ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی نو به علوم قرآنی(۶)

جنبه های اعجاز قرآن   قرآن از جنبه های مختلف(لفظی و معنوی) فوق بشری است که جنبه ی لفظی آن مربوط است به زیبائی و شیوائی کلام و رموزی که در سخن بکار برده است و فصاحت و بلاغت، معانی بیان و بدیع و صرف و نحو و لغت و اشتقاق، فقه و اصول فقه و فلسفه و کلام اسلامی تمام سر منشأش قرآن است و جنبه ی معنوی آن مربوط به جنبه های علمی و فکری قرآن است که هر ...

نگاهی نو به علوم قرآنی(6)

جنبه های اعجاز قرآن
 

قرآن از جنبه های مختلف(لفظی و معنوی) فوق بشری است که جنبه ی لفظی آن مربوط است به زیبائی و شیوائی کلام و رموزی که در سخن بکار برده است و فصاحت و بلاغت، معانی بیان و بدیع و صرف و نحو و لغت و اشتقاق، فقه و اصول فقه و فلسفه و کلام اسلامی تمام سر منشأش قرآن است و جنبه ی معنوی آن مربوط به جنبه های علمی و فکری قرآن است که هر زمانی معنی خاصی را از او می فهمد.
عده ای از فلاسفه مثل ملاصدرا و عده ای دیگر از عرفای بزرگ می گویند که قرآن ابعادی دارد و بشر هم ابعادی دارد و هر انسانی در بعد خاص از وجودش بعد خاصی از قرآن را درک می کند و نباید فراتر برود.
انسان وجودش دو طرف( کنار) دارد.
1- یکی در مرحله ی طبیعت و جسم
2- دیگر در مرحله ی کمالات که این مرحله مراتب قابل شمارش ندارد و از شماره بیرون است و بعبارت دیگر وجود انسان یک « علن» دارد و یک « سر» که هرکدام از این علن و سر « ظاهر» دارد و « باطن». « ظاهر علن» همین طبیعت انسانی بشر است مثل دست و پا و گوش و چشم و... که پائین ترین مرحله وجود انسان است.
« باطن علن» ادراک جزئیات است مثل اینکه انسان زید و عمر را می شناسد، صداها را می شنود، بوها را استشمام می کند، این مرحله بالاتر از ظاهر علن است که مرحله ی خیال یا حواس داخلی است، « سر» هم ظاهری دارد و باطنی.
« ظاهر سر» قوه ی عاقله و عقل بشر است مثل اینکه در آن مرحله کلیات را درک می کند نه اینکه زید را بشناسد بلکه انسان را می شناسد(کلیات ثابت اند)
« باطن سر» فنای فی الله است که بالاتر از عقل است و مرحله ی فنا است که گاهی هم می گویند دل و قلب بهر حال آن را فنا بگویند. خود این مرحله ی فنا مراتب بی شماری دارد و یک مرتبه نیست. بعضی ها گفته اند صد مرتبه دارد مثل مراتب صدگانه ی عرفانی و بعضی تا 700 و 1000 مرتبه گفته اند که ملاصدرا در اسفار می گوید 700 مرتبه دارد( جلد 4 حقیقت قرآن هم عیناً همینطور است یعنی « علن» دارد و «سر» و هرکدام از آنها هم « ظاهر» دارد و « باطن»، « ظاهر علن قرآن» همین حروف و کلمات است که در روی کاغذ آمده و پائین ترین مرتبه ی وجودی قرآن همین
است.
« باطن علن قرآن» که مرحله ی بالاتر است عبارت است از به ذهن سپردن قرآن، حافظ قرآن باطن علن قرآن است یعنی از مرحله ی لفظ و کتاب منتقل به روح و حواس باطن شده که وجود بالاتری است و درگیر زوال و نابودی نیست.
سر قرآن هم دو بعد دارد.
« ظاهر سر قرآن» مرحله ای است که یک فیلسوف در حد استدلال آن را می فهمد، مثل استدلالات عقلی قرآن« باطن سر قرآن» آن حقیقت بالاتر قرآن است که بالاتر از مرحله ی قبلی است و درجات بی نهایتی دارند.
برای این مسائل هم از طریق احادیث و نقل و هم از طریق استدالالات عقلی دلایل فراوان آمده انسان در هر بعدی همان بعد قرآن را می فهمد که مساوی اوست، مثلاً آدم های قشری فقط ظاهر قرآن را می بینند و به مراتب بعدی دست ندارند و اگر انسانی از مرحله ی قشری بگذرد به مرتبه بالاتر قرآن دست می یابد، اگر فیلسوف باشد باز به مرحله ی بالاتری دست می یابد و اگر عارف باشد و سیر و سلوک کرده باشد و به مرحله ی فناء فی الله رسیده باشد مراتب بالاتری را می فهمد که فیلسوف نمی فهمد.
در هر بعد و مرتبه ای که انسان دارد و می خواهد به آن بعد از قرآن دست بزند طهارة می خواهد در بعد ظاهری وضو می خواهد. در بعد بالاترش طهارة نفس لازم است و هکذا بالاتر از آن اگر می خواهد فیلسوف شود باید عقلش را طاهر کند. عقل سفسطی نداشته باشد و اگر به فناء فی الله رسید آنجا هم باید طهارة بالاتر مناسب با آن مرحله را داشته باشد.
طهارت تنها طهارت ظاهر نیست و خود طهارت درجات و مراتب مختلف دارد. قرآن می فرماید:
« خذین اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها...»
« زکاة بگیر از ایشان تا طاهرشان کنی و به آن پاکیزه نمائی ایشان را»
( توبه/ 104)
زکاة دادن یعنی عبادت کردن، نماز خواندن و جهاد کردن هم طاهر می کند و اینکه می گویند اولین قطره ی خون شهید که به زمین برسد از گناهان پاک می شود طهارة باطن است که یکی از درجات و مراتب شهادت است نه طهارت ظاهر که شهید در ظاهر بدن و لباسش خون آلود و نجس است.
پس بنابراین که گفتیم هر بعدی از انسان با هر بعدی از قرآن که بخواهد تماس بگیرد باید طهارة داشته باشد حقیقت بالای قرآن را افرادی می توانند بفهمند که در درجه ی معصومین باشند مثل پیامبر و ائمه:
« انه لقران حکیم، فی کتاب مکنون، لا یمسه الا المطهرون»
مکنون یعنی حقایق قرآن که جز پاکان به آن دسترسی ندارند.
احادیث فراوانی این مطلب را تأیید می کند از جمله حدیثی از امام صادق(ع) در اصول کافی:
« قال الصادق(ع): کتاب الله علی اربعه اشیاء علی العبارة و الاشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء»
« کتاب خدا چهار بعد و مرحله دارد یکی عبارة یعنی همان لفظ که ظاهر علن است، یکی اشاره، دیگری لطائف و یکی حقایق( انسانها هم ابعادی دارند) عبارة مربوط بعوام است( منظور از عوامل پاکیزه بودن است و درس خواندن زیاد ملاک نیست) اشاره مربوط بخواص است که بالاتر از لطائف قرآن مربوط به اولیاء است مثل مسلمان و حقایق قرآن هم که خودش مراتبی دارد مربوط به انبیاء و معصومین است یعنی آنطور که پیامبر درک می کند و می فهمد کسی نمی فهمد.»
حدیث دیگر حدیث نبوی دیگری است در جلد 7 اسفار:
« قال رسول الله (ص) ان للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً الی سبعة ابطن»
« قرآن ظاهری دارد و باطنی، باطن آن هم باطنی دارد تا هفت باطن»
اینکه در این حدیث می فرماید تا هفت باطن امهات مسائل را بیان می فرماید نه اینکه فقط هفت بطن باشد زیرا در حدیث دیگر آمده تا هفتاد بطن و اینکه در عرفان می گویند

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم

ناظر به این حدیث است یعنی بواطن هفتگانه را درک کرد و خودش را بالا برد.
حضرت امیر(ع) در حدیثی می فرماید:
« ان رسول الله (ص) ادخل لسانه فی فمی فانفتح فی قلبی الف باب و مع کل باب الف باب»
« رسول خدا زبانش را در دهان من قرار داد و در دهان من هزار باب علم گشوده شد و با هر بابی هزار باب بود»
اولاً این حدیث به ما می فهماند که مراتب درک و آگاهی فراوان است و یک مرتبه و دو مرتبه نیست.
ثانیاً با تعلیم و تعلم نیست بلکه با سیر و سلوک است و پیامبر با عبارت چیزی برای حضرت علی(ع) ننوشت و با یک اشاره و توجه به او آموخت پس آنطور که علی(ع) قرآن را می یابد دیگران نمی یابند و لذا می بینیم در حدیث دیگر آمده است که:
« قال علی(ع): ان جمیع القرآن فی باء بسم الله و انا نقطة تحت الباء»
« همه قرآن در باء بسم الله جمع شده و من نقطه ی آن باء هستم.»
قرآن با اینکه در سطح کاغذ و عبارت متعدد است و قطعه قطعه است یک حقیقت بالاتری دارد که آن واحد است نقطه ی باء یعنی واحد آن جلوه ی حق است و حقیقت بالائی است و علی (ع) اسم الله و حقیقت وجودیش بطوری است که حقیقت وجودی قرآن در آنجا است و او درکش می کند.
آنچه در معجزه قرآن ما می فهمیم در سطح خود ما است نه اینکه حقیقت قرآن فقط این است و در هر زمانی انسان به اندازه بعد وجودی خودش از قرآن به چیزی دست می یابد و این است که قرآن معجزه ی ابدی است و هیچ وقت کهنه نمی شود مثل یک دریا است که اگر از آن چیزی برداشته شود آب آن کم نمی گردد و در ضمن هرکس به اندازه ی توانش از آن آب برمی دارد.

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید

ان شینا کله لا یدرک
فاعلموا ان کله لا یترک

منبع: نشریه فکر و نظر شماره 2-3
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان