر چینش نادرست مقدمات یا کوتاهی در انتخاب مواد یقین آور برای استدلال دچار خطا می شود و به نتیجه ای نادرست دست می یابد . برای پرهیز از اینگونه لغزشها باید علم منطق و انواع مغالطات را به درستی آموخت و به درستی به کار گرفت. و گاه در اثر مشکلات اخلاقی و آلودگیهای نفسانی از درک درست حقایق ناتوان می گردد و سراب را به جای آب و آب را به جای سراب می پندارند. ما ، دراین بخش می خواهیم ، با تکیه بر قرآن و سخنان اولیای دین ، دانش پژوهان و دانشجویان عزیز را با برخی از مهم ترین لغزشگاه های اخلاقی علم آموزی و خرد ورزی آشنا سازیم.
1-3-1. پیروی از حدس و گمان: چون دستیابی به « یقین » و تشخیص واقعیت در همه امور روزمره ، کاری دشوار یا غیر ممکن است ، بیشتر آدمیان ، با توجه به غریزه راحت طلبی ، اساس زندگی خود را بر « گمان » بنا می کنند و یا تکیه بر آن ، به زندگی خویش ادامه می دهند. یکی از لغزشگاه های فهم و اندیشه درست آن است که انسان این عادت بد را به ساحت تفکر عقلانی و علمی نیز سرایت دهد وبه جای پیروی از یقین ، به گمان و حدس بسنده کند. این امر ، به ویژه در مسائل اساسی و زیربنایی اندیشه بشر ، مانند اعتقادات دینی، زیان های جبران ناپذیر به بار می آورد؛ ز این رو، قرآن کریم به شدت با آن مخالفت ورزیده و مخاطبان خود را از پیروی حدس و گمان بر حذر داشته است.
2-3-1. تقلید کورکورانه
متاسفانه، بسیاری از مردمان، افزون بر مسائل فرعی و جزئی زندگی، مانند نوع پوشش و وضعیت ظاهری خود، در اندیشه و نوع نگاه به مسائل کلی و حیاتی نیز از دیگران تقلید می کنند. در واقع ریشه تقلید در مسائل جزئی و فرعی، و منشا اصلی مد پرستی و مدگرایی، خود باختگی فکری و تقلید در اندیشه و مسائل کلی است:
چون مقلد بود عقل اندر اصول دان مقلد در فروعش ای فضول
به هر حال ، یکی دیگر از موانع تحصیل علم واقعی و داشتن اندیشه درست ، سپردن مهار تفکر به دست دیگران است. یعنیاین که انسان به جای آن که آزادانه و محققانه بیندیشد ، مهار تفکر خود را به دست دیگران سپارد و خارج از چارچوب اندیشه های وارداتی از سوی دیگران نیندیشد.
قرآن کریم ، در برابر کسانی که پیروی کورکورانه از نیاکان را مبنای عمل خود قرار داده اند، می فرماید :
و اذاد قیل اتبعوا ما انزل الله قالو بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا ا و لو کان آباوهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون ؛ و چون به آنان گفته شود : « از آن چه خدا نازل کرده است پیروی کنید » ، می گویند : « نه بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم ، پیروی می کنیم» . آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند ، { بازهم در خور پیروی هستند ؟ }
یعنی اگر آنان عقل خود را به کار نگرفته ، به راه راست هدایت نیافتند ، آیا شما نیز می خواهید همانند ایشان بی خردی را پیشه سازید ؟
زشتی و زنندگی تقلید فقط در تقلید از پیشینیان خلاصه نمی شود؛ بلکه هر نوع دنباله روی کورکورانه، از جمله پیروی از بزرگان و شخصیت های مشهور جامعه، را نیز در بر می گیرد. اسلام یکایک انسانها را دارای شخصیتی مستقل دانسته، "فرد" را "مسئول" می شناسد، و تقلید کورکورانه از بزرگان جامعه را عامل گمراهی عده ای می شمارد :
«ربنا انا اطعنا و کبراءنا فا ضلونا السبیلا ؛ پروردگارا ! ما روسا و بزرگ تران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند. »
نکته ای توضیحی
تقلید را به یک اعتبار می توان به دو نوع مذموم وممدوح تقسیم کرد.
تقلید مذموم، به تقلیدی گفته می شود که رهزن راه اندیشه بوده و بر گمراهی آدمی می افزاید ، در مقابل ، تقلید ممدوح و پسندیده به تقلیدی گفته می شود که عقل و فطرت انسان به آن حکم می کند هر انسان عاقلی درک می کند که در مسائل تخصصی باید به متخصص مراجعه کند و سخن متخصصان را راهنمای خویش سازد . اگر کسی به بهانه نادرستی تقلید از مراجعه به پزشک متخصص خودداری کند و یا با استناد به نادرستی تقلید ، پیروی از مجتهد و متخصص احکام دینی را خطا بداند خبر از نادانی خود داده است. چنین تقلیدی مورد تاکید و سفارش هر عقل سلیمی است.
3-3-1. شتاب زدگی
انسان، گاه در داوری های علمی و عقلانی خود شتاب می کند؛ و به صرف فراهم آمدن اطلاعاتی اندک درباره یک موضوع، به نتیجه گیری می پردازد و چنان می پندارد که به همه جوانب مسئله احاطه کامل داشته، و هیچ نکته ای در پس پرده ابهام باقی نمانده است. این گونه اظهار نظرهای شتاب زده ، یکی دیگر از لغزشگاه های اخلاقی اندیشه است.
4-3-1. تمایلات نفسانی
هدف از تحصیل علم این است که، به میزان توان، به حقیقت نایل شویم؛ اما دیدگان اندیشه زمانی می توانند به جمال حقیقت روشن شوند که گرد و غبار گرایش های نفسانی بر چهره آن ننشسته باشد و از اسارت و بردگی وهم و خیال رهیده باشد؛ حب وبغض هاوجهت گیریهای تعصب آمیز، مسیرتعلیم وتعقل وتفکر را منحرف کرده وانسان را از کشف حقیقت ودرک درستی یا نادرستی امور باز دارد. .
امیرالمومنین (ع) دراین باره می فرماید: «هرکس عاشق چیزی می شود، دیدگانش راکور گردانده وقلبش را رنجور. پس باچشم بیمار می نگرد و با گوشی که ازشنیدن حقیقت ناشنواست، می شنود. خواهشهای نفسانی پرده های عقلش را دریده و دوستی دنیا دلش را میرانده است.»
در جای دیگر می فرماید: «کسی که چیزی را دشمن بدارد ، خوش ندارد بدان بنگرد یا نام آن نزد وی بر زبان رود. »
و در حدیثی دیگر، طمع را موجب ناکارآمدی اندیشه می داند.
5-3-1. عجب و خود بزرگ بینی:
نیز یکی دیگر از رذایل اخلاقی است که ثمره ای جز سستی و ضعف عقل انسان و گمراهی علمی او را در پی ندارد. امام علی می فرماید: «عجب و خود بزرگ بینی نشانه ضعف و سستی عقل است.
کسی که رای و نظر خود را بزرگ پنداشت ، گمراه شد. »
و بالاخره این که مبارزه با تمایلات نفسانی و احیای عقل و خرد ورزی ، درخشیدن برق های پر نور الهی و بهره مندی از مراتی عالی معرفت را در پی دارد و سبب یافتن راه هدایت و پیمودن مسیر سعادت شده ، انسان را از دری به در دیگر می برد و در نهایت به در سلامت و سرای اقامت رساند.

4-1. آداب اخلاقی آموختن
 

پیامبر گرامی اسلام ، در بخشی از توصیه بسیار ارزشمند خود به ابوذر غفاری ، چنین می فرماید:
ای ابوذر ، به درستی که بدترین مردمان در نزد خداوند در روز قیامت عالمی است که از علمش سودی نبرده است. و کسی که برای جلب توجه مردم به سوی خود به دنبال تحصیل علم باشد ، بوی بهشت را نخواهد چشید ای ابوذر ، بوی بهشت به مشام کسی که برای مردم فریبی در جستجوی علم باشد ، نخواهد رسید ای ابوذر ، هرگاه از تو چیزی پرسیدند که پاسخ آن را نمی دانستی ، پس گو : « نمی دانم » و خود را از پیامدهای آن نجات ده و به چیزی که نمی دانی ، فتوا نده ، تا از عذاب خداوند در روز قیامت نجات یابی ؛ ای ابوذر ، گروهی از بهشتیان ، از گروهی از اهل جهنم آگاه می شوند و به آنها می گویند : « چه چیزی شما را جهنمی کرد ، در حالی که ما به برکت تربیت و تعلیم شما بهشتی شدیم ؟ » آنان در پاسخ می گویند : « ما دیگران را به کارهای خیر فرمان می دادیم و خود به آنها عمل نمی کردیم».
1-4-1. انگیزه الهی ( اخلاص )
پیامبر اکرم، در حدیث بسیار مشهور و معتبری می فرماید: « هر کس خود را چهل روز برای خدا خالص کند ، چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری خواهد شد.»
نخستین مسئله ای که یک دانشجو باید به طور جد به آن توجه نماید ، مساله « نیت» و « انگیزه » تحصیل است. بر اساس نظام اخلاقی اسلام ، نیت و انگیزه ، بیش از خود عمل اهمیت دارد و به همین دلیل است که پیامبر اکرم فرموده اند: « نیت مومن بهتر از عمل اوست »
اصولا، ماهیت هر عملی با توجه به نیتی که فرد در انجام آن داشته است، مشخص می شود: « انما الاعمال بالنیات و لکل امرء ما نوی ؛ محققا کارها به نیت ها هستند و برای انسان تنها چیزی باقی می ماند که نیت آن را کرده است ». به تعبیر دیگر، در اخلاق اسلامی، صرف « حسن فعلی »، یعنی خوب بودن کار،برای ارزش گذاری اخلاقی یک کارکافی نیست ،بلکه حسن فاعلی یعنی نیت خوب داشتن در انجام آن ، نیز باید به ان ضمیمه شود.
باتوجه به مطالب بالا و همچنین آیات و روایات دیگری که در این موضوع وارد شده است ، می توان گفت کار اخلاقی و ارزشمند از دیدگاه اسلام کاری است که صرفا برای رضایت خداوند انجام گرفته باشد. البته رضایت الهی مراتب و درجات متفاوت و مختلفی دارد . به تعبیر دیگر ، ارتباط نیت با خداوند در جات و مراتب مختلفی دارد ؛ برخی افراد به نیت بهره مندی از نعمت های الهی و دخول در بهشت کارهای خود را انجام می دهند و انگیزه برخی از افراد در انجام کارهای خود رهایی از عذاب الهی و ترس از جهنم است و دسته سومی نیز در انجام کارهایشان ، صرفا رضایت و خشنودی خداوند را در نظر می گیرند و نه هیچ چیز دیگر.
نکته مهم در باب تاثیر در ارزشمندی کارها این است که تاثیر نیت روی کار ، و تاثیر کار در تکامل نفس انسان و رسیدن او به سعادت ابدی ، تاثیری تکوینی است ، نه قراردادی به تعبیر دیگر ، نیت ، بیانگر یک رابطه حقیقی است و نه یک رابطه قراردادی . عمل بدون نیت ، در حقیقت ، یک کالبد مرده است که با دل و روح انسان ارتباط پیدا نمی کند .
در ارزشگذاری تحصیل علم و دانش اندوزی به عنوان کاری از کارهای اختیاری انسان نیز، نقش عمده بر عهده نیت دانشجو است. علم اندوزی در صورتی ارزشمند بوده، ما را به سعادت و کمال نهایی نزدیک می کند که هدف اصلی از تحصیل آن، قرب الهی باشد. در غیر این صورت، نه تنها تاثیری در سعادت واقعی انسان ندارد؛ حتی اگر هدف از تحصیل علم، کسب شهرت و ثروت و قدرت و امثال آن باشد، از نظر نظام اخلاقی اسلام، هیچ ارزشی نخواهد داشت. نشانه نیت الهی داشتن در تحصیل علم این است که به همان اندازه که علم و دانش انسان افزایش می یابد، ذلت درونی او، در برابر خودش، و تواضعش در برابر مردم و خوف و خشیتش در برابر خدای متعال و درکش نسبت به دین و حقایق الهی نیز افزایش می یابد. پیامبر اکرم در این باره می فرماید:
«کسی که برای رضای الهی درپی کسب دانش باشد، هر بابی از دانش که برای او گشوده می شود، ذلت و خود کم بینی اش ، در برابر خودش ، تواضعش در برابر مردم، ترسش در برابر خداوند و تلاشش در امور دینی افزایش می یابد. چنین شخصی از علمش بهره می برد، پس شما نیز از علم او بهره گیرید. و کسی که برای دنیا و منزلت نزد مردمان و مکانت در نزد حاکم به دنبال تحصیل دانش باشد، هر بابی از دانش که برای او گشوده می شود، خود بزرگ بینی او در برابر خودش و مردم و غرورش در برابر خداوند و ستم کاری اش در حق دین، افزایش می یابد. چنین فردی بهره ای از علمش نمی برد...»
دانشجو باید ازهمان ابتدای دانشجویی خود، در پاکسازی نیتش بکوشد، و همواره تلاش نماید تا ارزش علم آموزی خود را پایین نیاورد. تعلیم و تعلمی که این همه ارج و اهمیت دارد، نباید به انگیزه های پستی چون رسیدن به مقامات دنیوی و کسب شهرت اجتماعی و جلب نظر مردم واحترام آنان و کسب مال و شغل و ا مثال آن آلوده شود.
2-4-1. انتخاب استاد شایسته
مدتی می بایدت لب دوختن وز سخن دانان سخن آموختن
تا نیاموزد نگوید صد یکی ور بگوید، حشو گوید بی شکی
تأثیر استاد ونوع ارزشها و نگرشها و جهان بینی و ایدئولوی او در شاگردان، جای هیچ تردیدی ندارد. تجربه نشان داده است که شاگردان هر اندازه هم که مقاومت نمایند نمی توانند از تأثیر گذاری آشکار و نهان استادان در روند زندگی خود جلوگیری کنند. به همین دلیل است که انتخاب استاد و معلمی شایسته و وارسته همواره مورد توجه وتأکید فراوان اولیاء دین بوده است. امام باقر در پاسخ به این سؤال که منظور از «طعام» در این آیه که می فرماید: «فلینظر الانسان الی طعامه» چیست؟ فرمود: «علمه الذی یأخذه عمن یأخذه» یعنی دانشجو تا جایی که شرایط به او اجازه می دهد باید به دنبال انتخاب استادان شایسته باشد.
اما استاد شایسته کیست و چه شرایطی دارد؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حدیثی یک معلم و استاد شایسته را کسی می داند که شاگردان خود را:
1. از تکبر به تواضع دعوت می کند
2. از حیله گری و چاپلوسی به خلوص و خیر خواهی فرا می خواند
3. از جهل به علم می کشاند
استاد شایسته کسی است که با رفتار خود دانشجو را به کسب فضایل ترغیب و از آلودگی به رذایل اخلاقی دور کند. استاد شایسته استادی است که دیدن او انسان را به یاد خدا اندازد و سخن گفتنش بر علم دانشجو بیفزاید.
3-4-1. رعایت اولویتها
دوران دانشجویی به گونه ای است که اگر هر دانشجویی خیلی تلاش کند واز لحظات و ساعات عمرش به نحو کامل و به طور بهینه استفاده نماید ، باز هم نمی تواند به مسؤلیت های واجب و ضروری اش، جامه عمل بپوشاند، یعنی مسئولیت ها و وظایف دینی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و سیاسی دانشجو آنقدر زیاد است که دیگر فرصتی برای انجام کارهای مباح و مستحب باقی نمی ماند. البته این مسئله نه اختصاص به دانشجویان دارد و نه ویژگی دوران معاصر است. شهید اول در این باره فرموده اند: « گذراندن عمر در کارهای مباح و پرداختن به امور غیر ضروری ، هر چند به میزان اندک، حاصلی جز زیان ندارد». در عین حال، دانشجویان با توجه به نقش ویژه وا نکار ناپذیرشان در جامعه، وظایف و مسئولیت های سنگین تری را بر عهده دارند.
مهم ترین وظیفه دانشجویان تحصیل علوم نافع به حال جامعه است. علومی که در جهت ارتقای همه جانبه جامعه اسلامی باشد. بنابراین باید، در کلاس درس و خارج از کلاس، همواره در پی فهم مسائل ضروری و لازم بر آیند و هرگز وقت خود را مصروف مسائل غیر ضروری ننمایند. مسائلی که دانستن آنها، صرفا بار اطلاعاتی آدم را می افزاید، و هیچ تأثیری در سعادت دنیوی واخروی فرد وجامعه ندارند. امام علی(ع) در این باره، به دانشجویان توصیه می کند که به دنبال فهم و حل مسائلی باشید که دانستن آنها ضروری و لازم است، و جهل نسبت به آنها پذیرفتنی نیست: «سل عما لابد لک من علمه و لا تعذر فی جهله» و یا می فرماید:« دانش ها بیشتر از آنند که تو بتوانی همه آنها را بیاموزی و بر آنها احاطه یابی، پس باید گلچین کرده و از هر دانشی بهترینهای آن را انتخاب کنی.» پیامبر اکرم، وارد مسجد شدند و مشاهده کردند که گروهی از مردم، در اطراف شخصی حلقه زده اند. پرسیدند: «این شخص کیست؟» مردم گفتند «شخصی بسیار دانشمند و علامه است». پیامبر اکرم از علم او پرسید. مردم گفتند : داناترین مردم نسبت به انساب عرب و وقایع و ایام جاهلیت و اشعار عربی است. » پیامبر فرمودند: این دانشی است که اگر کسی آن را نداند ضرر نکرده است و کسی که آن را می داند، سودی نمی برد.»
4-4-1. خوب گوش دادن
آدمی فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش
یکی از آدابی که رعایت آن برای هر فردی ، به ویژه دانشجویان و طالبان علم، لازم است، هنر خوب گوش دادن به سخنان استادان است. این مسئله نه تنها ادب شاگرد در برابر استاد را نشان می دهد، بلکه راهی است برای بهره مندی بیشتر و بهتر دانشجویان از محضر اساتید. امام علی (علیه ا لسلام) در این باره می فرماید: «زمانی که در نزد دانشمندی نشستی ، پس برشنیدن نسبت به گفتن حریص تر باش و خوب گوش دادن را بیاموز همانگونه که خوب گفتن را می آموزی و سخن هیچ کس را قطع نکن.»
یک مستمع خوب کسی است که : اولا، در سخنان گوینده دقت لازم را داشته باشد و، به تعبیر دیگر، برای ادراک آمادگی کافی داشته باشد. ثانیا: بردبار و شکیبا بوده و احساس خستگی نکند. و ثالثا: بتواند میان نکات اصلی گفتار گوینده و شاخ و برگهای آن تفکیک نماید. به عنوان مثال، مناقشه در مثال نکند و لب سخن را مورد توجه قرار دهد.
5-4-1.پرسش و پرسش گری
پرسش و پرسش گری اگر به منظور کشف حقیقت و فهم واقعیت باشد، نه تنها از فضایل اخلاقی به حساب می آید، که پاره ای از مواقع از نظر شرع و فقهی نیز امری واجب است. کسی که مسائل شرعی خود را نمی داند، تعلیم آنها به او واجب است. واگر راه فهم حکمی در پرسش از کسی باشد، پرسیدن واجب خواهد شد. پیامبر اکرم(ص) پرسش را به عنوان کلید خزاین و گنجینه های دانش معرفی کرده و نه تنها افراد را به پرسش گری تشویق می نماید، بلکه می فرماید شخص پرسش گر اجر و پاداش اخروی نیز دارد:« دانش گنج است و کلید آن ، پرسش است. پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند. به درستی که چهار دسته مأجورند، پرسش گر، گوینده، شنونده، و دوستار آنها»
امام صادق (علیه السلام) نیز پرهیز از سوال را موجب هلاکت یک قوم می داند: «انما یهلک الناس لانهم لا یسئلون»
البته باید دانست که ارزش پرسش و پرسش گری ارزشی ذاتی نیست. یعنی، این گونه نیست که پرسشگری در هر شرایطی مطلوبیت داشته باشد. بلکه در صورتی دارای ارزش اخلاقی است که به منظور کشف حقیقت و فهم واقعیت می باشد. و الا اگر به منظور اظهار فضل و مچ گیری و امثال آن باشد، کاری بسیار زشت و ناپسند است. امام علی(علیه السلام) در پاسخ پرسشگری که به منظور اظهار فضل یا مچ گیری سوال کرد فرمود: «برای دانستن بپرس نه برای آزار دادن که نادان آموزنده همانا داناست و دانای برون از راه انصاف، همانند نادان پرچون و چراست.»
همچنین باید توجه داشت که پرسش های ما درباره موضوعاتی باشد که گرهی از کار فروبسته خود ما یا دیگران می گشاند و نه مسائلی که دانستن یا ندانستن آنها هیچ دخالتی در سرنوشت مادی و معنوی ما ندارد. استاد نیز هرگز نباید از پرسشهای دانشجویان خسته یا ناراحت شود و باید بداند که پاسخ دادن به پرسشهای دینی و اخلاقی و علمی دانشجویان ثوابی بس بزرگ دارد.
البته ، دانشجویان نیز باید این مسئله را توجه داشته باشند که انتظار پاسخ همه مسائل را از استاد داشتن انتظاری نابجا و نامعقول است. استاد نیز هرگز نباید متکلفانه به پاسخ بپردازد و اگر پاسخ مسئله ای را نمی دانست، با صراحت و شجاعت تمام بگوید، «نمی دانم» و این را بداند که با گفتن نمی دانم نه تنها از ارج و ارزش او کاسته نمی شود که مسؤولیت شناسی خود را در برابر دانشجویان و دغدغه حق طلب و حقیقت خواهی خود را به آنان نشان داده است. متأسفانه در جامعه ما واژه نمی دانم و نظری ندارم و امثال آن تنها بر زبان عده ای انگشت شمار جاری می شود. بسیاری از افراد بر این پندارند که اگر کسی مسئله بگوید نمی دانم معلوم می شود که اصلا چیزی نمی داند واگر کسی هم صاحب نظر باشد، باید هر مسئله ای از او پرسیده شود، بلافاصله پاسخ دهد. گویند که روزی شخصی بر فراز منبر مشغول سخنرانی بوده است. یکی از مستمعان ، پرسشی را طرح کرد. گوینده در پاسخ گفت: «جواب این مسئله را نمی دانم» شخص سوال کننده ناراحت شده و گفت «تو که نمی دانی چرا بر بالای منبر رفته ای؟» گوینده پاسخی حکیمانه داد: «من به اندازه ای می دانم که بتوانم چند پله منبر را بالا روم. اما اگر بنا بود که به اندازه مجهولاتم بالا روم، در آن صورت باید تا آسمانها بالا می رفتم.»
این درحالی است که آیات و روایات بسیار زیادی در مذمت پاسخهایی که از روی جهل داده می شود وارد شده است. یکی از حقوق خداوند بر بندگانش این است که چیزی را بگویند که به آن علم دارند و چیزی را که نمی دانند نگویند. یکی از عوامل اختلاف و تفرقه ، پرگویی جاهلان است. کسانی که نادانسته سخن می گویند. امام علی(علیه السلام) می فرماید: اگر جاهلان ساکت می شدند، اختلاف برچیده می شد.
6-4-1. ضبط ونگارش مطالب
شایسته است که دانشجویان مطالب نو وجدیدی را که در هر درسی می اموزند، یادداشت نمایند.البته شیوه نگارش وشیوه گزیده نویسی یاخلاصه برداری ، نیازمند فراگیری اموزش های خاصی است. امام صادق (ع)، نیزدر این باره می فرماید:«دانش رابنگارید چراکه بدون نگارش نمی توانید انرا حفظ کنید»
7-4-1. تواضع دربرابر استاد
سعی ناکرده در این ره به جایی نرسی مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
در روایت بسیاری ، بزرگداشت عالمان و اندیشمندان مورد تاکید قرار گرفته است. احترام به عالمان نشانه بهره مندی از عقل و حرمت عالمان همانند و همسنگ حرمت شهیدان و صدیقان معرفی شده است . از شاگردان و متعلمان خواسته شده که ، همچون ملائکه که در برابر اهل علم تواضع می کنند و بالهای خود را زیر پای عالمان می گسترانند، عالمان را بزرگ داشته و بر صدر نشانند. و برای استادهمچون بنده و خدمتکار باشند. زیرا به گفته پیامبر اکرم : «من تعلمت منه حرفا صرت له عبدا » حتی در برخی از روایات اکرام عالمان به منزله اکرام و احترام به خداوند تلقی شده است. امام زین العابدین(ع) در رساله حقوق معلم و استاد می فرماید:«حق کسی که به تو علم می آموزد این است که او را بزرگ بداری؛ و احترام مجلسش را نگه داری؛ و به نیکویی به سخنانش گوش فرا دهی؛ و به او رو آوری و در نزد او با صدای بلند سخن نگویی و اگر کسی از او سوالی پرسید، در جواب دادن به آن بر او پیشی نگیری؛ و در محضر او با افراد دیگر سخن نگویی و در نزد او از دیگران غیبت نکنی...»
8-4-1. خودشناسی
آموختن برخی از علوم و دانش ها از واجبات عینی بوده و بر هر فردی لازم است که پیش از هر دانشی دیگری به آموختن آنها بپردازد. یکی ازاین دانشها ،« خود شناسی» است. خودشناسی مقدم بر همه دانش ها و معرفت های دیگر است. از یک دانشجو هرگز پذیرفتنی نیست که صرفا به تحصیل و تعلیم علوم بیرونی پرداخته و از خود غافل باشد. برای انسان، خسران بزرگی است که جوهر و ذات مسائل بیرونی را بداند و دائما به مطالعه و آزمایش و تجربه امور بیرونی و تفکر در مسائل آفاقی بپردازد ، اما سیر انفسی و اندیشه در امور نفسانی و درونی خود را غافل بماند.
یک پرسش
علی رغم تاکیدات و توصیه های فراوان اسلام به دانش و دانش اندوزی و علی رغم پیشرفت های اولیه مسلمانان در عرصه های مختلف دانش ، همگی می دانیم که از حدود قرن ششم هجری به بعدبا افول و انحطاط علمی در جهان اسلام مواجه شده ایم. به نظر شما چرا مسلمانان پس از آن همه پیشرفت علمی ، اینگونه از کاروان علم عقب ماندند؟ نقش عوامل درونی و داخلی را در این عقب ماندگی چه مقدار ارزیابی می کنید؟ عوامل بیرونی و خارجی ، همچون حمله مغول و استعمار و امثال آن ، در این رابطه چه نقشی داشتند ؟ و به هر حال ، راه رهایی از این وضعیت و رسیدن به جایگاه علمی شایسته را چه می دانید ؟
هر یک از ما برای تحقق نهضت تولید علم و جنبش نرم افزاری که در سالهای اخیر ، توسط مقام معظم رهبری ، مطرح شده است ، چه نقشی بر عهده داریم ؟

فصل دوم: اخلاق معیشت
 

1-2. اهمیت و جایگاه
 

در این فصل ، بر آنیم که برخی از مهم ترین اخلاقیات مربوط به معیشت را یادآور شویم. البته روشن است که هر فردی به تناسب استعدادها و تواناییهای ذاتی خویش و یا به اقتضای شرایط اجتماعی و محیطی، برای تامین معیشت خویش شغل خاصی را انتخاب می کند و هر شغلی نیز اخلاقیات خاص خود را می طلبد. مسائل اخلاقی مورد نیاز یک کارمند بانک با مسائل اخلاقی مورد حاجت یک آموزگار یا استاد دانشگاه، در بسیاری از موارد، متفاوت است. مسائل اخلاقی یک کارگر ساختمانی یا مسائل اخلاقی یک مدیر فرودگاه متفاوتند. با وجود این، تأمین معاش، به طور کلی و صرف نظر از اینکه در قالب چه شغلی یا تخصصی باشد، احکام اخلاقی مشترکی دارد که در این بخش می خواهیم برخی از مهم ترین آنها را مورد توجه قرار دهیم. پیشتر لازم است مطالبی را در باب اهمیت کار و فعالیت و نقش آن در سازندگی روحی و معنوی انسان و همچنین جایگاه آن در اسلام و نزد اولیای دین ، متذکر شویم.
مسئله معیشت و مسائل مرتبط با آن یکی از مهم ترین و پایدارترین مسائل بشری است. هیچ کسی نیست که به نوعی دغدغه معیشت نداشته باشد. این مسئله، مخصوصا برای قشر جوان جامعه، یکی از اساسی ترین مسائل است. داشتن شغلی آبرومند و درآمدی مناسب، شرط لازم داشتن یک زندگی خوب و موفق است. افراد بیکار، هر چند از نظر اقتصادی نیازمند نباشند، بازهم، انسانهایی موفق تلقی نمی شوند. با کار و تلاش است که زندگی انسانی شکوفا می شود و در سایه کار و تلاش است که سعادت دنیا و آخرت فرد و جامعه تأمین می گردد.
کارکردن و داشتن شغلی آبرومند، نه تنها وسیله ای برای امرار معاش وتأمین ما یحتاج مادی زندگی است، بلکه از عوامل بسیار مهم در احساس شخصیت، عزت، استقلال و اعتماد به نفس است. افرادی که با حاصل دسترنج خود امرار معاش می کنند، در باطن، احساس افتخار و عزت و سربلندی دارند. خود را یک عضو فعال و تأثیر گذار در جامعه می دانند. در مقابل، بیکاری موجب یأس و سرخوردگی و احساس ضعف و بی شخصیتی می شود. فرد بیکار، از نظر دیگران، یک عضو بی فایده جامعه تلقی می شود. خود او نیز به خود اجازه نمی دهد که در تصمیم گیریهای اجتماعی مشارکت جدی و فعال داشته باشد.
به علاوه «کار» یک وظیفه و مسوولیت اجتماعی هم است. یعنی حتی اگر ما شخصا ، هیچ احتیاجی نداشته باشیم. باز هم وظیفه اجتماعی و مسوولیت اخلاقی ما اقتضا می کند که بیکار نمائیم. در همین جایی که نشسته ایم اگر دقت کنیم و به اطراف خود نظری بیفکنیم می بینیم که غرق در محصولات و نتایج کارهای دیگرانیم. اگر نگاهی به میز و صندلی و تخته و دفتر و کتاب و قلم و کیف و در و دیوار و پنجره و شیشه و ده ها و صدها چیز دیگری که در اطراف ما هست بیافکنیم، خواهیم دید که حاصل کارهای دیگران است. وظیفه انسانی و اخلاقی ما اقتضا می کند که ما نیز خدمتی به دیگران کنیم و در تأمین بخشی از ما یحتاج دیگران سهمی داشته باشیم.
افزون بر این ، اسلام عزیز نیز اهمیت فوق العاده ای به «کار» داده است. قرآن کریم در بیش از پانصد آیه به ابعاد مختلف کار و فعالیت اشاره کرده است. بهره مندی از حیات پاکیزه و برخورداری از نیکوترین پاداش را مرهون کار و تلاش دانسته 0
البته ، باید توجه داشت که کار و تلاش، انواع و ابعاد بسیار متعدد و متنوعی دارد که در این میان می توان به کارهای عبادی، فرهنگی، تولیدی، توزیعی و خدماتی اشاره کرد. و هر کدام از این کارها از دیدگاه اسلام ارزش خاص خود را دارد.
به هر حال، می توان گفت مومنان شاغل، محبوب خداوندند. اسلام عزیز، پاداش کسانی را که در راه تأمین معاش خود و خانواده شان تلاش می کنند، همسنگ پاداش مجاهدان و رزمندگان راه خدا، و بلکه بالاتر از اجر آنان قرار داده است.پیامبر اکرم در حدیثی می فرماید: عبادت و پرستش خداوند هفتاد جزء دارد که بالاترین و برترین جزء آن ، «طلب روزی حلال» است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:کسی که برای بی نیازی از مردم، و رفاه خانواده و کمک به همسایگانش در طلب روزی حلال باشد ، در روز قیامت خداوند را در حالی ملاقات می کند که چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشد.
نتیجه آن که ، اسلام هرگز کار کردن و تلاش برای تأمین معاش را جدای از عبادت و پرستش نمی داند. پیامبر اکرم(ص)، زمانی که از جنگ تبوک به مدینه بازگشت، سعد انصاری، که نتوانسته بود، همراه پیامبر به جنگ برود، به استقبال آن حضرت آمد. وقتی پیامبر اکرم دستان خشک و خشن و ترکیده او را دید، از او پرسید: « صدمه ای به دستانت رسیده است؟». سعد انصاری در پاسخ گفت: «برای تأمین مخارج اهل و عیالم با طناب و بیل کار می کنم». پیامبر بر دستان سعد انصاری بوسه زد و فرمود، «این دستی است که در آتش جهنم نمی سوزد»
در مقابل، انسان های بیکار و کسانی که بار زندگی خود را بر دوش دیگران می اندازند و از زیر کار و فعالیت شانه خالی می کنند، مورد لعن و نفرین اسلام و اولیای اسلام واقع شده اند. پیامبر اکرم می فرماید:ملعون من القی کله علی الناس؛ کسانی که بار زندگی خود را بر دوش مردم بیاندازد مورد لعن است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: حضرت موسی از خداوند سوال کردکه خدایا مبغوض ترین بندگان در نزد تو چه کسانی هستند؟ خداوند در پاسخ فرمود: جیفه باللیل بطال بالنهار. کسانی که شب تا صبح همچون جسد مرده ای می خوابند و روز خود را به بطالت و بیکاری می گذرانند.
یکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می گوید از آن حضرت درباره شخصی پرسیدم که می خواهد در خانه خود بنشیند و به نماز و روزه و عبادت خداوند بپردازد و از تلاش برای کسب درآمد خودداری کند و معتقد است که به هر حال ، خداوند روزی او را به گونه ای ، تأمین خواهد کرد. امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: « این شخص از کسانی است که دعای آنان به اجابت نمی رسد. یعنی مورد توجه خداوند قرار نمی گیرد». آن حضرت ، در روایت دیگری ، انسانهایی را که برای حفظ آبرو و ادای دین خود و کمک به اقوام و بستگان شان کار نمی کنند، افرادی بی فایده و بی ارزش معرفی کرده و می فرماید:«کسی که نمی خواهد از راه حلال مالی را فراهم کند که با آن آبروی خود را حفظ نماید و دینش را ادا کند و صله رحم را به جا آورد، خیری در او نیست.»

2-2. نقش نیت در ارزشمندی کار
 

در مباحث گذشته ، کرارا، این نکته را تذکر دادیم که یکی از مهمترین ارکان ارزشمندی کارهای اختیاری انسان، مسئله نیت و ا نگیزه فرد از انجام آن است. مسأله «کار» و «تلاش» برای تأمین مخارج روزمره زندگی نیز از این امر مستثنی نیست. آن همه ارزشی که در اسلام برای کار ذکر شده است، همگی مبتنی بر داشتن نیت و انگیزه خوب است. اگر انگیزه افراد در کار، انگیزه ای الهی و خدایی باشد، در آن صورت، کار آنان از ارزش ا خلاقی برخوردار خواهد بود و الا دارای ارزش معنوی و اخروی نخواهد بود. به همین دلیل است که در احادیث متعددی بر نیت الهی داشتن در انجام کار تأکید شده است. در روایتی آمده است که روزی پیامبر اکرم با جمعی از یاران و اصحاب خود نشسته بود؛ جوانی نیرومند وتوانا را دیدند که ، از همان ابتدای صبح، مشغول کار و تلاش شده بود. پاره ای از صحابه پیامبر با نگاه تأسف آمیزی به آن جوان نگریسته و گفتند: «ای کاش این شخص، جوانی و نیروی خود را در راه خدا صرف می کرد.» پیامبر اکرم فرمود: چنین نگویید؛ زیرا این شخص اگر برای حفظ خود از درخواست از دیگران و به منظور بی نیازی از دیگران کار می کند، در آن صورت او در راه خدا است واگر به منظور تأمین مخارج پدر و مادر پیر و ضعیفش و یا خانواده ناتوانش کار می کند، در آن صورت نیز در راه خدا است. اما اگر به منظور مباهات و فخر فروشی و به هدف تکاثر و مال اندوزی کار می کند، در آن صورت در راه شیطان است.

3-2. رابطه اخلاق و معیشت
 

در روایات متعددی اخلاق نیکو به عنوان یکی از عوامل گشایش در رزق و روزی و اخلاق بد به عنوان یکی از عوامل تنگدستی و فقر معرفی شده است. پیامبر اکرم(ص) در سفارش خود به صحابی گرانقدرش، ابوذر غفاری، به این مطلب اشاره کرده و می فرماید:
«ای ابوذر، به درستی که انسان گاهی به دلیل انجام گناه، از روزی مقرر خود محروم می شود. »
در روایات دیگری ، چنین می خوانیم:
«فی سعه الاخلاق کنوز الارزاق ؛ گنجهای رزق در اخلاق خوب نهفته است. »
«حسن الخلق یزید فی الرزق ؛ ا خلاق نیکو، موجب زیادت در روزی می شود».
درباره این نوع روایات ، و به منظور تبیین چگونگی رابطه اخلاق و معیشت ، توضیح چند نکته ضروری به نظر می رسد :
اولا ، باید توجه داشت که « رزق» در اینجا معنایی عام و گسترده دارد. یعنی منحصر در رزق متعارف از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و مرکب و امثال آن ، نیست ؛ بلکه شامل رزقهای معنوی و اخروی نیز می شود . به یک تعبیر ، همه نعمت های الهی، که به نحوی در اختیار انسان قرار گرفته اند « رزق » محسوب می شوند. حتی باید دانست که اهمیت رزق های معنوی ، مانند علم و ایمان و عبادت و امثال آن ، به مراتب ، بیشتر از رزق های مادی است.
گاه ممکن است ارتکاب گناه موجب بی توفیقی انسان در ادای به موقع انسان از ادامه تحصیل شود ، و گاه ممکن است ارتکاب گناه موجب بی توفیقی انسان در ادای به موقع وظایف دینی و اعمال عبادی اش گردد . حتی نسبت به کسانی که از معنویت بالاتری بر خوردارند و توفیقات و رزق های معنوی بیشتری را نصیب برده اند ، ممکن است ارتکاب یک گناه صغیره ، موجب سلب توفیق آنان از نماز شب باشد.
ثانیا ، در جای خود به اثبات رسیده است که، اتفاق، امری باطل و نادرست است. یعنی در این جهان هیچ پدیده ای بدون علت رخ نمی دهد . بنابراین ، مصیبت ها و محرومیت ها و گرفتاری ها نیز بدون علت نیستند. اما این را هم می دانیم که خداوند خیر محض است و جز اراده خیر از او سر نمی زند ، پس علت مصیبت ها و گرفتاری ها را باید در جایی دیگر جستجو کرد. قرآن کریم، در آیات متعدد و به بیان های متنوعی ، این حقیقت را تاکید کرده است که علت اصلی محرومیت های انسان اعمال و رفتارهای ناشایست خود او است.
« هر مصیبتی به ما رسد به سبب دستاورد خود شما است و { خدا } بسیاری را نیز عفو می کند» شوری/30
همین مسئله عینا در باره بهره مندی از رزق و روزی مادی و معنوی نیز صادق است. قرآن کریم ، تقوای الهی را یکی از عوامل گشایش و وسعت رزق دانسته و می فرماید : «و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم؛ ولی { آنها حق } را تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمال شان مجازات کردیم»اعراف/96
بنابراین، هر چند ما نتوانیم با عقل ناقص و جزئی نگر خود رابطه میان گناه و محرومیت از رزق به ویژه رزق های مادی ، را درک کنیم ، همان طور که ممکن است نتوانیم رابطه میان اخلاق نیک و بهره مندی از رزق های مادی و معنوی را ، به درستی، دریابیم ، اما باید بدانیم که این رابطه ، از نظر قرآن و معارف اصیل اسلامی ، رابطه ای قطعی و ضروری معرفی شده است. ما با عقل و علم خود در برخی موارد می توانیم رابطه علیت و تاثیر و تاثر میان دو پدیده را دریابیم ، اما هم خود عقل اقرار دارد که در ورای اسباب و علل ظاهری ، علل و عوامل دیگری نیز هست که فراتر از درک و فهم بشر است و کشف آنها در حدود تواناییهای عقل مستقل نیست و هم این یک حقیقت مسلم قرآنی و اسلامی است که جز علل و عوامل ظاهری ، علل و عوامل دیگری نیز در این عالم جریان دارد که ارتباط آنها با معلول های شان چندان برای ما محسوس نیست.

4-2. نقش کار در تربیت و بهداشت روانی
 

همان طور که پیشتر اشاره کردیم ، یکی از مهم ترین عوامل سازنده شخصیت انسان ، کار است . رابطه میان کار و شخصیت انسان ، رابطه ای دو طرفه است ؛ یعنی همان طور که کار ، معلول چگونگی و نوع شخصیت انسان است ، شخصیت انسان و گونگی آن نیز معلول و محصول نوع کار و شغل او است. امام علی (ع) در یک سخن بسیار حکیمانه می فرماید : «اگر تو نفس خود را به کاری مشغول نسازی او تو را مشغول خواهد کرد. »
نفس انسانی و به ویژه قوه خیال آدمی به گونه ای است که اگر بیکار باشد ، انسان را به تباهی و فساد خواهد کشاند. اما کار و فعالیت موجب می شود که قوه خیال چندان مجالی برای به انحراف کشاندن انسان پیدا نکند. اصولا ، یکی از مهم ترین علل ارتکاب گناه ، بیکاری است . انرژی های انسان بالاخره باید به گونه ای مصرف شوند ، اگر راه درست و صوابی در پیش روی خود نداشته باشند ، با توسل به راههای انحرافی و نادرست این کار را خواهند کرد. اشتغال ، افزون بر این که ، از انفجار انرژیهای متراکم جلوگیری می کند ، مانع پیدایش افکار و وساوس و خیالات شیطانی نیز می شود. به قول پاستور « بهداشت روانی انسان در لابراتور و کتابخانه است » ولتر ، یکی از فیلسوفان عصر روشنگری ، می گفت : « هر وقت احساس می کنم که درد و رنج بیماری می خواهد مرا از پای در آورد ، به کار پناه می برم. کار بهترین درمان دردهای درونی من است. » پاسکال:« مصدر کلیه فساد فکری و اخلاقی ، بیکاری است . هر کشوری که بخواهد این عیب بزرگ اجتماعی را رفع کند باید مردم را به کار وادارد تا آن آرامش عمیق روحی که عده معدودی از آن آگاهند در عرصه وجود افراد برقرار شود. »
در ترجمه یک رباعی منسوب به امام علی (ع) چنین می خوانیم :
« هر آینه که نقل و انتقال سنگ های سنگین از بالای کوه ها برای من دوست داشتنی تر از منت کشیدن از دیگران است. مردم به من می گویند که کسب و کار برای تو ننگ است ، در حالی که ننگ و خواری در درخواست از مردم است. »
در ترجمه یک رباعی دیگر ، که باز هم منسوب به امام علی (ع) است چنین می خوانیم: « اگر می خواهی آزاد زندگی کنی ، مثل بردگان تلاش کن ؛ آرزویت را از مال دیگران ، به طور کلی ، قطع نما ؛ نگو این کار مرا پست می کند زیرا در خواست از مردم ، خوارکننده تر است ؛ زمانی که از دیگران مستغنی باشی ، از همه مردم ارجمندتری» .

5-2. داستانی آموزنده
 

یکی از صحابه پیامبر که فقر و تنگدستی بر او چیره شده بود ، در یک روز که احساس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده ، با مشورت و پیشنهاد همسرش تصمیم گرفت به نزد پیامبر رفته و وضع خود را برای رسول اکرم (ص)شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالی کند. با همین نیت رفت ، ولی قبل از آن که حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم(ص) به گوشش خورد : « هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می کنیم ، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند. » آن روز چیزی نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود روبرو شد. ناچار روز دیگر با همان نیت به مجلس رسول اکرم(ص) حاضر شد . آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم (ص)شنید .... این دفعه نیز بدون این که حاجت خود را بگوید به خانه خویش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ، ضعیف و بیچاره و ناتوان می دید ، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم(ص) رفت . بازهم لبهای رسول اکرم(ص) به حرکت آمد و با همان آهنگ ... همان جمله را تکرار کرد . این بار که ان جمله را شنید ، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد. حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج شد با قدم های مطمئن تری راه می رفت . با خود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که در وجود خودم به ودیعه گذاشته شده استفاده می کنم و از او می خواهم که مرا در کاری که پیش می گیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد. با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است ؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشه ای عاریه کرد و به صحرا رفت. هیزمی جمع کرد و فروخت . لذت حاصل از دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد ، تا تدریجا توانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار بخرد . بازهم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد. روزی رسول اکرم(ص) به او رسید و تبسم کنان فرمود : «نگفتم هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می دهیم ، ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می کند».
درخواست کمک مالی از مردم و سربار دیگران بودن ، به دلیل آفات اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی فراوانی که دارد ، به شدت مورد مذمت و نکوهش اسلام و اولیای اسلام قرار گرفته است. زراره ، از یاران بزرگ امام صادق ، می گوید :
شخصی به محضر امام صادق (ع) آمد و عرض کرد :« من مردی فقیر و تنگدست هستم که نه می توانم کار دستی انجام دهم و نه فن تجارت را می دانم . » امام صادق(ع) در پاسخ به او فرمود :« کار کن؛ با سرت باربری کن و خود را از مردم بی نیاز گردان».
بنابراین، هرگز نباید به خردی کار نگاه کرد. بله ، اگر بتوانیم کاری مطابق میل خود و متناسب با موقعیت اجتماعی و وضعیت خانوادگی خود داشته باشیم، بسیار خوب؛ اما پیدا نکردن شغلی مطابق میل خود هرگز مجوز بیکاری و پذیرش خواری در خواست از دیگران نیست.

فصل سوم: اخلاق معاشرت
 

حقیقت آن است که معاشرت و ارتباط سازنده با دیگران ، یکی از مهم ترین و اصلی ترین نیازهای روحی و روانی آدمیان است. تا جایی که به عقیده بسیاری از فیلسوفان ، آدمیان مدنی بالطبع اند. یعنی ذات و فطرت آدمی به گونه ای است که حتما باید زندگی اجتماعی داشته باشد و در اجتماع زیست کند. همان طور که برخی از نویسندگان گفته اند ، شاید اطلاق کلمه « انسان » در زبان فارسی و عربی، به این موجود، به دلیل نیازمندی او به انس و الفت با دیگران باشد. به هر حال، هر دیدگاهی که در باب علت زیست اجتماعی انسان داشته باشیم، مسلم است که هیچ انسانی، در شرایط عادی، به تنهایی توانایی بقا و ادامه حیات را ندارد. انسان در اجتماع به دنیا می آید، در اجتماع و با معاشرت با دیگران است که می تواند باقی بماند و در اجتماع است که می تواند کیفیت زندگی خود را ترقی دهد. آدمیان نه تنها برای اغاز حیات خود نیازمند دیگران هستند؛ بلکه در همه مراحل بعدی زندگی خود نیز به دیگران محتاجند. انسان در معاشرت با دیگران است که می تواند خود را بهتر بشناسد ، ویژگی ها و توامندی ها و ناتوانی های خود را دریابد ، و به طور کلی ، به تصوری درست و واقع بینانه از خود دست یابد.
نخستین گروهی که هر فردی با آن مواجه می شود خانواده ، یعنی والدین و احیانا برادران و خواهران و سایر اقوام نزدیک است. البته ، ارتباط انسان با خانواده و احتیاج او به آنان امری مدام و پایدار است و در اغلب موارد ، تا آخرین ساعات زندگی نیز ادامه دارد. در مراحل بعد ، هم سالان و همسایگان و دوستان هستند که در شکل گیری شخصیت آدمی تاثیر فراوان دارند و سپس تعامل انسان با اجتماع بزرگتری چون شهروندان و جامعه جهانی است که تکوین شخصیت اجتماعی ، اخلاقی و سیاسی او تاثیری انکار ناپذیر دارد.
افزون بر این، نکته دیگری که اهمیت و جایگاه ویژه معاشرت را در اخلاق نشان می دهد این است که بسیاری از فضایل و رذایل اخلاقی، در ظرف معاشرت ظهور پیدا می کنند. ظرف ظهور فضایلی مانند عدالت، انصاف، احسان، ایثار، انفاق، صدقه، تواضع، امانت، صداقت، صراحت، عفت، حجاب، و امثال آن، زندگی اجتماعی و معاشرت با دیگران است و همچنین رذایلی مانند ظلم، حق کشی، خودخواهی، تکبر، خیانت، دروغ، بی حیایی، رشوه، بی بندوباری، غیبت، حسادت، و امثال آن نیز در ظرف اجتماع و ارتباط با دیگران است که خود را نشان می دهند. تعلیم و تعلم، با آن همه ارزشی که در اسلام دارند، بدون زندگی اجتماعی و معاشرت با دیگران امکان تحقق ندارند. آشنایی با تجارب دیگران و بهره مندی از آنان ، یکی از اموری است که جز با معاشرت با مردم حاصل نمی شود. معاشرت با دیگران ، یکی از بهترین ابزارها برای تهذیب نفس و خودسازی است. بسیاری از کسانی که از نظر معنوی و عرفانی رشد کرده اند یکی از مهم ترین عوامل موفقیت خود را تحمل زشت کاری ها و قدر ناشناسی های معاشران خود دانسته اند.
به هر حال، از مطالب پیش گفته به دست می اید که معاشرت به طور مطلق و با همه انسان ها نه قابل توصیه است وقابل تحذیر، به تعبیر دیگر می توان گفت که معاشرت با دیگران دو گونه است: معاشرت مطلوب و سازنده و معاشرت نامطلوب و مخرب. روشن است که معاشرت به خودی خود ، دارای مطلوبیت نیست؛ یعنی مطلوبیت ذاتی ندارد. بلکه، خوبی یا بدی آن اولا، وابسته به هدفی است که از معاشرت با دیگران دنبال می کنیم و ثانیا، به نوع تاثیر آن در کمال مطلوب انسان بستگی دارد. توسعه اخلاق الهی و بهره مندی از فضایل اخلاقی و پیشرفت در جهت تهذیب و تربیت نفس ، از جمله مهم ترین اهداف معاشرت با دیگران است. بنابراین، اگر در جایی معاشرت با دیگران مستلزم کشیده شدن انسان به گناه و معصیت و انحراف او از مسیر هدایت و سعادت باشد، روشن است که چنین معاشرتی خلاف مقصود است و باید از آن پرهیز کرد. و در مقابل، اگر معاشرت با کسی موجب تقرب انسان به خداوند و تقویت ایمان و بنیه های دینی انسان شود، باید در حفظ و توسعه آن به شدت کوشا بود. به همین دلیل است که در اسلام ویژگی های بسیار زیادی برای معاشران بر شمرده شده است . یعنی ، اسلام که بر معاشرت تاکید دارد ، هر نوع معاشرتی را توصیه و سفارش نمی کند =؛ بلکه برخی از معاشرت ها را زیان بار و مخرب دانسته و توصیه اکید نسبت به ترک آنها کرده است.
پیامبر اکرم (ص) به ابوذر غفاری فرمودند:
« ای ابوذر ، همنشین صالح بهتر از تنهایی و انزوا است و تنهایی بهتر از همنشین نا صالح است.»

1-3. انواع معاشرت
 

به طور کلی می توان معاشرت های هر فردی را با دیگران به پنج دسته تقسیم کرد :
1-1-3. معاشرت های انسانی
منظور ما از « معاشرت های انسانی »، برخوردهایی است که با دیگران، به عنوان یک انسان و همنوع، داریم؛ صرف نظر از این که هم وطن، هم کیش، هم شهری یا خویشاوند ما هستند یا نه. به تعبیر دیگر، هر کسی به عنوان عضوی از خانواده انسانی در قبال سایر انسانها و هم نوعان ، وظایف و مسئولیت های اخلاقی خاصی بر عهده دارد. اسلام عزیز ، ضمن تاکید بر این نوع معاشرت ، حدود و چارچوبه کلی روابط و اخلاق بین المللی مسلمانان را مشخص کرده است.
2-1-3. معاشرتهای آیینی
نوع دیگری از معاشرت هست که می توان آن را « معاشرت آیینی » یا دینی نامید. یعنی معاشرت ها و روابطی که هر فردی باسایر افراد هم کیش و هم مسلک خود دارد. ما به عنوان یک فرد مسلمان برابر سایر مسلمانان مسئولیت ها و وظایفی بر عهده داریم که بعضا فراتر و سنگین تر از وظایفی است که در قبال انسانیت ، به طور کلی ، بر عهده داریم. حدیث بسیار مشهور، پیامبر اکرم فرمود :« کسی که فریاد استمداد برادر مسلمانی را بشنود ، ولی به یاری اش نشتابد مسلمان نیست. » نشان دهنده وظیفه سنگین امت اسلامی در قبال برادران دینی خود است.
3-1-3. معاشرت های شهروندی
هر کدام از ما به عنوان یک شهروند با سایر شهروندان دارای روابط خاصی هستیم که با غیر شهروندان چنان روابطی را نداریم. همین مسئله نیز مسئولیت ها و وظایف اخلاقی خاصی بر عهده ما می گذرد. . این مسئولیت ها در مواردی فراتر از مسئولیت هایی است که در قبال همنوعان و هم کیشان خود داریم. به عنوان مثال، در روایت آمده است ، کسی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد ، مسلمان نیست. سفارش امام علی (ع) ، درباره همسایگان ، در آخرین لحظات عمر شریف شان ، نشان دهنده وظیفه سنگین ما نسبت به همسایگان است:
« و خدا را ! خدا را ! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند ، پیوسته درباره آنان سفارش می فرمود چندان که گمان بردیم برایشان ارثی معین خواهد نمود. »
4-1-3. معاشرت های دوستانه
هر یک از ما میان همنوعا ، همشهریان یا هم کیشان خود، افراد خاصی را بر می گزینیم و با آنان روابط صمیمانه تری را برقرار می کنیم. همین مسئله وظایف اخلاقی خاصی بر عهده ما می گذارد. این نوع معاشرت ها ، به دلیل تاثیر گذاری فوق العاده ای که بر روی شخصیت انسان دارد، مورد توجه اکید اسلام و اولیای دین قرار گرفته است. روایات بسیار متعدد و متنوعی در این باب وارد شده است.
5-1-3. معاشرت های خانوادگی
هر یک از ما از پدر و مادری خاص و عضوی از یک خانواده خاص هستیم. ممکن است برادر ، خواهر ، عمو ، عمه ، دایی ، خاله ، پدر بزرگ ، مادر بزرگ داشته باشیم و یا پس از ازدواج عضو خانواده همسر هم به حساب می آییم. همه این ها مسوولیت ها و وظایف اخلاقی خاصی را بر عهده ما می گذارد. ما به عنوان یک فرزند، در قبال والدین خود وظایف ویژه ای بر عهده داریم . احترام والدین، روابط همسران، نحوه تربیت فرزند، صله رحم، و ده ها مسئله خرد و کلان دیگر، همگی مربوط به این نوع از معاشرت می شود.
همان طور که اشاره شد، هر یک از انواع معاشرت، اخلاقیات خاص خود را دارد و در جای خود لازم است، به تفصیل، مورد بررسی قرار گیرد؛ اما این نوشتار گنجایش بررسی همه این مسائل را ندارد. بنابراین ، ما در این نوشتار صرفا به تبیین احکامی کلی در باب اخلاق معاشرت می پردازیم؛ و از پرداختن به جزئیات مسائل پرهیز می کنیم .

2-3. معیار معاشرت
 

« هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند » .
شخصی اعرابی به محضر پیامبر رسید و عرضه داشت : « ای پیامبرخدا ، کاری را به من بیاموزان که با انجام آن به بهشت درآیم » . معلوم است که پیامبر اکرم با توجه به وضعیت مخاطب، که توانایی دسترسی مداوم به آن حضرت را ندارد و نمی تواند هر روز از ارشادات و راهنمایی های رسول خدا استفاده کند ، باید دستور العملی را به او بیاموزاند که عمل به آن بتواند پایه و ریشه بسیاری از ارزشهای اخلاقی باشد ؛ یعنی یک ملاک و معیار به دست او بدهد ، معیاری که با بکارگیری آن بتواند از بهشتیان شود. پیامبر اکرم (ص) در پاسخ او فرمود : « چیزی را که دوست داری از ناحیه مردم به تو برسد ، به آنان برسان و چیزی را که دوست نداری از مردم به تو برسد ، به آنان نرسان.»
در بخشی از نامه امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) چنین آمده است:
« پسرم ! خود را میان خویش و دیگری میزانی بشمار ، پس آنچه برای خود دوست می داری برای جز خود دوست بدار. و انچه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار . و ستم مکن چنان که دوست نداری بر تو ستم رود ، و نیکی کن چنان که دوست می داری به تو نیکی کنند . و آنچه از جز خود زشت می داری برای خود زشت بدان ، و از مردم برای خود آن را بپسند که از خود می پسندی در حق انان ؛ و مگوی – به دیگران آنچه خوش نداری شنیدن آن – و مگو آنچه را ندانی ، هرچند اندک بود آنچه می دانی ، و مگو آنچه را دوست نداری به تو گویند.»
این قانون ، در حقیقت ، معیار و ملاکی کلی و عام برای اخلاق اجتماعی و نحوه معاشرت با دیگران به حساب می آید. بسیاری از مکاتب اخلاقی نیز این قانون را پذیرفته ، در نظام اخلاقی خود از آن بهره برده و پیروان خود را به آن توصیه می کنند. بهترین و کامل ترین معیار برای سنجش درستی یا نادرستی رفتارهای اجتماعی ما ، همین معیار است. این معیار را می توان در همه برخوردهای اجتماعی به کار گرفت ؛ اعم از برخورد با همسر ، فرزند ، پدر و مادر ، اقوام .. و به طور کلی سایر انسانها.
راستی چرا ، باید در مقابل دیگران این معیار را به کار بگیریم ؟ چرا باید خود را به جای آنان بگذاریم و آنچه که برای خود نمی پسندیم برای آنان نیز نپسندیم و آنچه برای خود ، خوش می داریم برای آنان نیز خوش داریم ؟ این ، در حقیقت ، مبتنی بر یک بینش انسان شناسانه خاص است. می دانیم که ، بر اساس تعالیم پیامبران الهی و تصریح کتابهای آسمانی ، همه آدمیان از یک پدر و مادر به نام آدم و حوا پدید آمده اند. بنابراین ، همه انسانها در انسانیت و شرافت و کرامت انسانی مشترک اند. حتی اگر تئوری داروین و پیروانش را درباره آفرینش انسان بپذیریم ، بازهم این نکته جای تردید ندارد که همه انسانها دارای توقعات متقابل انسانی از یکدیگر هستند. یعنی ، نمی توان از دیگران انتظار داشت که ، مثلا ، با ما به احترام رفتار کنند ، حریم ما را محفوظ دارند، امانات ما را بر گردانند ، از ما بدگویی نکنند و در زندگی خصوصی ما دخالت نکنند؛ اما ما خود را در برابر آنان ملتزم به رعایت این رفتارها ندانیم.
بهترین راه فهم توقع دیگران از ما این است که ما خود را جای آنان بگذاریم و تصور کنیم که اگر ما به جای آنان بودیم چه توقعی از طرف مقابل خود داشتیم. « همین مقدار که ما انسان هایی هستیم و باید با هم زندگی کنیم و از زندگی اجتماعی نمی توانیم چشم بپوشیم و این زندگی به روابط متقابل نیازمند می باشد ، کافی ست تا خود را به رعایت روابط اجتماعی متقابل ملزم سازیم و رفتار مناسب داشته باشیم و این مهم با این معیار که خود را به جای طرف مقابل فرض کنیم محقق می گردد.»

3-3. اهتمام به امور مردم :
 

توصیه اکید اسلام این است که هرمسلمانی همواره باید دغدغه سایر انسانها را داشته باشد، نسبت به هدایت و ارشاد آنان احساس مسئولیت کند. و این مختص به همکیشان او نیست. هر جایی که ظلمی را مشاهده می کند، باید در حد توان خود مقابل آن بایستد و هرگز کوتاه نیاید. از سفارشهای امیر مومنان(ع) به فرزندانش، این است که: « با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار.» انسان مسلمان هرگز نباید در برابر حق کشی ها حتی نسبت به غیر مسلمانان آرام نشیند .
پیامبر اکرم می فرماید : مردم همه عیال خداوندند، پس محبوبترین افراد در نزد خداوند ، نیکوترینشان نسبت به عیال خداوند است. »
پیامبر اکرم در سخنی دیگر اوج خردورزی را پس از دینداری ، مهربانی و محبت و خیرخواهی نسبت به همه انسانها اعم از خوب و بد معرفی کرده است. و محبت به مردمان را نصف ایمان دانسته است . این جملات اهمیت خدمت به خلق را در اسلام نشان می دهد.
تصور عموم از بشردوستی و اهتمام به امور مردم، مسایل مادی و رفاهی است . ولی روشن است نه امور مردم منحصر در امور مادی و رفاهی است و نه سود رسانی و خدمت به آنان منحصر در خدمات و منافع مادی و دنیایی، بلکه امور معنوی و خدمات روحانی به مردم از اهمیت بیشتر و اساسی تری برخوردار است.
بنابراین کسانی که در جهت هدایت روحی و معنوی مردمان و ترویج معارف الهی و گسترش علمی و عملی توحید در سطح جامعه گام برمی دارند، سودمندی شان به مراتب برای مردم بیشتر از سودمندی مادی و دنیوی است.

4-3 . برآورده ساختن نیاز مردم
 

رفع نیاز از یک مسلمان و برآورده ساختن حاجت او نه تنها اجر و پاداش برتر از 20 حج که هر کدام همراه با انفاق هزاران دینار در راه خدا باشد ، دارد، بلکه از جمله محبوبترین کارها در نزد خداوند به حساب می آید. روایات بسیاری در این موضوع در مجامع روایی ما آمده است. حتی در بسیاری از کتابهای روایی بابی تحت عنوان «قضاء حاجه المومن» گشوده شده است. بالاتر آنکه از همه مسلمین خواسته شده به محض اطلاع از نیازمندی یک مومن اخلاقا موظفند در صورت امکان در رفع نیاز او پیش قدم شوند و اجازه ندهند که آن فرد نیازش را بیان نماید. چنانچه در حدیث آمده است، حتی اگر کسی خودش نمی تواند نیاز برادر مسلمانش را برآورده سازد، ولی می تواند از اعتبار و آبروی خود در این جهت مایه بگذارد، اخلاقا موظف است این کار را انجام دهد. یعنی باید از هر راهی که می داند و می تواند درجهت براورده ساختن نیاز برادر مسلمانش کوشش نماید، هر چند کوشش او به نتیجه نرسد. امام رضا (ع) می فرماید: خداوند را در روی زمین بندگانی است که در برآورده ساختن نیازهای مردم تلاش می کنند. اینان روز قیامت درامانند؛ هر کسی که مومنی را شاد نماید، خداوند در روز قیامت دل او را شاد می نماید. همچنین از صاحب الفصول (شیخ محمد حسین ) پرسیدند اگر بدانی چند ساعت دیگر به مرگت مانده است در این چند ساعت چه می کنی؟ او گفت : روی سکوی خانه می نشینم تا نیازهای مردم را برآورده سازم.

5-3. اصل اصلاح ذات البین
 

یکی از بهترین و مطلوبترین اخلاقیات اجتماعی اصلاح ذات البین است. در زندگی اجتماعی همواره کدورت های و ناراحتی هایی میان افراد پدید می آید در اینجایکی از وظایف اخلاقی افراد این است که میان افراد آشتی داده و اجازه ندهند که اختلاف جزئی به اختلافات ریشه ای و عمیق تبدیل شود. پاداش اصلاح ذات البین در اسلام از نماز وروزه و صدقه بالا و برتر است. امیر مومنان(ع) در وصیت نامه خود به فرزندانش می فرماید، شما را سفارش می کنم به ترس از خداو آراسته کردن کارها و آشتی دادن بین یکدیگر ، که من از جد شما شنیدم که می گفت:«آشتی دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزه سالیان.»
امام صادق (ع) فرمود: اصلاح اختلافات میان مردم و نزدیک کردن آنها به یکدیگر صدقه ای است که خداوند آن را دوست دارد.

6-3. اصل امر به معروف و نهی از منکر
 

یکی از بهترین جلوه های اخلاق اجتماعی در اسلام، مسئله «امر به معروف» و« نهی از منکر» است. اقتضای این اصل این است که انسان در انجام معروف و عمل به آن خودخواه و خودبین نباشد . خوبیها و فضایل را فقط برای خود نخواهد و دوری از زشتیها را اختصاصی نکند بلکه بکوشد خوبیها را در سطح جامعه و جهان گسترش دهد و زشتیها و بدیها را در هر جایی که می بیند بردارد. به تعبیر برخی از نویسندگان این فرضیه بیانگر نفی «خیرخواهی انحصاری » است. پس بر هر مسلمانی واجب است که دیگران را به خیر دعوت کند و از شر باز دارد. امر به معروف ونهی از منکر بهترین وزیباترین نشانه اهتمام به امور خلق و توجه به مسائل مسلمانان است. این اصل یعنی در برابر دیگران احساس مسئولیت کردن، یعنی دغدغه هدایت و ارشاد دیگران را داشتن یعنی هنگامی که می بینیم دیگران درحال افتادن در چاه ضلالت وشقاوت اند،ساکت وخاموش ننشینیم .امربه معروف ونهی ازمنکر یعنی احساس مسئولیت در برابر حقیقت.
اهمیت این اصل در اسلام به دلیل نقش پایه ای واساسی آن در تحقق سایر احکام و دستورات دین است. اجرای آن، تحقق دین را در پی دارد و ترک آن، فراموشی و کمرنگی دین و آموزه های دینی را به دنبال دارد.
امام باقر(ع) می فرماید: به درستی که امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران و شیوه صالحان است. وظیفه واجبی است که بوسیله آن سایر واجبات بر پا می شود. راهها، امنیت می یابد و درآمدها، حلال می شود، و حقوق مردم، باز گردانده می شوند و زمین آباد می گردد و از دشمنان انتقام گرفته می شود و کارها روبه راه می گردد.
1-6-3. وظیفه ای عمومی
امر به معروف وظیفه ای است که از هر جهت عمومیت و اطلاق دارد. یعنی در هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی تعطیل بردار نیست. برخلاف برخی دیگر از احکام دینی و اخلاقی که ممکن است در شرایط خاصی قابلیت اجرا را نداشته باشد.
همه مسلمانان از زن و مرد و کوچک و بزرگ مشمول این حکم هستند. یعنی این وظیفه مربوط به فرد و یا گروه خاصی نیست، بلکه بر عهده همه افراد جامعه هست. در حقیقت یک نوع نظارت عمومی و همگانی و ملی است.
2-6-3. شرایط امر به معروف و نهی از منکر
از مهمترین شرایط امر به معروف و نهی از منکر ، شناخت معروف و منکر است. دومین شرط احتمال تأثیر است. زیرا هدف اصلی این فریضه تحقق معروف ها و جلوگیری از وقوع منکر و رفع آن است. اگر در جایی احتمال تأثیر ندهیم در آن صورت جایی برای اجرای فریضه نخواهد بود. البته روشن است که این شرط مربوط به مرحله زبانی و عملی است.
از دیگر شرایط اصرار بر انجام منکرات و نادیده گرفتن معروفات است. بنابراین ،ا گر فرد یا سازمانی خودش متوجه خطا و اشتباه خویشتن شده و در صدد اصلاح برآمده است، در این صورت جایی برای امر به معروف و نهی از منکر باقی نمی ماند. در حقیقت ، در چنین مواردی ، آن افراد خودشان را امر به معروف کرده اند و نیازی به امر دیگران ندارند. حتی برخی از فقیهان نظیر صاحب جواهر در چنین مواردی حکم به حرمت امر به معروف و نهی از منکر داده اند.
3-6-3. مراتب امر به معروف و نهی از منکر
برای امربه معروف ونهی ازمنکر،سه مرحله ذکرشده است:قلبی ،زبانی،عملی .منظور ازمرحله قلبی این است که انسان دردرون خویش ازمنکرنفرت داشته ومعروف رادوست بدارد،اصولا اگر کسی ازاین مرحله برخوردار نباشد، انسانی مسخ شده ودارای طبیعت وسرشتی دگرگون شده است.
منظورازمرحله زبانی این است که به هنگام مشاهده منکر،اعترض وناخشنودی خودرا به زبان نیز اورده،وبه گوش انجام دهنده منکر برسانیم وتنها به باخشنودی قلبی ودرونی اکتفا نکنیم.
وبالاخره باید توجه داشت که این مرحله نیز ایده ال ونهایی نیست بلکه برای امر به به معروف ونهی ازمنکربایددست به عمل بزنیم بعنی اگر مراتب ومراحل قبلی ناکافی وناکارامدبود،باید عملابرای برچیده شدن منکروتحقق معروف وارد میدان شویم.حتی اگر لازم باشدجان خود وعزیزان خودرا نیزفدا کنیم البته فقهای بزرگواراین مرحله ازامر به معروف ونهی ازمنکر راوظیفه حکومت اسلامی دانسته اند ونه وظیفه تک تک افراد.
4-6-3. راههای اجرای امر به معروف ونهی ازمنکر
این سه مرحله امر به معروف و نهی از منکر به ویژه مرحله دوم وسوم یعنی مرحله امر و نهی زبانی و عملی ، به دو صورت قابل اعمال هستند : نخست به شکل مبارزه « ایجابی» و مثبت و دوم در قالب مبارزه « سلبی » یا منفی. مبارزه مثبت به این صورت است که وقتی با منکری مواجه می شویم ، با قاطعیت و جدیت تمام در مقابل آن ایستاده و در حد توانایی خویش از وقوع یا تکرار آن جلوگیری نماییم ؛ البته باید توجه داشت که قاطعیت و جدیت به معنای تندی و خشونت نیست. بلکه می توان و می باید با نرمی و مهربانی و از سر دلسوزی و با تسلط کامل بر اعصاب با منکرات برخورد کرد و به معروف امر نمود. اصولا ، امر و نهی هنگامی تاثیر گذار است که همراه با همدلی و مدارا با مرتکب منکر و تارک معروف باشد. به عبارت دیگر ، بی زاری و نفرت از منکر نباید به بی زاری و نفرت از مرتکب منکر تبدیل شود.
به همین دلیل بود که مسلمانان صدر اسلام ، زمانی که مرتکب گناهی می شدند ، با رغبت و میل خود خدمت پیامبر رسیده و می گفتند :طهرنی "پاکم ساز" زیرا آنان به خوبی دریافته بودند که هدف از حدود شرعی ، پاک سازی گناه است و نه کیفر دادن گناه کار .
بله ، اگر در جایی ، برخورد نرم و لین به هیچ وجه پاسخ نداد و حتی موجب جسارت بیشتر مرتکبان گناه و تارکان واجبات شد ، که البته بسیار به ندرت پیش می آید ، در آن صورت ، اگر احتمال می دهیم که برخورد خشن و تند و نگاه های خشم آلود و حاکی از ناراحتی تاثیر مثبت دارد ، می توان از این راه وارد شد و جلوی وقوع منکرات را گرفت . البته ، مبارزه مثبت دارای مراحل بالاتر و جدی تری هم هست که بر عهده حکومت اسلامی است . تعزیر ، زندان ، اعدام . امثال آن را نیز می توان از مصادیق مبارزه مثبت با منکرات به حساب آورد ، که اجرای آنها از وظایف دولت و حکومت اسلامی است و نه افراد عادی و معمولی.
در جایی که تذکرات و توصیه های گفتاری و برخوردهای عملی ، در آن حدی که بر عهده مردم عادی است ، تاثیری در جلوگیری از منکرات نداشت ، می توان از راه مبارزه منفی وارد شد و آن به این صورت ست که مثلا از نشست و برخاست با مرتکبان گناه و تارکان واجبات پرهیز کرده ، دوستی و رفاقت خود را با آنان قطع کنیم. البته ، این کمترین کاری است که مسلمانی در مواجه با وقوع منکرات می تواند انجام دهد.

7-3. آسیب شناسی معاشرت با دیگران
 

1-7-3. دخالت در امور خصوصی
امر به معروف و نهی از منکر یکی از وظایف شهروندی و اجتماعی مسلمانان است. به تعبیر دیگر ، این فرضیه مربوط به حیات اجتماعی است و نه زندگی خصوصی و فردی . بنابراین ، باید از کشاندن آن به حریم خصوصی افراد ، به شدت ، پرهیز کرد. نهایت جهل است که برای امر به معروف و نهی از منکر ، خود مرتکب منکر شده و معروف را بازگذاریم. کسانی که به حریم خصوصی افراد تجاوز کرده و نهان خانه ذهن و زندگی آنان را افشا می کنند ، باید بدانند که خود مرتکب منکری بزرگ شده اند. اسلام ، نه تنها به ما اجازه این کار را نداده ، بلکه توصیه های فراوانی به پرده پوشی کرده است.
تنها استثنا در این مورد ، بازرسی از سازمانها و نظارت بر ارگانهای دولتی است . امام علی (ع) در توصیه خود به مالک اشتر ، درباره کارکنان و مدیران می گوید :
" بر کارهای آنان مراقبت دار و جاسوسی راستگو و وفا پیشه بر ایشان بگمار ؛ که مراقبت نهانی تو در کارهایشان ، وادار کننده آنها است به رعایت امانت ، و مهربانی است بر رعیت. "
2-7-3. شایعه پراکنی
پیامبر اکرم در توصیه خود به ابوذر غفاری می فرماید :
" ای ابوذر ، برای دروغگو بودن فرد همین بس که هر چه را می شنود بازگو نماید."
یعنی حتی در جایی که شنیده های او عین واقع باشد ، اما او بدون تحقیق و بررسی به بازگویی آنها بپردازد ، دروغ گو به حساب می آید . چه رسد به این که از آنچه شنیده است بکاهد ، یا بر آن بیفزاید. با توجه به این سخن پیامبر(ص) ، می توان شایعه پراکنی را از مصادیق دروغ دانست . حتی اگر انسان انگیزه ناپسندی از نقل شایعه نداشته باشد ، باید نگاه کند که آیا نقل آن ، فایده ای هم دارد یا نه ، افزون بر این ، باید بیندیشد که آن شایعه ، اساسی دارد یا نه ، پس باید پیش از نقل هر خبری در درستی آن تحقیق کنیم و پس از اطمینان به درستی آن ، به نقل بپردازیم.
3-7-3. سوءاستفاده از دیگران
هرگز نباید معاشرت با دیگران را به عنوان پلی برای رسیدن به مطامع و خواسته ای شخصی خود قرار دهیم. امیرالمومنین(ع) ، در سفارش خود به امام حسن (ع) به این نکته مهم اشاره می کند که هرگز نباید به اعتماد دوستی با کسی ، حق او را ضایع کرد :" و حق برادرت را به اعتماد دوستی که با او دارای ضایع مگردان ، زیرا کسی که حق او را ضایع کنی دیگر برادر تو نخواهد بود."
یکی از مهم ترین شرایط پایداری دوستی و معاشرت با دیگران ، رعایت انصاف در حق آنان است. در این زمینه ، روایات فراوانی در مجامع روایی و اخلاقی ما وجود دارد. امام علی(ع) می فرماید :
:"انصاف موجب پیوند دلها به یکدیگر می شود."
با رعایت انصاف است که دوستی میان دو نفر تداوم می یابد. و بر پایه انصاف است که دوستی و مودت میان دو نفر استوار می شود . امام جواد (ع) یکی از عوامل دوست یابی را انصاف در معاشرت معرفی می کند ؛
امام علی (ع) انصاف را یکی از راههای بهره مندی از دوستهای فراوان می داند . از این احادیث دانسته می شود که اگر کسی می خواهد حق معاشرت با دیگران را رعایت کند و از معاشرتی پایدار با دیگران برخوردار باشد ، هرگز نباید از معاشرت و دوستی با آنان سوء استفاده کرده و برای خود حقوق ویژه ای قائل باشد.
اهمیت دوست و نقش انکار پذیر دوستی ، در زندگی انسان ، بر کسی پوشیده نیست ، در برخی از روایات یکی از راههای شناخت دین و مذهب افراد ، شناخت دوستان آنان دانسته شده است. یکی از نخستین راهها برای قضاوت درباره شخصیت افراد ، شناخت معاشران و دوستان آنان دانسته شده است. بهره مندی از معاشران خوب ، در کنار رازداری ، مساوی با بهره مندی از خیر دنیا و آخرت معرفی شده است. در مقابل، داشتن دوستان بد ، ناخواسته و ناخودآگاه ، انسان را به بدی سوق می دهد. ویژگیهای دوست از راههای پنهانی ، به دوست ، منتقل می شود. امام علی در این باره می فرماید :
" با انسانهای شرور معاشرت نکن ، چرا که طبع تو ، نا آگاهانه ، از طبع او می دزدد".
یعنی ، ویژگیهای او به صورت پنهان به تو منتقل می شود. پسر نوح ، به واسطه معاشرت با دوستان بد ، خاندان نبوتش گم شد. به هر حال ، هرگز نباید با این تصور که من تحت تاثیر بدی دیگران واقع نمی شوم ، با انسانهای بد معاشرت داشت. بسیاری از جوانان ، زمانی که به آنان گفته می شود با دوستان معتاد معاشرت نداشته باشید ، در پاسخ می گویند : « من هرگز به اعتیاد و فساد کشیده نخوام شد . » اما تجربه نشان داده است که به ندرت چنین اتفاقی می افتد . اینان ، در حقیقت ، از تاثیر سحر آمیز معاشرت دوستانه در اخلاق و رفتار و نگرش انسان غافل اند
امیر مومنان(ع) ، در نامه ای به حارث همدانی ، در توصیه هایی که به او دارد ، درباره دوست گزینی و انتخاب همنشین، به او می فرماید:
« از همنشینی با آن کس که رایش سست و کارش ناپسند بود بپرهیز که هرکس را از آن که دوست اوست شناسند.»
اصولا باید دانست اگر میان دو نفر رابطه دوستی برقرار شود، حتما سنخیتی میان آن دو نفر هست.بنابراین ، دوستان انسان ، بهترین محک برای شناخت شخصیت او هستند . به عنوان مثال ، اگر کسی با انسانهای دروغ گو ، چاپلوس ، فریب کار و خائن دوستی دارد ، این نشانه خوبی است برای اینکه بداند ، خود او نیز اگرچه تا به حال ، مرتکب چنین کارهای خلافی نشده است ؛ اما روح و جان او چندان با چنین کارهایی بیگانه نیست.
روزی جالینوس حکیم به دوستان خود گفت : « مرا نزد فلان پزشک ببرید تا فلان دوا را به من بدهد که ان موجب درمان من خواهد شد. » دوستان گفتند: « تو خود استاد و حکیم هستی و بهتر از ما می دانی که فلان دوا برای درمان دیوانگی است ، تو که دیوانه نیستی . » جالینوس گفت : « امروز دیوانه ای به من نگاه کرد و مدتی چشمک به من زد و آستین مرا به نشانه دوستی آنچنان کشید که پاره شد. اینها علامت آن است که بین من و او اشتراکی پیدا شده و از این رو دریافتم که باید درمان شوم»

8-3. ویژگیهای دوست
 

امام صادق (ع) می فرماید : دوستی دارای شرایط و حدودی است. اگر کسی همه ا ن شرایط را داشته باشد ، کمال صداقت و دوستی را دارد و اگر کسی تنها برخی از آنها را داشته باشد ، هرچند دوست نامیده می شود ، اما کمال صداقت و دوستی را ندارد و اگر کسی هیچ یک از آنها را نداشته باشد ، چیزی از دوستی را ندارد و اصلا نباید او را دوست نامید :
1. ظاهر و باطن دوست باید یکسان باشد
2. زینت دوستش را زینت خود و ننگ او را ننگ خود بداند.
3. ثروت و قدرت ، رفتار او تغییر ندهد.
4.چیزی را از دوستش دریغ نورزد .
5. در سختیها دوست خود را رها نکند.
در روایت بسیار مشهوری ، که هم از حضرت عیسی(ع) نقل شده است و هم از پیامبر اکرم(ص) ، بهترین دوستان کسانی دانسته شده اند که دیدن آنان انسان را به یاد خدا انداخته ، گفتارشان بر دانش انسان افزوده و رفتارشان یاد آخرت را در دل انسان زنده می کند. همچنین در روایات متعددی به ما توصیه شده است که با انسانهای خردمند معاشرت داشته باشیم. چرا که مصاحبت و دوستی با خردمندان حیات و زندگی روح و جان آدمی بوده و موجب امنیت و آسایش و آرامش نفس است.

9-3. اعتدال در دوستی
 

نکته مهمی که در باب روابط میان دوستان ، تذکر آن و توجه به آن بسیار مهم است ، « حد نگه داشتن » در دوستی است. همواره باید به این اصل توجه داشت که « کل سر جاوز الاثنین شاع » پس نباید همه اسرار خود را برای دوستان ، ولو دوستان بسیار نزدیک ، فاش کرد. زیرا هر دوستی ای ممکن است روزی به دشمنی تبدیل شود. به همین دلیل ، امامان معصوم ، سفارش کرده اند که اسرار خود را برای دوستان فاش نکنید، مگر مسائلی را که اگر دشمنان شما نیز از آنها مطلع شوند ، ضرری نداشته باشد. امام علی (ع) می فرماید :
"دوستت را چندان دوست مدار ! مبادا که روزی دشمنت شود و دشمت را چندان کینه مورز که شاید روزی دوستت گردد."
در دشمنی نیز باید همین مسئله را مراعات کرد. اگر با کسی اختلافی پیدا کردیم ، نباید کاری کنیم که هر گونه راه رجوع و بازگشت را بر روی خود و او ببندیم . تجربه نشان داده است که بسیاری از دشمنیها به دوستی تبدیل خواهد شد. بنابراین ، نباید به گونه ای رفتار کرد که روی بازگشت را نداشته باشیم.
امام صادق (ع) می فرماید:
"پس از قطع ارتباط با دوستت ، چندان از او بدگویی نکن که راه بازگشت را بر او ببندی ؛ شاید که تجارب زندگی او را به سوی تو بازگرداند. "

10-3. با که دوستی نورزیم ؟
 

" هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند ، از آنان روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد ، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیت ستمگر منشین . و اگر افراد با تقوا ( برای ارشاد و اندرز با آنان بنشینند) . چیزی از حساب ( وگناه ) آنان برایشان نیست ؛ ولی ( این کار ، باید تنها ) برای یادآوری آنها باشد، شاید ( بشنود و ) تقوا پیشه کنند. (فرقان/29-27)"
"وبه خاطربیاورروزی که ستمکاردست خودراازشدت حسرت به دندان می گزدومی گوید: ای کاش بارسول خدا راهی برگزیده بودم !ای وای برمن،کاش فلان(شخص گمراه)رادوست خود انتخاب نکرده بودم !اومراازیاداوری (حق)گمراه ساخت بعدازان که(یادحق)به سراغ من امده بود وشیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است."فرقان/29-27"
امیر مومنان(ع) ،درپاسخ به این سوال که بدترین دوستان کیانند؟فرمود:"کسی که گناه رادرچشم دوستان زیبا جلوه می دهد "
آن حضرت از همنشینی ودوستی باافراد چاپلوس نیز بر حذر داشته ومی فرماید:
"باچاپلوس معاشرت نکن ،چراکه کارش رادر نظر تو زیبا جلوه می دهد ودوست دارد که تو هم مثل اوباشی ."
امام باقر(ع)میفرماید:پدرم ،امام سجاد (ع)،به من فرمود:"پسرم مواظب باش که باپنج گروه نه دوستی داشته باشی ونه هم سخن شوی ونه درراهی با آنان همراه شوی"
گفتم:"پدر،انان کیانند؟"
فرمود:"ازدوستی بادروغ گو بپرهیز، زیرادرغ گوهمچون سراب است، دور را برای تونزدیک جلوه می دهد ونزدیک را برایت دورمی نماید، ازدوستی با فاسق بپرهیز، چراکه تو را به لقمه ای یا کمتر از لقمه ای می فروشد. ازدوستی بابخیل بپرهیز، زیرا تو را در زمانی که بیشترین نیازمندی را به مال او داری، رها می کند. از دوستی با احمق بپرهیز ، چرا که احمق هر چند اراده سود رسانی به تو را دارد، اما به تو زیان می رساند. از دوستی با کسی که رابطه اش را با خویشان خود قطع کرده بپرهیز،چراکه درسه ایه ازقران مورد لعن قرارگرفته است.....

فصل چهارم: اخلاق نگاه کردن
 

1-4. تأثیر نگــاه
 

از پدیده هایی که در نگرش سطحی بی اهمیت است وبا ژرف نگری بسیار حایز اهمیت است ،موضوع نگاه های افرادبه یکدیگر است .بیشتر مسایل زندگی مابه همین نگاه ها بستگی دارد.نگاه هایی کوتاه که گاه کرانه تلاطم و آشوب آفرینی آن معلوم نیست
.از میان اقسام نگاه ها،نگاه مردبه زن با دیگر نگاه ها تفاوت داردوآنگاه که سن بیشتر شود- بخصوص دردوره جوانی – نگاه ها معنی دار تر وبا نفوذتر می گردد.انتخاب همسر ،شغل ،خانه ،دوست وصدها موضوع دیگر همه با نگاه پیونددارد.چشم ونگاه آدمی از مهم ترین عناصر موثر درتصمیم گیری اوست .منشاء برخی از نفرت ها، اشتیاق ها و انتخاب ها ،نگاه است ومنظور از این نگاه ،دیدن بدون توجه واراده نیست .نگاهی که منشاء تصمیم و انتخاب است دیدنی است که با توجه و انگیزه همراه باشد.
نگاه ها انواع مختلف دارند.برخی عبادت اندوبرخی مایه حسرت ورنج .بعضی درمان اندوبعضی درد.
گاهی نگاه ،آدمی را هشیار می کندوزمانی مست وبی قرار .بعضی از آنها زهر آلودندوبعضی مانند نگاه مادر،محبت آور وامید بخش . نگاه گاهی با التماس همراه است وگاهی با خشم .بعضی از صد نهیب و خشم برنده تر وبعضی از صد هدیه ارزشمندتر.
دراین همه ، ویرانگرترین نگاه ،نگاه شهوت آلود افراد به یکدیگر است که حدود ویرانی آن نامعلوم است .می نویسند: (( درقرون وسطی مردم اروپا،طنازی وعشوه گری زن در مجامع را سحر وجادو می دانستند.زیرا موجب سلب اراده واختلال روانی مردان می شد؛ به طوری که اگر شخصی زنی را درخواب می دید،پس از بیداری به محکمه شکایت می بردوقاضی آن زن را به عنوان جادوگری که حتی درعالم خواب هم درصدد اغوای مردان است مجازات می کرد.به همین سبب زنی را که مرتکب عمل فحشا می شد،به مرگ محکوم می کردند،اما مردان تبهکار را به عنوان کسانی که مورد اغوای زن واقع شده اند،مورد تفقد و آمرزش وسپس عفو وبخشش قرار می دادند.))
توجه به آثار زیانبار نگاه سبب شده است که قرآن ، از اهل ایمان بخواهد که برای حفظ پاکی خود و جامعه ،نگاهشان را مهار سازند.با این حال ، در هیچ آیه وروایتی لذت آدمی از نگاه ،ودشواری ((پارسایی از نگاه به مناظر شهوت انگیز ))انکار نشده است .
آدمی نمی تواند از تأثیر شنیده ها و دیدنی هایش برمغز جلوگیری کند.این تأثیر پذیری به کمک شبکه اعصاب و فعالیت مغز است و شخص نمی تواند با تلقین ،چندان از تأثیر آن بکاهد.
نگاه زن ومرد به یکدیگر و نیز به دیگر پدیده ها ،دارای تفاوت هایی است .نگاه هر دو تنوع طلب و لذت جوست ؛ جز اینکه میدان تنوع طلبی نگاه زن بیشتر طبیعت است و حوزه لذت جویی مرد ،در امور غریزی .به همین سبب نگاه مرد کمترین تفاوت ظاهری زنان رادرمی یابدوهمین امر ،میزان توجه جدی او در فعالیت های روزنه اش را کاهش می دهدو ذهن او را بی سبب درپی مقایسه امتیازات زنان ،دچار آشفتگی می سازد.زنان هم کم بیش می دانندکه یک عامل مهم انحرافات مردان ، توجه به تفاوت های زنان با یکدیگر است .

2-4. تفاوت چهره هــا و مــوهـا
 

هیچ قسمتی از بدن ،پس از پوشیدگی اندام ،به اندازه چهرۀزیبا (گردی صورت ) حساسیت برانگیز و جاذبه آفرین نیست ودرنظر گرفتن همین ویژگی است که سبب شده برخی آشکار کردن چهرۀ بسیار زیبا رابرای زنان روا ندانند
به وسیله چهرۀ است که افراد از یکدیگر باز شناخته شده ،یکی زیبا ودیگری نازیبا ،سیاه و سفید، خوشرو یا عبوس وکم سن یا بزرگسال معرفی میشود .زن خوش سیما ،هر چند از بسیاری امتیازات بی بهره باشداغلب خواستنی است ودرجاذبه آفرینی وخیره کردن چشم ها موفق تر از دیگران .
بنابراین , مهم ترین قسمتی که جاذبه پایدار ایجاد می کندچهره و تناسب اجزای آن است . هرگز نشنیده ایم که کسی در توصیف علاقه خودبه دیگری ،بگویدکه وی دلباخته پایا دست اوشده است .اگر اینها نیز نخستین عوامل تحریک کننده بوده است ،درنهایت آنچه علاقه را استمرار بخشیده وتمایل قلبی پدید آورده است ، چهره می باشد.این عضو در ارضای غرایز نیز سهم بسزایی دارد.
آیا تا به حال شینده اید که جوانی درهنگام خواستگاری ،چندان خواهان دیدن دست یا ساق باشد؟تنها قسمتی که بیش از هر چیز خواستار دیدار آن است سیما است .پرسش های بعدی نیز درباره تناسب اجزای صورت ( لب ،چشم ؛گونه ،ابروو...) است .پسندیدن چهره ،کلید انتخاب است .وقتی رخسار را بپسنددگویا سراسربدن را دیده وپسندیده است .یعنی پدید آمدن این کشش ،ناخود آگاه کشش های بعدی را به دنبال خواهد آورد.
درتأیید آنچه گذشت درجمله ای ازحضرت محمد امین (ع ) می خوانیــــم :
زمانی که تصمیم به ازدواج با زنی داشتیدسزاوار است چنانکه از زیبایی سیما یش پرسش و
تحقیق می کنید ،درباره مویش نیز بپرسید.زیرامویکی از دو[ عنصرمهم در] زیبایی زن است .
اصرار وتأکید مردان به مشاهده چهره وموی زنان ،یکی به این علت است که چهره ومووتناسب آنها،از فرد،شمایلی منحصر به خود می سازدکه مرد نمونه آن را نزد شخص دیگر مانند همسرش نمی یابد؛ولی درسایز اعضا ( مانند گردن ودست وپا و...) میا ن افراد تشابه زیادی می توان یافت .

3-4. لـــذت نــگاه
 

آدمی موجودی لذت جوست که دوست دارد از همه حواس خودیه نوعی لذت ببردوچشم نیز ابزار لذت بردن است و نگاهش زمانی منشاء لذت است که با تمرکز همراه باشدوذهن رابه خدمت بگیرد.فلسفه چشم چرانی بیشتر این است که فرد با تمرکز درهنگام نگاه ،تخیلاتش رابه خدمت گیردودردنیای خیالات به هوسرانی بپردازد.بنابراین ، آنچه نگاه را لذت آفرین می کند بیشتر تخیلات پس از نگاه است .

4-4.حالـت تجســم (تنــاوری )
 

پس از نگاه متمرکز به چهره زیبا ،قوه لذت جوی آدمی دروجود او بیدار می شود و تصاویر ذهنی (Eidetic Image) ،آن را تقویت می کند.آدمی دراین مرحله از درون برای ارضا ی غریزه تحریک شده به صحنه سازی ذهنی رو می کند وخیلی زود تصویر کاملی از خصوصیات پیداوناپیدای شخص به مغز مخابره می شود ومغز همانند یک دستگاه رایانه آنها را به هم می پیوندد.
دراین حال ،فرد بیننده با آنچه می بیند،تماس ندارد،ولی ذهن می توانددردنیای خیالات با چشم دیده ،هر طور که بخواهد رابطه برقرار کند.درچنین حالتی ،ذهن انسان دچار اشتغال ناخواسته و اختلال حواس می شود.
درنگاه های عادی ،شخص به سرعت می تواند چشم وذهن را از توجه به یک نقطه به سمتی دیگر متمایل سازد،ولی پس از نگاه متمرکز و ایجاد حالت تجسم ،چون شبکه های مغز به فعالیت ویژه واداشته شده است ،انتقال ذهنی به کندی صورت می گیردوبرای همین است که هر گاه فردی غرق تفکر وخیال یا اندوه باشدنمی توان ذهن او رابه سرعت از آن حالت دور ساخت وبه فعالیت تازه واداشت .
درهر حال ،پس از نگاه متمرکز به زن و اوج گرفتن اوهام غریزی و ایجاد حالت تجسم درذهن ،بیننده احساس می کند بی اختیار به طرف شخص مورد نظر درحال حرکت ونزدیک شدن است .این احساس ،در حقیقت نشان تمایل سرکشی است که در اثر نگاه ،پدیدآمده است .کم کم شخص دوست داردصحنه را از فاصله نزدیک تر ببیندواز بقیه آنچه نمی بیند هم لذت ببرد.اودرخیال خودبا شخص مشاهده شده ،به بهره وری جنسی (Erotic Daydreaming Sexual) می پردازدودرهمان دنیای خیالات از این رابطه لذت می برد.این آخرین کوشش نقدی است که از او برمی آید.دراین حالت ،فرددچار نوعی استثمار فکری مرموز می شود که وی را از هر تفکر دیگر باز می دارد.
نگاه و تخیل را به سختی می توان از یکدیگر جدا ساخت و بیننده ، به ویژه اگر پاکدامن نباشد ونگاه هوس آلود کند،نمی تواندذهن خودرا از تخیلات غیر ارادی پس از نگاه فارغ سازد.
به فرموده حضرت امیر مومنان علی ( ع ) : چشم ،دیدبان عقل و پرچمدار وجاسوس دل است . دیدبان ،مشاهدات خودرا به مرکز اطلاعات گزارش می کند .در مرکز است که نسبت به مشاهدات دیدبان تصمیم گیری ونیروها بسیج می شود.چشم نیز پیام رسان دل است .در مغز است که تلاطم پدید می آید وفرمان ترشح هورمون محرک غرایز به سراسر بدن صادر می شود.آنچه درمغز رخ می دهد شاید همان باشدکه امام صادق (ع ) فرموده است : النظرۀ بعدالنظرۀ تزرع فی القلب الشهوۀ و کفی بها لصاجبها فتنۀ: نگاه پیایی ،بذر شهوت رادردل می افشاندو همین برای هلاکت بیننده کافی است .
نگاه مانند کلید برق است .به وسیله آن نیروی نهفته خواهش های نفسانی درسراسر وجود آدمی به جریان می افتد و آنگاه فروغ عقل هر خردمندی خاموش ،وپند و نصیحت بی اثر، وترس از آبروریزی ولغزش ،فراموش می گردد.

5-4. نگــاه نــاکــام
 

شاید بپرسید: زیان نگاه های آلوده و تخیلات نامبرده چبست ؟
پاسخ:آنها که به زنان کم پوشش نگاه می کنند،یا افراد بدون همسرندیا همسر دارند.افراد بدون همسر یا باید برای ارضای غریزه تحریک شده به گناه آلوده شوندیا تلخی را بچشندودچار اشتغالات رنج آور ذهنی وبیماری روانی شوند.اما از گروه دوم، چون مردی سیما و اندام زنان ناپوشیده (کم حجاب ) را مشاهده کندبه سبب وجودهمان تفاوت ها که درچهره ،مو،صداواندام وعشوه های آنها است چهره واندام وعشوه های آن افراد برای وی جذاب تر ولذت آفرین تر از همسر خود او جلوه می کند .رفتار آنها برایش تحریک آمیز تر و دلپسندتر است .چون :
اول اینکه : بانوان برای حضور دربیرون خانه معمولا " خود را نظیف و زیبا می سازندوعیب جسمی یا اخلاقی آنها بربیننده مخفی است ؛ حال آنکه درخانه همیشه مرتب وتمیز نیستندوشوهر نیز از عیوب آنها با اطلاع است .
دوم : سرشت آدمی گاه به آنچه که دراختیار دیگری است بیشتر اشتیاق داردتاا نچه دردست خوداوست .تصور می کنداگر آنچه که دیگری دارد،به دست آورد،از زندگی اش لذت بهتر ی می بردوبه همین سبب است که گاه فردی با دارا بودن همسر زیبا،به کسی دل می بنددکه هیچ زیبا نیست .
سوم : از نظر روانی ،دیده مرد نسبت به زنان زشت رو ونامتناسب اندام ،بی دقت است .خاطر او معمولا" زنانی رابه یاد می سپاردکه از همسر خودزیباتروخوش اندام ترند.علت این امر به طور خلاصه آن است که چهره نازیبا ، خواهش های نفسانی را کمتر به هیجان می آوردواز همین رو جلب نظر نمی کند ودرخاطر نمی ماند.شاید برای شما رخ داده باشدکه گاه به دنبال فروشگاهی خاص ( مانند لوازم برقی ) صدها فروشگاه را نگاه می کنیدتابه محل مورد نظر برسید.درآن حالت اگر از شما بپرسند دربین راه چند کتاب فروشی دیدید،نخواهید دانست .چون درجستجوی آن نبوده تاتعدادیا حتی وجود آنها را به ذهن بسپارید.
مرد نیز در برخورد وتماس خودبا زنان ،از آنجا که چهره های نا زیبا نظر او را جلب نمی کند،جز زیبا رویان خاطره ای از مشاهدات دیگر در ذهنش با قی نمی ماند ؛ زیبا رویانی که – به تصور صحیح یا غلط- از همسر خود وی جاذبه بیشتری دارند.چنین مردی به طور پیوسته نظاره گر چهره ها و اندام های زیباتر و دلرباتر از همسر خود اوست .افزون بر اینکه دیگر ویژگی ها مانند صدای مهیج ،عشوه های مخصوص زنانه ،بوی عطر ولباس های خوش رنگ ،همه درشدت بخشیدن به این حالت تأثیر می نهـــــد.
حال آیا این مرد تنها ساعاتی به چنین مشاهدات می پردازدوآنگاه خیالی آسوده دارد؟ هرگز! درهر سال صدها خانواده به سبب همین موضوع متلاشی می شود وهزاران خردسال از سایه پدرومادر محروم می مانندوهزاران رابطه ناسالم با عواقب تباهی آور رخ می دهد که کسی هم از آنها خبر ندارد.بی سبب نیست که امام علی (ع ) فرموده است : "آنکه نگاهش را مهار کند،دلش را آسوده سازد."
گذشته از این ، ناکامی (Frustration) درنگاه ، پیامدهای دیگری نیز داردکه درزیر به تشریح آن می پردازیم .

6-4. تیــرهــای زهـــر آگیــن
 

درتعبیری بسیار دقیق از حضرت صادق (ع ) چنین آمده است : نگاه به نا محرمان ،تیری از تیرهای زهر آگین ابلیس (شیطان بزرگ ) است .اثر تیرهای معمولی پس از مدتی الیتام می یابد ودردآن به پایان می رسدو گاه حتی جای زخم ناپدید می شود اما تیر زهرآگین راچون از بدن بیرون کشند نه جای زخم آن به زودی التیام می یابدونه اثر زهر آن که به سراسر بدن سرایت کرده است به راحتی برطرف می شود .گاه شخص نه دراثر اصابت تیر،بلکه دراثر سرایت زهر آن هلاک می گردد.
زهر نگاه آلوده یکی همان اوهام وفشارهای روانی است که در کوتاه ترین زمان ،سراسر جسم وروح آدمی را دستخوش تلاطم می کند.خاطره صحنه مشاهده شده در مغز تداعی می شود.فردکه می دانددستیابی به آنچه دیده ونیل به ارضای شهوت برایش به آسانی میسر نیست دراندیشه فرو می رود واندوه خود رابه درون می فرستدواین همان تیری است که از نگاه به قلب واز آنجا به همه اعضا سرایت می کند.فرویداین پدیده را ((امیال واپس رانده )) می نامیدکه از بخش خود آگاهشخص ناخود آگاه (unconscious) منتقل می شودوفردرادچار عقده می سازد.

7-4. امواج الکترو مانیتیک چشم
 

تحقیقات فیزیک دانان پس از کشف پدیده امواج الکترو ما نیتیک ثابت کرد که از چشم بعضی از موجودات ،امواجی فرستاده می شود که سرعت آن مانند سرعت نور (سیصد هزار کیلومتر درثانیه ) است . این امواج که مانند امواجی رادیویی است ، برچشم دیگران وبقیه اعضا تأثیر می نهد.
آزمایش ها ومشاهدات تجربی نشان داده است که از چشم مار امواجی فرستاده می شود که گنجشک ها را از حرکت باز می دارد، تا آنکه ماریکی از آنها را شکار کند.چنانکه برخی مرتاضان می توانند با امواج چشم جلو حرکت لوکوموتیو را بگیرند.
مراتب ضعیف وقوی این امواج درنگاه هر انسانی وجودداردو چون نگاه، با خشم یا خیانت وهوس درآمیزدموثرتر می گردد..
وقتی دونفر علاقه مند به یکدیگر ،به هم نگاه می کنند امواج چشم هردو به یکدیگر برخورد می کندوچیزی مانند جرقه نامرئی به سوی هردو باز می گرددوعلاقه ،به وسیله همان امواج ،به ایشان الهام می شود.دراین حال ،بدون آنکه میان آن دو کمترین گفتگوی محبت آمیز رخ داده باشد هریک به علاقه دیگری پی می برد.حال اگر آن دو نفر دختر و پسری بیگانه باشندمعلوم است که..........

8-4. فشار روانی و فرمان هیپو تالاموس (hypothalamus)
 

چون چهره واندام زنان کم پوشش ،روح زیبا پسندی و تنوع طلبی افراد را وسوسه کندوپس از تحریک ،زمینه کامیابی و ارضای غرایز فراهم نباشد روان شخص درفشار قرار می گیردورفته رفته ظرفیت عصبی او به انتها می رسد. دراین هنگام به سرعت هورمون های آزار دهنده سمی (زهر نگاه ) درخون ترشح می شود.درزمانی کمتر از 2/1 ثانیه مغز که با شبکه های ارتباطی به سراسر بدن وصل است به کمک غده هیپوفیز و فرمان های مرکز هیپوتالاموس این سم رابه همه اعضا روانه می کند.
بدن برای بیرون راندن این سم به تکاپو می افتد و جنگ داخلی اعصاب آغاز می شود .شخص درخود احساس اضطراب و خستگی، می نماید .تصور می کند چیزی ناشناخته بر روان وی فشار می آورد.علایم این حالت ،سردردخفیف ،ازدیاد تنفس و احساس خفقان دراطراف قلب و نا آرامی است .فرد نسبت به وقوع خطری ناشناخته ،دلهره وهراس دارد.با استمرار این حالت ،بیماری های جسمی مانند زخم معده واثنی عشر فرد را آزار می دهدوبه گفته روانکاران او به بیماری های روان تنی دچار می گردد؛ بیماری هایی که نه کاملا" جسمی است ونه کاملا" روانی .وقتی فرد دچار فشار روانی می شود فعالیت قلب ،ریه، جهاز هاضمه و غدد درون ریز و دستگاه های عصبی افزایش می یابد ودرصورت ادامه عوامل فشار ،فرد دچار ضعف و اختلال جسمی می شود .تحقیقات نیز نشان داده است که یکی از عوامل مهم حملات قلبی ،فشار روانی است
دراین باره هنوز آدمیان سخنی پرارج تر و سنجیده تر از این ،نگفته اند، که پیشوای شیعه حضرت صادق (ع ) فرموده است : "هیچ کس غینمتی به چنگ نیاورده است که پر فایده تر باشداز غینمتی که آدمی از راه فرو آوردن چشم ؛به دست آورده است" .
امام علی (ع ) فرموده است : آن که چشم خودرا آزاد،نهدتأسف واندوه وی بی پایان شود.نیز امام صادق (ع ) فرمود:" بسا نگاهی کوتاه که حسرت دامنه داری درپی آورد."
شخصی که نگاهش را مهار نکند،بی آنکه پس از نگاه بهره ای به چنگ آورده باشد ،تنها حسرت تلخ برایش برجای خواهد ماند.
به هر تحلیل ،آنچه گذشت ویژه نگاه مرد به زن نیست .نگاه معنی دار زن به مرد نیز همین آثار رابه جای خواهد گذاشت .از فرمودهای حضرت محمدامین (ص ) است که ":خشم خداوند نسبت به زن شوهرداری که دیدگانش رابه غیر همسرش یا به نامحرمان بدوزد،شدیداست .دراین صورت ،خداوندهمه اعمال او را بی نتیجه (بدون پاداش ) می گرداند."

9-4. تنش درمحیط خـانـه
 

بسیار رخ می دهدکه انسان رخسار ورفتار ویژه افرادراپس از گذشت زمان از یاد می برد.اما تصور کلی آن را درخاطر دارد.چون مردی به چهره وپیکر زنان ودختران کم پوشش چشم بدوزدپس از آنکه به خانه باز می گرددمجموعه ای از ویژگی های آنان را پیش رو مجسم می بیند وبرایش تسلسل خاطر پدید می آید.سپس درمقام مقایسه آنها با همسر خودبرآمده ،به همسرش بی رغبت می شود.زیراانس و مصاحبت با همسر ،زیبایی و جاذبه و امتیازات اورا عادی می نمایدیابه طور کلی مردرااز آن غافل می کندو امتیارات عادی دیگران را نزدش چشمگیرتر ومهم تر می سازد.
پس از مدتی این تلاطم درونی ،مرد کم ظرفیت وتنوع طلب رابه خرده گیری از زن وامی داردوزن نیز ناخواسته از زندگی وشوهر دلسرد می شود .ودروظایف خود درخانه و نظافت و آرایش برای همسر ،بیش از گذشته کوتاهی می کند وهمین امر مشکل آنان را پیچیده تر می گرداند.
اگر زندگی آنان به جدایی نینجامد کمترین حاصل آن این است که مرد را زود رنج و شکننده می کندورفتارش را تنش آور و بهانه جویانه می گرداند؛ هر چند ،گاه علت بهانه گیری خود راهم نمی داند .گویا هر دم آماده ستیز است .رفته رفته به لجبازی رو می کند.بچه ها و مادرشان را بی سبب می رنجاندو محیط خانه راکانون عوامل تلخی و تنش می گرداندواین هدیه ای است که از زنان و دختران کم پوشش دریافت داشته وبه خانه برده است .
جورج کامینکس ،جامعه شناس معروف ، می نویسد: به عقیده من عامل اصلی اختلاف [ زن و شوهر درطلاق ] این استکه برای مردان ،امکان نظر اندازی و روابط نامشروع با دیگران ،فراهم تراز قبل شده است .
آنچه درپایان گفتنی است اینکه : آدمی زمانی که خود نخواهد به خویشتن خیری رساند هیچ کس نمی تواند برای او خیری فراهم سازد. خداوند نیز چون کسی را خیرخواه خویش نبیند و لیاقت خیر رادراو مشاهده نکندتأکیدی برخیررسانی به او ندارد پس دراین میان ما خودیم که سرنوشت خویش را رقم می زنیم . زندگی امروز و آینده ما در گرو کارهای خودما است .شاید بیشتر مشکلات وامور ناملایمی که ما درزندگی شخصی خود مشاهده می کنیم بازتاب نوع نگاه مابه حقایق و و قایع وشیوه ارتباط مابا دیگران است . گذشته از آن که برخی از آنها نتیجه کردار نادرست ما است .

فصل پنجم : اخلاق جنسی
 

دستیابی به لذایذ طبیعی ( تدابیر هدایتگر)
 

این حقیقت رانمی توان انکار کردکه آدمی چون از لذایذ حرام بهره ببرداز تمایلش به لذایذحلال کاسته می شود؛ تا جایی که دیگر از آنها لذت نمی بردوبه انجام حرام مشتاق تر است . رفته رفته لذتهای حرام هم برای وی عادی (یکنواخت ) می گردد؛ به طوری که دیگرلذت دلخواه را از آنها نمی یابد ولذایذ جنسی انحرافی – که نوع زشت تر لذایذ حرام است – برای وی دلپذیر می گردد. دراین حال او دیگر از انجام کار حرا م نیز خشنود نمی شودولذت خودرابیشتر درجلوه های انحرافی حرامها جستجو می کند.
این وضعیت بدینجا پایان نمی پذیرد وپس از مدتی انواع انحرافات پس از آزمون عادی می شوندوفردنه راهی به بازگشت داردونه فراروی خود،لذتی دست نیافته مشاهده می کند تابدانهارو کند . اینجاست که دچار " جنون جنسی " می شود.دراین مرحله جنون جنسی ،فردبه تدریج سلامتی روان وجسم خودرااز دست می دهد. زیرا با دارابودن قدرت جنسی ،از لذایذ آن بی بهره است .
بررسی علمی پدیده جنون جنسی نشان می دهد که "هیجان جنسی " را رهیدگی( ازادی) کامل غریزه فرو نمی نشاند.غریزه جنسی زمانی مایه لذت و عزت است که خوب شناخته شود، هیچ آیین آسما نی به سرکوب غریزه ای که خداوند آفریده وتابدین میزان تأثیر گذارش قرارداده است ؛ فرمان نمی دهد.
هیچ آیه و حدیثی رانمی توان یافت که به مبارزه با میل جنسی – به معنای سرکوب – سفارش کرده باشد.پندارهای واهی افراداست که تعابیر قرآن وحدیث رابه "سرکوب "تفسیر می کند.از مهم ترین تعابیر قرآن وروایات "جهاد با نفس " است که در هیچ کتاب فرهنگ لغت سرکوب غریزه نیست ."جهاد بانفس " کوشش برای غلبه عقل برهواوچیرگی برشیطان ورعایت اعتدال اخلاقی است ؛ همین که فرداز چیره شدن هوای نفس بردیگر قوای خودجلوگیری کندونگذاردهمه نیروهای اوبه مهار هوا درآید.
به هرحال دستیابی به لذاید جنسی طبیعی به پی گیری تدابیری چند، میسر است .آموزه های آسمانی برای این منظور دوگونه تدبیر دارد:
1 0 تدابیر بــازدارنده.
2 0 تدابیر ارضاکننده.
لذت های جنسی حلال ،زمانی به دلخواه دست یافتنی است که فردبه جلوه حرام آن آلوده نشده باشد.از این رو طرح تدابیر بازدارنده بدان منظور نیست که فردرا از نعمتی محروم سازدیا از لذتی حلال دور کند، بلکه بدان سبب است که بدون این تدابیر، راه وصول به لذت حلال هم ، غیرممکن یادشوار می گردد.(دقت شود) بنابراین ،پرهیز از عوامل بازدارنده درحقیقت برای یاری فرددربهره بردن از مجموعه لذتهای حلال است .چه اینکه هیچ لذت حرامی ارزش آن رانداردکه مایّۀمحرومیت از کمترین لذایذحلال شود.حرام هرچه باشددرمقایسه با حلال ،نه کم ارزش ، که بی ارزش است .
تدابیر بازدارنده اموری است که از تشدیدوتحریک بیجای غریزه جنسی وزیاده خواهی وبروز انحراف جلوگیری می کند.این تدابیر عبارت از :
1) جلوگیری از خیالات واندیشه های با طل جنسی
این خیالات گاه از القائات شیطان وگاه به وسیله مشاهده مناظر خاص یا شیندن صدا- مانند موسیقی های تحریک کننده جنسی – پدیدمی آید.
2) ایجاد موازین میان افرادغیر نامحرم
این ضابطه باچندامر ممکن است :
الف . منع تماس غیر مشروع بدنی
ب . دوری از گفتگوی وسوسه آور با افراد
ج . رعایت پوشش مناسب وترک خودنمایی
د. منع نگاه آلوده به افراد
هـ . استفاده نکردن از بوی خوش برای تحریک نامحرم
و. ترک خلوت با نامحرم
3) بازداری خویشتن از آنچه شرم را فرو می ریزد.
4) مراقبتهای روحی وروانی
تدابیر ارضا کننده :
1 . ازدواج دائم
2 . ازدواج موقت
3 . روابودن طلاق درموارد ضروری
جامعه امروز ما همانند گذشته وچه بسا درآینده درهمه ا ین سه مورد دچار مشکلات پیچیده است .جامعه ای که درآن انجام ازدواج دایم ،رویای دست نایافتنی باشد وازدواج موقتش مایه خفت وشرمساری تعریف شود، چاره ای نداردکه مراکز فحشا رااز حالت رسمی وعلنی به حالت غیررسمی وپنهان (به درون خانه ها) منتقل کندوافتخار نماید که مراکز فحشا برچیده شده است ! گناه آن که ازدواج دایم را دشوار یا ازدواج موقت را ممنوع گردانیدکمتراز گناه فرعون نیست .
یک روزغفلت از (( سیاست پیشگیری )) ، روزها وشاید سالها افراد را به پی گیری (( سیاست درمان )) گرفتار می کند.حماقت وهوشمندی ملتها و دولتها را از این حدیث می توان شناخت :
امام صادق (ع ) فرمود:
درهم وقایۀ ،خیر من قنطار علاج
... مبلغی [ناچیز] که به منظور پیشگیری خرج شودبهتر [ وتأثیر گذارتر] از مبالغ هنگفتی است که برای درمان به مصرف برسد.
درحال حاضر بیشترین سرمایه های جامعه به مصرف ((سیاست درمان )) می رسدوبه سیاست پیشگیری چندان توجهی نمی شود.در روزگار ما تدابیرارضا کننده غریزه جنسی ،به کار بسته نمی شودوتنها بر تدابیر بازدارنده تأکید می شود ودیر زمانی است از آنجا که تدابیر باز دارنده نیز موثر واقع نشده است ، تأکیدبرآنها نیز می رودکه به فراموشی سپرده شود.
((سیاست پیشگیری )) همان تدابیر ارضا کننده است . زمانی که فرد بتواند درسن ازدواج ،به همسر – دایم یا موقت – دست یابدودرصورت اختلاف و ناسازگاری با او ، از وی جدا شود وزندگی را بی درنگ با دیگری آغاز کند ،چندان نیاز نیست که به وی هشدار دهندکه با نامحرم خلوت نگزیند، تماس بدنی نداشته باشدو نگاه آلوده شان نکندوبه گفتگوی وسوسه آور نپردازد.

میل جنسی و پدیدهّ فکر و تخیل
 

بخشی از مراقبتهای روحی وروانی درمسایل جنسی به ((کنترل نگاه ))و ((مراعات ضوابط اخلاقی )) ممکن است وبخشی به مهار کردن فکر و تخیل . یکی از مهم ترین عوامل تشدید و تحریک میل جنسی ،فکر و تخیل است .((میل جنسی )) درحقیقت با ((تخیل ))آبیاری می شود.به فرموده امیر مومنان (ع ) :" کسی که در اندیشه گناه باشد سرانجام همان افکار ، او را به ارتکاب گناه وا می دارد."
برای مهارفکر و تخیل ،نخستین چاره ، کوشش برای ارضای غریزه به شیوه حلال است .پس از آن ،دو عامل دراین امر موثر است :
1) مهار محرکهای جنسی
محرکهای جنسی ،مایه آشفتگی روح وروان و عامل برهم زدن تعادل فکری و شعله ور گردیدن کانون شهوت است .کشورها امروزه با عرضۀ بیش از حد محرکهای جنسی ،توازن روانی انسانها را به هم زده اند.انسان درجهان امروز بیشترین انرژی روانی خودرا صرف فرو نشاندن ((تحریکات جنسی برخاسته از محیط))می کند.
2) ایجاد زمینه های اشتغال
وقتی بیکاری رواج یابدفرصت برای شیطنت فراهم می شود.نباید جوان فرصت بیکاری داشته باشد.تبهکاری وشیطنت و آزار رسانی جوانان بیکار نه بدان سبب است که براثر بیکاری شان ،از خوراک ولباس و مسکن محروم مانده اند.رنج بیکاری و احساس شکست خوردگی است که آنان را به انتقام واداشته است .این احساس ،شخصیت واراده آنها را متزلزل ساخته وبه انجام خطاها واداشته است .درپی این احساس ، ناامید ،بی اراده وبی هدف می شوندوروح خوشبینی وداشتن آرزو راکه تشویق گر انسان به سوی پیشرفت است ، درخود نابود شده می بینند0
منبع: www.eshraghenoor.ir
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : j133719
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان