گفتگو با دکتر محسن کمالیان
با توجه به اهمیتی که شهید صدر و امام صدر برای مرجعیت شیعه قائل بودند، چه شد که آنها پس از در گذشت مرحوم آیت الله العظمی حکیم، مرحوم آیت الله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول معرفی کردند؟ آیا آنها واقعا آقای خویی را اعلم می دانستند؟
تا آنجایی که من فهمیدم، از نظر شهید صدر و امام صدر، علمیت و اعلمیت، به هیچ وجه تنها شرط مرجعیت نبود. از نظر آن دو، مجموعه ای از شرایط می بایست در شخص مرجع جمع شود که یکی از مهم ترین آنها مقبولیت است. چه مرجعیتی که اعلم باشد، اما مقبولیت کافی نداشته باشد، تشتت، پراکندگی و ضعف حوزه های علمیه و عالم تشیع را موجب خواهد شد، از آن طرف مرجعیت مطلق، اقتداری شبیه زمان آیات عظام میرزای شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی و بروجردی در پی خواهد داشت. اجازه دهید خاطره تلخی را که یکی از دردهای امام صدر بود برایتان نقل کنم تا مطالب بیشتری روشن شود. در یکی از سفرهایی که مرحوم آیت الله حکیم به خارج از عراق داشتند، هواپیمای حامل ایشان از آسمان کشوری عبور می کرد، رئیس آن کشور نسبت به وی ادای احترام و برای وی پیام خوشامد ارسال می کرد. طبیعتا امام صدر نیز مایل بودند که وقتی رهبر عالم تشیع از آسمان کشوری عبور می کند، به همان شکل مورد احترام و تکریم قرار گیرد، زیرا عزت و اقتدار مرجع شیعیان، عزت و اقتدار کل شیعه، تشیع و مکتب اهل بیت (ع) است. اما شارل حلو، رئیس جمهوری وقت لبنان که اتفاقا به امام صدر بسیار علاقه داشت، پیامی نفرستاد. امام صدر در اولین دیداری که پس از این قضیه با وی داشتند، صمیمانه گله کردند که چرا آن حرمتی را که برای رهبر کاتولیکها قائل هستند، برای مرجع شیعیان قائل نشدند؟ پاسخ شارل حلو آن بود که من نمی دانستم آقای حکیم مرجع مطلق شیعیان جهان تنها یک نفر است که همان پاپ است و همه دنیا، جایگاه و مقام او را به رسمیت شناخته اند؛ اما در عالم تشیع، مراجع تقلید متعددی وجود دارند و ما واقعا نمی دانیم که چه کسی مرجعیت اعلا را بر عهده دارد تا او را به رسمیت بشناسم و او را مخاطب قرار دهیم. می خواهم بگویم که امام صدر و همین طور شهید صدر، به همان اندازه که مسئله علمیت و اعلمیت برایشان اهمیت داشت، مسئله مقبولیت و در نتیجه وحدت مرجعیت را نیز مهم می دانستند. هم ایشان و هم شهید صدر مصلحت عالم تشیع را در این می دانستند که مرجعیت واحد داشته باشد؛ نه متعدد. مصلحت آن روز شیعیان عراق و لبنان اجازه نمی داد که به واسطه اختلاف نظر در امر مرجعیت، دچار چند دستگی شوند.
در عراق روز به روز بر قدرت حزب بعث افزوده می شد و در چنین شرایطی، نهاد مرجعیت نباید گرفتار تزلزل و تشتت می شد. در لبنان نیز امام صدر تازه توانسته بودند جامعه شیعیان را از جنوب تا بقاع و شمال آن کشور متحد و منسجم کنند و اصلا به پشتوانه همین اتحاد و انسجام بود که در سال 1348، یک کیان رسمی برای آنان ایجاد و مجلس اعلای اسلامی شیعه را تأسیس کردند.
از طرفی امام صدر مصرانه در پی آن بودند که حرکت المحرومین و مقاومت لبنان در برابر اسرائیل را راه اندازی کنند. اگر در حوادث آن روزگار لبنان دقت کنیم، خواهیم دید که امام صدر در همان گیر و دار حاد شدن بیماری و نهایتا رحلت مرحوم آقای حکیم بود که اعتصاب سراسری و تاریخی سال 1349 لبنان را در اعتراض به
کوتاهی های دولت لبنان در دفاع از جنوب آن کشور در برابر تجاوزات اسرائیل سازماندهی کردند. ایشان تنها زمانی می توانستند برنامه های اصلاحی و جهادی خود را پیش ببرند که مردم در صحنه باشند و تنها زمانی می توانستند مردم را این گونه به صحنه بکشانند که شیعیان لبنان، متحد و یکپارچه باشند. علمای آن روز لبنان همه، بدون استثناء، دانش آموخته حوزه نجف اشرف و شاگرد آیت الله خویی بودند. آنها آقای خوئی را اعلم می دانستند و به همین جهت نیز بلافاصله پس از درگذشت آیت الله حکیم، جمعا یا منفرداً بیانیه دادند و آقای خویی را به عنوان مرجع معرفی کردند. معروف است که حضرات آیات شیخ محمد مهدی شمس الدین و سید محمد حسین فضل الله یکی از معدود بیانیه های مشترک خود را در همان ایام دادند و آقای خویی را به عنوان مرجع معرفی کردند. شخصیت علمی و فقهی حضرت امام در آن زمان هنوز برای مردم کشورهای عربی و نیز علمائی که شاگرداشان نبودند، شناخته شده نبود. می خواهم بگویم امام صدر حتی اگر اعتقادی هم به اعلمیت حضرت امام یا بزرگ دیگری داشتند، مصلحت نمی دانستند که با اجماع علمای وقت لبنان بر مرجعیت آیت الله خویی مخالفت و از این راه آن اتحاد و انسجام مورد نیاز شیعیان لبنان را متزلزل کنند؛ به همین سبب نیز در مصاحبه ای که چند هفته پس از درگذشت آقای حکیم انجام دادند، بدون آنکه واژه، «اعلمیت» را به کار ببرند، اعلان کردند که «مجلس اعلای شیعه پس از مشورت گسترده ای که با علمای لبنان انجام داده است، آیت الله العظمی خویی را به عنوان مرجع اول شیعه و جانشین مرحوم آیت الله العظمی حکیم اختیار کرده است.»
امام موسی صدر ظاهرا در آن مصاحبه از حضرت امام و شهید صدر نیز نام برده بودند؟
بله و اتفاقا یکی از ظرافتهای مصاحبه آن روز امام صدر نیز همین بود. ایشان در ادامه آن مصاحبه، حضرت امام و آیات عظام شریعتمداری و شهید صدر را در یک رده قرار دادند و آنها را به عنوان مراجع درجه دوم معرفی کردند. ایشان با این کار اگر چه آقای خویی را به عنوان مرجع اصلی معرفی کردند، اما با ذکر نام این سه تن، اولا افکار عمومی و دنیا را رسما با جایگاه و شأن بلند حضرت امام و شهید صدر آشنا کردند ؛ ثانیا زمینه های ایجاد گله و اختلاف در محافل حوزوی ایران و لبنان را به حداقل کاهش دادند.
درباره شهید صدر چه نظری داشتند؟
باور من این است که ایشان شهید صدر را از نظر علمیت، بر همه مقدم می دانستند. ایشان نه تنها در سال 1349 که آیت الله حکیم مرحوم شدند ؛ چنین باوری داشتند، که به نظرم از سالها پیش از آن به چنین باوری دست یافته بودند. در ادامه همان بحث دوران طلبگی که ایشان شهید صدر را در قیاس میان آیات عظام داماد و خویی با هم داشتند، خاطره ای از ایشان نقل شده است که همین معنا را بیان می کند. می گویند شهید صدر در تابستان سال 1337 و در آخرین جلسه مباحثه ای که با امام داشتند، در قالب شوخی و مطایبه از ایشان سوال کرده بودند که، «پسر عمو! پس از این چند سال حضور در درس آقای خویی، بالاخره ایشان را اعلم می دانی یا آقای داماد را؟» امام صدر نیز لبخندی زده و پاسخ داده بودند، «پسر عمو! من امروز تو را هم از آقای خویی اعلم می دانم و هم از آقای داماد».
به نظر شما امام موسی صدر چرا درباره شهید صدر به چنین جمعبندی دست یافته بود؟
شما اگر خاطرات آیت الله جوادی آملی از امام صدر را در کتاب «مهر استاد» مطالعه کرده باشید،حتما این مطلب را به یاد دارید که ایشان از همان دوران حضور در درس مرحوم آیت الله داماد در قم، گله مند بودند که چرا طلاب آن روز درباره دمای ثلاث حیض، نفاس و استحاضه که چندان محل ابتلا و نیاز نیست بحث می کنند، اما درباره مسائل مستحدثه و نیازهای روز مردم و جوامع اسلامی چاره اندیشی نمی کنند. توجه عمده امام صدر به مباحث اجتماعی،اقتصادی و حکومتی فقه بود و آن را بیشتر مورد نیاز مردم و جامعه می دانستند. امام صدر اعتقاد داشتند که مذاق فقهی و مبانی فکری، سیاسی و اجتماعی شهید صدر با علمای دیگر تفاوت دارد. ایشان معتقد بودند که مبانی فقهی شهید صدر مبانی جدیدی است که بهتر می تواند جوابگوی نیازهای امروز جامعه اسلامی باشد. ایشان اعتقاد داشتند که شهید صدر جزو معدود فقهایی است که به درستی درک کرده است که عناصر زمان و مکان در فقه چه جایگاهی دارند. ایشان شهید صدر را در تشخیص موضوعات، بسیار باهوش و بر دیگران مقدم می دانستند و اعتقاد داشتند که ایشان با آن مذاق فقهی و مبانی درستی که دارند، بهتر از دیگران قادرند به نیازهای حکومتی دنیای امروز پاسخ گویند.
اشاره داشتید که شهید صدر از موقعیت امام صدر در حمایت از حوزه نجف و شیعیان عراق کمک می گرفته اند. اگر در این باره خاطرات مشخصی دارید، ذکر کنید.
یکی از مهم ترین مواردی که پیش آمد، در جریان فشار دولت بعثی عراق بر مرحوم آیت الله العظمی حکیم در تابستان سال 134 بود. در آن جریان که اتفاقا شهید صدر نیز به لبنان آمده بودند، امام صدر با تحریکات وسیع دیپلماتیک و با نامه ها و تلگرافهایی که برای سران کشورها و سازمان های جهانی فرستادند، دنیای عرب و جهان اسلام را به حوادث نجف متوجه ساختند. شهید صدر در نامه ای که دو هفته پس از ورود خود به لبنان برای آیت الله سید محمد باقر حکیم نوشتند، خاطر نشان ساختند که امام صدر به نام مجلس اعلای اسلامی شیعه برای تمامی پادشاهان و روسای جمهور کشورهای عربی و اسلامی تلگراف فرستاده اند و ضمن تشریح اوضاع اسفبار نجف، مداخله و کمک آنها را خواستار شدند و در همین راستا جوابهای جمال عبدالناصر، ملک فیصل و اریانی رئیس جمهور یمن را تاکنون دریافت کرده اند. آنگونه که بعضی از بزرگان در گفتگوی با ما تصریح کردند، شاید این اولین باری بود که دنیا متوجه شد که در نجف چه می گذرد و اصلا مرجعیت شیعه چه هست و چه موقعیتی دارد. پس از درگذشت مرحوم آیت الله حکیم نیز هرگاه فشار بعثی های عراق بر حوزه علمیه و شیعیان آن کشور اوج می گرفت، شهید صدر می فرستادند تا از طریق تماسهایی که با سران عرب و شخصیتهای جهانی دارند؛ برای کاستن از فشارها اقدام کنند و یا حداقل، حقایق عراق را صراحتاً در رسانه های جمعی دنیا منعکس سازند ؛ چون مطبوعات و رسانه های عراق همه خاموش بودند و اخبار آن کشور به خارج هیچ راهی نداشت. هیچ کس در دنیا نمی دانست که بعثی ها چگونه شدیدترین تعرضها را به مردم، شیعیان و علما روا می دارند. شهید صدر به همین سبب برخی از شاگردان خود را نزد امام صدر می فرستادند تا از طریق ایشان لااقل دنیا و افکار عمومی را مطلع سازند که چه مصائبی در عراق و حوزه های علمیه آن بر شیعیان و علماء وارد می شوند. آن طور که خانم لیلا موسوی، خواهر شهید سید عباس موسوی، دبیر کل فقید حزب الله در سال 1378 برای ما تعریف کردند، در طول دهه پنجاه شمسی، بارها چنین وضعیتی پیش آمد و شهید صدر، آقای سید عباس موسوی را در اوقات مختلف سال به طور مخفیانه راهی لبنان می کردند تا اخبار دستگیری ها و فشارهای بعثی ها بر شیعیان عراق را به امام صدر منتقل کند.
آیا مورد خاصی از این نوع سفرها را به یاد دارید؟
بله ؛ مثلا در یکی از سالها که مردم بنا بر آداب ایام سوگواری با پای پیاده از نجف عازم کربلا بودند، هواپیماها، تانکها و توپ خانه های ارتش بعث به آنان حمله ور شدند و شمار زیادی را به خاک و خون کشیدند و متأسفانه خیلی ها کشته و مجروح شدند. شهید سید عباس موسوی پس از آن حادثه بلافاصله مخفیانه به لبنان رفت و امام صدر را از شرایط سخت عراق مطلع کرد.
دیگر چه خاطراتی از همکاری شهید صدر و امام صدر در کمک به شیعیان عراق دارید؟
این نوع خاطرات زیادند ؛ از جمله حجت الاسلام و المسلمین شیخ ادیب حیدر در گفتگوی سال 1375 خود با ما تعریف کرد که شهید صدر به مناسبتی از امام صدر درخواست کرده بودند تا نزد حافظ اسد رئیس جمهور فقید سوریه که با مردم عراق همدردی زیادی داشت، بروند و وساطت کنند. جریان از این قرار بود که سوریه قصد داشت آب رودخانه فرات را از مسیر اصلی خود منحرف کند. اگر چنین می شد، تأثیر مخربی بر زندگی شیعیان جنوب عراق بر جای می گذاشت. مردم آن منطقه که با مرجعیت شیعه در نجف پیوند نزدیک و تاریخی داشتند، به شهید صدر تظلم کرده بودند. آن شهید نیز از امام صدر خواسته بودند تا برای حل این مشکل اقدام کنند. همین طور هم شد. امام صدر مسئله را بدون سر و صدا حل کرده بودند و بنا بر برخی از دلائل سیاسی و امنیتی، اقدامات خود را هرگز آشکار نساختند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18