جوان و جوانی از منظور قرآن کریم
جوانی دوره ای پر فراز و نشیب است؛ دوره ای که در آن ساختار و شالوده اصلی انسان شکل می گیرد و به تبع آن نقشی که در بزرگسالی به عهده خواهد گرفت، مشخص می شود.شناخت این دوره برای دو گروه مهم است:گروه نخست خود جوانان هستند که با شناخت ویژگی های فردی خود، برتوانایی های خود آگاهی و تسلط پیدا می کنند و گروه دوم کسانی هستند که برای استفاده از توانایی های ایشان برنامه ریزی می کنند.اما این شناخت جوان و دوره جوانی به ابزار و معیارهای مناسب هم نیاز دارد که بدون آنها نمی توان تسلط درستی به موضوع مطالعه پیدا کرد.بی تردید کامل ترین معیارها و ابزارها، معیارهایی است که از سوی منبعی نزدیک تر به خالق هر پدیده ارائه شده باشد و اگر خود خالق چنین شناختی را به دست بدهد، از هر چیزی به خلقت نزدیک تر است.قرآن در اصل چنین شناختی را نسبت به هر پدیده ای در جهان هستی ارائه می کند؛ منبعی که مستقیماً از سوی خالق هستی و از زبان نبی مورد اعتماد و بدون خطا در نقل، به دست ما رسیده است و بهترین نقطه شروع برای شناخت جوان و توانایی های آن به شمار می رود.
جوان در لفظ
از الفاظ مختص یا غیر مختص در قرآن کریم نمی توان به یک معنا یا یک مفهوم که مورد قبول تعالیم دینی است دست یافت.بنابراین در فهم معنای این لغات در قرآن باید به عرف اهل زبان یا فرهنگ یا فرهنگنامه های لغت مراجعه کرد.در قرآن کریم در آیات متعددی در باب دوران عمر انسان سخن گفته شده است؛«هو الذی خلقکم من تراب ثم من علقه ثم یخرجکم طفلاً ثم لتبلغوا اشدکم ثم لتکونوا شیوخاً»(1)،«و ...ثم من علقه ثم من مضغه ...ثم یخرجکم طفلا ثم لبتلغو اشدکم ومنکم من یتوفی ومنکم من یرد الی ارذل العمر...»(2).
این دو آیه صریحاً دوره های حیات آدمی را به تصویر می کشند:دوره قبل از جنینی(خاک و نطفه)، دوره جنینی(علقه و مضغه)، دوران طفولیت، دوران بلغ اشد، دوران شیوخیت و ارذل العمر.قدر مسلم دوران بلغ اشد که حد فاصل شیوخیت و طفولیت است، ناظر به دوران جوانی است و اگر بتوان معنای آن را در آیات قرآن به دست آورد، به مفهوم جوانی از نگاه قرآن نزدیک شده ایم.آیات دیگری از قرآن دارای عبارت بلغ اشد است(3).از ظاهر آیات قرآن چیزی در باب حدود و ثغور دوران بلغ اشد به دست نمی آید، مگر آنکه آن را بعد از بلغ الحلم دانسته و نهایتاً مطابق آیه آخر تامرز40 سالگی امتداد دهیم.تفاسیر در این باب هم اختلاف کرده اند.
آغاز و پایان جوانی
در اینکه رسیدن به شدت و قوت بیانگر مرحله ای از عمر انسان است که بین دوره کودکی و پیری قرار دارد، تردیدی نیست اما در رابطه با زمان آغاز، پایان و امتداد این مقطع سنی، اختلاف نظر جدی میان پژوهشگران حوزه لغت، تفسیر، فقه و روان شناسی وجود دارد.به عنوان نمونه، جوانی از زمان بلوغ شروع می شودو تا 30 سالگی ادامه دارد(4)از 30سالگی آغاز می شود و تا 40سالگی ادامه دارد؛ از 17 سالگی آغاز می شود و تا 40 سالگی تداوم می یابد(5)از 18 سالگی آغاز می شود و تا 30 سالگی استمرار دارد؛ انسان در 25 سالگی به نیرومندی می رسد(6).
حد و مرزی برای رسیدن به نیرومندی «بلغ اشد»وجود ندارد.معیار بلوغ، کمال عقل و داشتن رشد است و با کنار هم قرار گرفتن عقل، توانایی و کمال آفرینش، نیرومندی به وجود می آید(7).«استفاده از واژه «قوه»و«ضعف»به صورت نکره به قصد ابهام افکنی و نامعین جلوه دادن کمیت این مقطع، صورت گرفته است، زیرا افراد در زمان های مختلف به قوت ونیرومندی می رسند»(8).
یک نگاه به این دیدگاه ها این پرسش را در پی دارد که آیا دوره جوانی و نیرومندی، زمان معینی ندارد و چنان که گفته شده است، به دلیل اختلاف آب وهوا ، شرایط فکری و فضای فرهنگی، در جوامع مختلف، جوانی یک مفهوم نسبی است ونه مطلق.مدت دوره کودکی، جوانی و پیری در عمر افراد گوناگون فرق می کند(9)یا اینکه زمانی مشخص دارد؟
دیدگاه قرآن در این باره چیست؟ بکارگیری واژه «ثم»در آیات قرآن(10)به عنوان حرف ربط که افاده ترتیب و تأخیر دارد، بی تردید گویای این حقیقت است که ضعف و ناتوانی با یک فاصله زمانی ، آغاز و تدریجاً جایگزین قوت و شدت می شود.قرآن وقتی به یتیم اجازه تصرف در مالش را می دهد که به شدت و نیرومندی رسیده باشد ونیرومندی را به بلوغ و رسیدن به رشد تفسیر می کند؛«و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد اشد خود برسد»(11)،«یتیمان را چون به حد بلوغ برسند،بیازمایید.اگر در آنها رشد یافتید،اموالشان را به آنها بدهید»(12).
دستوربه آزمایش هنگام رسیدن به بلوغ، برای فهم رسیدن به مرحله رشد دو نکته را در خود نهفته دارد:یکی امکان پیدایش همزمان بلوغ و رشد و دیگر امکان پیدایش رشد با فاصله ای بعد از زمان بلوغ.به عبارتی، اینکه بلوغ معیار تکلیف شناخته شده، با اینکه خرد و خردورزی از شرایط تکلیف است، می تواند دلیل براین باشد که بلوغ، نوعاً با رشد و خردورزی همراه است یا می تواند همراه باشد.
خود جوان از آزادگی ویژه ای برخوردار است و هنوز آلایش عادت ها، دلبستگی های مادی و زمینی، باورهای سنتی نبایسته و ...دامنگیر آن نشده است.اگر کمبودی دارد کمبود تجربه و آگاهی است که می تواند توسط بزرگترها جبران شود.به همین دلیل علی(ع)درخطاب به یکی از کارگزارانش می فرماید:«هر گاه کاری برایت پیش آمد و نیاز به مشورت پیدا کردی، در آغاز آن را باجوانان در میان گذار، زیرا آنها تیزفهم تر و با فراست ترند سپس آن را در معرض نظر سالخوردگان و پیران قرار ده تا در معرض ارزیابی قرار دهند، چه آنکه تجربه ایشان بیشتر است»(13).
از تقارن و انضمام 40سالگی به زمان بلوغ قدرت در آیه 15 سوره احقاف به عنوان مقطع آرمان خواهی انسان، می توان الهام گرفت که 40سالگی نهایت مرز قدرتمندی اوست، چنان که در روایتی از امام صادق(ع)آمده است:«هر گاه بنده به 33 سالگی رسید، به شدت و نیرومندی خود دست یافته است و هرگاه به 40سالگی قدم گذاشت، نهایت دوره قدرتش را تجربه می کند.زمانی که به منزل 41 سالگی بار انداخت، رو به نقصان می گذارد»(14).بنابراین، سخن ابن منظور پذیرفتنی می نماید،آنجا که می گوید:«بلوغ نیرومندی، از آغاز و انجام محدود است اما وسط آن حد ندارد»(15).
بنابراین نیرومندی مورد نظر قرآن، پییش از بلوغ و پس از 40 سالگی میسر نیست ولی ممکن است دیرتر از بلوغ جنسی حاصل آید و زودتر از 40سالگی رو به افول گذارد؛واقعیتی که می تواند اختلاف روایات(16)را در باب زمان پیدایش قدرت جوانی توجیه کند و راز تعبیر«الحدث»درمورد امام حسن(ع)33 ساله که در کلام امام علی(ع)را نیز آشکار کند، آنجا که فرمود:«همانا دل جوان، مانند زمین آماده ای است که هر آنچه در آن کاشته شود،می پذیرد.براین مبنا،پیش از آنکه دل سخت گردد و خردت به بند کشیده شود،به تربیتت برخاستم» (17).
دوران جوانی از دیدگاه قرآن
از دیدگاه قرآن دوره جوانی دوران قدرت، زیبایی، شجاعت، تهور وبی باکی انسان است.قرآن با اشاره به زندگی جوانانی چون حضرت ابراهیم(ع)،اسماعیل(ع)،اصحاب کهف، موسی(ع)،مریم(س)،ویوسف(ع)،نمونه هایی از جوانان و جوانی و شیوه جوانی کردن را به انسان می آموزد که می توان با الگوبرداری از آنان، جوانان را بر پایه آموزه های قرآنی و کمالی آن به سر آورد(18).
رشد جسمی
در این دوره از زندگی، جسم وجان آدمی به کمال می رسد.قرآن کریم از دوره جوانی به دوره «شدت»و«قوت»تعبیر می کند؛دوره ای که از دو طرف درمحاصره ضعف و ناتوانی است و در آن،تمایل به آرمان ها و آرزوهای ارزشمند و ارج گذاری به حقوق والدین تجلی می یابد.قرآن می فرماید:«خدا شما را آفرید،در حالی که ضعیف بودید، سپس بعد از ناتوانی قدرت بخشید.پس از آن ضعف و پیری قرارداد.او هر چه بخواهد، می آفریند و دانا و تواناست»(19).خداوند در آیات دیگری هم می فرماید:«ابتدا طفل بودید، سپس خداوند به شما شدت و نیرومندی بخشید»(20).یا «تازمانی که به کمال قدرت و رشد برسید»(21)و به40سالگی قدم بگذارید»(22).
امام صادق(ع)می فرماید:«هرگاه بنده به 33 سالگی رسد،به شدت و نیرومندی خود رسیده است و هرگاه به 40 سالگی قدم گذاشت، نهایت دروه قدرتش را تجربه می کند و انتهای این دوره نقطه آغازین نزول انسانی است»(23).
رشد عقلی
جسم و جوان در یک حرکت همه جانبه، پیوسته روبه رشد است.در پیکر پر رمز و راز جوانان هر لحظه تحولی عظیم صورت می گیرد.نیروی عقل جوان، هر روز و هرشب در جایگاه متکامل تری قرار می گیرد و عقل و خردش به نهایت خود دست می یابد و این تحول مبارک و پر برکت تا نهایت سنین جوانی ادامه می یابد و در واقع یکی از شاخصه های جوانی،وجود همین سیر تکاملی اوست.امام علی(ع)می فرمایند:«انسان تا 28 سالگی در حال تکامل است و رشد عقلی انسان در 35 سالگی به حد کمال می رسد و پس از آن هر گونه رشد دیگری که باشد بر اثر تجربه است»(24)در روایتی نیز آمده است:تعدادی از مفسران نیز ذیل آیه 54 سوره روم، در بیان معنای قوت می گویند مقصود توان اندامی، روحی و عقلی و علم آموزی است(25).
نیروی جوانی
قرآن نمی گوید در فصل جوانی ،انسان دارای قدرت و قوت است بلکه می گوید که جوان چیزی جز قوت نیست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمی ندارد و شامل نیرومندی روحی نیز می شود.به همین دلیل قرآن و در توضیح ضعف و نقصان پیری، زوال توان علم آموزی و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح می کند(26).واقعیت این است که توان جسمی با بلوغ رشد نهایی نمی رسد تا تعبیر قوت را توجیه کند.آنچه در این مقطع فعالیت دارد، خستگی ناپذیری در برابر فعالیت جسمی ای است که خود منشأ روان شناختی دارد.خستگی ناپذیری تا سال ها ادامه دارد و از داشته های ارزشمند انسان به حساب می آید.
بنابراین نیرومندی جوان را باید درشخصیت انسانی او جست وجو کرد که «برساختار کلی روان شناختی فرد دلالت دارد و خوی(تمایلات عاطفی فطری )، منش، هوش، حساسیت ها، گرایش ها، علایق، عقاید، آرزوها و آرمان های او را در برمی گیرد.تمایلات و نحوه برخورد با آنها،نشان دهنده شخصیت فرد هستند»(27).جوان در گذشته، کودکی بود که با آمیزه متشکل از جسم،روح و فطرت به دنیا یعنی محیط خانواده،هسته ای مرکب از پدرو مادر،قدم گذاشت تا فطرتش در بستر آن شکوفا شود یا گرد وغبار آلاینده بر آن بنشیند.در روایتی ازپیامبر(ص)آمده است :«هر کودکی با فطرت توحیدی به دنیا می آید.این پدر و مادرش است که او را یهودی یا نصرانی بارآورد» (28).
رشد احساسی و عاطفی
خصوصیاتی که قرآن برای دوره جوانی بیان می کند نشان می دهد که در این دوره برخی از خصوصیات آدمی به کمال خود می رسد.این خصوصیات در دو جنبه جسمی و روانی است.به یک معنا انسان در این دوره از جهت جسم کامل می شود و آنچه شایسته قوا و نیروهای غریزی و جسمی است به بلوغ و نهایت کمال خود می رسند، چنان که برخی از حالات روانی و عاطفی و احساسی نیز در این دوره تشدید شده و کامل می شود.جوان اسیر احساس است، اهل اخلاق و انسانیت است، معنی محبت را می فهمد؛ زود تحت تاثیر قرار می گیرد و عرض محبت و اخلاص های دیگران را راست و درست می پندارد.
در داستان حضرت یوسف(ع)که برادرانش او را به چاه انداختند و بعد ...بردگی ...زمانی که عزیز مصر شد و برادرانش برای تهیه ارزاق به مصر رفتند و بعد که او را شناختند، گفتند:آیا تو یوسف(ع)هستی؟(29)گفت :بله، برادران از کرده خود پشیمان شدند و عذرخواهی کردند و تقاضای بخشش کردند.حضرت یوسف(ع)که جوان و ازعاطفه قوی ای برخوردار بود،گفت امروزشما را بخشیدم (30)اما حضرت یعقوب(ع)که جوان نبود، پس از در چاه انداختن حضرت یوسف وقتی فرزندان از او عذرخواهی کردند و گفتند ما را ببخش، فرمودند(31)من در آینده برای شما استغفار می کنم.
امام صادق(ع)در رابطه با تفاوت برخورد حضرت یعقوب و حضرت یوسف با برادرانش پس از ندامت و طلب استغفار و اینکه یوسف بی درنگ ازخود گذشت نشان داد و یعقوب تنها وعده داد که در آینده برای آنها طلب مغفرت خواهد کرد، فرمود :«به آن دلیل که همانا دل جوان نازک تر از دل پیر است»(32).
الگو پذیری
الگوی مناسب در فرهنگ اسلامی با عنوان اسوه حسنه مطرح شده است(33).در آیه 21 سوره احزاب علاوه بر الگوبودن، توجه به نیکو بودن آن(حسنه)شده است، زیرا همه جوانان الگوهای خود را از نظر پندار، رفتار و گفتار و در چهره های مختلفی که محبوب ما هستند، سرمشق خود قرار می دهند.این روش آنچنان اهمیت دارد و حتی سرنوشت ساز است که معیارها، انگیزه ها و شیوه های اسوه شناسی و الگوشناسی و الگویابی نیز در معارف ما نهفته است.قدرت طلبان در همیشه تاریخ با استفاده از نیرنگ و شعارهای فریبنده به استثمار نیروی جوان پرداخته اند.این نوع از غارتگری همچنان تداوم دارد.به این ترتیب هزینه ای که جوانان به دلیل اشتباه در انتخاب الگو، به پای اهداف باطل سیاسی و اقتصادی کرده و می کنند، بسیار سنگین و تأسف بار است.
قرآن بر الگو گیری های ناشایست مهر بطلان نهاد و تمام مسلمانان را-اعم از جوانان و بزرگسالان-به الگوگیری از پیامبر خدا فرا خواند(34).
حق طلبی و فضیلت خواهی
جوانان بر اساس فطرت پاک انسانی به ندای حق و فضایل اخلاقی گرایش دارند و همیشه خواستار جهانی هستند که حق و فضیلت انسانی در آن حاکم باشد.جوانان تا زمانی که روح پاکشان به گناهان آلوده نشده است، همواره در پی رسیدن به فضایل انسانی اند و برای رسیدن به حق تلاش می کند و سختی ها برای رسیدن به حق برای او معنا ندارد، زیرا هدفش فقط رسیدن به حق است.طبق فرمایش امام علی(ع)، آن کس که مطلوب و مقصودش حق باشد،سختی بر او آسان می شود و دور برای او نزدیک می شود.(35)قرآن درباره ایمان آورندگان به حضرت موسی(ع)می فرماید:«در آغاز هیچ کس به موسی ایمان نیاورد، مگر گروهی از فرزندان قوم او، در حالی که از فرعون و اطرافیانش می ترسیدند که مبادا آنان را تحت شکنجه قرار دهد»(36).
دو نکته از این آیه برداشت می شود:اولاً جوانان و فرزندان از پیشگامان در قبول دین بودند.ثانیاً:جوانان با وجود ترس از شکنجه که از عواقب قبول دین بود، باز هم حاضر نشدند از دین دست بردارند.در ابتدای دعوت پیامبر(ص)به اسلام،در زمانی که پیران و بزرگان قریش ایشان را تکذیب می کردند، جوانان با همین خصلت و خوی پسندیده ایشان را یاری کردند.
ایمان گروی و خداخواهی
خداخواهی و انتخاب رضای خداوند به عنوان اساسی ترین هدف زندگی، تنها وسیله ای است برای اشباع بلند پروازی ها، آرمان گرایی ها و پاکی طلبی های جوانان.در سایه پرستش و بندگی خداوند،انگیزه اطاعت در تمامی عرصه های زندگی قابل گسترش است.اخلاق خدایی، پدید می آید، آرمان های خداپسندانه جا می افتد، آزادی معنوی و اجتماعی، تأمین و زمینه روحی دشوارترین فداکاری ها فراهم می شود.بر این اساس،عبادت جوان با ارزش ترین عبادت ها تلقی شده است.پیامبر(ص)طبق روایاتی می فرماید:«فضیلت و برتری جوانی که در نوجوانی به عبادت خدا روی آورده است، در مقایسه با بزرگسالی که در سن بزرگی به بندگی پرداخته است، مانند برتری پیامبران بر دیگر انسان هاست»(37).همچنین می فرمایند:«همانا خداوند دوست می دارد جوانی را که جوانی خود را در مسیر اطاعت او به مصرف می رساند»(38).و نیز«همانا خداوند به جوانی که بندگی را پیشه خود ساخته است، برفرشتگان افتخار می کند و می گوید نگاه کنید به بنده ام که برای رضای من، به شهوتش پشت پا زده است»(39).و می فرمایند:«هر جوانی که خود را در راه اطاعت خداوند به پیری رساند و دنیا و کارهای بیهوده آن را برای رضای او کنار گذارد، خداوند پاداش هفتاد و دو صدیق را به او می دهد»(40).
شور جوانی
جوانان دارای شور و نشاط ویژه،هیجان پر قدرت،آتشین و آمیخته با زمینه های آسیب پذیری هستند که شانس خردمداری را شدیداً کاهش می دهد.با توجه به چنین واقعیتی پیامبر(ص)فرمود:«جوانی نوعی از دیوانگی است»(41).
به روایتی امام علی(ع)فرمود:«شایسته است عاقل در برابر مستی ناشی از ثروت، قدرت، علم، ستایش و جوانی، به حراست و نگهبانی از خود بپردازد، زیرا هر کدام از آنها، بادی دارد که عقل را زایل و بزرگواری را به سبکی و دیوانگی می کشاند».افلاطون شور جوانی را «مستی روحی»نامید(42).
خداوند، در آیاتی از قرآن به جوانانی اشاره می کند که بر خلاف مصلحت سنجی های معمول عمل می کردند.سخن از اصحاب کهف است که جوانان شجاعی بودند که وقتی به حقانیتی دست یافتند آن را آشکارا و بی محابا بدون هیچ مصلحت سنجی ای بیان کردند و سر در این راه نهادند یا سخن از ابراهیمی است که به شناخت دست یافته است و بی محابا به جان بتان بی جان می افتد و آتش نمرودیان را به جان می خرد (43).
قدرت فراگیری
جوان به دلیل هوش سرشاری که دارد از توانایی خوبی برای فراگیری برخوردار است.بنابر روایات باید از این فرصتها به خوبی استفاده کرد.پیامبر گرامی اسلام(ع)به اباذر می فرماید:«پنج چیز را قبل از دست دادن، غنیمت شمار.اولین آن جوانی است قبل از رسیدن به پیری»(44).
امام کاظم(ع)از پیامبر گرامی اسلام(ص)نقل می کند، پیامبر فرمود:«کسی که در جوانی چیزی را بیاموزد و به ذهن بسپارد همانند نقشی که بر سنگ کنده شده باشد، مستقر و پابرجا خواهد ماند»(45).امام علی(ع)می فرماید:«همانا دل جوانان همانند زمین آماده است که هر آنچه در آن کاشته شود، می پذیرد.به همین دلیل پیش از آنکه دلت قساوت گیرد و خردت به بند کشیده شود به تربیت ات پرداختم»(46).امام صادق(ع)کسی را برای تبلیغ فرستاد.پس از برگشتن، امام(ع)سؤال فرمودند:اوضاع چطور است؟ گفت والله کسی نمی آید.امام(ع)فرمودند :برای چه کسانی تبلیغ می کنی؟ گفت:پیر مردها.امام(ع)فرمودند:«باید به سراغ جوانان بروی، زیرا آنها با شتاب بیشتر به هر امر خیری رو می آورند»(47).
پس باید کوشید تا از این نعمت خدادادی به بهترین نحو استفاده کنیم.امام صادق(ع)در روایتی می فرماید:«قرآن با گوشت و خون قاری جوان و مؤمن آمیخته می شود»(48).
در سخنی از امام علی(ع)می خوانیم:«گروه جوانان، آبرو و حیثیت خود را با تربیت و دینتان را با دانش پاس دارید»(49).جوان به آینده نگاه می کند، به همین دلیل فراگیری دانش بر اساس نیازهای آینده او باید تنظیم شود.امام علی(ع)می فرماید:«آموزش مسائل و چیزهایی برای جوانان اولویت دارد که در بزرگسالی، مورد نیاز آنهاست»(50).
نکته :
^ این شور الهی است
جوان به چیزی که نمی اندیشد، مصلحت هاست و از این رو بی محابا جانش را در خطر می افکند.شور و شادابی و گرایش فطری و غریزی به احساس و عواطف، وی را به سوی تهور و شجاعت پیش می برد.این گونه است که محافظه کاری را کناری می نهد زیرا در این دوره که آغازین سال های رشد عقل و عقل گرایی است، عاطفه و احساس به اوج خود رسیده است؛ از این رو جوان توجه ونظری به عقل چنان که باید و شاید ندارد.
^ در جست و جوی زیبایی
جوان به خاطرمسائل عاطفی و روانی می کوشد خود رادر لباس وجمال بیاراید.بنابراین توجه فطری و غریزی به خودآرایی در جوانان امری عادی تلقی می شود.امام علی(ع)وقتی با غلام جوانشان، قنبر به بازار می روند و دو پیراهن را به غلام می دهند، برای اینکه او جوان است و شور و نشاط دارد، با اینکه امام، خلیفه مسلمین بودند و قنبر غلام ایشان.این نشان دهنده این است که جوان حتی در تعالیم اسلام باید زیبا و خوب بپوشد اما باید اعتدال داشته باشد.احساس نوگرایی و نشاط جوانی نباید به خودباختگی فرهنگی سوق پیدا کند بلکه جوان باید در کنار شور ونشاط، هویت ملی و فرهنگی خود را حفظ کند.
پی نوشت ها :
1-سوره غافر(40)، آیه 67.
2-سوره حج(22)، آیه 5.
3-آیه 151 سوره انعام و آیه 134 سوره اسراء، آیه 82 سوره کهف:آیه 22 ، سوره یوسف، آیه 14 سوره قصص،آیه 15 سوره احقاف.
4-«صحیح مسلم بشرح النووی»،ج 9، ص 173.
5-«لسان العرب»، کلمه شدد.
6-«مجمع البیان»، ج 3-4 ، ص 384.
7-همان، ج 7-8، ص 71.
8-«المیزان فی تفسیر القرآن»، ج 16، ص 205.
9-«احسان، جامعه، جوانان»، ص 50-52.
10-سوره روم،(30)،آیه 54، سوره حج(22)، آیه 5.
11-سوره اسراء(17)، آیه 34 ؛ سوره انعام(6)، آیه 152.
12-سوره نساء(4)، آیه 6.
13-«شرح نهج البلاغه»، ج 20، ص 337.
14-«خصال»، ص 545.
15-«لسان العرب»، ج 3، ص 236.
16-«تفسیر نور الثقلین»، ج 4، ص 117.
17-«نهج البلاغه»، نامه 31، قسمت چهارم.
18-سوره انبیاء(21)، آیه 60؛ صافات(37)، آیه101 و 102؛ کهف(18)، آیه13؛ قصص(28)،آیه14؛ آل عمران(3)، آیه 37؛ یوسف(12)، آیه 23.
19-سوره روم(30)، آیه 54.
20-سوره حج(22)، آیه 5.
21-سوره غافر(40)، آیه 67.
22-سوره احقاف(46)، آیه 15.
23-«خصال»، ص 545.
24-«مستدرک الوسائل»، ج2، ص 625.
25-«فی ظلال القرآن»، ج 5، ص 2776؛ «تفسیر نمونه »، ج 16، ص 479.
26-سوره نحل(16)، آیه 70، «لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً».
27-«چه چیز به زندگی ارزش می بخشد»، ترجمه مهدی پرتوی، ص 221.
28-«صحیح بخاری»، ج 2، ص 104، «بحارالانوار»، ج 3 ، ص281.
29-سوره یوسف(12)، آیه 90.
30-همان، آیه92.
31-همان، آیه 98.
32-«سفینه البحار»، ج 7، ص 343.
33-سوره احزاب،(33)، آیه21، سوره ممتحنه(60)، آیه 6.
34-همان.
35-«عیون الحکم و المواعظ»، ص 434.
36-سوره یوسن(10)، آیه 83.
37-«کنز العمال»، ج 15، ص 776.
38-«میزان الحکمه»، ج 2، ص 1402؛ «کنز العمال»، ج 15، ص 776.
39-همان.
40-«بحار الانوار»، ج 74، ص 84.
41-همان، ص 165؛ «میزان الحکمه»، ج 1،ص 442.
42-«مستدرک الوسائل»، ج 11، ص 371.
43-سوره یونس(10)، آیه83، سوره کهف(18)، آیه 10؛ سوره قصص(28)، آیات 14و 15.
44-«وسائل الشیعه»، ج 1، ص 14.
45-«بحارالانوار»، ج 1، ص 222.
46-«نهج البلاغه»، نامه 31.
47-«وسائل الشیعه»، ج 1، ص 14.
48-همان، ج 7، ص 305.
49-«تاریخ یعقوبی»، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 2، ص 133.
50-«شرح نهج البلاغه»، ج 20، ص 333.
منبع:نشریه آیه، ویژه نامه دین و فرهنگ.