حضرت آیت الله خامنه ای (رهبر انقلاب اسلامی) سال نود و هفت را سال حمایت از کالای ایرانی نامگذاری کرده اند.
1- ایشان از سال 1378 برای هر سال نامی برگزیده اند. اما تاکنون، این نامگذاری ها آنگونه که باید از سوی مسوولان محترم جدی گرفته نشده و در حوزه ی سیاست گذاری و اجرا، به شایستگی جامه ی عمل نپوشیده اند. به همین خاطر می توان مدعی شد که کم تحرکی مسوولان عملا انرژی و قدرت زاینده ی این نامگذاری های استراتژیک را زایل کرده است.
یک نکته ی مهم در ارتباط با این نامگذاری های هر ساله وجود دارد که اهمیت راهبردی ابتکار رهبری را نمایان می سازد و آن نکته، نگاه رو به آینده و بینش فرآیندی حضرت آیت الله خامنه ای نسبت به وضعیت امروز و فردای جامعه ی ایرانی است.
متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق مدیران جمهوری اسلامی (در حوزه های اجرایی و قضایی) و نیز نمایندگان مجلس، بینشی تکنیکی و تاکتیکی (لحظه ای) دارند و به موضوعات و نیازها و مشکلات کشور، پروژه ای نگاه می کنند. در حالیکه مدیریت بالنده و معطوف به تحقق اهداف و برنامه های ملی، باید نگاه و معرفتی راهبردی و فرآیندی (پروسه ای) داشته باشد.
سوگمندانه باید اعتراف کرد که همین نگاه پروژه ای، یکی از مهمترین و اساسی ترین نقطه ضعف های کشور است و سدی در برابر بالندگی همه جانبه، متوازن و ملی است و به جای تقویت و هم افزایی منابع مادی و معنوی کشور، به تخریب سرمایه ها، هرز رفتن منابع، فرسایش زمان، کشتن چراغ امید در دل و جان بخش زیادی از جوانان مستعد و مبتکر و خلاق و ... منجر شده است.
2- سالهاست مدیران کشور حتی نمی توانند همین مدیریت پروژه ای را که در چنبره اش اسیر شده اند، به درستی و با قاطعیت اعمال کنند. در نتیجه، به خاطر بدعملی و کارآیی ضعیف و سست بخش های مدیریتی میهن برای تقویت تولید ملی، رشد سرطانی فساد اقتصادی، زندگی اشرافی شماری از صاحب منصبان کشور و ... جان و روان جامعه زخمی و به شدت آزرده و معترض است. از سوی دیگر، به گفته ی صاحب نظران اقتصادی و بازرگانی، بی مسوولیتی شگفت انگیز دستگاه های به ظاهر مسوول در صدور انواع مجوزها برای واردات کالاهای چینی و غیرچینی، و هم چنین حجم بهت آور قاچاق کالا به داخل کشور، فقدان کنترل و نظارت موثر بر کیفیت تولیدات داخلی و نیز کاهلی مزمن در زمینه ی فرهنگ سازی مناسب برای خرید و مصرف کالای با کیفیت داخلی و... انواع صنایع بومی و داخلی را به مرز ورشکستگی و تعطیلی کشانده است.
به همین خاطر، در معادله ی بیکاری و سیاست های کج دار و مریزی که در بخش اشتغال اعمال می شود، همیشه توازن به سوی افزایش نرخ بیکاری گرایش داشته است. اگر این شاخصه های منفی را با شتاب مهار ناپذیر فرهنگ ویرانگر مصرف گرایی جامعه و بویژه اسب چموش و افسارگسیخته ی اسراف و چشم و هم چشمی های متعفن پیوند بزنیم، آنگاه شاید بتوانیم لایه ای از لایه های پنهان مانده در زیر پوست کشور را درک کنیم.
همه ی این مولفه ها، به اضافه ی شاخصه هایی دیگر، باعث شده که سطح مهربانی ملی، روندی نزولی داشته باشد و آحاد جامعه نسبت به یکدیگر عصبانی، پرخاشجو، آشتی ناپذیر و بیرحم باشند. چرا که خروجی نگرش های تکنیکی و تاکتیکی ومدیریت های پروژه ای در بخش های اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، به مردم باورانده که هر کس باید به فکر خود باشد و هرچه و از هر راه که می تواند باید به ثروت اندوزی بپردازد تا از دیگران عقب نماند.
انباشت این شاخصه های منفی، نشان می دهد که بینش و نگاه های تکنیکی و تاکتیکی و در نتیجه، مدیریت های پروژه ای و فقدان معرفت راهبردی و نگاه فرآیندی در سیاست گذاری ها و اعمال مدیریت ها، چه طاعون خطرناکی را در جامعه رها کرده است و سطح و ابعاد روان نژندی را تا چه میزان خطرناکی افزایش داده است.