چکیده :
در این مختصر پیرامون عاقبت انسانها بحث شده است و بحث لغت و نیز اهمیت موضوع در منابع اصلی مانند قرآن و نهج البلاغه و روایات اهل بیت علیهم السلام مطالبی آورده شده است . در ادامه عوامل نیک فرجامی مانند :تقوی ، ایمان ،صبر ، توبه و پاکی دل و غیره مطرح شده است و عوامل بد فرجامی مانند : گناه ، دشمنی با اهل بیت ، توبه نکردن و ... بیان شده است . در پایان مصادیقی از عاقبت به خیری و عاقبت به شری آورده شده است .
کلید واژه : عاقبت نیک ، عاقبت بد ، روایات
مقدمه :
یک مبحث مهم در روزگار ان دغدغه نتیجه و فرجام کار انسانها می باشد ، نگاهی به تاریخ اسلام خصوصا و تاریخ انسانها عموما از ابتدای خلقت تا زمان حاضر شخصیتهائی را می توان یافت که در دو راهیها ، راه درست یا غلط را انتخاب کرده در نتیجه یا به سعادت ابدی و یا عقوبت ابدی مبتلا شده اند 0 در بسیاری از دعاها اللهم خل سبیلنا و أحسن تسییرنا و أحسن عاقبتنا(1) از خداوند خواستار عاقبت به خیری هستیم . جهت اهمیت موضوع روایاتی که تاکید بر بحث عاقبت به خیری دارند را بیان می کنیم : امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: بهترین کارها آن است که پایان آن به خیر انجامد. وهب قرشى از امام صادق علیه السّلام روایت مىکند که على علیه السّلام فرمود: سعادت حقیقى آن است که پایان کار انسان به سعادت ختم شود، و حقیقت شقاوت هم این است که پایان زندگى به شقاوت ختم گردد. ابن علوان از امام صادق علیه السّلام و او از پدرش علیهم السّلام روایت مىکند که على علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: هر کس در ظاهر خود را نیک جلوه دهد و خویشتن را خداشناس نشان دهد ولى در باطن کارى کند که خداوند راضى نیست، او خدا را بر خود خشمگین ساخته است. ابو فروه انصارى که یکى از عابدان و زاهدان بود گفت: عیسى بن مریم به حواریون فرمود: من حقیقتى را به شما بگویم مردم مىگویند بنا به پایهاش ارتباط دارد، ولى من این چنین نمىگویم، گفتند یا روح اللَّه پس شما چه مىگوئید.عیسى علیه السّلام فرمود: من از روى حقیقت و واقعیت به شما مىگویم، آخرین سنگى که بناء مىگذارد آن اساس و پایه هست ابو فروه گفت: مقصود آن است که انسان باید به عاقبت کارهاى خود توجه کند(2). بالاخره هرکسی یا سعید است یا شقی است در پایان کار، یا پایان کارش شیرین است یا تلخ است.در این مختصر مباحثی پیرامون عاقبت به خیری صحبت خواهیم کرد به عون الله تعالی
فصل اول : بررسی لغوی عاقبت
عاقبت به خیری در لغت :
در لغت اطلاق عاقبت به فرزند : لیست لفلان عاقبَةٌ، أَی لیسَ له وَلَدٌ، فهو کالعَقْب و العَقِب الماضی ذِکرُهما، و الجَمْع أَعْقَاب. و یا هر چه که بعداز چیزی باشد را عاقبت گویند: و کُلُّ من خَلَفَ بَعدَ شیْء فهو عاقِبَةٌ و عَاقِب له(3)در لغتی دیگری به مکافات عمل و یا ثواب اعمال بحث عاقبت مطرح شده است : و العِقَابُ و العُقْبى: المُکافَأَةُ و الثَّواب(4).عُقْب و عُقْبى: (بر وزن قفل و کبرى) بمعنى عاقبت است هنالک الولایت لله الحق هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً کهف:
44. یعنى آنجاست تدبیر و ولایت براى خداى حق او بهتر است از حیث ثواب و بهتر است از حیث عاقبت.در آیه شریفه : أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدّارِ رعد: 22.به آخرت عاقبت دنیا اطلاق شده است : ظاهرا مراد از «الدّارِ» دنیاست و عاقبت دنیا آخرت است یعنى: عاقبت خوب دنیا (که آخرت باشد) براى آنهاست. تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النّارُ رعد: 35. عقبى در این آیه در ثواب و عقاب بکار رفته است على هذا نظر راغب که گفته: عقبى مخصوص بثواب است درست نیست مگر آنکه مرادش از ثواب اعمّ باشد.عاقبة: پایان. و آن در عاقبت خوب و بدهر دو بکار می رود مثل وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ اعراف: 128.وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى طه: 132. و مثل فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ آل عمران: 137. راغب گفته: عاقبت مجرد از اضافه مخصوص ثواب و در صورت مضاف بودن گاهى در عذاب بکار رود. استعمالات قرآن مؤید اوست.در کتاب گرانسنگ قاموس قرآن عقاب، عقوبت ، معاقبه مخصوص بعذاباند وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقابِ بقره: 196. وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ نحل:126(5)و عاقِبَةُ کل شیء: آخره(6) لغات مورد جستجو در روایات و آیات : حسن عاقبت ، سوءعاقبت ، العاقبه الحسنی ، بمحمود العاقبه ، سلامت العاقبه ، جمیل العاقبه ، عقبی ، عواقب
عاقبت در اصطلاح و عرف :
در عرف یعنى عاقبت معلوم مىشود چنانچه در السنه متداول است کسى که عمل زشتى و یا خیری از او صادر مىشود مىگویند فردا اثرش را مىبینى یعنى عاقبت به نتیجه آن مىرسى و پشیمان و یا خوشحال مىشوى .پس عاقبت یعنى پایان و آن در عاقبت خوب و بد هر دو بکار مىرود.وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى(7) یعنى آخرت چون آخرت و عاقبت کار است به این نام برده شده است .
فصل دوم : جایگاه موضوع در منابع اصلی
عاقبت به خیری در قرآن:
مسأله خیر عاقبت در منطق قرآن مهمترین نعمتى است که یک بنده مىتواند از آن برخوردار شود. چه اینکه خیر عاقبت ناشى از ثبات ایمان است و چه نعمتى از ثبات ایمان براى یک بنده بهتر است لذا در دعاهایى که قرآن مجید از زبان انبیاء و صالحین نقل مىکند، جمله «تَوَفَّنا مَعَ الأَبْرار 3: 93»یعنى ما را با نیکان بمیران، فراوان به چشم مىخورد َمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعید.(8)در تفسیر المیزان : خداى تعالى بعد از حکایت کلام شیطان وعده او را که همان اطاعت او در آنچه امر مىکند، مىباشد را ولى گرفتن او دانسته، فرموده: اطاعت او معنایش این است که شما او را به جاى خداى تعالى ولى و سرپرست خود بگیرید:" وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً" (9) و در افاده این معنا نفرمود:" و من یکن الشیطان له ولیا، و هر کس که شیطان ولى او باشد" تا همان نکتهاى را بفهماند که آیات سابق آن را فهمانید و آن این بود که تنها ولى عالم خداى تعالى است و هیچ کس دیگر بر هیچ چیز عالم ولایت ندارد، هر چند که مردمى او را ولى خود بگیرند(10). تفکر کنید در آیات قرآن مجید و عبرت بگیرید به آن، پس بدرستى که آن رساترین عبرتهاست، یعنى عبرت بگیرید به آن چه ذکر شده در آن از حسن عاقبت نیکوکاران و سوء مال ظالمان و عاصیان و امثال آنها، پس بدرستى که آن رساترین عبرتهاست، یعنى رساترین و کاملترین امور است که عبرت توان گرفت به آنها، یا عبرتى که بآن حاصل مىشود رساترین و کامل ترین عبرتهاست(11).
سفارش پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در عاقبت اندیشى
مسعدة بن صدقه مىگوید که: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردى نزد پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول اللَّه! به من سفارش کن. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او فرمود: اگر سفارشت کنم آن را خواهى پذیرفت. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم این سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار آن مرد پاسخ آرى داد. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او فرمود: من به تو سفارش مىکنم که هر گاه آهنگ کارى کردى در سرانجام آن بیندیش، اگر درست بود انجام بده و اگر درست نبود از آن دست بکش(12).
عاقبت به خیری در نهج البلاغه :
الف - عاقبت سوء استفاده از دین
امام علیه السلام در نامه به معاویه نوشت: ظلم و انحراف، دین و دنیاى انسان را فاسد مىگرداند و عیبهاى انسان را براى عیبجو آشکار مىسازد. بطور حتم مىدانى که آنچه وقت بدست آوردنش گذشته است نمىتوانى بچنگ آورى. خیلىها که مىخواهند به مطلب نا حقى دست یابند به امور معنوى پناه مىبرند و خدا آنها را رسوا مىسازد. وظیفه تو این است که از قیامت، همان روزى که عاقبت به خیران حسرت مىخورند که چرا ثواب کم دارند و پیروان شیطان پشیماناند که چرا اختیار را بدست شیطان دادند و در آن شرائط بفریاد آنان نمىرسد، بترسى
آى معاویه ما را بقضاوت قرآنى که اهل آن نیستى دعوت کردهاى ما بتو پاسخ نمىدهیم، بلکه قضاوت قرآن را مىپذیریم(13).
ب - امام علی علیه السّلام (در باره عاقبت اشخاص) فرموده است
1.بر بهترین این امّت از عذاب و کیفر خدا ایمن و آسوده مباش بجهت فرموده خداوند سبحان: (فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (14)یعنى: از کیفر خدا ایمن نیستند مگر مردم زیانکار،
2.و بر بدترین این امّت از رحمت و مهربانى خدا نومید مشو بجهت فرموده خداوند سبحان: ( إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (15)یعنى: از رحمت خدا نومید نشوند مگر کافران (پس خدا میداند که پایان کار هر کس چه باشد، هیچکس نباید بظاهر حال اعتماد نموده و از پایان آن آسوده یا نومید باشد)(16).
ج- عاقبت به خیری در غررالحکم :
باب العاقبة (سرانجام، پایان)الا و إنّ من تورّط فى الامور من غیر نظر فى العواقب فقد تعرّض لمفدحات النّوائب. آگاه باشید به راستى هر کس در افتد در کارها بدون اندیشه و فکر در عواقب آن، به حقیقت خود را در معرض مصیبتهاى گران و سنگین در آورده. اعقل النّاس انظرهم فى العواقب.عاقلترین مردم کسى است که در عواقب کارها بیشتر اندیشه و تأمّل کند. اذا هممت بامر فاجتنب ذمیم العواقب فیه. هرگاه قصد کارى کنى بپرهیز از عواقب نکوهیدهاى که در آن است. بالنّظر فى العواقب تؤمن المعاطب. با نگرش و دقّت در سرانجامهاى کار است که آدمى از هلاکتها ایمنى یابد. راقب العواقب تنج من المعاطب. مراقب و نگران سرانجامهاى کار باش تا از محلهاى سقوط نجات یابى. طاعة دواعى الشّرور تفسد عواقب الامور. پیروى کردن از چیزهایى که مىخوانند انسان را به بدى، تباه کند سرانجام کارها را.(17)
فصل سوم : چند نکته مهم
اوّل : ایمان و عمل صالح شرط لازم است ولی کافی نیست !
وعدههاى الهى با اهل ایمان از ثوابهای اخروى و نعم دنیوى فقط شرطش ایمان و تقوى و عمل صالح نیست بلکه شرط دیگرى هم دارد که جز خدا و رسول و اوصیاء او کسى نمیداند و آن موافات است یعنى بقاء ایمان تا آخرین نفس زیرا احدى نمیداند که عاقبت کارش به کجا مىکشد چه بسا اشخاص بسیار خوب که مورد تعجب دیگران بودند ولى در پایان عمرش بىایمان از دنیا رفتند لذا این سؤال و دعا براى حفظ ایمان صاحبان خرد بوده که تا آخرین نفس آن ایمان را داشته باشند تا مشمول وعدههاى خداوند متعال کردند لذا عرض میکنند رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِکَ که سعادت منوط بایمان و اطاعت است و شقاوت مربوط بکفر و مخالفت، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان زیرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذیر است.(18) و به همین دلیل مومن حالت امید آنان توأم با خوف از سوء عاقبت مىباشد، یعنى نگرانند از این که مبادا درآینده دچار سوء عاقبت شده و سعادت آنان به تیرگى و ناکامى مبدل شود.(19) یعنى مومن دوام ملک و بقاء حکومت و زندگى مادی را از خدا تقاضا نمىکند که اینها همه فانیند و فقط دورنماى دل انگیزى دارند، بلکه از خدا مىخواهد که عاقبت و پایان کارش به خیر باشد، و با ایمان و تسلیم و براى خدا جان بدهد، و در صف صالحان و شایستگان قرار گیرد.
دوّم : خیر مطلق و خیر مقید !
خیر مطلق یعنى چیزیکه در هر حال و بنظر هر کس پسندیده و مورد رغبت است مثل توصیفى که پیامبر علیه السلام از بهشت فرمود که «لا خیر بخیر بعده النّار و لا شرّ بشرّ بعده الجنّة(20)» « یعنى خبرى که فرجامش و نتیجهاش آتش و عذاب باشد خیر نیست و شرّ و زیانى هم که نتیجه و فرجامش بهشت باشد شرّ نیست که در این حدیث جاودانه پیامبر ملاک و میزان برایشناخت خیر و شرّ با توجّه بعاقبت و پایان آنها بیان شده و تفسیرى است بر آیهاى که مىفرماید: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ- (21)بنابر این سود و نفع آنى و داورى در زمان محدود، خیر و شر را تعیین نمىکند بلکه «ملاک الامر خواتمه» یعنى ملاک هر کارى و هر خیر و شرّى پایان آن است از این روى خداپرستان که بفرجام و عاقبت و عکس العمل کارها معتقدند نیکوترین راه و تمام خیر و نیکى را برگزیدهاند و لو اینکه در انجام عبادات و احکام اجتماعى اسلام زحماتى متحمّل شوند» دوّم خیر و شرّ مقیّد باین معنى است که چیزى براى یکى خیر است و براى دیگرى شرّ، مثل مالى که ممکن است براى زید خیر باشد و براى عمرو شر و بدى، از این رو خداى تعالى خیر را با دو امر توصیف کرده است، در جائى مىفرماید: إِنْ تَرَکَ خَیْراً- 180/ بقره) و در جاى دیگر فرماید أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ(22)-.و سخن خداى تعالى در آیه إِنْ تَرَکَ خَیْراً- 180/ بقره) یعنى اگر مالى را به ارث باقى گذاشتمعناى اصطلاحى سوء عاقبت در مواردى بکار گرفته می شود که کسى در ظاهر و در انظار مردم از حسن حال و نام نیکى برخوردار باشد و در هنگام مرگ شقاوت و پلیدیش آشکار شود، ولى اصطلاح نمی تواند مسئلهاى باشد و فرق بین معناى لغوى سوء خاتمه، با معناى اصطلاحى آن عموم و خصوص است زیرا معناى لغوى این لفظ بر هر کسى که پروندهاش ببدى بسته شد و عاقبت کارش به شقاوت ختم گردد اطلاق مىشود در حالیکه معناى اصطلاحى این لفظ تنها شامل حال کسانى از این افراد مىشود که قبل از مرگ در نزد عامه مردم، مردمان نیک و افراد صالحى بحساب می آمدند و هنگام مرگ باطنشان آشکار شد، و خبث و شقاوتشان بر ملا گشت و پروندهشان ببدى ختم گردید.(23)
سوّم : عاقبت اختیاری
بیانی حضرت علامه طباطبائی رحمت الله علیه در ذیل آیه " وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِ(24)" دارند که فرمودند: [عاقبت و سرنوشت انسان با اعمال ارادى و اختیارى او لزوم و حتمیت پیدا مىکند]در این بیان، روشن مىشود که آیه شریفه سعادت و شقاوت را اگر بطور لزوم و حتم براى انسان اثبات مىکند از راه اعمال نیک و بدش مىباشد که خود به اختیار خویش کسب کرده است نه اینکه بخواهد بگوید لزوم یکى از این دو جبرى است و عمل افراد هیچگونه اثرى در سعادت و شقاوت آنان ندارد، خلاصه اینکه معناى آیه شریفه آن طور نیست که بعضى «3» خیال کردهاند که آیه شریفه سعادت و شقاوت هر کس را اثر قضاء حتمى و ازلى دانسته، چه اینکه عملى انجام دهد و یا ندهد، و چه اطاعت کند یا معصیت نماید.
چهارم : رابطه عزلت و عاقبت به خیری (25)
و عزلت که انس به خدا است و نفرت از خلق، محتاج است به ده خصلت: یکى از آن ده خصلت، علم است - یعنى: راه به مراتب حکمت عملى و نظرى، به قدرى برده باشد و تمیز میان حقّ و باطل کرده و به احکام شرع از فرایض و سنن جاهل نباشد. و هر که از این خصلت عارى است، عزلت مناسب او نیست و تحصیل علم از براى او، اهمّ است.
دوم - دوست داشتن فقر است - یعنى: از ریاضات و مجاهدات نفس، به مرتبهاى رسیده باشد که از زحمت و تعب مشوّش نشود. بلکه زحمت، محبوب و معشوق او باشد، که اگر نه چنین باشد، زود عزلت به خلطت، و راحت به کلفت، مبدّل خواهد شد.
سوم - اختیار سختى و شدّت است. که اگر در وصول معاش و سایر ما یحتاج، دیر و زودى بشود، مضطرب نشود و در اساس صبر او رخنهاى راه نیابد.
چهارم - زهد است. یعنى: اجتناب نمودن از محارم، بلکه از مشتبهات. چه ارتکاب محرّمات و مشتبهات، موجب قساوت قلب است. و قساوت از اسباب دورى است از حضرت بارى، و اسباب دورى با وسیله قرب که عزلت است، جمع نمىشود.
پنجم - غنیمت دانستن عزلت است، و به دل و جان از او راضى بودن و اختیار او نمودن. چرا که شوق، سرمایه رسیدن به هر مطلب است.
ششم - نظر کردن است در عواقب. یعنى: همیشه به یاد عاقبت و نظر در عاقبت داشتن و موت و احوالات قبل و بعد موت را، از سکرات و مجازات و مکافات و احوال قبر، متذکّر بودن و نصب العین خود کردن.
هفتم - در هر مرتبه، خود را مقصّر دانستن و با وجود بذل جهد در عبادت، آن را سهل گرفتن.
هشتم - ترک عجب است. یعنى: تکبّر به خود راه ندادن و نه خود را و نه عمل خود را بزرگ گرفتن، و در هر مرتبه به عجز و قصور خود، معترف بودن.
نهم - در اکثر اوقات، در ذکر الهى بودن و از او غافل نشدن. چرا که غفلت از جناب او، دام صید شیطان است و اساس هر فتنه و بلیّه است، چنانکه گذشت.
دهم - خالى بودن مسکن منزوى است، از هر چه در آن وقت در کار نباشد. چه وجود او باعث تشویش خاطر است(26).
پنجم : دعا براى حسن عاقبت
اى آنکه یاد او براى یاد کنندگان، شرافت است. اى آنکه شکر و سپاس او، براى سپاسگزاران، رستگارى است، و اى آنکه طاعت و فرمانبردارى او، براى اطاعت کنندگان و فرمانبرداران نجات و رهایى است. بر محمد و آل او درود فرست، و قلبهاى ما را با یاد خودت از هر یادى باز دار، و زبانهاى ما را با شکر خودت از هر شکرى نگهدار و اندامهاى ما را با طاعت خودت از هر طاعتى بازدار. و اگر براى ما فراغتى از کارها مقدر فرمودهاى آن را فراغت سالم قرار ده که در آن، گناهى ما را در نیابد و خستگى به ما رو نیاورد تا (فرشتگان و) نویسندگان بدیها با پروندهاى خالى از بیان گناهانمان از سوى ما بر گردند و نویسندگان نیکیها به خاطر نیکیهایى که از ما نوشتهاند شادمان شوند. و هنگامیکه روزهاى زندگانى ما سپرى گردید و به تدریج مدّت عمرمان به پایان رسید و دعوت تو که چارهاى از پذیرفتنش نیست ما را احضار نمود، پس بر محمد و آل او درود فرست. و پایان آنچه نویسندگان اعمال ما، بر مىشمارند توبه مقبول قرار ده تا پس از آن بر گناهى که مرتکب شدهایم و بر معصیتى که انجام دادهایم باز ندارى. و روزى که خبرهاى بندگانت را مىآزمایى، پوششى را که با آن اعمال ما را پوشاندهاى در برابر دیدگان گواهان بر ندار. همانا تو، نسبت به هر کسى که تو را بخواند مهربانى، و براى کسى که تو را ندا در دهد رواکنندهاى.(27)
ششم: تفکر در عاقبت شخص
مطالعه بعضی کتب اخلاقی مانند اسرار الصلاه و معراج السعاده و فرجام انسانها خود فکر در عاقبت به خیری و یا سوء عاقبت یک نوع خود آگاهی به انسان دست می دهد . چنانچه عارف کامل و عالم عامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزى فرموده اند : « اما توبه عوام به اینست که باطن خود را با آب حسرت و ندامت، از گناهان بشوید و گناهان خود را پیوسته مد نظر داشته و از گذشته خود پشیمان و بر آنچه از عمرش باقى مانده ترسناک باشد، گناهانش را کوچک نشمارد و بر آنچه از طاعت و بندگى خدا از او فوت شده متأسف و اندوهگین باشد، نفسش را از شهوات باز دارد و از خدا بخواهد که او را بر وفاء به توبهاش موفق بدارد و از بازگشت بآنچه که در گذشته بدان آلوده بود او را حفظ کند، و نفسش را در میدان جهاد و عبادت ریاضت دهد و آنچه از فرائض از او فوت شده قضا نماید. اگر مظلمهاى بگردن اوست رد کند و از هم نشینان بد دورى گزیند شب را به عبادت بیدار و روز را روزه بدارد و پیوسته در عاقبت کارش بیندیشد و از خدا کمک بخواهد که استقامت در پنهان و آشکار باو عنایت کند و هنگام محنت و بلا ثابت قدم باشد تا از مرتبه توابین سقوط نکند»(28).
هفتم : خوف از سوء عاقبت(29)
و بیشتر خوفى که بر دل نیکان و متّقین غالب است خوف سوء خاتمه است که دلهاى عارفین از آن پاره پاره است، زیرا که - همچنان که مذکور خواهد شد - در آن وقت امر، صعب و خطرناک است. و بالاترین این اقسام خوف سابقه است، که خوف از روز ازل باشد. از این جهت عبد الله انصارى گفته که: مردم از روز آخر مىترسند و من از روز اول. و روزى حضرت رسول - صلّى اللّه علیه و آله - در منبر دست راستش را بلند کردند و کف مبارک را پیچیده فرمودند: «اى مردم آیا مىدانید که در کف دست من چیست؟ عرض کردند که خدا و رسولش داناترند. فرمودند که: نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبیلههاى ایشان تا روز قیامت. سپس دست چپش را برداشته و فرمودند که: آیا مىدانید در کف دست من چیست؟ باز عرض کردند که: خدا و رسولش داناترند. فرمودند که: نامهاى دوزخیان و نامهاى پدران و قبیلههاى ایشان تا روز قیامت. پس فرمودند که حکم خداست و حکم خدا عدل است که:«فریق فی الجنة و فریق فی السعیر»یعنى: طایفهاى در بهشتاند و طایفهاى در دوزخ و در حدیثى دیگر وارد است که فرمودند که: «باشد که سعید را در راه اشقیا ببرند تا مردم بگویند که مشابه با اهل شقاوت است، بلکه از خود ایشان است، ناگاه سعادت او را دریابد و داخل زمره سعدا گردد. و باشد که شقى را در راه اهل سعادت ببرند تا مردمان گویند که این چه مشابه سعد است، بلکه از ایشان است، ناگاه شقاوت او را بگیرد. به درستى که کسى را که خدا از اهل شقاوت نوشت اگر در دنیا به قدر فواق شترى که دست کشیدن به پستان اوست باقى بماند که البته خاتمه او به سعادت ختم نشود(30).و نیز در تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى علیه السّلام مینویسد: امام علیه السّلام از پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل کرد که فرمود: مؤمن پیوسته از آینه قیامت بیمناک است و یقین ندارد که آیا مقام خشنودى و رضاى خدا را دریافت خواهد کرد یا نه تا هنگام مرگ و آمدن ملک الموت.جریان چنین است که ملک الموت در هنگام شدت بیمارى و کمال ناراحتى او از رها کردن اموال و خانواده و گرفتاریهاى دیگر مىآید.مؤمن بواسطه جدا شدن از زن و زندگى حسرت و اندوه فراوان دارد چون آرزوهایش نقش بر آب شد(31).
پینوشتها:
1. المحاسن ج 2 ص 353 11- باب ذکر الله فی المسیر ....
2.ایمان و کفر-ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ج2، صص: 277-279
3. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج2، ص: 245
4. المحیط فی اللغة، ج1، ص: 198
5. قاموس قرآن؛ ج5، ص: 22
6. کتاب العین؛ ج1، ص: 179
7. اعلی 17
83.ترجمه اخلاق ج1 ص54
9.نساء 119
10. ترجمه المیزان، ج5، ص: 137
11 شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم ج3 284
12. بهشت کافى-ترجمه روضه کافى، ص: 193
13.ترجمهنهجالبلاغه(زمانى)، صفحهى 753-نامه 48
14.اعراف 99
15. یوسف 87
16.ترجمهوشرحنهجالبلاغه(فیضالاسلام)، ج 6 ، صفحهى 1266
17. ترجمهغررالحکمودررالکلم(محلاتى)، ج 2 ، صفحهى 137
18. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن ج7 428
19. انوار درخشان ج2 200
20. ترجمه مفردات، ج1، ص: 642
21. بقره 216
22. مؤمنون55
23. اسرار الصلاه ج1ص236
24. اسراء13
25.قال الصّادق علیه السّلام: صاحب العزلة متحصّن بحصن اللَّه، و متحرّس بحراسته، فیا طوبى لمن تفرّد به سرّا و علانیة، و هو یحتاج إلى عشرة خصال: علم الحقّ و الباطل، و حبّ الفقر، و اختیار الشّدّة و الزّهد، و اغتنام الخلوة، و النّظر فی العواقب، و رؤیة التّقصیر فی العبادة مع بذل المجهود، و ترک العجب، و کثرة الذّکر بلا غفله
26.مصباح الشریعة-ترجمه عبد الرزاق گیلانى ص 179
27.دعای یازدهم صحیفه سجادیه ص63 (وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلامُ بِخَوَاتِمِ الْخَیْرِ:)
(1) یَا مَنْ ذِکْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ شُکْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاکِرِینَ، وَ یَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِیعِینَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِکْرِکَ عَنْ کُلِّ ذِکْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُکْرِکَ عَنْ کُلِّ شُکْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِکَ عَنْ کُلِّ طَاعَةٍ. (2) فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغا مِنْ شُغْلٍ فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلامَةٍ لا تُدْرِکُنَا فِیهِ تَبِعَةٌ، وَ لا تَلْحَقُنَا فِیهِ سَأْمَةٌ، حَتَّى یَنْصَرِفَ عَنَّا کُتَّابُ السَّیِّئَاتِ بِصَحِیفَةٍ خَالِیَةٍ مِنْ ذِکْرِ سَیِّئَاتِنَا، وَ یَتَوَلَّى کُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِینَ بِمَا کَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا (3) وَ إِذَا انْقَضَتْ أَیَّامُ حَیَاتِنَا، وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا، وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُکَ الَّتِی لا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِی عَلَیْنَا کَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً لا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ، وَ لا مَعْصِیَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا. (4) وَ لا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْرا سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِکَ. (5) إِنَّکَ رَحِیمٌ بِمَنْ دَعَاکَ، وَ مُسْتَجِیبٌ لِمَنْ نَادَاکَ.
28 . أسرارالصلاة ج 1 ص59
29 .معراجالسعادة ج : 2 ص : 185
30. الکافی ج1 ص 444 باب مولد النبی ص و وفاته .....
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله النَّاسَ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ الْیُمْنَى قَابِضاً عَلَى کَفِّهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرُونَ أَیُّهَا النَّاسُ مَا فِی کَفِّی قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ فِیهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ الشِّمَالَ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ تَدْرُونَ مَا فِی کَفِّی قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ حَکَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ حَکَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیر
31. بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج2، ص: 23: بحارالأنوار 66 343 : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ وَ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْتِ لَهُ
ادامه دارد...