ماهان شبکه ایرانیان

بررسی شخصیت سیاسی حضرت فاطمه زهرا (س)

در تاریخ اسلام همیشه حقایقی روی داده و می دهد که تلاش زیادی از طرف دشمنانمی شود تا آن حقایق کتمان گردد و یا توسط بازیگران سیاسی و دشمنان بر آن سرپوش گذاشته شود یا طوری جلوه دهند که مردم نتوانند از آن دفاع کنند یا قدرت تشخیص نداشته باشند، ولی تاریخ، بزرگترین قاضی و گویاترین زبان برای بیان حقایق است و جالب است که در بعضی از این موارد سالها و قرنهاست ...

مقدمه

در تاریخ اسلام همیشه حقایقی روی داده و می دهد که تلاش زیادی از طرف دشمنانمی شود تا آن حقایق کتمان گردد و یا توسط بازیگران سیاسی و دشمنان بر آن سرپوش گذاشته شود یا طوری جلوه دهند که مردم نتوانند از آن دفاع کنند یا قدرت تشخیص نداشته باشند، ولی تاریخ، بزرگترین قاضی و گویاترین زبان برای بیان حقایق است و جالب است که در بعضی از این موارد سالها و قرنهاست برخی که هنوز ادعای پیروی از گروه گمراهان را دارند درصدد توجیه و یا کتمان آن حقایق هستند، ولی دیگر این ترفندها جایی ندارد، زیرا انسانهای آزادیخواه همیشه سخن حقّ و کلام آزادی را گفته اند، گرچه در زمانی این فریادها کمرنگ شده ولی هیچ گاه خاموش نگردیده است.

یکی از این حقایق تلخ که تاریخ با آن رقم خورده و پرتو آن تأثیر بسیاری بر سرنوشت اسلام و مسلمانان داشت، اختلاف بر سر جانشینی پیامبر (ص) بود در حالیکه حقّ علی  (ع) و جانشینی ایشان پس از رسول خدا (ص)  «أظهر من الشّمس» بوده که در این راه همسر فداکار مولای متقیان (ع) ، فداکاری های بسیاری را دردفاع از حریم الهی و نبوت از خود نشان داد که شاید بتواند خلافت را به جایگاه اصلی خود بازگرداند و دراین راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد و سرانجام در این راه جان خویش را فدا نمود.

بیان مسأله

به طور قطع در تاریخ بشری و تا قبل از ظهور اسلام، کسی را سراغ نداریم که تمامی افکار اعمالش مورد تأیید و حمایت پروردگار جهان قرار گرفته باشد. خداوند پیامبر اکرم (ص) را به دلیل اخلاق نیکو بارها ستوده است آنجا که می فرماید:  «و إنّک لعلی خلق عظیم» (القلم4) نیز خداوند سبحان حضرت زهرا (س) را به دلیل صفات متعدد و عدیده ستوده است. مجموعه خصوصیات حضرت زهرا (س) از ایشان انسانی والا و فوق العاده ساخته است که هیچ بانوی دیگری قبل از اسلام و بعد از اسلام به پای ایشان نرسیده و نخواهد رسید. بررسی زندگی سیاسی حضرت زهرا (س) از ارتحال پیامبر (ص) دفاع از ولای امیر مؤمنان (ع) از فرازهای ماندگار زندگی حضرت زهرا  (س) است. زهرای مرضیه در برابر کوتادگران که عوام فریبانه بر مسند پیامبر (ص) تکیه زدند و منافقانه از تعیین نکردن جانشین توسط پیامبر (ص) سخن گفتند ومزوّرانه از ارث نگذاشتن پیامبر (ص) سخن به میان آوردند، سرسختانه ایستادند و از حریم ولایت پاسداری کردند و در این راه سلامتی و جان خود را فدای امام عارفان کردند و این درسی بسیار شگفت و فوق العاده و بسیار مهمّ است. در این مقاله سعی کردیم شخصیت سیاسی فاطمه زهرا (س) در روایات شیعی و سنی را مورد بررسی قرار دهیم تا نقش این بانوی بزرگوار را در آن دوران بهتر درک نمائیم.

سقیفه به روایت بخاری

بنابه روایت بخاری، عمر داستان سقیفه را چنین بیان کرد: بعد از رحلت پیامبر (ص) انصار در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند من (عمر) هم به ابوبکر پیشنهاد کردم که ما هم به آنها بپیوندیم او هم موافقت کرد و به سقیفه رفتیم. علی (ع) و زبیر و همراهان با ما نبودند. طایفه انصار سعد بن عباده را که مریض بود به آنجا آورده بودند. سخنران بعد از حمد و سپاس خدا گفت ما یاران خدائیم و نیروی رزمنده و به هم فشرده اسلام، امّا شما گروه مهاجران، مردمی به شماره ای اندک هستید... بعد از سخنان او، ابوبکر از جای برخاست و به سخن پرداخت و گفت: ای گروه انصار آنچه را از خوبی و امتیازات خود برشمردید، بی گمان اهل و برازنده آن هستید. اما خلافت و فرمانروایی، تنها درخور قبیله قریش است. زیراکه آنها از لحاظ شرافت و حسب و نسب مشهورند و در میان قبایل عرب ممتاز و من (عمر)، ابوبکر و ابو عبیده را به آنها برای خلافت پیشنهاد دادم تا با او بیعت کنند. در این هنگام یکی از انصار برخاست و گفت من در میان شما گروه انصار به منزله آن چوبی هستم که پشت شتران را با آن می خارانند و درختی که به زیر سایه اش پناه می برند حالا که چنین است شما برای خود فرمانروایی و ما هم برای خود زمام داری انتخاب می کنیم. درپی این سخن چنددستگی ایجاد شد و من از این موقعیت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم که دستت را درازکن تا با تو بیعت کنم. و من با او بیعت کردم پس از اینکه از کار بیعت با ابوبکر فراغت یافتم، به سوی سعد بن عباده هجوم بردیم... بعد از همه این حرفها، اگر کسی، بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردی به خلافت بیعت کند، نه از او پیروی کنید و نه از بیعت گیرنده، که هردو مستحق کشته شدنند.  (بخاری، 120/4-119؛ ابن هشام، 338/4-336؛ متقی هندی، 139/3) و طبق این روایت و داستان ابوبکر و عمر امر مهمّ خلافت بعد از پیامبر (ص) را با حیله و نیرنگ به دست گرفتند و راویان شیعی و سنی نیز این امر را تأئید می کنند و بیان می کنند که آنها از این به بعد چه ستم هایی در حقّ اهل بیت (ع) روا داشته اند.

مدافع رسالت

در منابع اهل سنت موارد زیادی یافت می شوند که حضرت فاطمه (س) در اشکال گوناگون از رسالت دفاع کرده است. در اینجا به عنوان نمونه یکی از آنها را ذکر می کنیم. ابن مسعود نقل می کند: رسول خدا  (ص) مقابل خانه خدا به نماز مشغول بود و ابو جهل و یارانش در کناری نشسته بودند،

این در حالی بود که روز قبل شتری نحر شده بود. ابو جهل گفت: چه کسی از شما حاضر است بچه دان شتر را بردارد، تا آن گاه که محمد به سجده رفت، آن را روی کتف هایش قرار دهد؟ شقی ترین آن جماعت برخاست و بچه دان را برداشت، هنگامی که رسول خدا (ص) به سجده رفت، در میان کتف هایش گذارد. آن جماعت با خنده و تمسخر می نگریستند و من ایستاده و شاهد بودم، اگر قدرت داشتم آن را از پشت رسول خدا (ص) برمی داشتم. رسول خدا (ص) هم چنان در سجده ماند، تا آن که، کسی فاطمه  (س) را از جریان آگاه کرد، او درحالی که دختری خردسال بود آمد و بچه دان را به کناری انداخت. آن گاه روی سوی آن جماعت کرد و آنان را شماتت نمود.  (بخاری، 57/5)

یورش دشمنان به خانه حضرت علی  (ع)

بعد از رحلت پیامبر (ص) و کفن و حنوط کردنش، حضرت علی (ع) به خانه مراجعت کرد و طبق وصیت پیامبر (ص) به جمع آوری و تنظیم آیات قرآن پرداخت. این امور او را از مسایل دیگر بازداشت و جریان سقیفه توسط دشمنان صورت گرفت و وقتی حضرت علی (ع) خوار کردن مردم و ترک یاری او را و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیم شان نسبت به او را دید، خانه نشینی اختیار کرد. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعی داری که سراغ علی (ع) بفرستی تا بیعت کند؛ چراکه کسی جز او باقی نمانده مگر آن که بیعت کرده اند.

ابوبکر نرم خوتر و سازشکارتر، زرنگ تر و دوراندیش و عمر تندخوتر و غلیظ تر و خشن تر بود. ابوبکر گفت: چه کسی را سراغ او بفرستم! عمر گفت قنفذ را می فرستیم. او مردی تندخو، خشن و قنفذ به همراه عده ای رفت. امّا اجازه ورود به خانه حضرت را نداشتند برگشتند. سؤال کردند عمر گفت بروید اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید، آنها آمدند و اجازه خواستند، حضرت زهرا (س) فرمود: به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید. همراهان او برگشتند امّا قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان به ابوبکر و عمر گفتند: فاطمه (س) چنین گفت و ما از این که بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم. عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است سپس به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانش  (ع) قرار دادند. سپس عمر ندا کرد به طوری که علی و فاطمه (س) بشنوند و گفت: به خدا قسم ای علی! باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر (ص) بیعت کنی وگرنه خانه تان را با خودتان به آتش می کشم. حضرت فاطمه (س) پشت در بود. هنوز جامه عزا (از رحلت پیامبر) بر تنش بود و از فراق پیامبر (ص) سخت نحیف و ناتوان شده بود. حضرت زهرا (س) فرمود:  «ای عمر! ما را به تو چه کار است؟ عمر گفت:  «در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می کشیم».

حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود:  «ای عمر! از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد شوی؟!» عمر از تصمیم خود منصرف نشد، سپس آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید. آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام حضرت فاطمه زهرا (س) با عمر روبرو شد و فریاد زد:  «یا أبتاه! یا رسول اللّه» ای پدر جان! ای رسول خدا! عمر شمشیر خود را همراه با نیام آن به پهلوی حضرت فاطمه زهرا (س) زد. فاطمه زهرا (س) شیون کشید. عمر این بار تازیانه اش را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد. حضرت فاطمه (س) صدا زد:  «یا رسول اللّه! ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بدرفتاری کردند!!» در این هنگام، حضرت علی  (ع) با شتاب آمد، گریبان عمر را گرفت و کشید و او را بر زمین افکند، به طوری که بینی و گردن عمر مجروح گردید، حضرت تصمیم گرفت او را به قتل برساند، ولی به یاد وصیّت و سفارش رسول خدا (ص) افتاد که او را به صبر و تحمّل امر کرده بود. فرمود: ای پسر صحّاک! به خداوندی که محمد (ص) را به مقام نبوت گرامی داشت، اگر وصیت پیامبر (ص) نبود، البته می دانستی که بدون اجازه، قدرت بر وارد شدن به خانه مرا نداشتی.» عمر فریاد می زد و کمک می طلبید. جمعی به یاری او شتافتند و وارد خانه حضرت علی (ع) شدند و حضرت را کشان کشان به سوی مسجد برای بیعت بردند. در این هنگام حضرت فاطمه زهرا (س) کنار در خانه بود، قنفذ نیز با تازیانه آنحضرت را مضروب کرد، هنگامی که حضرت فاطمه زهرا (س) از دنیا رفت، آثار آن تازیانه مانند بازوبند بر بازوی آن بانوی بزرگ نمایان بود. سپس همین قنفذ، در خانه را چنان فشار داد و گشود و در را به پهلوی حضرت فاطمه زهرا (س) زد که برخی از دنده های پهلوی او شکست و جنینی که در رحم داشت، فرو افتاد. از آن پس، حضرت فاطمه همچنان در بستر می بود تا اینکه به شهادت رسید.  (سلیم بن قیس، 230-225 )

بیشتر علمای اهل سنت این مرحله از تاریخ را مسکوت گذاشته و مسأله را در حدّ تهدید به احراق به پایان برده اند و تهدید به احراق و حتی تأکید آن به سوگند را، به انگیزه وحدت مسلمین و بیعت با خلیفه، امری ناچیز می دانند و آن را عیبی برای خلافت به حساب نمی آورند، ولی با این همه بعضی از علما و دانشمندان اهل سنت به این مرحله نیز تصریح کرده اند و از بعضی دیگر به طور ضمنی این قضیه فهمیده می شود.  (حسینی، 58 -57) ولی علت اینکه حادثه یورش به خانه حضرت فاطمه (س) در کتب اهل سنت انعکاس نیافته و حتی در بعضی از کتب تاریخی مرحله اول هم ذکر نشده به دو دلیل زیر است:

الف-یکی از چیزهایی که اکثر دانشمندان اهل سنت، مخصوصا متقدمین آنها در مورد صحابه پیامبر (ص) معتقدند، مسأله عدالت صحابه و اجتهاد آنهاست. آنها همه اصحاب پیامبر (ص) را عادل و مجتهد می دانند. آنان حتی افرای چون عمرو عاص، معاویه  بن ابی سفیان، خالد بن ولید... و همه صحابه را چه آنهایی که درکنار علی بن ابی طالب (ع) بودند و چه آنهایی که با او جنگیدند و چه آنهایی که عزلت گزیدند و... همه و همه را عادل و مجتهد می دانند. براساس این طرز تفکر، بسیاری از نویسندگان اهل سنت از ذکر حوادثی که عدالت صحابه را زیر سؤال می برد، خودداری می کنند.

ب- عامل دیگر این امر، خلع سلاح نمودن شیعه است. آنها دیدند نقل این حوادث موجب می شود که شیعیان، از این امر به عنوان حربه ای برنده، بر حقّانیت مسلک و مرام خویش و ابطال مرام اهل سنت استفاده می کنند، ازاین رو، برای خلع سلاح شیعه از نقل آن خودداری می کنند. گاهی نیز برخی از حقایق در کتاب اهل سنت  (در چاپ های نخستین) آمده، اما متأسفانه در چاپ های بعدی آثار پیشینیان دست به تحریفاتی زده اند.  (همان، 71-70)

فدک

فدک نام دهکده ای است در حوالی شرقی خیبر که فاصله آن تا خیبر کمتر از هشت فرسخو تا مدینه بیست و چند فرسخ است. آورده اند چون «فدک بن حام» اولین کسی بود که در این سرزمین ساکن شد، این ناحیه به اسم او نامیده شد، فدک در زمان رسول خدا (ص) آباد و دارای چشمه ای پرآب و نخلستان و مزرعه و قلعه ای با نام «شمروخ» بود و نیز یکی از منزلگاه های مسافران شام به مدینه به شمار می آمد این نیز موجب رونق اقتصادی آن شده بود.  (فاطمی، 355؛ یعقوبی، 255/1)

پیشگویی خداوند و پیامبر (ص) از غصب فدک:

اهمّیّت و عظمت ماجرای غصب فدک را از آنجامی توان فهمید که در پیشگویی های غیبی که از پیامبر (ص) بدست ما رسیده درباره آن خبر داده شده است. در اینجا به سه مورد اشاره می شود:

الف- از اخباری که خداوند در شب معراج به پیامبر (ص) خبر داد این بود: دختر تو مورد ظلم قرار می گیرد واز حقّ خود محروم می شود و همان حقی که تو برای او قرار می دهی مورد ظلم قرار می گیرند... و او هیچ مدافعی برای خویش پیدا نمی کند.  (قمی، 98)

ب- پیامبر (ص) فرمود:  «من هرگاه فاطمه (س) را می بینم بیاد می آورم آنچه بعد از من با او رفتار خواهند کرد. گویا او را می بینم که خواری وارد خانه اش گشته و حرمت او شکسته شده و حقّ او غصب شده و ارث او را نمی دهند... او در آن هنگام می گوید:  «پروردگارا من از زندگی سیرم و از اینان خسته شدم. مرا به پدرم ملحق فرما. خداوند او را به من ملحق می نماید و اول کسی از اهل بیتم خواهد بود که به من ملحق می شود. فاطمه (س) نزد من می آید در حالی که محزون و مصیبت کشیده و غمگین است. حقش غصب شده و خود شهید شده است. در آن هنگام من خواهم گفت: خدایا هرکس بر او ظلم کرده لعنت کن و هرکس حقّ او راغصب کرده عذاب فرما و هرکس ذلّت بر او وارد کرده ذلیل کن و هر کس به پهلوی او زده تا فرزند خود راسقط نموده در آتش دائمی قرار ده» ملائکه هم آمین می گویند.  (همان، 31)

ج- پیامبر (ص) فرمود: ملعون است کسی که بعد از من به دخترم فاطمه (س) ظلم کند و حقّ او را غصب نماید و او را به شهادت برساند.  (مجلسی 346/29)

د- هنگامی که رحلت پیامبر  (ص) رسید آن حضرت گریه کرد بطوری که اشک محاسن حضرت را تر کرد. پرسیدند: یا رسول اللّه، برای چه گریه می کنید؟ فرمود:  «برای فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آن رفتار می کنند. گویا فاطمه (س) را می بینم که بعد از من به او ظلم شده و او صدا می زند: ای پدر"به فریادم برس"ولی احدی از امّتم به او کمک نمی کند.  (همان، 151/43)

ه‍- پیامبر (ص) فرمود:  «دخترم، تمام بدبختی بر کسی که، به تو ظلم کند و خوشبختی عظیم بر کسی که، تو را یاری کند. »  (همان، 227)

چرا فدک را غصب کردند؟ فدک قریه ای پوشیده از نخلستان های آباد در اطراف مدینه بود که پیامبر (ص) از خالصه خویش به حضرت زهرا (س) بخشید.  (اربلی، 36/2-35؛ قمی، 424؛ محلاتی، 307) غاصبان که می دانستند حضرت فاطمه  (س) و امیر مؤمنان علی (ع) از درآمد فدک به مستمندان مدینه کمک می کنند.  (فاطمی، 73-72؛ محلاتی، 307 ) برای تضعیف محبوبیت اهل بیت (ع) در میان اقشار محروم جامعه و پراکنده ساختن دوستداران آنان تصمیم گرفتند فدک را از حضرت زهرا (س) بگیرند تا اهل بیت (ع) فاقد نیروی اقتصادی باشند. بدین جهت افرادی را فرستادند تا کارگزار و وکیل حضرت زهرا (س) را از فدک اخراج کرده و فدک را ضبط کنند.  (مجلسی، 102/8-101؛ علامه مقّرم، 74؛ محلاتی، 308 و 109) اهل تسنن نیز اعتراف نموده اند که پیامبر  (ص) در زمان حیات خویش فدک را به فاطمه زهرا (س) عطا فرمودند و در شأن نزول آیه ی «فآت ذا القربی حقّه، (الروم،38) از ابن عباس و ابن سعید خدری روایاتی را به این مضمون نقل می کنند هنگامی که این آیه «به خویشاوندت حقش را بده» نازل شد، رسول خدا  (ص) فدک را به فاطمه (س) بخشید.  (عیاشی، 287/2؛ طوسی، 253/8؛ طبرسی، 14/3؛ آلوسی، 58/5؛ رازی، 257 /1؛ خوارزمی، 70 /1) از نظر تاریخی نیز هیچ تردیدی دراین موضوع نیست که حضرت زهرا  (س) از همان زمان حیات پیامبر (ص) فدک را در تصرف خود داشته است. هنگامی که ابوبکر حکومت را قبضه کرد و بر اریکه خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدک رامصادره کند و دستور داد کارکنان فاطمه (س) را از فدک بیرون کردند و عمّالی از طرف خود به جای آنان نصب کرد.  (قمی، 108؛ عروسی حویزی، 154/3) در اینجا حضرت علی (ع) و فاطمه (س) یکی از این چند کار رامی توانستند انجام دهند:

1- دست به اقدام حادی بزنند و رسما برخلاف حکومت ابوبکر قیام کنند و ملت را علیه او تحریک کند.

2- می گویند حالا که کار از کار گذشته، برای حفظ منافع شخصی و موقعیت آینده شان با ابوبکر بیعت کنند. در این صورت هم منافع شخصی شان محفوظ می ماند و هم مورد احترام دستگاه قرار می گرفتند. امّا هیچ یک از این دو امر برایشان امکان نداشت. زیرا اگر علنا وارد مبارزه می شدند اقدامشان به ضرر اسلام تمام می شد و دشمنان اسلام که در کمین بودند از موقعیت استفاده می کردند و ممکن بود اسلام جوان را به طور همیشگی ریشه کن سازند. بدین علت منافع عالیه اسلام را ترجیح داند و از اقدام حاد صرف نظر نمودند. اقدام دوم هم صلاح ندانستند. زیرا اگر ابتدا با ابوبکر بیعت می کرد «حضرت علی (ع)» بدین وسیله اعمال مردم و ابوبکر تأیید می شود و موضوع امامت و خلافت پیغمبر  (ص) برای همیشه از مسیر حقیقی خودش منحرف خواهد ماند و تمام زحمات و فداکاری های پیغمبر (ص) و خودش یکسره از بین خواهد رفت. علاوه براین هر عملی که ابوبکر و عمر انجام دهند به حساب پیغمبر (ص) و دین گذاشته خواهد شد، با اینکه آنان معصوم نیستند و صدور اعمال خلاف شرع از آنان بعید نیست.

3- بعد از اینکه روش اول و دوم را صلاح نمی دانستند روش معتدلی را انتخاب کردند و حضرت علی (ع) وحضرت فاطمه (س) تصمیم گرفتند مبارزه دامنه دار و عاقلانه ای را مشروع کنند که اسلام را از خطر انهدام و دگرگونی نجات دهند ولو نتیجه اش در آینده بسیار دیر آشکار گردد. اختصاص فدک به رسول اللّه (ص)  از آنجا که فدک بدون جنگ در اختیار رسول خدا (ص) قرار گرفت، به حکم قرآن به حضرت محمد (ص) اختصاص یافت و مسلمانان از آن سهمی نداشتند.  «و ما أفاء اللّه علی رسوله منهم فما أو جفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکنّ اللّه یسلّط رسله علی ممن یشاء و اللّه علی کلّ شیء قدیر، ما أفاء اللّه علی رسوله من أهل القری فللّه و للرّسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السّبیل» (الحشر7/-6) مضمون آیه شریفه این است، اگر کفار، بدون جنگ چیزی را برای صلح و تسلیم شدن و غیر آن دادند، مانند سایر غنایم جنگی نیست که یک پنجم آن خمس و چهار پنجم آن میان مجاهدان تقسیم شود، بلکه آنان سهمی ندارند و همه آن در اختیار پیامبر (ص) قرار می گیرد «و ما أفاء اللّه» یعنی «چیزی که خدا برگرداند» و شاید مقصود این باشد که مالک اصلی املاک، خدا است و در این موارد آنرا از ملک کفار به خود برمی گرداند. آیه دیگری که فدک و امثال آن را مختص رسول خدا (ص) می داند آیه انفال است:  «یسئلونک عن الأنفال قل الأنفال للّه والرّسول » (الانفال 1/) ،  «از تو از انفال می پرسند، بگو انفال از آن خدا و رسول است. » یکی از مصادیق انفال، اموالی است که بدون جنگ، از کفار به دست مسلمانان افتد همچنین یک پنجم غنایمی که با جنگ از کفار گرفته می شود مختص پیامبر (ص) است و ایشان چهار پنجم باقی مانده را میان مجاهدان تقسیم می کند.  «و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ للّه خمسه و للرّسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السّبیل» (الانفال /41 ) ،  «بدانید آنچه غنیمت گرفتید پس یک پنجم آن را از آن خدا و رسول و خویشان او امامان معصوم وفاطمه زهرا (س) و ایتام و فقرا و درماندگان در غربت از سادات است. » البته غنیمت جنگی، یکی از مصادیق غنایم است، نه اینکه غنایم منحصر به آن باشد. بنابراین، پس از پایان غزوه خیبر و نیز تسلیم شدن اهالی فدک، رسول خدا (ص) علاوه بر یک پنجم خیبر و درآمد آن فدک را نیز در مقام «فیء» و انفال در اختیارداشت. همچنین روشن شد که قرآن، میان «غنیمت جنگی» و «فیء» و «انفال» فرق گذاشته است؛ به این معنا که از غنایم جنگی، یک پنجم، و از «فیء و انفال» تمام آن را از آن خدا و رسول و... دانسته است. البته آیه غنیمت، علاوه بر غنایم جنگی، سایر درآمدها را هم شامل می شود و آیه انفال نیز علاوه بر چیزهایی که بدون جنگ خونریزی از کفار گرفته می شود نمونه های دیگری مانند اراضی موات را دربرمی گیرد و مقصود از  «فیء» نیز همان چیزهایی است که بدون قتال از کفار گرفته می شود.

پس طبق آیات و شواهد مورد نظر چون فدک بدون جنگ و قتال گرفته شده، مشمول آیه «فیء» و آیه  «انفال » است و تمام آن متعلق به پیامبر (ص) و امام و... می باشد و خیبر چون با جنگ و درگیری گرفته شده مشمول آیه غنیمت است یعنی چهار پنجم آن متعلق به مسلمانان و یک پنجم آن متعلق به پیامبر (ص) و... می باشد.  (فاطمی، 357-356) پس از اینکه فدک توسط ابوبکر غصب شد حضرت فاطمه (س) بعد دیگری ازمبارزات خود را آغاز کرد و با مراجعه به ابوبکر به شدت به عمل او اعتراض کرده ارث خود و فدک را مطالبه نمود، اما ابوبکر به همدستی عمر با نقل حدیثی که پیامبران ارث نمی گذارند حضرت فاطمه (س) را از هرگونه ارثی محروم نمود و گفت من خودم از پیامبر (ص) شنیده ام که فرمود:  «ما پیامبران از خود ارث نمی گذاریم و هرچه از ما باقی بماند متعلق به مسلمین است و صدقه است (اربلی، 37/2-33؛ مجلسی، 104/8-101 ) و عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر نیز شهادت دادند که پیغمبر (ص) این حدیث را فرموده است!! (همان، 101) حضرت فاطمه (س) فرمود: خدای متعال در قرآن می فرماید:  « «و ورث سلیمان داود» (النمل16 /) ، مگر سلیمان از داود ارث نبرد و کلام زکریا را نقل می فرماید که گفت:  «فهب لی من لدنک ولیّا، یرثنی و یرث من آل یعقوب» (مریم6/-5) ، زکریا دعا کرد که خداوند به او فرزندی عطا کند که وارث او و وارث آل یعقوب باشد و نیز فرمود: خداوند در قرآن فرموده است«یوصیکم اللّه فی أولادکم للذّکر مثل حظّ الأنثیین» (النساء11/) ،  «خداوند در مورد میراث فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم پسر دو برابر دختر است. » حضرت زهرا (س) با این استدلال جعلی بودن حدیث ابوبکر را اثبات فرمود. زیرا فرموده پیامبر (ص) نمی تواند بر خلاف نصّ قرآن باشد. امّا ابوبکر به هیچ وجه زیر بار نرفت، حضرت فاطمه (س) فرمود: آیا می خواهی ملکی را که پدرم به من بخشیده است از من بگیری؟! ابوبکر با اینکه می دانست فاطمه  (س) راست می گوید امّا از او ادعای شاهد می کرد در حالی که ملک در تصرف فاطمه (س) بوده و از نظر قواعد فقهی و قوانین قضایی اسلام از کسی که ملکی را در تصرف دارد شاهد خواسته نمی شود. بلکه اگر کسی ملک مورد تصرف دیگری را مدّعی شود باید شاهد اقامه کند و بر متصرف اگر منکر ادعای اوست سوگند خوردن لازم می آید، در عین حال حضرت زهرا (س) حضرت علی  (ع) و امّ ایمن را به عنوان شهود خود معرفی کرد.  (اربلی، 38/2؛ طبرسی، 121/1؛ قمی، 108) و امّ ایمن اهل بهشت است؟ ابوبکر پاسخ داد: آری؛ آن گاه امّ ایمن اکنون شهادت می دهم هنگامی که آیه ی «و آت ذاالقربی حقّه» (الاسراء26/) ، نازل شد رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه (س) واگذار نمود و علی (ع) نیز بر این موضوع شهادت داد. امّا ابوبکر گفت این مال پیامبر (ص) نبود که ببخشد بلکه از اموال مسلمین بود.  (طبرسی، 21 /1؛ قمی، 154؛ الجوهری، 104؛ فخر الدین، 214/16) امّا عمر گفت شهادت امّ ایمن را چون زنی غیرعرب است و نمی تواند فصیح سخن بگوید نپذیر، علی هم آتش به تنور خود می برد  «یعنی چون شوهر فاطمه است برای منافع خود شهادت می دهد و طرفداری از فاطمه می کند!!» بعد حضرت علی (ع) پیش ابوبکر رفت و فرمود چرا ملک فدک را که پیامبر  (ص) به فاطمه (س) بخشیده بود ازش گرفتی. گفت: برای ادعایش شاهد بیاورد چون نیاورد پس ادعایش رد شد و او فرمود: ای ابوبکر آیا می خواهی درباره ما برخلاف احکام اسلام قضاوت کنی؟ گفت: نه فرمود: اگر مالی در دست دیگری باشد و من ادعا کنم این مال از آن منست و برای قضاوت نزد تو بیائیم از کدامیک از ما شاهد می طلبی؟ گفت: از تو شاهد می خواهم، زیرا مال در اختیار دیگری است: فرمود: چرا از فاطمه (س) شاهد خواستی با آنکه فدک در تملک و تصرف او بود. ابوبکر جز سکوت چاره دیگری نداشت، ولی عمر گفت: یا علی این حرفها را رها کن که ما قدرت استدلال و احتجاج در برابر تو را نداریم، اگرشاهدی داری، بیاور وگرنه تو و فاطمه (س) حقّی در فدک ندارید!!.  (همان، 112؛ همان، 109)

شگفت آور است که ابوبکر در همان حجره ای که پیامبر (ص) مدفون شد بعنوان آنکه حجره مزبور سهم «عایشه» است و عمر نیز در پایان زندگی از عایشه اجازه خواست که در آن حجره دفن شود!! در حالی که مدّعی بودند پیامبر (ص) از خود ارث نمی گذارند و نیز شگفت آور است که عایشه و حفصه در خلافت عثمان به او مراجعه کردند و ارث خود از اموال پیغمبر (ص) را مطالبه نمودند و عثمان صریحا آنان را طرد کرد وگفت: مگر شما شهادت ندادید که پیامبر از خود ارثی نمی گذارد؟ (قمی، 128)

فدک در تاریخ

شهید صدر (رحمه  اللّه) می فرماید:  «فدک بعد از آنکه وارد تاریخ اسلام شد، در ابتدا ملک رسول خدا  (ص) قرار گرفت، زیرا با تاخت و تاز اسبان و جنگ و قتال به دست نیامده بود. پیامبر (ص) آنرا به دخترش زهرا (س) تقدیم نمود و تا هنگام وفات آن حضرت نزد دخترش بود و هنگامی که ابوبکر حکومت را قبضه کرد و بر اریکه خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدک را مصادره کند و دستور داد کارکنان فاطمه (س) را از فدک بیرون کردند و عمّال از طرف خود به جای آنان نصب کرد.  (قمی، 108؛ عروسی حویزی، 154 /3) و فدک از مصادر مالی عمومی مسلمین و از ثروت های دولت آن روز قرارگرفت. هنگامی که حکومت به دست عمر بن عبد العزیز رسید، او فدک را به ورثه رسول خدا (ص) بازگرداند (صدر، 36 -35 ) . علی  (ع) در دوران خلافت فدک را به اهل بیت (ع) باز نگرداند. امام کاظم (ع) در علت برنگرداندن آن به اهل بیت  (ع)  می فرماید:  «زیرا ما اهل بیت نمی خواهیم که کسی غیر از خدا حقوق از دست رفته ما را باز پس گیرد و حقّ ما را از ظالمان بستاند. ما اولیای مؤمنان، به نفع آنان حکم می کنیم و حقوقشان را از ظالمان باز پس می گیریم ولی برای خود این کار را نمی کنیم. »  (عنوانی، 121)

امّا هنگامی که معاویه، خود را بعنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل کرد، این حقّ پایمال شده را پیش از پیش به بازی گرفت و به حکم هوای نفس خویش آنرا به سه بخش تقسیم کرد: سهمی به مروان حکم، بخشی به عمرو بن عاص و ثلث دیگر را به فرزند خود یزید واگذار نمود. بدین شکل فدک مدتی دست به دست می گشت تا اینکه درحکومت مروان حکم، تمامی آن به اختیار وی درآمد و بعد از وی در دست عمر بن عبد العزیز قرار گرفت. او بارسیدن به خلافت فدک را به فرزندان فاطمه (س) برگرداند.  (ابی الحدید، 278/16) هنگامی که یزید بن عبد الملک به حکومت رسید آن را از اولاد فاطمه (س) بازپس گرفت و در دست بنی مروان بود تا دولت آنان منقرض شد (همان، 216) نوبت به عباسیان که رسید، ابو العباس سفّاح با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدک را به عبد اللّه بن علی بن ابی طالب سپرد. بعد از وی، ابو جعفر منصور، آن را در زمان خلافتش از بنی الحسن بازپس گرفت، اما پس از مدتی مهدی پسر منصور برای چندمین بار به خاندان فاطمیین بازگرداند و دوباره موسی پسرمهدی از دستشان بازستاند.  (همان، 217-216) از این پس، همواره فدک در دست عباسیان بود، تا اینکه نوبت به مأمون رسید. او در سال دویست و ده هجری آنرا به فاطمیان بازگرداند.  (بلاذری، 47-46) اما هنگامی که متوکل عباسی به خلافت رسید فدک را از فاطمیان گرفت و به عبد اللّه بن عمر مازیار بخشید. آن روز فدک یازده نخله داشت که به دست مبارک پیامبر (ص) کاشته شده بود. عبد بن مازیار مردی به نام بشران بن امیه سقفی را به مدینه فرستاد. بشران آن نخل ها را برید و پس از بازگشت فلج شد.  (ابی الحدید، 217/16)

نتیجه گیری

حضرت فاطمه زهرا (س) گرچه نمونه کامل یک زن مسلمان در تمام اوصاف و کمالات اسلامی به ویژه در حجاب و عفاف بود، ولی مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز در مواقع حساس نادیده نمی گرفت. مخصوصا در دفاع از ولایت امیر المؤمنین  (ع) و به یغما رفتن فدک، با خلیفه غاصب وقت و دار و دسته اش به مبارزه پرداخت و در مجامع عمومی به مناظره نشست، ولی در عین حال هرگز از پرده حجاب کامل و عفاف لازم بیرون نرفت. بنابراین آن حضرت حتی در میدان مبارزه نیز بسیار مقید به حجاب کامل وحیاتی اجتماعی و اخلاقی بود و به پیروانش درسها داد که زنان در عین اجتماعی بودن حجاب و عفاف خودرا حفظ کنند و اینکه فاطمه زهرا (س) به دنیا اعلام می کند، علی و شیعیانش، سخنی جز سخن خدا ندارند و هیچ نیرویی، نمی تواند خطوط ارتباطی آنها را در اجتماع با خدا قطع نموده، مکتب انسان ساز اسلام را تعطیل کند.

خطبه دختر پیامبر (ص) در مسجد و سخنان او با زنان مهاجر و انصار که هر انسان آشنایی با مباحث عرفانی، علمی، ادبی، اجتماعی و سیاسی را به حیرت درمی آورد و او را به جهانی دیگر، آشنا می سازد، همه معانی و جملات و بلکه کلمات آن، از قرآن مجید اقتباس گردیده است. کسی که در دامان پیامبر اکرم (ص) و خانه علی (ع) بزرگ شده گفتاری جز آنچه خدا گفته است، نخواهد گفت. ای کاش بزرگان و علمای عالی مقام، این خطبه شریفه را که در حقیقت، اساس معتقدات شیعه و برنامه پرمحتوای پیروان اهل بیت (ع) می باشد مطرح نموده و آیاتی که زهرای بزرگوار (س) به آنها تکیه نموده و ملاک سخنان اوست ذکر کرده تا ارباب تحقیق بدانند که اهل بیت  (ع) آنچه می گوید، از قرآن است و کتاب خدا هم، مؤید و نگهبان مقام شامخ آنهاست.

فهرست منابع و مآخذ

قرآن کریم

نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتی.

1-آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، به تحقیق علی عبد الباری عطیه، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق.

2-ابن هشام، عبد الملک، سیره ابن هشام، انتشارات کتابخانه تجاری کبری، قاهره، بی تا.

3-ابی الحدید، عز الدین ابو حامد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد ابو الفضل ابراهیم، کتابخانه آیه  اللّه مرعشی نجفی، قم، 1377 ش.

4-اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه  الائمه، مکتبه  بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق.

5-الجوهری، ابوبکر احمد بن عبد العزیز، السقیفه و فدک، جمع و تحقیق: محمد هادی امینی، مکتبه  نینوی، تهران، 1401 ق.

6-القمی، شیخ عباس، بیت الاحزان، دار التعارف المطبوعات، بیروت، 1419 ق.

7-الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دارصار، بیروت، 1419 ق.

8-بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری به شرح الکرمانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1401 ق.

9-بلاذری، فتوح البلدان، مؤسسه المعارف، بیروت، 1978 م.

10-حسینی، سیّد ابو الحسن، در خانه حضرت فاطمه چه گذشت، مؤسسه انوار المهدی، قم، 1375 ش.

11-خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، دار انوار الهدی، قم، 1418 ق.

12-رازی، عبد الرحمن، کتاب الجرح و التعدیل، دار الکتب العلمیه، بیروت، بی تا.

13-سلیم بن قیس، هلانی، اسرار آل محمد (سلیم بن قیس) ، مترجم: انصاری زنجانی، نشر الهادی، قم، 1375 ش.

14-صدر، سید محمد باقر، فدک در تاریخ، مترجم: محمود عابدی، انتشارات روزبه، تهران، 1360 ش.

15-طبرسی، شیخ ابو منصور، الاحتجاج، انتشارات اسوه، قم، 1413 ق.

16-طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، دار الحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

17-عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، به تصحیح و تعلیق هاشم رسولی محلاتی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، بی جا، 1382 ق.

18-عیاشی، محمّد بن عباس، تفسیر العیاشی، به تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، چاپخانه علمیه تهران، تهران، 1380 ق.

19-علامه مقّرم، وفاه  الصدیقه  الزهرا، مطبعه  الحیدریه ، نجف، 1370 ق.

20 -فاطمی، سیّد حسن، دانشنامه امام علی (ع) ، بی نا، بی جا، بی تا.

21-قمی، محمد بن علی بن بابویه، الامالی، منشورات الاعلمی، بیروت، 1400 ق.

22-متقی هندی، حسام الدین، کنز العمال من سنن اقوال، تصحیح: شیخ بکری حیانی، مؤسسه الرساله، بیروت، 1405 ق.

23-مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403 ق.

24-محلاتی، شیخ ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان