تصوف در ادامه حیات خود به فرقه های مختلف و انشعابات گوناگون تقسیم شد، فرقه هایی مثل: نعمت الّلهیه، صفی علیشاهی، ذهبیه، اویسیه، گنابادیه، خاکساریه، قادریه، اهل حق، نقشبندیه و دهها فرقه و انشعاب دیگر و هر کدام از این فرقه ها اغرافات و بدعت هایی را وارد دین کردند.
البته اکثر فرقه های صوفی در ایران از انشعابات فرقه ی نعمت الّلهیه است. مؤسس این فرقه شاه نعمت الله ولی بود. وی در سال 731 در در شهر حلب متولد شد. وی در سال 762 ق که مصادف با سال دوم سلطنت تیمور بود، به ایران آمد و تصوف را در ایران احیا کرد. وی بیش از صد سال عمر کرد و در سال 834 ق فوت نمود . او در دیوان اشعارش می گوید: بر جای رسول الله نعمت الله ولی است. [1]
واعظی در رساله خود می گوید: از جمله آداب نعمت الله این بود که مریدانش پیش از ذکر، شیخ (شاه نعمت الله) را سجده می کردند. [2]
شاه نعمت الله ولی در دیوان اشعارش خود را مظهر خدا و جامع ادیان معرفی می کند:
مذهب جامع از خدا دارم این هدایت بود مرا ازلی
در اشعار شاه نعمت الله عقیده ی وحدت وجود و موجود (اینکه همه چیز خداست!!!) فراوان به چشم می خورد، برای نمونه: شاه نعمت الله مانند سایر متصوفه تمام اشیاء را ظهور ذات خدا میداند.این خداست که در مرتبه ای به صورت عبد و در مرتبه ای به صورت عابد، در مرتبه ای به صورت آدم، در مرتبه ای به صورت خاتم، در مرتبه ای به صورت موسی و در مرتبه ای به صورت فرعون و سایر اشیاء ظاهر شده است:
در مرتبه ای ساجد در مرتبه ای مسجود در مرتبه ای عابد در مرتبه ای معبود
در مرتبه ای عبد است در مرتبه ای رب است در مرتبه ای حامد در مرتبه ای محمود
در مرتبه ای فانی در مرتبه ای باقی در مرتبه ای معدوم در مرتبه ای موجود
در مرتبه ای طالب در مرتبه ای مطلوب در مرتبه ای قاصد در مرتبه ای مقصود
در مرتبه ای آدم در مرتبه ای خاتم در مرتبه ای عیسی در مرتبه ای داوود
در مرتبه ای بی حد در مرتبه ای بی عد در مرتبه ای محدود در مرتبه ای معدود
در مرتبه ای ظاهر در مرتبه ای باطن در مرتبه ای موجود در مرتبه ای مفقود
در مرتبه ای موسی در مرتبه ای فرعون در مرتبه ای مقبول در مرتبه ای مردود
در مرتبه ای سیّد در مرتبه ای بنده در مرتبه ای واحد درمرتبه ای موجود [3]
در این مجموعه ی مختصر،مجال بحث درباره ی فرقه ها و انشعابات آن ها نیست. در اینجا اشاره ای کوتاه به برخی از فرقه های فعال در کشورمان ایران می شود:
فرقه ی گنابادیه:
اسامی دیگر این فرقه عبارت است از: طاووسیه، نعمت اللّّهی، سلطان علیشاهی و نعمت اللّهی گنابادی. مؤسس این فرقه ملا سلطان محمد گنابادی است. وی در سال 1251 در بیدخت گناباد متولد شد و در سال 1293 ق ادّعای قطبیت کرد. دو کار عمده ای که ملا سلطان محمد گنابادی کرد و موفق شد در بیدخت مردم را به گرد خود جمع کند عبارت بود از: 1. استفاده از جهل مردم و ارائه برنامه های دینی برای مردم، 2. انجام طبابت و مداوای رایگان مردم.
کتب ملا سلطان عبارتند از: 1. سعادت نامه 2. ولایت نامه 3. تفسیر بیان السعاده (البته عضی از بزرگان،مانند آقابزرگ تهرانی در کتاب الذریعه بر این عقیده اند که این تفسیر را شخص دیگری نوشته و انتشارات حقیقت که مربوط به فرقه ضاله دراویش گنابادی است آن را به نام ملاسلطان گنابادی چاپ کرده است) 4.معجم السعادات 5.- بشاره المؤمنین 6. تهذیب التذهیب 7.تنبیه النّائمین. 8. شرح کلمات قصار بابا طاهر.
بعد از بالا گرفتن کار ملا سلطان و بروز انحرافات ایشان، عده ای از مردم بیدخت خدمت عالم و مرجع بزرگوار آن زمان آخوند خراسانی رسیدند و عقاید ملا سلطان را به ایشان بازگو نمودند. مرحوم آخوند خراسانی(رحمه الله علیه) فرمان ارتداد ایشان را صادر کرد. در سال 1321 ق عده ای از مردم بیدخت ملا سلطان را خفه کردند. پس از ملا سلطان، نور علیشاه ثانی، پسر ملا سلطان قطب شد. بعد از ده سال او را نیز در ری کشتند. بعد از نور علیشاه، صالح علیشاه و بعد از وی به ترتیب: سلطان حسین تابنده (رضا علی شاه)،علی تابنده(محبوب علی شاه ) نور علی تابنده ( مجذوب علی شاه ) قطب شدند. گنابادیه در دوره قاجاریه توسط حمایتهای بی دریغ تیمور تاش و در زمان پهلوی توسط نصیری، رئیس ساواک رشد کرد. کتاب های ملا سلطان را سرتیپ پرورش چاپ می کرد و سلطان حسین هم به شدت به شاه وابسته بود و در راهپیمایی ها در حمایت از شاه شرکت می کرد.
برخی از انحرافات و بدعت های فرقه ی گنابادیه:
1.مؤمن ندانستن غیر صوفی گنابادی:
ملا سلطان محمد در کتاب ولایت نامه، فقط کسی را مؤمن می داند که با قطب بیعت کرده باشد و می گوید به واسطه این بیعت، ایمان در قلب وی جای می گیرد. [4]
و در جای دیگر می نویسد:
کسی مؤمن نشود بلکه مایه ایمان می خواهد که مؤمن صادق آید، و آن مایه ایمان بیعت خاصه و لویّه ( یعنی بیعت با قطب گنابادیه ) است. [5]
2.سر سپردگی محض
ملا سلطان یکی از شرایط مهم مریدی را سر سپردگی محض نام می برد. مرید باید تابع بی چون وچرای شیخ خود باشد و در برابر اراده ی شیخ اراده ی خویش را از بین ببرد، مانند مرده در تحت تصرف غسّال؛ همچنین اگر کار خلاف شرعی را از شیخ خود ببینند )مثل فحشاء و خوردن مسکرات ( باید مرید به خود بگوید: لابد چشم من دچار خطا و اشتباه شده است! ملا سلطان محمد در ولایت نامه می نویسد:
(از شرایط مهم مریدی) تسلیم است، باید به ظاهر و باطن تسلیم ولایت شیخ خود باشد و تصرفات خود را از خود محو کند چون مرده در تحت تصرف غسّال. و در هر کار التجا به ولایت شیخ کند چه در حضور باشد چه در غیبت. البته به ظاهر و باطن بر افعال و احوال شیخ اعتراض نکند و هر چه از احوالات شیخ در نظر او کج آید حواله به کجی چشم خود کند اگر چه به خلاف شرع اعتقاد کند. [6]
3.تجسم صورت مرشد و قطب در عبارت
ملا سلطان محمد برای تئوریزه کردن این انحراف در سعادت نامه می نویسد: اگر صورت مرشد ظاهری (قطب ) را خیال در نظر نداشته باشد، صورت هواهای نفسانی که بت تراشی نفس اند هیچ وقت از نظر او نرود. [7]ملا علی گنابادیه می گوید: مقلد ناچار است که در وقت عمل ( یعنی عبادت) مطاع (یعنی قطب ) را در نظر آورد. [8]
میرزا زین العابدین شیروانی که از سر سلسله های نعمت اللّهیه است می گوید: در این حال باید که سالک در مجامع و احوال و اقوال از مراتب صورت مرشد غافل نشود. در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت، از وجه شیخ خود زایل نگردد [9]. پر واضح است که هنگام عبادت انسان اگر اختیاراً این کار را انجام دهد شرک است.
4.عُشریه
یکی از بدعت های این فرقه، پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است. به این ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نماینده ی قطب بپردازد. ملا سلطان می گوید: یک عشر ( یک درهم ) از ارباح مکاسب و زراعت داده شود، مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود. البته برخی توجیه کردند که این عشریه علاوه بر خمس و زکات است که این توجیه واقعیت ندارد.
5.مقام قطب
ملا سلطان محمد گنابادی در مورد مقام قطب می نویسد:چون طالب و مرید اراده حضور نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او بخشد. وی در ادامه می گوید: چون وارد حضور گردد، در کمال عجز و فروتنی که شیوه ی نیازمندان است صورت بر خاک مذلّت گذارد و به شکرانه ی این نعمت سجده شکر به جای آورد. او همچنین می انگارد: منظور از خلقت تو این اطاعت و اقتداست، بلکه می گوئیم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیاء از برای ارادت و اقتدا[ به قطب] است. [10]
6.غسل ها
یک صوفی برای رسمی شدن باید مشرف شود. برای تشرف آداب و احکامی ساخته اند که پنج غسل از جمله آنهاست که صوفی قبل از تشرف به صوفیه(فقر)باید آنها را انجام دهد : 1. غسل اسلام 2.زیارت 3. حاجت 4. توبه.5. غسل جمعه:حتی اگه دوشنبه مشرف شوی باید غسل جمعه بکنی. [11]
7.تشرّف
برای صوفی شدن، طالب باید مقداری پارچه سفید که بهتر است یک قواره پارچه کفنی باشد
و نیز حدود سه کیلوگرم نبات و یک جوز هندی، سکه و انگشتر تهیه کند. او با این پنج چیز که وصله نام دارد و هر کدام گویای رازی می باشد، باید در وقت تشرف به همراه داشته باشد. این وسایل را به دست پیر دلیل(راهنما )می دهد و آنگاه عازم مکانی می شوند که رئیس فرقه ) قطب ( یا نماینده او انتظار طالب را می کشد.
8.هو121
شعار این فرقه، هو 121 است که به حروف ابجد نام مبارک امام علی )ع( می شود. و معنای آن هو یا علی است که معمولاً به جای «بسم الله الرحمن الرحیم» در اول مکاتباتشان می نویسد: به همن دلیل است که برخ از مردم آنها را علی اللّهی می نامند. این فرقه تقریباً فعال ترین فرقه ی صوفی درکشور است، و باید توجه داشت که تمام مراجع عظام شرکت کردن در مجالس آنان را حرام اعلام کرده اند.
فرقه ی اهل حق (علی اللّهیان)
اهل حق نامی است که نصیریان یعنی علی اللّهیان به خود نسبت می دهند و فرقه ای از غلات هستند که بعد ها در اسلام پیدا شدند و آثاری از مذهب یهود و مجوس و مانوی در مذهب ایشان وجود دارد و قائل به تناسخ و حلول هستند و امام علی(ع) را مظهر خدا می شمارند. این فرقه را از جهت آنکه برای حضرت علی( ع) الوهیت قائلند، علی اللّهیان نامیده اند. این گروه که در ایران، ترکیه و سوریه زندگی می کنند د ر هر منطقه ای به یک نام خوانده می شوند.مثلا در ترکیه، علوی و در سوریه، نصیری و در شهرهای مختلف ایران به نام های گوناگون نامیده شده اند. فی المثل در اطراف مشهد، علی اللّهی در تبریز، گوران و در ارومیه، ابدال خانان در لرستان، غلات نامیده می شوند. گاهی خود را در ایران اهل حق نامیده اند. عقاید اهل حق هیچ سنخیتی با تعالیم اسلام و سایر ادیان آسمانی دیگر ندارد و آمیخته به خرافات است.
یکی از محققین درباره ی این فرقه می نویسد:
ظاهرا اهل حق برخی از تعالیم اسماعیلیه را حفظ کردند. عالم و آدمی نتیجه ی پنج صدور (یافیضان) متواتر باری تعالی است. خداوند کائنات را با وجود خود انباشته، خداوند با علی (ع) که از اول وجود داشته، پیوستگی ناگسستنی دارد. علی )ع( به طور لاینقطع نه تنها در آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد تجسم یافته، بلکه در وجود همه انبیاء و از آن پس در ائمه و اولیاء الله حلول کرده است[12]. یکی دیگر از محققین شرق شناس تعالیم این فرقه را چنین وصف می کند: مطلب اصلی تعالیم اهل این فرقه عبارتست از شناخت لاینقطع الوهیت علی )ع( و آمد و شد علی بر زمین. .. علی نه تنها شخصا خداست، بلکه به طور کلّی مبدأ الهی است که همه جا هست و همه چیز را به خویشتن انباشته می کند [13]. اختلاف موجود بین اهل حق ها زیادتر از آن است که بتوان از یک گروه واحد اهل حق سخن گفت. برخی از محققان با توجه به اسناد و مدارک منتشره، اهل حق های امروزی را به سه دسته تقسیم کرده اند:
گروه شیطان پرستان: که بیشتر در کرند و سر پل ذهاب و نواحی مجاور آن و در بین ایل گوران هستند، ایشان شیطان را تقدیس می کند و خوک را مقدس می شمارند و از گوشت آن می خورند و با طهارت مخالفند.
گروه علی اللّهی: که شامل تعداد بسیاری از طائفه های اهل حق می شوند، اینان تصور می کنند که حضرت علی (ع) جسماً و ذاتاً خداست، دین خود را جدا از اسلام می دانند و واجبات شرعی را قبول ندارند. اکثر علی اللّهیان مرام خود را به نام دین یاری می خوانند و خود را طایفه ی سان یا یارستان نیز معرفی می نمایند. گروهی هم از آنها به نام طایفه آتش بیگی یاد می کنند. آنها شراب را حرام نمی دانند و سه روز روزه اختصاصی اهل حق را هم به جا نمی آورند.
گروه اهل حق های به ظاهر مسلمان که خود را شیعه ی امامیه می دانند. [14]
محمد مردانی از محققین عرصه ی تصوف می نویسد: با اینکه یکی از سران این فرقه به نام حاج نعمت الله جیحون آبادی و فرزندش حاج علی نوراللهی در این اواخر مسلک اهل حق را تصفیه و پاکسازی کردند و به نام اهل حق، گفتاری تازه بر زبان راندند و عقاید خود را به شیعه ی امامیه اتصال دادند، و خود را اهل حق شیعه معرفی کردند و مدعی شریعت شدند و صراحت نورالهی در این کار از پدرش بیشتر بود و لذا این مسلک به مکتب نوراللّهی معروف گردید، ولی با وجود این هنوز مکتب نوراللهی با عقاید و تعالیم اسلام و تشیع سازگار نیست و گفتار او بر خلاف معتقدات تشیع می باشد. [15]
تعیین تاریخ پیدایش صوفیه اهل حق کار ساده ای نیست. زیرا منبعی که بتواند تاریخ حقیقی پیدایش آئین اهل حق را نشان دهد موجود نمی باشد.
طبق برخی نوشته ها مؤسس این فرقه شخصی به نام شاه خوشین لرستانی در قرن چهارم می باشد. اما بزرگترین شخص این فرقه امیر مسعود سیروانی مشهور به سلطان سَهّاک در قرن هفتم است که اصول این فرقه را پایه گذاری نمود. مبانی و اصول و عقاید اهل حق به طور خلاصه به شرح زیر است:
در مورد خدای تعالی
مسلک اهل حق خدا را در جامه و لباس بشری پذیرا می باشد. سلطان سهّاک و قبل از او بابا خوشین و ناعوث و حضرت علی )ع( خدای واقعی بوده اند. [16]
قبله
بنابر احکام عقیدتی قبله اهل حق پردیور محلی در غرب شهرستان پاوه که مزار سلطان سهّاک است معروف شده و در منطقه توتشامی و قلخانی مردگان را رو به پردیور خاک و دفن می کنند و قربانی ها هم رو به پردیور –قبله اهل حق- ذبح می کنند. [17]
نماز و روزه
نماز و روزه به شیوه ی اسلامی کاملاً مردود است. سلطان سهّاک اعلام داشته روزه سه روز است و نیاز )قربانی( به جای نماز است.
شارب زدن کاملاً ممنوع شده و اهل حق واقعی آن است که همیشه شارب وی دست نخورده باشد.
تناسخ از برجسته ترین ارکان اصلی اعتقادات اهل حق، تناسخ است. اینها می گویند: طبق برنامه سرانجام هر ذی روحی مظهر یا جامه روح دیگری از ما قبل است و انسان باید هزار مرتبه متولد شود و هر مرتبه ) که به آن دون می گویند و دون به دون شدن یعنی روح از جسمی به جسم دیگر رفتن( در قالبی زندگی کند تا در هزار و یکمین مرحله بهشتی یا جهنمی شود و هر بار که می میرد لازم نیست به صورت انسان دیگری متولد گردد. گاهی به صورت گاو، گاهی به صورت شتر، گاهی به صورت سگ، گاهی به صورت انسان، و صورت های مختلف دیگر. جیحون آبادی از سران این فرقه در کتاب شاهنامه ی حقیقت ی نویسد:
گهی با گدایان گهی با شهان بباشید در دون گردش کنان [18]
و در جای دیگر می نویسد:
گهی با نکویید گهی با بدان به هر جا کنم مر شما امتحان
ز حسن و ز انس و دد و مور و مار ز وحش و ز طیر و ز حیوان کار
به آنچه خدا خلق کرده به دون در آیید در حالت گوشت و خون [19]
جیحون آبادی یک بار به جهان آمدن و بعد در عالم برزخ بودن و بعد به بهشت و جهنم رفتن را خلاف عدل خدا قلمداد می نماید. [20] نور علی الهی می نویسد: ممکن است شخصی از قالب یک حیوان که در آمده حیوان دیگری شود چون بستگی به سنگینی جریمه اش دارد. [21]و در جای دیگر می نویسد:
اشخاصی که به عنوان تنبیه حیوان می شوند معمولا از بقیه حیوانات هم جنس خود با هوش ترند. در واقع قدرتشان را از آنها می گیرند ولی شعورشان را نمی گیرند.[22] اهل حق می گویند: ذات خداوند در هفت پیکر تجلی نموده، این هفت پیکر به ترتیب عبارتند از:1..خداوندگار 2.مرتضی علی 3. شاه خوشین 4. سلطان سهّاک5. قرمزی شاه6.محمدبک.7. خان آتش. [23 اهل حق در محلی جمع می شوند و با تشریفات خاصی مشغول عبادت و خواندن اوراد مخصوص خود می شوند. عده ی حاضر را جم و آن مجمع و مکان را جم خانه می گویند.
پرجمعیت ترین فرقه ی صوفی در کشور همین فرقه می باشد که مهمترین مرکز تمرکزشان در ایران: کرمانشاه، کردستان، هشت گرد کرج و کلار دشت می باشد.
ذهبیه:
یکی از فرقه هایی که خود را به معروف کرخی منسوب می کند، فرقه ی ذهبیه است. در مورد وجه تسمیه آن گفته اند: به لحاظ این که رؤسای این فرقه علم کیمیا گری می دانستند، آن را ذهبیه خوانده اند ومی گویند رؤسای این فرقه،سالک را مانند طلای بی غش می نمایند و تا به این رتبه نرسند، اجازه دستگیری به او نمی دهند. وجه دیگر آن که در این فرقه، سنی وجود نداشته و مشایخ و اولیای آنها امامی مذهب بوده اند، در حالیکه سر سلسله های این فرقه عبارت اند از: جنید بغدادی، احمد غزالی، شیخ ابوالقاسم گرگانی، ابوبکر نساج و ابو نجیب سهروردی که همه ی آنها مذهب غیر امامی داشته اند.
ذهبیه تا قطب سی و یکم این فرقه به نام علی نقی استهباناتی، تمام اقطاب آن در مناطق مشهد بودند. بعد از این قطب، شخصی به نام قطب الدین نیریزی که قطب سی و دوم این فرقه می شود، زمینه خانقاه ذهبیه را در شیراز فراهم کرد. علما و فقها در مقابل نیریزی می ایستند و او فرار می کند. بعد بر می گردد و فوت می کند. جانشین نیریزی، محمد هاشم درویش در مقابل فقها نایستاد و تقیّه کرد و با زرنگی توانست خانقاه بزند. اکنون خانقاه احمدیه شیراز مربوط به ذهبیه است و تا سال های متوالی اقطاب و بزرگان این فرقه متولی شاه چراغ (احمد ابن موسی (ع) ) بودند و درآمد های آن را خرج می کردند.از جمله سران بزرگ این فرقه که قبرش در خانقاه احمدیه شیراز است شخصی به نام میرزا احمد اردبیلی، مشهور به وحید الاولیاء می باشد. درباره ی وی نیز داستان های زیادی در این فرقه ساخته شده است. ذهبیه اکنون در دزفول و شیراز فعالیت زیادی دارند.
خاکساریه:
صوفیانی هستند که با شکل و شمایل درویشی که در کوچه بازار و خیابان کشکول به دست و تبرزین و کلاه نمدی که تاجش می خوانند و به امر رئیس فرقه آن را بر سر می گذارند پرسه می زنند. آغازی برای پیدایش زمانی این سلسله به طور یقینی موجود نیست. اما پیوستگی و قرابت آن با اهل حق، گویای ارتباط این دو با یکدیگر است. این شباهت عده ای را به این تفکر سوق داده که خاکساریه گروهی اهل حق هستند. برخی آن را ادامه قلندریه می دانند و برخی دیگر معتقدند پدر شاه عباس صفوی آن را تأسیس نمود. خاکساری ها چهار گروهند به نام های: خاکسار جلالی، دوده معصوم علی شاهی، دوده نورایی و دوده عجم. خاکساری های جلالی از نام، شأن و فعالیت های بیشتری برخوردارند و منسوب به غلام علی شاه جلالی می باشند. مراتب سلوک در نزد خاکساریه شش مرحله است که عبارتند از:لسان، پیاله، کسوت، گل سپردن، جوز سپردن، لنگ ارشاد و عشق الله.
از نکات قابل ذکر در مورد خاکساریه، توجه آنان به شاهنامه ی فردوسی به عنوان یک کتاب عرفانی است که بیشتر در دوده عجم نمود ظاهری دارد و در غالب پرده خوانی و نقالی آشکار می شود. از مهمترین اعتقادات قابل ذکر در مورد خاکساریه اعتقاد آنان به حلول و تناسخ می باشد. شباهت این فرقه با اهل حق زیاد است و در نهایت، برای سرسپاری باید به پیش بزرگ اهل حق بروند. مشهورترین چهره این فرقه، حاج علی یزدی مشهور به بهار علی شاه متولد 1260 قمری و متوفای 1355 قمری است. فرقه ی خاکساریه سلسله خود را با کمال وقاحت به برق علی طالب،مشهور به میرملنگ زنجیر پا که منظورشان امام سجّاد(ع) است میرسانند و ایشان را مرید شخصی مجهول به نام سلطان قاهر قدس دانسته و او راشاگرد دده روشن و او را شاگرد محمد پاطیلی که منظورشان سلمان فارسی است می دانند. [24]
مجلس خاکساریه آلوده به استفاده از بنگ و حشیش است و حتی در برخی از وقف نامه های خانقاه های آنان این مسأله ذکر شده است.
قادریه:
فرقه ی قادریه، دنباله رو جنید بغدادی و شیخ عبدالقادر گیلانی، صوفی پرشهرت اهل سنت و جماعت می باشد. دراویش قادری امروز در ناحیه کردستان حضور دارند. هر چند این فرقه در ولایات سند و بلوچستان و کشور مغرب نیز طرفدارانی دارد. دراویش قادری که سنّی مذهب اند عمدتاً دارای گیسوانی بلند هستند و شارب )سبیل( بلند می گذارند و درحق را در قیل و قال سماع می دانند و معتقدند که لذت جسم موجب شادمانی روح می شود. ذکر دراویش قادری بر دو نوع است: یکی ذکر نشسته به نام تهلیل و دیگری ذکر ایستاده به نام هره است. این طریقت تأثیر زیادی از یوگی های هندی پذیرفته و پیروان آنان در هنگام ذکر دست به اعمال خارق العاده می زنند.
پی نوشت ها
[1].دیوان اشعار، ص 577
[2].رساله ی واعظی، ص 302
[3].دیوان شاه نعمت الله،غزل،شماره 309
[4]ولایت نامه،ص 13
[5].همان، ص 131
[6].ولایت نامه،ص 284
[7].سعادت نامه، ص 10 و 12
[8].صالحیه، ص 334
[9].ریاض السیاحه،ص 371
[10].سعادت نامه،ص 138
[11].راز گشا، ص 304
.[12]اسلام در ایران،پتروشفسکی، ص 336
.[13]ر.آ.گاردلوسکی، ص 15
.[14]دایره المعارف تشیع، ج2 ص 613
[15].سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 12
[16].سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 36
[17].همان، ص 36 و 37
[18].شاهنامه ی حقیقت، ص 44
[19].همان، ص 180 و 181
[20].سر سپردگان،ص 14 و 15
[21].آثار الحق، ج1 ص 328
[22].همان،ص 300
[23].سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص 35
[24].خاکساریه واهل حق،ص41
[25].سفینه البحار،ج1،ص58
[26].همان،ج2.ص57
[27].همان
[28].همان، ص 58
[29].سفینه البحار، ج2 ص 57