ماهان شبکه ایرانیان

ویران‌شهرِ واقعی

آخرین شغلِ روی زمین

دانشمندان می‌گویند در سی سال آینده ماشین‌ها می‌توانند پنجاه‌درصدِ شغل‌های ما را در دست بگیرند. جالب‌تر اینکه ماشین‌ها همین حالا نیز کارهایی را انجام می‌دهند که یک دهه پیش باورکردنی نبود

آخرین شغلِ روی زمین

گاردین؛ پل میسن؛ هنگامی که محققان، فِرِی و آزبورن، در سال 2013 پیش‌بینی کردند که، تا سال 2050، 47درصد مشاغل آمریکایی مستعد ماشینی‌شدن هستند، موجی از نگرانی‌های ویران‌شهری1 را به راه انداختند. اما کلمۀ کلیدی در گزارش آن‌ها همان «مستعد» ماشینی‌شدن بود.

انقلاب ماشینی‌شدن امری امکان‌پذیر است، اما این مسئله بدون اِعمال تغییراتی ریشه‌ای در آدابِ اجتماعیِ مربوط به فعالیت شغلی رخ نخواهد داد. ویران‌شهرِ واقعی آن است که، از بیم بیکاری گسترده و سرگردانی‌ِ روانی‌ای که ممکن است این پدیده به بار بیاورد، مانع از انقلاب صنعتی سوم شویم. [و] درعوضْ به ایجاد میلیون‌ها شغلِ کم‌مهارت بپردازیم که نیازی به وجودشان نیست.

اولین گام در راه‌حلِ ماجرا قطع
پیوند میان شغل و دستمزد است. مراحل ابتداییِ این جدایی را می‌توان در پروازهای تجاری دید. صدها مرد و زن آنچنان پشت لپ‌تاپ‌ها و تبلت‌هایشان قوز کرده‌اند و آرنج‌هایشان نزدیکِ هم است که اگر با این وضعیت در یک کارخانه حضور داشتند، کارخانه را به‌خاطر مشکلات سلامت و ایمنی تعطیل می‌کردند.

اما آنجا هم در عمل نوعی کارخانه است و آن افراد در حال کارکردن‌اند، البته تنها بخشی از زمان. آن‌ها در لپ‌تاپ‌هایشان ازجدول‌ها به فیلم‌ها، ایمیل‌ها یا بازی پاسور گریز می‌زنند: هیچ‌کس زمان‌سنجی برای محاسبۀ زمانِ کار ندارد، مگر در یکی از مشاغل زمان‌اندوز، مثل حقوق. در آن سرِ طیفِ نیروی‌کار، که نیازمند مهارت بالاست، بیشتر به تحقق اهداف اهمیت می‌دهیم تا طول مدت کار.

اما برای کنترل مناسب انقلاب ماشینی‌شدن، احتمالاً نیازمند ترکیبی از درآمد پایة همگانی هستیم که از رهگذر مالیات‌ستانی پرداخت می‌شود و نیز کاهش جسورانۀ کار روزانۀرسمی. طبق معمول، اروپای شمالی پیش از عموم کشورها قرار دارد: سوئد کار روزانه را به شش ساعت کاهش داده است و فنلاند در حال سبک‌سنگین‌کردنِ ایدۀ درآمد پایه برای شهروندان است.

درآمد پایه، [اکنون] در دو سر طیف چپ و راستِ سیاسی طرف‌دارانی دارد؛ راست‌ها آن را شکلی کم‌هزینه‌تر از سیاست‌های رفاهی می‌بینند. اما مؤثرترین سهم آن می‌تواند در نقش‌آفرینی به‌عنوان یارانه‌ای تک‌نوبته در جهت ماشینی‌شدنِ پرشتاب اقتصاد باشد.

اگر این امر محقق شود، شایسته است که چگونگی فعل‌وانفعلات احتمالی فناوری‌ها را به‌دقت بررسی کنیم. رباتیزه‌کردنْ، با این مخلوقات سراپا سفیدِ انسان‌نما که اکنون توانایی رقص دیسکو به‌شکلی هماهنگ را هم دارند، به‌شدت در کانون توجه قرار دارد. اما پتانسیل واقعیِ ماشینی‌شدن احتمالاً در هوش مصنوعی، سیستم‌های خوددرمانگر و یادگیری ماشین نهفته است.

در انیمیشن «آخرین شغلِ روی زمین»، آلیسِ کارگر از اینکه ماشین از دادن دارو به او خودداری می‌کندسرخورده می‌‌شود. هرچه جامعه بیشتروبیشتر ماشینی شود، ممکن است به نقطه‌ای نزدیک شویم که در آن واگیرشناسی لحظه‌ای از حسگرهایی بهره‌ خواهد برد تا سلامتی ما را ارزیابی کند و مثلاً به کارگران  بگوید: شما احتمالاً امشب مریض خواهید شد، ما مقداری دارو در سیستم تهویۀ منزل شما قرار می‌‌دهیم.

جامعه‌ا‌ی با سطح اندک مشاغل، اگر نظام اجتماعی برمبنای توزیع پاداش از طریق شغلْ سازمان داده شده باشد، چیزی بیش از یک ویران‌شهر نخواهد بود. در اوایل قرن نوزدهم، سوسیالیست‌های آرمان‌شهری نه صرفاً در تصور یک بدیل بلکه در به‌اجرادرآوردن آن کوشیدند، آن هم در اجتماع‌های بستۀ کم‌وبیش دیوانه‌وار با الهام از نوشته‌های شارل فوریۀ فیلسوف.

فوریه، چنان‌که مشهور است، پیش‌بینی کرد که کار می‌تواند به بازی بدل شود: کار می‌تواند بی‌هدف، مملو از شوخ‌طبعی و حتی اروتیک شود. ما می‌توانیم در کار از این شاخه به آن شاخه بپریم، بی‌‌آنکه به کارکرد تولیدیِ آن فکر کنیم.

مارکسیسم  بر پایۀ رد این ایده‌ بنا شد: سوسیالیسمِ ضدآرمان‌شهری بر کاهش کار به‌حد کمینۀ خود و درعین‌حال بیشینه‌کردن زمان آزاد متمرکزشده بود.

امروزه -چون احتمال زوال کار همة آرمان‌شهرهای مبتنی بر کار را زیر سوال برده است- بهترین چیزی که می‌توان دربارۀ «بحثِ بازی یا کار» گفت این است که این مسئلهْ پیچیده است. بسیاری از ما کار خود را با دستگاهی انجام می‌دهیم که در یک دستمان می‌گیریم، دستگاهی که علاوه بر تماس‌ها، ایمیل‌ها، شرح ماجراهایمان و...، بخش بزرگی از «خودِ بُرونی‌شدۀ» ما را در بر می‌گیرد.

همین حالا هم می‌توانیم مشاهده کنیم که چگونه همراه با رسوخ ارتباطات شبکه‌ای به فضاهایی همچون میز غذاخوری، تختخواب‌ دونفره و دفترکارِ پیش‌تر سلسله‌مراتبیْ، «خود» چندپاره می‌شود و در چندین و چند کانال جریان می‌یابد.

بزرگ‌ترین معمای جامعۀ پساشغلی این است که وقتی نتوان «خود» را بر اساس هویت سازمانی، مجموعۀ مهارت‌ها یا ارشدیت تعریف کرد چه بر سر «خود» می‌آید. باید نشست و دید.

 

ترجمۀ: علیرضا خزایی

مرجع: Guardian

پی‌نوشت‌‌ها:
• این مطلب را پل میسن نوشته است و در تاریخ 17 فوریه 2016 با عنوان «Automation may mean a post-work society but we shouldn't be afraid» در وب‌سایت گاردین منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ 15 دی 1395 این مطلب را با عنوان «آخرین شغلِ روی زمین» ترجمه و منتشر کرده است.
[1]

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان