هیچوقت شده بخواهی منظورت را به کسی بفهمانی اما نتوانی؟ بخواهی دکتر بروی، بیمارستان بروی و دردهایت را با پزشکت در میان بگذاری اما نتوانی؟ هیچ فکر کردهای چه وضعیت دشواری است؟
به گزارش ، ایران نوشت: اصلاً یک لحظه هم تصور کردهای اگر گذرت به دادگاه و زندان بیفتد یا یک مشکل حقوقی پیدا کنی اما نتوانی با کسی ارتباط برقرار کنی یا ازخودت دفاع کنی چه احساسی خواهی داشت؟ این مشکلی است که ناشنوایان با آن دست به گریبانند از بچگی تا زمان مدرسه و بزرگسالی. خیلیهایشان برای پیش بردن کارهایشان دنبال دوستی، آشنایی یا کسی میگردند تا حرفهایشان را ترجمه کند. زبان دستها و اشارهها را بلد باشد.
الهام اصولی، فعال حقوق معلولان در این باره میگوید: «مسائل ناشنوایان چند بعد دارد، زبان اشاره مثل زبان فارسی یا انگلیسی، زبان رسمی ناشنوایان است و به اندازه هر زبانی باید به آن احترام گذاشته شود، آموزش آن رایگان باشد و هرکسی که احساس نیاز کرد بتواند آن را یاد بگیرد ولی در ایران به این شکل نگاه نمیشود و در آموزش و پرورش هم بیشتر تأکید بر لب خوانی است. حتی روشهای جدیدی هست مثل داد زدن که باعث میشود ته مانده شنوایی ناشنوایان تحریک شود که هنوز این روشها وارد حیطه آموزش ما نشده و جدی گرفته نمیشود. به عبارت دیگر هنوز ما ناشنوایان را یک گروه مستقل با فرهنگ و زبان خودشان نمیشناسیم.»
به گفته اصولی در سیستم آموزشی ما آنقدر تأکید بر لبخوانی است که گاهی حتی دستهای ناشنوایان را میبندد چون به طور طبیعی یک ناشنوا از دستها برای رساندن پیام استفاده میکند. این موضوع و دلایل دیگری که به آنها اشاره شد، باعث میشود که ناشنوایان در ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل پیدا کنند. درحالی که باید در ادارات مهم دولتی، بیمارستانها و دادگاهها مترجم رسمی زبان اشاره وجود داشته باشد. در حال حاضر برخی داوطلبانه یا با همکاری کانون ناشنوایان این مسئولیت را برای خود تعریف کرده و به شکلی انساندوستانه برای بهبود شرایط به ناشنوایان کمک میکنند و گاهی نیز بهزیستی مترجمی را بهعنوان نماینده به برخی مراکز میفرستد ولی دسترسی به این چنین امکانی در مدرسه، دانشگاه، دادگاه و ادارات دولتی، به شکل ثابت و منظمی وجود ندارد. بنابراین ناشنوایان اغلب چارهای جز این ندارند که به اعضای خانواده خود تکیه کنند. درحالی که فرد ناشنوا هم مثل هرکس دیگری حق دارد نخواهد خانوادهاش را در جریان بسیاری از مسائل شخصی قرار دهد یا نزد آنها مسائلی را مطرح کند.
ایمان طوسی، کم شنواست و این روزها در شهر مشهد مدیریت یک کلینیک مددکاری را به عهده دارد؛ کلینیکی که مددکاران و روانشناسان آن هم ناشنوا هستند: «من ازبچگی در مدارس عادی درس خواندم. آنجا جملهسازی یاد گرفتم اما کافی نبود و مادرم مجبور شد برایم معلم خصوصی بگیرد. بچههای سالم خیلی مسخرهام میکردند، اما مهم نبود چون توانستم ازهمانها حرف زدن یاد بگیرم. گاهی با خودم میگفتم خدا را شکر که باعث شادی و خندهشان شدهام. فکرکنم اگر با همین وضعیت اینجا در مدرسه عادی باشم، بهتر از این است که به مدرسه ناشنوایان بروم چون حتی آنجا هم متأسفانه اغلب معلمها زبان اشاره را بلد نیستند یا بدرستی نمیتوانند با بچهها ارتباط برقرار کنند. برای همین وقتی بچهای جملهای را اشتباه یاد میگیرد، هیچکس به او نمیگوید این جمله درست نیست. خیلی از بچهها هم پدر و مادرشان ناشنوا هستند و هیچ کمکی نمیتوانند از آنها بگیرند. بچهها همین طوری بزرگ میشوند و بعد هم هزار و یک مشکل برایشان پیش میآید. ریشه اینها در کم کاری آموزش و پرورش استثنایی است.»
ایمان از مشکلاتی که در دانشگاه هم داشته برایم میگوید: «ما توی دانشگاه 14 نفر ناشنوا بودیم. به استاد میگفتیم ما نمیشنویم، حداقل روی تخته بنویس! میگفت به من ربطی ندارد. اغلب هیچ کمکی نمیکردند و میگفتند از بچههای سالم کمک بگیرید و از روی دست آنها بنویسید. دانشجوهای پسر هم که چندان با دقت نیستند و خودتان بهتر میدانید که سر کلاس یا چرت میزنند یا هیچ وقت نمینویسند تا ماهم از روی دست آنها بنویسیم یا آنقدر بدخط مینویسند که نمیشود چیزی از روی دستشان نوشت.
ما بدون هیچ امکاناتی توی دانشگاه مشغول تحصیل بودیم و به هرکسی هم مراجعه میکردیم ما را میفرستاد سمت دانشجوهای سالم. همه همین چند جمله را به ما میگفتند. مثلاً میگفتند صدا را ضبط کنید. اگر ما صدا را میشنیدیم که با تلویزیون مشکل نداشتیم. مشکل ما صدا نیست، مشکل ما تشخیص کلمه است. هرچقدر صدا بلند باشد، بازهم نمیتوانیم کلمه را تشخیص دهیم. میگفتند از والدینتان کمک بگیرید؛ خب اگرخانواده ناشنوا باشد چه باید کرد؟ یک بار معاون توانبخشی کشور آمد کانون ناشنوایان شهرمان. من تمام مشکلات را گفتم، جواب داد تعدادتان خیلی زیاد است و ما نمیتوانیم برای هر رشته و دانشگاهی رابط بفرستیم.»
ایمان که عضو فراخوان سراسری معلولان هم هست، در توصیف اینکه چطور این تبعیضها مانع پیشرفت ناشنوایان میشود، میگوید: «یک استاد ریاضی داشتیم که هر چقدر به او میگفتیم ما نمیشنویم و شما را به خدا فرمولها را روی تخته بنویس تا ماهم بتوانیم یاد بگیریم، میگفت به من ربطی ندارد از بقیه کمک بگیر. آخر هم همه ناشنوایان را مردود کرد و به همهمان 3 یا 4 داد. ترم بعد همان درس ریاضی را با یک استاد دیگر برداشتیم؛ خودش به ما جزوه داد و باز هم پای تخته هرچه لازم بود برایمان نوشت. آخر وقت بهخاطر ما میماند و به اشکالات و سؤالهایمان پاسخ میداد.
آخر همه نمراتمان 18 و 19 شد. درسها و کتابها هیچ فرقی نکرده بود، فقط استاد عوض شده بود، اما همیشه که استادها این جوری نیستند. از بچههای ما آخرش 10 نفر از دانشگاه انصراف دادند و فقط چهار نفرمان فارغالتحصیل شدیم. با این شرایط هیچ ناشنوایی نمیتواند براحتی ادامه تحصیل بدهد یا اگر هم وارد دانشگاه شود چنین اتفاقاتی میافتد.»
احمد هم ناشنواست. او از زاویه دیگری به موضوع نگاه میکند: «این نگاه که تصور کنیم فرد ناشنوا یا به طور کلی فرد دارای معلولیت نمیتواند جرمی مرتکب شود، نگاه و باور غلطی است اما نکته مهمی که وجود دارد این است که واقعاً زندانها و سیستم قضایی ما به طور کلی چه قدر افراد دارای معلولیت را دیده و پذیرفته است. در دورهای که برای رسیدگی به جرایم مختلف دادگاههای ویژه وجود دارد، باید دادگاهی خاص متشکل از حقوقدانان دارای معلولیت و کارشناسان این حوزه هم به بررسی روند پروندههای این افراد بپردازند.»
یاد حسین خسروی 27 ساله میافتم، ناشنوایی که از روستاهای تربت حیدریه به جرم قتل به قصاص محکوم شده بود. خیلیها معتقد بودند عمدهترین دلیل، زندانی شدن و بعد حکم او ناشنواییاش بوده است. طرفداران این تحلیل معتقد بودند حسین بهدلیل ناشنوایی نتوانسته منظورش را بدرستی بفهماند و سر از زندان و گرفتن چنین حکمی درآورده تا اینکه با تلاش فعالان اجتماعی و حوزه معلولیت و درنهایت با پرداخت دیه از زندان آزاد شد.
ناصر سرگران، حقوقدان، درباره مسائل حقوقی ناشنوایان میگوید:«کلید حل مشکلات ناشنوایان به رسمیت شناختن زبان اشاره است. در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان مصوب سال 1383 به زبان اشاره، پرداخته نشده. درلایحه جدید هم که شش سال روی آن کار شد و ششم دی ماه امسال به تصویب مجلس رسید، موضوع زبان اشاره اضافه نشده و تنها چیزی که در ذیل ماده 21 لایحه آمده این است که صدا و سیما باید از طریق زیرنویس، شرایطی را فراهم کند که ناشنوایان فیلمها را متوجه شوند و البته آن هم هنوز به مرحله نهایی نرسیده. باید منتظر بمانیم تا ببینیم در سال 97 صدا و سیما بعد از طی مراحل نهایی این کار را میکند یا نه؟ هرچند در کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت تأکید شده که همه افراد باید بدون تبعیض از امکانات مساوی برخوردار شوند و ایران هم به این کنوانسیون پیوسته است.»
او تأکید میکند: «طبق قانون باید حقوق همه افراد را مهیا کنیم. نبود امکان دسترسی، ناشنوایان را خانه نشین کرده و آنها نمیتوانند در جامعه حضور داشته باشند. ما چون آنها را در کوچه و خیابان نمیبینیم، فکر میکنیم مشکلی هم وجود ندارد. درحالی که ما فقط آنها را خانهنشین کردهایم. این افراد در ادارات، بیمارستانها، دانشگاهها و دستگاههای اجرایی نمیتوانند هیچ ارتباط مؤثری برقرار کنند. حتی اگر در خانه یک ناشنوا آتشسوزی هم شود، نمیتواند به آتشنشانی یا پلیس زنگ بزند. تنها استانی که به صورت پایلوت دسترسی به پلیس 110 را فراهم کرده استان اصفهان است که امکان پیامک دادن را برای ناشنوایان مهیا کرده. این موضوع باعث میشود هیچوقت ناشنوایان انسانهای مستقلی نباشند درحالی که کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت بر استقلال آنها تأکید دارد و اینکه افراد آزادانه و مستقل بتوانند از فضاهای مختلف شهری و امکانات جامعه استفاده کنند. همچنین همه افراد ناشنوا یا معلول نمیتوانند از کمک خانواده استفاده کنند و سیستم دسترسپذیری را دولتها باید فراهم کنند.»
عزیز خانه معلم مدرسه استثنایی در شهر بوکان آذربایجان غربی است و کتاب های متعددی هم در زمینه حقوق معلولان و ناشنوایان منتشرکرده. او میگوید: «واقعیت این است که افراد ناشنوا هم باید در مدارس عادی و در کنار بقیه درس بخوانند اما چقدر اصول یکپارچهسازی آموزشی برای همه رعایت شده؟ چقدر در همین یکپارچهسازی به کتاب ها و محتوایشان توجه شده؟ اگر ما میخواهیم دانشآموز ناشنوا وارد مدرسه عادی شود، باید عدالت آموزشی را برایش فراهم کنیم. از جمله معلمی که زبان اشاره بداند و همین طور محتوای کتاب های درسی که باید تغییر کند. وقتی در کتاب سال ششم ابتدایی داستانی داریم که تأکید بر سلامت جسمانی میکند، من به آن دانشآموز معلول چه دارم بگویم یا در کتاب کلاس دوم ابتدایی داستانی هست درباره مدرسه خرگوشها که تأکید بر گوشهای شنوا و چشمهای بینا دارد. آیا من میتوانم چنین داستانی را به بچههای ناشنوا و نابینا تدریس کنم؟ آیا این داستان بچهها را خرد نمیکند و به آنها تلقین نمیکند که از اساس شکست خورده هستند؟»
خانه، مبدع خط بریل به زبان کردی است. او تأکید میکند مشکل اصلی ارتباطی ناشنوایان متوجه نشدن زبان اشاره است: «من زبان اشاره میدانم اما مگر چقدر در مدارس ما زبان اشاره میدانند و این در مناطق دو زبانه، کار را سختتر هم میکند. در منطقه ما که بچه لب خوانی به زبان کردی را آموخته، وقتی وارد مدرسه میشود تازه با زبان فارسی مواجه میشود. گنجینه لغات این بچهها محدود است و همه اینها در کنار حمایت نشدن و معلمان غیرمتخصص، مشکلات زیادی را از همان ابتدا برای کودک ناشنوا ایجاد میکند و باعث میشود منزوی و گوشه گیر شود و با بقیه افراد جامعه ارتباط برقرار نکند.
دور و برخودتان را ببینید چند ناشنوا را میشناسید که با افرادی غیر از ناشنواها یا دوستان و فامیلشان ارتباط داشته باشند؟ همین چند وقت پیش از من خواستند برای زنی که شوهرش را کشتهاند در دادگاه، زبان اشاره را ترجمه کنم؛ اگر من نبودم، معلوم نبود این زن چطور میخواست دیهاش را بگیرد!» او تأکید میکند: «زبان اشاره هم قواعد خاص خود را دارد و به همین سادگی و با تکان دادن دستها نیست. حتی گاهی میتواند معنای خیلی بدی داشته باشد. برای همین همیشه به افراد میگویم در ارتباط با ناشنوایان مدام دست هایتان را تکان ندهید. از این گذشته در هر شهر باید با توجه به تعداد ناشنوایان، رابط زبان اشاره درجاهای مهم وجود داشته باشد. ما نمیگوییم درهر جایی باید یک رابط باشد، اما برای دسترسی برابر این افراد در مکانهای مهم، وجود رابطان ضروری است.»
ایمان میگوید: «اگر بخواهیم شغل آزاد راه بیندازیم، مثلاً یک مغازه بقالی یا سوپرمارکت، اگر مشتری حرف بزند، ما نمیشنویم. خودم یک مدت در یک پرده فروشی کارم میکردم و فروشنده و نصاب بودم. بعضی وقتها اگر تنها بودم، نمیتوانستم کارکنم چون نمیشنیدم مشتری چه میگوید. وام چهار درصد بهزیستی برای خوداشتغالی هم تا سقف20میلیون است که پول پیش یک مغازه هم نمیشود و برای دریافت همین هم نیاز به دو ضامن با نامه کسر از حقوق دارد. من هنوز نتوانستهام به خاطر شرایط دشوارش این وام را بگیرم. هشتاد درصد کسانی که میشناسم، بهخاطر نداشتن ضامن، موفق به گرفتن این وام نشدهاند.»
همه مشکلات ناشنوایان را در این گزارش نمیتوانم بیاورم؛ آنها آنقدر حرف برای گفتن دارند که همهشان را نمیتوان در یک گزارش جمع و جور کرد. آن طور که ایمان، حسین و احمد میگویند، مشکلاتی که آنها از بچگی تا زمان مدرسه و بزرگسالی و تا پیدا کردن شغل و دوست با آنها دست به گریبانند، داستانی پیچیده و طولانی است.