ماهان شبکه ایرانیان

بالاترین ثواب در ابتلائات، ثواب درک بلای امام حسین علیه السلام

انسان برای درک حضور حضرت حق راه هایی دارد؛ ریاضات، عبادات، اذکار و.

انسان برای درک حضور حضرت حق راه هایی دارد؛ ریاضات، عبادات، اذکار و... راه هایی هستند که انسان را به خدا نزدیک می کنند اما هیچ یک از آنها نمی توانند مانند بلا نردبان سلوک انسان شوند چراکه گاهی عبادات به جای اینکه انسان را به خدا نزدیک کند در او عجب ایجاد می کنند درحالیکه ابتلائات در او حالت اخباط و انکسار ایجاد می کنند. از سوی دیگر انسان سالک که در راه طلب خدا به عجز رسیده در بسیاری از موارد با ابتلائات به قرب می رسد. گاهی سالک با تحمل بلا تنها خود را می رساند و گاهی تحمل و صبر او در بلا یک امت را می رساند. در بین بلاهایی که برای سلوک و راهبری ما تحمل شده است، مهمترینش بلای عاشورا است. عاشورا مبدا سلوک باطنی و معنوی فرد و جامعه است. امام حسین(ع) در عالم دنیا با شهـادت خود ما را شفاعت می کند ما آرام آرام در وادی عاشورا می رویم، از اشک شروع می شود، با توجه به امام و تجلیات ایشان بصیرت پیدا می کنیم و جبهه تاریخی دشمن را درک می کنیم، در مقابل او موضعگیری می کنیم که از لعن آغاز می شود و تا برائت، صف بندی و قتال ادامه می یابد؛ بعد آرام آرام با امام حسین سیر می کنیم تا به قرب و معیت و مقام شفاعت و دستگیری رسیم که همان شهادت است. ظرفیتی که دستگاه امام حسین ایجاد کرده فقط برای آحاد ما نیست بلکه یک جامعه مومنین و شیعه ایجاد کرده است که با عاشورا سیر می کنند و در این سیر هم خود و هم دیگران را به مقصد و عصر ظهور می رسانند انقلاب ما یکی از تجلیات سیر شیعه با عاشورا است...

راه های رسیدن به خدای متعال

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی سیِّدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین. انسان برای رسیدن به خدای متعال و عبور از حجاب این عالم و حجاب های فراوانی که بین او و خدا است که عمدتا تعلقات خود اوست راه هایی دارد؛ ریاضات، عبادات، اذکار، انجام واجبات، فرائض و ترک محرمات راه هایی هستند که او را از این حجاب ها عبور می دهند. اگر انسان برای خداوند حرامی را بطور جدی ترک کند، خدای متعال حجاب ها را از او بر می دارد. چراکه خدای متعال از انسان دور نیست دوری از طرف ما است؛ خدای متعال به انسان از خودش نزدیک تر است؛ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(ق/16) و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم؛ «أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(انفال/٢٤) خدای متعال بین انسان و قلبش حائل است. «وَ هُوَ مَعَکمْ أَینَ مَا کنْتُمْ»(حدید/4) هر کجا باشید خدا با شما است؛ معیت خدا معنایش این نیست که ما یکی هستیم، خدا هم یکی و کنار هم نشستیم؛ می گویند معیت قیومیت است یعنی همه حقیقت و قوام ما به همراهی خدا با ما است؛ اگر خدای متعال نظرش را از ما بردارد ما نیستیم. تشبیه خیلی نادرستی است شما یک جهانی را در ذهن خود تصویر می کنید العیاذ بالله به خدای متعال تشبیه نشود، همین که توجهتان را برمی دارید جهان ذهنی شما هستی اش را از دست می دهد؛ تشبیه بسیار نادرستی است خدای متعال را نباید به مخلوقات تشبیه کرد ولی در هر صورت همراهی خدا چنین همراهی ای است؛ قوام ما به همراهی او است. اگر او به ما توجه داشته باشد ما هستیم، نداشته باشد نیستیم، او با ما است که هستیم. ولی گاهی ما از خدا دور می شویم. در دعای ابوحمزه ثمالی آمده است: «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیک قَرِیبُ الْمَسافَةِ، وَ أَنَّک لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِک إِلَّا انْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ السَّیئَةُ دُونَک»[1] تو از مخلوقات محجوب نیستی عملشان است که آنها را از تو محجوب می کند. حجاب، عمل و آمال ما است. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی به ما آموخته اند: خدایا تو دور نیستی و حجاب نداری، عمل ما حجاب است و اگر کسی به سوی تو کوچ کند مسافتش نزدیک است. مقصود کوچ و مهاجرت از خود است؛ اگر انسان کوچ کرد، هجرت کرد خدا به او نزدیک است. استاد عزیزی داشتیم خدا رحمتش کند می فرمود: تفاوت مسافر با راحل این است که مسافر از وطنش بیرون می رود ولی تعلقاتش را رها نمی کند، نمی رود که بازنگردد می رود کاری را انجام دهد و دوباره بازمی گردد؛ ولی راحل کوچ نشنین است وطنش پیش رویش است می رود که بازنگردد. «أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَیک قَرِیبُ الْمَسافَةِ» اگر کسی به سوی خدا کوچ کند، از خود و از خانه نفسش بیرون آید تعلقاتش را رها کند و به سمت خدا رود، مسافتش نزدیک است. ما پشت به خورشید حرکت می کنیم اگر به سوی خورشید برگردیم در دل نور خورشید هستیم؛ «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»(نور/٣٥). اما ما معیت و حضور حضرت حق را احساس نمی کنیم و این احساس نکردن برای ما آفتهایی دارد.

ابتلائات نردبان سلوک انسان هستند

برای اینکه انسان به درک و حضور حضرت حق برسد راه هایی وجود دارد؛ انجام واجبات، ترک محرمات، ریاضات، اذکار، شب زنده داری، پا روی نفس گذاشتن و. .. راه های عبور از این وادی است. ولی خدای متعال یک راه میانبری را قرار داده و آن راه بلاء است. ابتلائات و بلاهایی که برای مؤمن پیش می آید نردبان سلوک او هستند انسان با ابتلائات سالک می شود. بیماری ها، سختی ها، رنج ها، غصه ها، از دست دادن عزیزان، جدا شدن از عزیزان بلاهایی هستند که نردبان سلوک ما هستند. البته بعضی گفته اند که شاید هیچ یک از راه ها مثل بلا انسان را در راه خدا قرار نمی دهد چون وقتی انسان ریاضت می کشد خیلی وقت ها بجای اینکه ریاضات انسان را به خدا نزدیک کند در او عجب و غرور ایجاد می کند؛ انسان ریاضت می کشد معجب به ریاضات خود می شود. چهل سال نماز شب می خواند بعد تکیه به نماز شب خود می کند می گوید ما نماز شب خوان هستیم؛ جهاد می کند می گوید من اهل جهاد هستم؛ انفاق می کند می گوید من اهل انفاق هستم؛ عجب آفت عبادات است. در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد فرمودند: «عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ»[2] من را بنده خود کن و با عجب عبادت من را فاسد نکن؛ عبادت من در من عجب ایجاد نکند. عجب یعنی انسان در عبادت خود را می بیند و اصل می داند؛ عبادتی که قرار است او را از خود عبور دهد و خدا را ببیند؛ اگر در عبادت خودش و نفسش را ببیند و به خود تکیه کند، این عبادت او را زمین گیر می کند. در روایات آمده است گاهی اوقات مومنی که اهل نافله شب و اهل تهجد و شب زنده داری است ولی مبتلا به عجب شده، خداوند متعال او را با تازیانه خواب می زند البته نه همیشه یک یا دوبار کسی که همیشه می خوابد این یک بیماری است. فرمود با تازیانه خواب می زند وقتی بیدار می شود احساس می کند که عقب افتاده است، احساس خسارت و خسران می کند؛ فرمود این حالت از حالت عجب او بهتر است. یعنی خدای متعال گاهی با تازیانه خواب انسان را می زند او را محروم می کند که عجبش را اصلاح کند.

بنابراین عجب و خودپسندی یکی از آفات عبادت است. ولی در بلای الهی اینگونه نیست انسانی که مبتلا می شود ابتلائات در او عجب ایجاد نمی کند؛ انسانی که ده بیست سال بیمار باشد معجب به نفس نمی شود بگوید من بیست سال است بیمار هستم؛ بیماری و فقر در انسان انکسار می آورد؛ انسانی که در ابتلائات قرار می گیرد و از جانب خداوند متعال امتحان می شود، بلاها در او حالت اخباط، انکسار و شکستگی ایجاد می کند. حتی وقتی انسان به سن پیری می رسد اینگونه است؛ یکی از نعمت هایی که خدای متعال در پیری قرار داده این است که چرا انسان در این دنیا می ماند پیر می شود و همه توانایی هایش از او گرفته می شود؛ دلیل آن این است که انسان در این انکسار خدا را پیدا کند؛ اگر آن هنگام که جوانی رشید بود غفلت کرد و خدا را پیدا نکرد حال که حالت شکستگی پیدا می شود در عجزش خدا را پیدا کند. این خاصیت بلاء است که انسان را به خدا نزدیک می کند.

خداوند با بلا انسان را از ضعف هایش عبور می دهد

شاید هیچ مرکبی به اندازه بلاء در سلوک انسان موثر نباشد لذا آنهایی که سالک هستند وقتی با همه توان قدم در راه خدا می گذارند به عجز می رسند. خدا رحمت کند استادی داشتیم این تعبیر از ایشان است که در راه سلوک دو عجز برای انسان پیش می آید: یکی عجز از قرب و دیگری عجز از معرفت است. در مناجات خمس عشر امام سجاد علیه السلام آمده است: «سُبْحانَکَ ما اَضْیَقَ الْطُّرُقَ عَلی مَنْ لَمْ تَکُنْ دَلیلَهُ».[3]

خواندن این مناجات ها را در شبانه روز برای همه توصیه می کنم. سه فرصت را حتما برای خود قرار دهید بخصوص از جوانی. فرصتی برای مناجات با خدا که آن را کم نگیرید حتما در زندگیتان وقتی را برای مناجات با خدا اختصاص دهید؛ وقت سحر، بین الطلوعین یا بین نماز فرصتی برای مناجات با خدا بگذارید و از مناجات هایی که از معصومین نقل شده است استفاده کنید؛ مثل مناجات خمس عشر، ابوحمزه ثمالی، کمیل، مکارم الاخلاق، صحیفه و... دیگری وقتی را برای انس با کتاب خدا و خلوت در قرآن اختصاص دهید و سوم فرصتی را برای توسل به معصومین، زیارت امام زمان، عاشورا، زیارت جامعه قرار دهید. توصیه می کنم در شبانه روز این سه وقت را برای خود اختصاص دهید.

در مناجات خمس عشر حضرت دو عجز را بیان فرمودند: «عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ اِدْراک کنْهِ جَمالِک وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصارُ دُونَ النَّظَرِ اِلی سُبُحاتِ وَجْهِک وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَریقاً اِلی مَعْرِفَتِک اِلاَّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِک»[4]یکی عجز معرفت است. انسانی که می خواهد با عقل خود به معرفت خدا برسد به عجز می رسد. عقل ها از درک جمال تو عاجز هستند. چشم های تیزبین از مشاهده جمال تو عاجز هستند. نزدیک بین هستند نمی توانند افق های دور را ببینند. «انْحَسَرَ» یعنی نزدیک بین می شود چشم نمی تواند دور را ببیند. هیچ دیده ای نمی تواند آن افق های دور را ببیند. راهی برای معرفت نیست الا به عجز. انسان وقتی به عجز رسید خدای متعال دستش را می گیرد عجز از معرفت و عجز از وصول. «سُبْحانَک ما اَضْیقَ الْطُّرُقَ عَلی مَنْ لَمْ تَکنْ دَلیلَهُ وَ ما اَوْضَحَ الْحَقَ عِنْدَ مَنْ هَدَیتَهُ سَبیلَهُ اِلهی فَاسْلُک بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَیک» خدایا تو منزه هستی ولی راه ها، راه های باریکی هستند برای کسی که تو راهنمای او نباشی. از هر راهی برود باریک است او را به تو نمی رساند. و آن کسی که تو راهش را نشان داده ای برای او حق و حقیقت کاملا واضح است. خودت ما را در راه هایی که ما را به وصول تو می رساند وادار و راه ببر.

انسان سالک وقتی با همه توان، با پای عقل، قلب، حس و شهودش در راه سلوک پیش می رود، اگر سالک حقیقی باشد به دو عجز می رسد. او درمی یابد که نمی شود او را شناخت و به او واصل شد. از یک طرف سالک از دنیا بزرگ تر شده و دلش در دنیا نمی گنجد؛ دنیا برای او لباس تنگ است مثل لباس دوره کودکی که این لباس به تن آدم کوچک است، مثل کفش دوره کودکی که پای آدم دیگر در آن کفش نمی رود، دنیا برای اهل راه کم کم کوچک و تنگ می شود. انسان هایی که در حال طی کردن این مسیر هستند احساس تنگی می کنند و نمی توانند به طرف دنیا بازگردند. از طرف دیگر انسانی که طالب خدا شده و محبت خدا در دلش آمده است بیقرار شده احساس می کند راه خدا هم بسته است؛ نمی شود با پای عقل، دل یا عشق به خدا رسید، به عجز می رسد. این طلب همراه با عجز، همان اضطرار است. انسان مضطر خدا را می خواهد او با همه توان کار کرده ولی احساس می کند نمی شود به خدا رسید. آن وقت خدای متعال دست انسان مضطر را می گیرد از این به بعد خدا او را می برد. در بسیاری موارد او را با پای بلاء می برد؛ بلاهای الهی نقطه ضعف های انسان را معلوم و رفع می کند. این خاصیت بلای الهی است که نقاط ضعف انسان را نشان می دهد و آنها را از بین می برد. خیلی وقت ها ما خیال می کنیم نقطه ضعفی در وجودمان نیست خیال می کنیم از دنیا عبور کردیم. وقتی امتحان پیش می آید انسانی که احساس می کرد از دریا عبور می کند بقول استاد ما در پاشوره حوض غرق می شود. پاشوره راه آبی بود که قدیم در اطراف حوض می گذاشتند و آب از حوض می ریختند پایشان را می شستند. انسانی که از دریا می گذشت می بینید در یک جوی کوچک، در یک لیوان آب غرق می شود. در امتحان انسان نقص های خود را می فهمد. انسان خیال می کند اصلا به پول علاقمند نیست یک امتحان پیش می آید می بیند نه اینگونه نیست؛ انسان در ابتلا به ضعف های خود پی می برد. خدا با بلا آدم را از ضعف هایش عبور می دهد. بعد از مدتی که در آزمایش قرار می گیرد در می یابد که از ضعفش خلاص شده است.

خدا رحمت کند استاد ما می گفت ما رفیقی داشتیم که خیلی به دنیا و تعلقات دنیا علاقه داشت، من همیشه به او می گفتم باید از این تعلقات کوچک عبور کنی آدم بزرگ تر از دنیا است متاع دنیا قلیل است. هر چه می گفتم او می گفت می فهمم ولی چکار کنم نمی شود. یک فرزند عزیزی داشت خدا این فرزند را از او گرفت. استادم می گفت بعداً که او را دیدم دیگر واقعا مشتاق مرگ بود و تعلق به دنیا از او برداشته شده بود. خدای متعال با یک ابتلاء آن تعلقاتی را که انسان گاهی با سال ها ریاضت نمی تواند ترک کند را از بین می برد. آبرویی که حجاب آدم شده و سی سال اسیر آن است نمی تواند از چشم مردم دست بردارد هر کاری که انجام می دهد به دنبال حرف و نگاه مردم است مردم این را می گویند، آن را می گویند. این شرک است ما نباید با مردم معامله کنیم. در یک ابتلا خدا آبرو را می ریزد آدم راحت و سبکبال می شود چیزی را که نمی توانستی از آن بگذری خدای متعال تمام می کند. این خاصیت بلای خدا است وقتی که می آید از همان قدم اول آدم را رهبری می کند بخصوص برای اهل سلوک جایی که همه راه ها عاجز هستند ریاضات، اذکار، فکر و قلب و. .. آدم را تا وسط راه می برند جایی که او درمی یابد نمی تواند قله ها را طی کند به اضطرار و عجز می رسد. از طرفی او طالب شده و در این راه بیقرار است و از طرف دیگر عاجز است، اینهـا را با بلاء می برند. این قدم اول.

بلایی که انسان را سالک می کند بر دو نوع است

نکته دوم اینکه بلایی که انسان را سالک می کند بر دو نوع است. یک دسته آدم هایی هستد که مبتلا می شوند و تنها خودشان به مقصود می رسند. ما معمولاً اینگونه هستیم وقتی مبتلا می شویم راه خود را به سوی خدا هموار می کنیم. خدای متعال ما را مبتلا می کند صبر می کنیم پای خدا می ایستیم و خودمان می رسیم. ولی عده ای هستند که ظرفیت هایشان بزرگ است آنها وقتی مبتلا می شوند بلایشان نه فقط خودشان را بلکه گاهی یک امت را می رساند. طبق روایتی در کافی که امام صادق علیه السلام فرمودند: گاهی صبر یک نفر عامل نجات یک امت می شود؛ ایشان فرمودند مثل یوسف صدیق؛ یوسف بر بلاء صبر کرد، از پدر جدا شد در چاه افتاد، بعنوان برده در مصر فروخته شد، آن امتحانات سنگین در خانه زلیخا و سال ها زندان را پشت سر گذاشت، بلاء را او کشید ولی تحمل بلای او مردم مصر را موحد و خداپرست کرد و از قحطی نجات داد.

عاشورا، مهم ترین بلایی که برای سلوک ما تحمل شده

اولیاء خدا اینگونه هستند خیلی از بلاهایی که تحمل می کنند برای هدایت دیگران است؛ یعنی رنج می برند که دیگران را به مقصود برسانند. انبیاء و اولیاء اینگونه هستند خیلی از مصیبت های ائمه علیهم السلام و نبی اکرم برای سلوک ما است. من گمانم این است که آمدن ائمه در این عالم و اینکه لباس این عالم را پوشیدند و سختی هایی را پشت سر گذاشتند برای این است که ما سالک شویم و به مقصود رسیم. در بلاهایی که برای سلوک، راهبری و شفاعت ما تحمل شده است، مهمترینش بلای عاشورا است. وجود مقدس نبی اکرم صاحب این بلاء هستند و بوسیله آن عالم را عبور می دهند. جذبه های حقیقی و درهای حقیقت از عاشورا به روی همه گشوده شده است و همه ما باید با عاشورا سالک شویم؛ به این معنا که عاشورا مبدا سلوک باطنی و معنوی فرد و جامعه است. جامعه اگر به قرب رسد با عاشورا است، فرد اگر به قرب رسد با عاشورا است. بلای امام حسین علیه السلام از آن بلاهایی است که همه را سالک می کند؛ حتی انبیاء الهی و موحدین در بالاترین درجات سلوکشان یک جایی با پای امام حسین علیه السلام راه می رفتند.

امام رضا علیه السلام در حدیثی که در عیون اخبار الرضا آمده است این آیه را تفسیر کرده اند؛ در داستان حضرت ابراهیم خلیل، حضرت مأمور شد فرزندش اسماعیل را که خداوند متعال پس از سالها در سن پیری به او داده بود در جوانی با دست خود قربانی کند. حضرت فرمان خداوند را با فرزندش در میان گذاشت او هم اعلام رضایت کرد. با رضایت خود دست و پای فرزندش را بست که او را قربانی کند اما هر چه کارد را کشید نبرید خدای متعال فرمود: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»(صافات/105) وظیفه ات را انجام دادی؛ وحی ای که در عالم خواب به تو شده بود را انجام دادی. وقتی حضرت ابراهیم از این آزمون سربلند خارج شد به خدا عرضه داشت: خدایا ایکاش می شد من فرزندم را در راه تو قربانی کنم و به ثواب اعظم مصائب برسم. یعنی حضرت ابراهیم به خداوند فرمود: ایکاش فرزندم را با دست خود قربانی می کردم تو دست مرا نمی گرفتی و من ثواب بالاترین مصیبت ها را بدست می آوردم. خدای متعال به حضرت ابراهیم فرمودند: ابراهیم خلیل خود را بیشتر دوست داری یا نبی اکرم را؟ عرض کرد ایشان را. سیدالشهدا را بیشتر دوست داری یا اسماعیل را؟ عرض کرد سیدالشهدا را. اینهـا مقامات حضرت ابراهیم خلیل است که در جایی دیگر بحث می کنیم. از افق ما خارج است ایشان هم می دید هم دوست می داشت و واقعا هم بیشتر دوست می داشت. بعد روضه سیدالشهدا را خواندند که سیدالشهدایی که بیشتر از اسماعیل دوست داری در گودی قتلگاه اینگونه به شهادت رسید؛ او را به گودی قتلگاه بردند و یک روضه برایش خواندند؛ در روایت آمده است حضرت ابراهیم به گونه ای متألم شد که اگر فرزندش را با دست خود قربانی می کرد آن اندازه متألم نمی شد. سپس خدای متعال فرمود: «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»(صافات/١٠٧) تو به آن ثوابی که می خواستی که ثواب اعظم مصائب و بالاترین درجه است رسیدی. اگر اسماعیل را قربانی می کردی هر اندازه هم غصه می خوردی این ثواب به دست نمی آمد. وادی بلای سیدالشهدا اینگونه است آنقدر این بلاء عظیم است که قربانی کردن اسماعیل در مسلخ منا در مقابل او واقعا چیزی نیست.

من این روایت امام رضا علیه السلام را اینگونه ترجمه می کنم که خدای متعال می خواهد به حضرت ابراهیم بفرماید اعظم ابتلائات برای شما نیست برای نبی اکرم است؛ اعظم ابتلائات عالم قربانی کردن اسماعیل نیست، بلکه قربانی شدن سیدالشهدا است که برای نبی اکرم است. بعد هم به حضرت ابراهیم تعلیم می کند که هر کسی می خواهد به ثواب اعظم ابتلائات برسد باید مصیبت سیدالشهدا را درک کند به اندازه ای که درک کند به فضیلت می رسد.

بالاترین ثواب در ابتلائات، ثواب درک بلای سیدالشهداست

ما در زیارت عاشورا از خدای متعال می خواهیم: «أنْ یعْطِینِی بِمُصابِی بِکمْ أفْضَلَ ما یعْطِی مصاباً بِمُصِیبَتِهِ». در اثر مصیبت شما من به بالاترین ثوابی که اهل مصیبت می برند برسم؛ یعنی باید این قاعده کلی را در ذهن داشت؛ اگر بلاء انسان را به مقصود می رساند، او را سالک می کند و حجاب ها را بر می دارد، قلب انسان را نورانی می کند، تعلقات دنیایی او را از بین می برد، بالاترین ثوابی که در بلاء می توان در ظرف وجودی خود به آن رسید درک بلاء سیدالشهدا است؛ بلایی که حضرت برای سلوک ما تحمل کردند یعنی ایشان بلاء را تحمل کردند بلایی که ما نمی توانیم آن را تحمل کنیم اما اگر در وادی آن رویم سالک می شویم، سیدالشهدا ما را می رساند؛ کما اینکه حضرت ابراهیم را رساند. انبیاء در بالاترین مقاماتشان هنگامیکه در شرایط سخت بودند برایشان روضه سیدالشهدا خوانده می شد؛ برای حضرت موسی نقل شده که حضرت خضر در ملاقاتی که با هم داشتند یکی از مطالبی که گفته شده روضه سیدالشهدا است، برای حضرت آدم و حضرت نوح در هنگام طوفان روضه سیدالشهدا خوانده شده است. همه انبیاء با این بلاء سالک شدند ما هم باید با بلای سیدالشهدا سالک شویم که مناسکش در زیارت عاشورا آمده است.

مناسک سیر با سیدالشهدا

اولین قدم در سیر با سیدالشهدا برای کسی که می خواهد راه بیفتد درک عظمت مصیبت سیدالشهدا است و این با بکا آغاز می شود؛ اشک بر سیدالشهدا حیات قلب و طهارت نفس همراه دارد آثارش در روایات آمده است. انسان آرام آرام با گریه بر سیدالشهدا قدم در این راه می گذارد شروعش با تباکی است یعنی ما اهل بکاء نیستیم برای امام حسین از خودمان اشک می گیریم که اگر ادامه پیدا کرد حالت بکاء پیدا می شود؛ به عبارت دیگر بکاء جوشش درونی است. وقتی در انسان حالت بکاء ایجاد شد و این حالت کم کم در روح انسان اثر کرد، انسان آرام آرام عظمت مصیبت سیدالشهدا را درک می کند و سپس عظمت مصیبت تجلی می کند. ما در قدم اول مصیبتی می بینیم سپس عظمت مصیبت تجلی می کند و درمی یابیم این مصیبت چه مصیبتی است.

بنابراین هنگامیکه انسان عظمت مصیبت را دریافت، غرق در عظمت مصیبت و مبتلای به آن شد، آرام آرام بصیرت پیدا می کند و جبهه تاریخی دشمن را می شناسد. در زیارت عاشورا خوانده اید: «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِک عَلَینا وَ عَلی جَمیعِ اَهْل الاِسْلامِ» قدم بعد آن «وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً» است. درک عظمت مصیبت سیدالشهدا انسان را به صف بندی تاریخی حق و باطل می رساند. انسان می فهمد کسی که امام حسین را به شهادت رسانده یک نفر نبوده یک امت تاریخی بوده است. بنابراین نسبت به آن امت موضعگیری می کند. موضعگیری از لعن شروع می شود و به برائت از خودشان، پیروانشان و دوستانشان تا آخر تاریخ می رسد «بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیکمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم». بنابراین اگر کسی با بلاء امام حسین آشنا شد و در این وادی ورود و مداومت کرد، این بلاء کم کم صف حق و باطل را به او می شناساند. مقابل عاشورا و مقابل امام حسین تنها ابن زیاد نیست، کل جبهه تاریخی دشمن است. واقعه عاشورا تاریخ را دو قسمت کرده است؛ انسان جبهه مقابل سیدالشهدا را می شناسد و آرام آرام این جبهه تاریخی را درک می کند و درمی یابد قبل از جبهه ابن زیاد چه کسانی بودند فراعنه قبل و بعد را می شناسد و به یک بصیرت تاریخی می رسد. حق و باطل را در صف بندی تاریخی اش می فهمد یعنی اگر کسی اهل عاشورا شد اکنون نیز صف بندی حق و باطل را در جهان می فهمد و موضعگیری می کند. موضعگیری از لعن شروع و تا برائت، قاطی نشدن با آنها و صف بندی و قتال ادامه می یابد «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکمْ». بالاتر از آن انشاالله انسان در رکاب امام زمان حضور پیدا می کند و خونخواهی امام حسین را می کند «اَنْ یرْزُقَنی طَلَبَ ثارِک مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ». اگر کسی عاشورا را درک کرد اثر آن این است که انسان در رکاب امام زمان می آید و در کنار ایشان در ادامه عاشورا خونخواهی می کند.

در قدم بعد انسان به وجاهت و قرب می رسد. «اَللّهُمَّ اجْعَلْنی عِنْدَک وَجیهاً بِالْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیک بِمُوالاتِک وَ بِالْبَراَّئَةِ» به خدا و معصومین تقرب پیدا کرده و سپس به معیت می رسد. «اَنْ یجْعَلَنی مَعَکمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ» در سلوکش همراه و همسفر امام می شود یعنی کسی که در عاشورا ورود کرد با امام حسین علیه السلام سیر می کند مثل کسی که سوار کشتی است و با کشتی سیر می کند، سیر ما به سوی الله با امام حسین می شود «وَ اَنْ یثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکمْ عِنْدَ اللَّهِ». و از آن بالاتر مقام محمود یعنی مقام شفاعت، محبت و فداکاری است یعنی امام حسین از روی محبت خون خود را فدا کرد که بندگان خدا جهنم نروند این مقام محمود است. رسیدن به مقام محمود امام حسین به این معنا نیست که امام حسین شویم هیچ پیامبری به آن مقام نرسیده است؛ بلکه به آن معنا است که درکی از مقام محمود ایشان پیدا کنیم و یک تجلی از آن مقام در ما ایجاد شود به این معنا که نه فقط خود همراه و همسفر امام باشیم بلکه دیگران را هم همسفر کنیم. کسی که مقام محمود سیدالشهدا در او تجلی کند اگر ببیند کسی به جهنم می رود خوابش نمی برد؛ نمی تواند ببیند شیطان در جهان شیطنت می کند. نتیجه آن این است که همانطور که امام حسین در ظرف عصمت و عظمت خون خود را داد، حاضر می شود خونش را بدهد که دیگران به راه حق بروند که همان طلب مقام شهادت است.

اگر کسی به مقام محمود امام حسین رسید، حاضر می شود خونش را بدهد که دیگران به راه حق بروند همانطور که در زیارت اربعین آمده است: «بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه»[5]در بعضی نقل ها آمده است غروب عاشورا به حضرت خطاب آمد که اگر بخواهید همه چیز را به شما بر می گردانیم هیچ چیزی هم از مقام شما کم نمی کنیم. حضرت عرضه داشتند ما سر قرارمان با خدا هستیم. گمان می کنم این قرار، قرار شفاعت است؛ یعنی حضرت می گویند مقامات من محفوظ است اما اگر من شهـید نشوم مؤمنین به مقصود نمی رسند من باید بروم که راه حق و باطل روشن شود یعنی همه این بلاء، آن اسارت سنگین اهل بیت و آن شهادت سنگین برای هدایت است. اگر مقام محمود سیدالشهدا در کسی تجلی یافت غیر از اینکه خود او با امام حسین سالک می شود حاضر است دیگران را هم برساند حتی حاضر است خون خود را بدهد تا دیگران برسند.

و بعد آمده است «اَنْ یعْطِینی بِمُصابی بِکمْ اَفْضَلَ ما یعْطی مُصاباً بِمُصیبَتِهِ» یعنی آدم وقتی همراه با امام حسین شد، به بالاترین درجاتی که می تواند در بلاء به آن برسد در ظرف وجودی خود می رسد. یعنی اگر هزار بار بمیرد به آن مقامی که انسان با توسل به سیدالشهدا و درک مصیبت ایشان به آن می رسد نخواهد رسید. آدم هزار سال بیمار باشد، سختی و غصه بکشد، عزیزانش را از دست دهد آن ثوابی را که انسان در مصیبت سیدالشهدا می برد به آن نمی رسد.

مقام انسان در سیر با سیدالشهدا

انسان در سیر با امام حسین به چه مقامی می رسد؟ «فی مَقامی هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْک صَلَواتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیای مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». اگر انسان این مسیر را با امام حسین طی کرد، شفاعت امام حسین در دنیا است. امام حسین در عالم دنیا با شهـادت خود ما را شفاعت می کند به آن معنا که ما آرام آرام در وادی عاشورا می رویم، از اشک شروع می شود، با توجه به امام و تجلیات ایشان بصیرت پیدا می کنیم و جبهه تاریخی دشمن را درک می کنیم، در مقابل او موضعگیری می کنیم، از لعن آغاز می شود و تا برائت، صف بندی و قتال ادامه می یابد؛ بعد آرام آرام با امام حسین سیر می کنیم تا به قرب و معیت رسیم، به مقام شفاعت و دستگیری رسیم که شهادت همین است؛ در شهـید جلوه ای از شهادت امام حسین است؛ امام حسین برای هدایت شهـید شدند و این هم همینطور است.

مدافعان حرم که در سوریه شهـید می شوند برای چه شهـید می شوند؟ آیا آنها جانشان را دوست ندارند؟ یک جلوه آن این است که می خواهند به لقاء برسند و جلوه دیگرش هم این است که می خواهند حجاب باطل از بین رود و دشمنی که صف آرایی کرده، حجاب شده و دیگران را اغوا می کند کنار رود. پس او شهـید می شود که دیگران برسند و این جلوه ای از مقام محمود سیدالشهدا است که اگر در انسان تجلی کند او طالب شهادت می شود.

حال سؤال این است که آیا شفاعت و همراهی امام حسین که ما را در دنیا تا اینجا آورده تمام می شود؟ یا اینکه هنگام ورود به عالم برزخ همراه ما است. آیا آنهایی که در سلوک امام حسین قدم نهادند مثل اصحاب امام حسین در برزخ که ابتدای احتیاج به امام حسین است همراه با ایشان هستند یا در قیامت و بهشت؟

لذا در ادامه زیارت عاشورا به سجده می رسیم می گوییم: «اَللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ...» خدایا من تو را شکر می کنم برای بلایی که در جان من ریختی و من را به سیدالشهدا مبتلا کردی. اگر انسان به سیدالشهدا مبتلا شود خواب و خوراک، آسایش دنیا از او گرفته می شود. همواره دنبال مسیر امام حسین است نمی تواند بخوابد. اگر یک قطره از آن جام در وجود آدم بریزند آدم دیگر آرام ندارد.

بعضی از علما به امام(ره) گفته بودند ما پیر شده ایم خسته ایم؛ اسم نمی برم، واقعا پیرمرد بودند. امام گفته بودند اگر به پیری باشد من از همه شما پیرتر و از همه شما خسته تر باید باشم. کسی که یک قطره از آن جام بلای سیدالشهدا را بنوشد آسایش، قرار و آرامش خود را می دهد که مردم برسند، حجاب برداشته شود دشمن نباشد تا مردم به امام حسین و خیرات راه پیدا کنند و این مقام استشهاد است.

بعد از این بیقراری در سجده قرب می گوییم خدایا من تو را شکر می کنم که مرا مبتلا کردی «اَللّهُمَّ لَک الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَک عَلی مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ». سپس می گوییم مرا با بلای سیدالشهدا تا اینجا آوردی ولو سخت بود ولی نعمت بود و مرا رساندی. خدایا از اولین روزی که وارد عالم بعد می شوم «اَللّهُمَّ الرْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَینِ یوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَک» اینگونه نباشد که من در برزخ با امام حسین نباشم آنجا نیز سیر من با امام حسین باشد و به ثبات قدم در نزد تو برسم، در برزخ و قیامت در محضر تو باشم. «مَعَ الْحُسَینِ وَ اَصْحابِ الْحُسَینِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ». من به امام حسین نرسیدم تا خونم را پیش روی ایشان قرار دهم خدایا مرا با آنهایی که خونشان را پیش روی امام حسین قرار دادند قرار بده نه فقط در دنیا در برزخ و در قیامت.

پس می شود با امام حسین به مقامی رسید که زهیر، بریر و حبیب رسیده اند هم در دنیا و هم در آخرت. می شود با امام حسین به مقامی رسید که انسان نه فقط خود با امام حسین سالک است و امام حسین او را می برد، بلکه دست دیگران را هم می گیرد که به وادی امام حسین آیند و به او ملحق شوند، به اندازه خود صاحب مقام محمود امام حسین و شفاعت ایشان شود، جزو شهدا و شفعا شود، دست مردم را بگیرد و از ضلالت نجات دهد. می شود با امام حسین ابتدا در دنیا و سپس در برزخ و در قیامت سیر کرد. در قیامت با امام حسین و اصحابی محشور شد که خونشان را پیش روی امام حسین قرار دادند. این ظرفیت دستگاه امام حسین است.

انقلاب ما یکی از تجلیات سیر شیعه با عاشورا است

ظرفیتی که دستگاه امام حسین ایجاد کرده فقط برای آحاد ما نیست که تک تک ما جدا جدا بخواهیم با امام حسین سیر کنیم بلکه یک جامعه مومنین و شیعه ایجاد کرده است. این جامعه شیعه با عاشورا سیر می کنند و در این سیر هم خود جامعه مومنین به مقصد و عصر ظهور می رسند و هم دیگران را به عصر ظهور می رسانند. بنابراین ظرفیت عاشورا فقط این نیست که تک تک ما را می تواند ببرد کل جامعه شیعه در طول تاریخ، مومنین و موحدین با عاشورا سالک می شوند و با عاشورا به عصر ظهور می رسند.

انقلاب ما یکی از تجلیات سیر شیعه با عاشورا است. انسانی که با امام حسین سالک شده و راه را رفته بود، پرچم داری آن را بعهده گرفت. خدای متعال به دست او ابوابی از عاشورا را گشود، درهایی از عاشورا و رحمت سیدالشهدا گشوده شد و مردم و جامعه را با خود در وادی عاشورا برد. من معقتد هستم فتح و گشایشی که به دست امام(ره) شد، یک گشایش معنوی بود؛ بابی از عاشورا و درکی از عاشورای امام حسین را به سوی ما گشود که همه ما با او سالک شدیم؛ این انقلاب، غلبه، پیروزی، شهادت ها و سیری که تاکنون داشته ایم و خواهیم داشت و انشاالله به تعبیر امام این انقلاب منتهی به انقلاب امام زمان می شود چیزی جز این نیست.

انقلاب ما یک تجلی از عاشورا امام حسین است. همه شهادت طلبی ها، رشادت ها و تهذیب هایی که واقع شده، همانگونه که امام فرمود شهدا ما راه صد ساله را یک شبه رفتند، حجاب ها از آنها برداشته شد، واصل شدند و رسیدند همه اینها به برکت مردی از اولیا خدا، از تبار امام حسین علیه السلام بود که وصل به امام حسین بود، با آمدنش پرده ای از عاشورا را کنار زد؛ جلوه ای از عاشورا در جامعه ما ظاهر شد؛ مردم ما حق و باطل را شناختند و تا پای جان تا شهادت ایستادند و شهدای ما طالب شهادت شدند.

نکته مهمی قابل ذکر است: اگر کسی عاشورایی شد قبل از اینکه شهـید شود طالب شهادت و مستشهد می شود. طالب شهادت بودن از شهادت مهم تر است. ممکن است انسان طالب شهادت نباشد در میدان جنگ تیر غیبی به او اصابت کند. این درجه از شهادت درجه خوبی است ولی درجه مطلوب نیست؛ آن مستشهدی که عمری طالب شهادت بوده ممکن است هنوز روزی اش نشده باشد درجه اش بالاتر است. همه ما باید با درک عاشورای امام حسین به نقطه ای برسیم که جزو مستشهدین شویم دلمان بخواهد در راه امام حسین به شهادت برسیم و در رکاب امام زمان طالب این معنا باشیم؛ همواره این را از خدا بخواهید خاصیت عاشورا این است که انسان را طالب شهادت می کند.

اگر تجلی از عاشورا در کسی واقع شود بیقرار می شود. دلش می خواهد خونش را در راه خدا بدهد که دست بندگان خدا را بگیرد. تحلیل من از کل انقلاب اسلامی چیزی غیر از این نیست؛ انقلاب اسلامی یک پرده از عاشورا است. عاشورا آرام آرام در عالم ظهور پیدا می کند آن حقیقتی که از قتلگاه امام حسین در عالم پیدا شد آرام آرام ظهور پیدا می کند. یکی از پرده های آن انقلاب امام است و انشاالله پرده ای است که به ظهور امام زمان که تجلی نهایی است و در ادامه عاشورا است می رسد. قیام امام زمان مزد عاشورای امام حسین است در روایت آمده است مزد امام حسین است که خدا امام زمان را از فرزندان او قرار داده است. انشاالله خدای متعال همه ما را جزو شهدای رکاب امام زمان و مستشهدینی که طالب شهادت در رکاب امام زمان هستند قرار دهد.

پی نوشت ها

 

[1] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص: 583

[2] الصحیفة السجادیة، ص92

[3] بحار الأنوار(ط-بیروت)،ج91،ص147

[4] بحار الأنوار(ط-بیروت)،ج91،ص150

[5] کامل الزیارات، النص، ص: 228

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان