16 اسفند ماه سپهبد رزمآرا، نخستوزیر ایران ترور شد. درباره دلایل و چگونگی ترور رزمآرا روایتهای مختلفی وجود دارد.
سیدمحمدعلی شوشتری؛خفیهنویس رضا شاه پهلوی- در کتاب خاطرات خود مینویسد وقتی رزمآرا حکم عزل کفیل فرمانداری گرگان را صادر میکند درحالی که خود او قول ارتقا داده بود از شدت ناراحتی نزد سیدضیا میرود و شرح دیدار را چنین باز میگوید: «گفتم آقا میخواهم این قزاق را استیضاح کنم.
سیدضیا گفت: بعد چه میشود، گفتم: بیندازمش بیرون. گفت: نه شما او را آوردهاید و نه شما میتوانید او را بیرون کنید. گفتم این توهین (تلگراف عزل) را چه کنم، گفت: کار فروغی را من درست میکنم. این مردک قزاق (رزمآرا) همچنان از صحنه سیاست ایران خواهد رفت که دیگر بر نخواهد گشت.»
سیدضیا، اما در خاطرات خود بهگونهای نقل میکند که انگار شخص شاه از پیش در جریان ترور و حتی منتظر وقوع حادثه بوده است: «خدمت اعلیحضرت بودم تا مشورتی داشته باشم...، اما نوعی حواسپرتی و پریشانخاطری در ایشان میدیدم. مدام به ساعت نگاه میکردند. به تلفن خیره میشدند و اصلا حواس شان به من نبود... در این اثنا در باز شد.
کسی شتابزده بر آستانه در ظاهر شد و بدون اینکه مرا دیده باشد یا بر اثر هیجان با صدای بلند گفت: تمام شد قربان! اعلیحضرت راحت توی صندلی افتاد و چشمها را بست و پس از لحظهای گشود و به من گفت: آقا! فردا پس فردا بیایید تا حرف مان را تمام کنیم.» - [سیدضیاء – مرد اول یا دوم کودتا- صدرالدین الهی – انتشارات کتاب آمریکا].
امیر اسدالله علم که در آن موقع وزیر کار بود و از نزدیکترین چهرهها به شاه به حساب میآمد در یادداشتهای روز 27 بهمن 1349 مینویسد: «در هواپیما نشسته بودیم. به سوئیس میرفتیم. شاهنشاه صحبت عجیبی فرمودند... هر که با من در افتاده از بین رفته ... مثال برادران کندی را میزدند... در داخله هم مصدق و تا اندازهای قوامالسلطنه و رزمآرا که من یقین داشتم خیال سوءنیت به شاه داشت کشته شد. هنگام کشته شدن او من همراه او بودم.
او نخستوزیر بود و من وزیر کار. با هم به مجلس فاتحه در مسجد شاه رفته بودیم. چندین گلوله به او خورد، ولی من جان سالم به در بردم. درحالیکه داشتم با او درگوشی صحبت میکردم.» مهندس عزتالله سحابی در صفحه 99 کتاب خاطرات خود (نیم قرن خاطره و تجربه) مینویسد: «در جلسهای با حضور نواب صفوی از فداییان اسلام و دکتر فاطمی، بقایی، مکی، شایگان از جبهه ملی و البته بدون حضور مصدق و کاشانی برخی از چهرههای جبهه ملی گفتند شاه فعلا خطرناک نیست و کارها زیر سر رزمآراست.
نواب، فنجان چای خود را بر میگرداند و میگوید: به فرض که رزمآرا ساقط شد. آیا شما قول میدهید احکام اسلامی را اجرا کنید؟»
گفته میشود مهمترین دلیل مخالفت بعدی نواب صفوی با مصدق همین بود که معتقد بود راه را آنان هموار کردند، ولی جبهه ملی و مصدق به قول خود برای اجرای احکام اسلامی عمل نمیکنند و تنها دو پروژه نفت و انتخابات را در نظر دارند.
سرهنگ مصور رحمانی نیز در خاطرات خود مینویسد: «زندانیان هم بند خلیل طهماسبی معتقد بودند تیر او موجب قتل رزمآرا نشده. البته او تیری انداخته بود، ولی آن تیر اصابت نکرده است، زیرا شش تیر کوچک او کالیبر کوچک و سرعت اولیه کمی دارد حال آنکه وسعت زیاد زخم گلوله و نفوذ عمیق آن دربدن رزمآرا نشان میداد گلوله ازسلاح کمری کلت و با کالیبر بزرگ رها شده که تنها ارتش در اختیار داشت.»