تقریبا همه ما این تصورات غلط را باور داریم. معتقدیم برخی موفقیتهای بزرگسالانه (ازدواج، بچه، شغل، ثروت) تا ابد موجب شادی ما خواهند شد و برخی شکستها یا سختیهای بزرگسالانه (مشکلات سلامت، طلاق، مشکلات اقتصادی) تا ابد خوشحالی را از ما میگیرند. ولی طبق مطالعات، هیچ فرمول جادویی برای شادی یا مسیر معینی برای بدبختی وجود ندارد. این تجربیات بیشتر از آن که موجب شادی یا بدبختی ابدی شوند، فرصتهایی برای بازسازی، رشد و تغییر ما هستند. نحوه برخورد ما با این گونه لحظات اهمیت بسیاری دارد.
1-«وقتی با شخص درست ازدواج کنم خوشحال خواهم بود.»
یکی از فراگیرترین تصورات غلط، این است که وقتی شریک عاطفی مناسب را پیدا کنیم خوشحال خواهیم بود. تصور غلط در این نیست که ازدواج برای ما شادی آور است. برای بسیاری افراد، این مسئله صادق است. مشکل این است که ازدواج، حتی اگر کاملا رضایت بخش باشد، به آن شدت و مدتی که تصور میکنیم شادیآور نخواهد بود. طبق تحقیقات، شادی ناشی از ازدواج بطور میانگین تا 2 سال ادامه دارد. متاسفانه پس از گذشتن این 2 سال، آن قدر که انتظار داشتیم از رسیدن به هدفمان خوشحال نخواهیم بود و این باعث میشود فکر کنیم ایرادی داریم یا تنها فردی هستیم که این حس را تجربه میکند.
2-«وقتی رابطهام نابود شده نمیتوانم خوشحال باشم.»
وقتی رابطه متعهدی نابود میشود، معمولا بیش از حد واکنش نشان میدهیم. ترس از طلاق حادتر هم هست: احساس میکنیم هیچ وقت خوشحال نخواهیم بود و زندگیمان به اتمام رسیده است. با این حال، انسانها بطور شگفت انگیزی انعطاف پذیر هستند و طبق تحقیقات، پایینترین میزان شادی 2 سال پیش از طلاق است. پس از گذر 4 سال، مردم به طور قابل توجهی خوشحالتر از طی ازدواج خواهند بود.
3-«برای خوشحال بودن، نیازمند شریک عاطفی هستم.»
بسیاری از ما اطمینان داریم نداشتن شریک عاطفی ما را تا ابد سیاه بخت خواهد کرد. با این حال، طبق تحقیقات اشخاص مجرد به اندازه افراد متاهل خوشحال هستند و شادی و معنای زندگی خود را در دیگر روابط و اهداف پیدا میکنند. متاسفانه، معتقد بودن به این تصور غلط سمی است. درک نکردن قدرت انعطاف پذیری و مزایای مجرد بودن (مثل وقت بیشتری با دوستان گذراندن و انجام فعالیتها و ماجراجوییهای تک نفره) موجب رضایت دادن به شریک عاطفی نامناسب خواهد شد.
4-«رسیدن به شغل رویاهایم من را خوشحال خواهد کرد.»
ریشه این طرز تفکر، در این است که ممکن است اکنون خوشحال نباشیم، ولی اگر به شغل رویاییمان برسیم حتما شاد خواهیم بود. ولی هنگامی که به آن شغل برسیم و دریابیم آن قدر که فکر میکردیم ما را خوشحال نمیکند یا شادیمان کوتاه مدت باشد، به مشکل برخواهیم خورد. انسانها توانایی بالایی برای تطبیق با تغییرات زندگی دارند. متاسفانه، اگر معتقد باشیم فقط یک شغل میتواند ما را خوشحال کند، فرصت دنبال کردن دیگر حرفهها را از دست میدهیم. پس اولین قدم این است که درک کنیم همه به تازگی، هیجان و چالشهای یک شغل جدید عادت میکنند. این آگاهی، مشکلات شغلی ما را توضیح میدهد. ممکن است شغل، انگیزه و اخلاق کاری ما ایرادی نداشته باشد و فقط یک پروسه انسانی و طبیعی را میگذرانیم.
5-«وقتی پولدار و موفق باشم خوشحال خواهم بود.»
بسیاری از ما به این مسئله معتقدیم که اگر اکنون خوشحال نباشیم، وقتی به موفقیت رسیدیم بیشک خوشحال خواهیم بود. با این حال، وقتی آن خوشحالی زودگذر بشود احساس سرخوردگی و حتی افسردگی خواهیم کرد. وقتی به هدفمان برسیم، زندگی میتواند پوچ و کسل کننده شود. دیگر چیز زیادی وجود نخواهد داشت که با اشتیاق منتظر آن باشیم. بسیاری از افراد موفق این پروسه طبیعی تطبیق با شرایط را درک نمیکنند و به این نتیجه میرسند که برای شاد بودن، باید پول بیشتری به دست بیاورند. آنها نمیفهمند که کلید خوشحالی، موفقیت نیست بلکه استفادهای است که از آن موفقیت میکنیم.
6-«هیچوقت از این بیماری بهبود نخواهم یافت.»
وقتی بدترین ترسهای ما در مورد سلامتمان تحقق مییابند، نمیتوانیم از مرحله گریه کردن و ناامیدی بگذریم. نمیتوانیم دوباره شاد بودن را تصور کنیم. واکنش و دلهرههای ما منوط به یکی از تصورهای غلط شادی است. پس از تشخیص بیماری، کارهای بسیاری میتوان کرد تا دوران بیماری را در بدبختی و بیهدفی طی نکنیم. زمانی برای رشد و پیدا کردن معنا میتواند باشد.
طبق تحقیقات، ما توانایی تعیین کردن کیفیت تجربههایمان را داریم. طی تمام دقایق روز، ما انتخاب میکنیم به چه چیزی اهمیت بدهیم و به چه چیزی اهمیت ندهیم. چیزی که انتخاب میکنید روی آن تمرکز کنید، بخشی از زندگی شما میشود. ممکن است به بیماری مزمنی دچار باشید و روزهای متوالی میتوانید به این فکر کنید که چگونه زندگیتان را نابود کرده است، در عوض میتوانید روی برنامه ورزش کردنتان تمرکز کنید، میتوانید با خانواده خود وقت بگذرانید یا با بخشهای روحانی و معنوی وجودتان ارتباط برقرار کنید. ما میتوانیم با تغییر دادن رویکردمان، زندگیمان را نیز تغییر دهیم.
7-«بهترین سالهای زندگیم را پشت سر گذاشتهام.»
چه جوان باشیم چه میان سال و چه پیر، اغلب ما معتقدیم شادی با گذر عمر کاهش مییابد و دههها میگذرند تا به نقطهای از زندگیمان برسیم که هویت ما چیزی به جز غم و اندوه و فقدان نخواهد بود. ولی طبق تحقیقات، این تصوری غلط است. افراد پیرتر، از اشخاص جوانتر خوشحالتر و راضیتر هستند. آنها احساسات مثبت بیشتری را تجربه میکنند و عواطف پایدارتری دارند و نسبت به فراز و نشیبهای زندگی و منفیگرایی و استرس حساسیت کمتری نشان میدهند.
با این که نقطه اوج شادی هنوز نامعلوم است، ولی سه تحقیق نشانگر آن هستند که بیشترین عواطف مثبت را به ترتیب در سنین 65،64 و 69 سالگی تجربه میکنیم. ولی چیزی که کاملا واضح است، این است که جوانی شادترین دوران زندگی ما نیست.
چرا این تصورات را داریم؟ هنگامی که میفهمیم سالهای زنده بودنمان محدود هستند، رویکرد ما نسبت به زندگی تغییر مییابد. این رویکرد باعث میشود روی زمان حال تمرکز کنیم و تمام وقت و توانمان را روی مسائل مهم زندگی صرف کنیم. پس با گذر عمر، عمیقترین روابط ما درمقابل آشنا شدن با افراد جدید و ریسک کردن در اولویت بالاتری قرار میگیرند. روی این روابط زحمت بیشتری میکشیم و روابطی که در آنها حمایتی نمیبینیم را کنار میگذاریم. به بیان دیگر، با گذر عمر از لحاظ عاطفی داناتر خواهیم شد.