«کار کثیف» ساخته خسرو معصومی، کارگردان فیلمهای محبوب مهمی مانند «پر پرواز» و «خرس»، میتواند یکی از کاندیداهای جدی بدترین فیلم جشنواره باشد. فیلمی نهتنها بیسروته که بیسروسامان هم! از آن دست که تماشاگر در حین تماشایش عذاب میکشد و در صندلی به خود میپیچد…اما انتظار برای پایان یافتن فیلم تمامی ندارد و مدام بیشتر کش میآید.
«کار کثیف» مانند به هم گره خوردن چند کلاف سردرگم به یکدیگر میماند. اتفاقات زیادی در فیلم رخ میدهند و کاراکترهای زیادی معرفی میشوند اما نه ربط چندانی به یکدیگر یا قصه فیلم دارند (البته روابط فامیلی را فاکتور بگیرید!) و نه در جهت تکمیل یکدیگر به کار گرفته میشوند. (روابط علی و معلولی سادهلوحانه و خندهدار فیلم را فاکتور بگیرید!). «کار کثیف» شبیه به ماشینی گمشده در یک جاده پیچدرپیچ فرعی، مدام راهش را عوض میکند اما تنها به دور خود میچرخد و عجیب اینجاست با وجود همه اضافهگوییها و کنشهای بیربط، حقیقتاً ماده خام و قصه بسیار کمی برای یک فیلم بلند دارد. البته این بستگی دارد که دستمایه اصلی فیلم را کدامیک از پیرنگهای ناقص و کلیشه مابانه فیلم بدانید. چراکه «کار کثیف» دقیقاً شبیه به چند کلاف در هم گره خورده که هرکدام منبعی مجزا دارند اما از هم قابل بازشناسائی نیستند، مجموعهای از داستانهای مجزا و بی ربطی است که به یکدیگر بهزور ربط داده شدهاند. داستانهایی یک از یک کلیشهایتر و بیبخارتر که وسعت جهان فیلم را در حد نوک دماغ تماشاگر و سازنده میکند. ناگزیر این داستانها برای به هم ارتباط یافتن و البته پر کردن زمان فیلم با مطاع ناچیز خود، به پاساژهایی صحنه پرکن از مثلاً سفری جادهای و یا لحظات غیر دراماتیک مجهولالهویهای از زندگی زوجش، متوسل میشود تا حوصله تماشاگر را هم سر ببرد و او را زجرکش کند.
«کار کثیف» همچنین به معنای واقعی کلمه یک فیلم کثیف و شلخته است. چه در فیلمنامهاش و داستانهای خرد و ریزی که تعریف میکند و انگار هرکدام تکههای جدا و بریدهشده هستند و چه در کارگردانی و ساخت، خصوصاً کارگردان و تدوینگر فیلم با نحوه دکوپاژ و تقطیع همهچیز را حتی شلختهتر ازآنچه هست نشان میدهند. شلختگی از سر و روی فیلم بالا میرود تا دلیل دیگر و مهمتری برای آشفته ساختن ذهن و روان تماشاگر باشد و او را بیشازپیش هم آزار دهد!تنها کافیست سیر حوادث را با هم مرور کنیم تا بدانید از چه موقعیت قاراش میشی!!! حرف میزنیم. «کار کثیف» در حالی آغاز میشود که داستان زندگی مردی را روایت میکند که در قرعهکشی لاتاری برندهشده و بهتازگی هم بیکار شده و شرایط زندگیاش نابه سامان است. سپس موقعیت دوم: کار جدید مرد که پولی کثیف اما سریع برای رفتنشان جور میکند، فلیم ناگهان پرت میشود به پیچیدگیهای کار تولید و فروش مشروبات الکلی در ایران و ناگهان شبیه به یک واعظ اجتماعی که میخواهد نصیحت کند مضرات آن را نمایش میدهد. بعدازآن نوبت به کمی کارگاه بازی و پلیس تیز و عجیب میرسد تا به دنبال مجرم در حادثه جشن عروسی بگردد. داستان لاتاری و مهاجرت جوانان و فرار مغزها که تا این لحظه گوشهای افتاده بود دوباره جان میگیرد و تبدیل به سفر قهرمان به ترکیه میشود و گیر افتادن در کلیشهایترین نقطه ممکن جایی که نه راه پیش دارد و نه راه پس و نه آهی در بساط. ناگهان سروکله پسردایی دختر و عاشق قدیمی پیدا میشود و در آخر هم لجبازیهای زوج جوان و دعواها و کتککاری و بحرانهایی که به چشم همگیمان آشنا هستند. نگاه کنید که فیلم در مسیر خود چقدر شرق و غرب میرود و چقدر هیچچیز معلوم و قابل دنبال کردن نیست.ایرادات فنی فیلمنامه، همه سوتیهای منطق و روایت، همه خشکیها و نچسبیهای فیلم که حتی بازی شیرین و بامزه پسربچه هم نتوانسته کمی این حجم از ضعف را بشورد و با خود ببرد و همه آنچه ذکرش رفت به کنار…پایان فیلم به طرز باورنکردنی بد است. انگار که قصد از طراحی آن دستبهسر کردن مخاطب آنهم به غیرهوشمندانهترین شکل ممکن باشد. البته واقعاً بعید است که هرکس دیگری جز خسرو معصومی هم بتواند این موقعیت قاراش میش را جمع کند، موقعیتی که چون مایعی جاری پخش میشود و جمعکردنش ممکن نیست. آنقدر داستانها قروقاطی شدهاند و آنقدر همهچیز بد پیش رفته است که حتی برای خود فیلمساز هم در انتها چارهای نمیماند جر اینکه با حذف کاراکترهای اصلی به شکل کلی و درواقع حذف صورتمسئله، قضیه را فیصله ببخشد. درواقع آنچه بیشتر در نظر سازندگان فیلم هوشمندانه و جالب به نظر رسیده است، یعنی رها کردن قهرمان فیلم در سردرگمی و تنهایی و حس رهاشدگیاش، درواقع یک حیله از کار درنیامده سخیف است که بهجای اینکه تماشاگر را در تعلیق فروببرد فیلم را در آن غرق میکند. آنجا که در اوج درام و داستان هستیم و دردسر به نقطه اوجش رسیده، آنجا که شخصیت باید زمین بخورد، بشکند و بلند شود تا تبدیل به قهرمان جهان فیلم و دل تماشاگر شود، آنجا که وقت شروع جریان و نفسی تازه است، فیلم همینقدر ناگهانی (شبیه پایان این یادداشت) تمام میشود!
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
14