ماهان شبکه ایرانیان

آیا جمله «خودت را بشناس» درست است؟

یک پیشنهاد خطرناک؛ "خودت را بشناس!"

پنهان کردن یک تناقض آشکار میان آنچه که دوست داریم و آنچه که انجام می‌دهیم انرژی ذهنی زیادی را از ما می‌گیرد و این وضعیت باعث می‌شود که برای کار‌های دیگر انرژی کافی نداشته باشیم؛ و اگر انرژی کافی برای انجام دادن کارهایتان نداشته باشید، خیلی سخت است که تلویزیون را خاموش کنید یا نیم ساعت برای فیسبوک و اینستاگرام وقت بگذارید.

یک پیشنهاد خطرناک؛
فرادید؛ در میان اکثر نوشته‌ها و کتاب‌های فلسفی از جدی‌ترین شان گرفته تا ضعیف‌ترین کتاب‌های خودآموز، احتمالا همیشه یک جمله وجود دارد که: «خودت را بشناس!» این جمله سابقه فلسفی مهمی دارد: از دوران سقراط، این جمله کم و بیش به عنوان یک بصیرت پذیرفته شده محسوب می‌شده (احتمالا اولین بار در معبد آپولون در کوه دلفی شنیده شده) اگرچه شکل دیگری از این جمله در مصر باستان متداول بوده است. از آن زمان تا کنون اکثر فیلسوفان نکته‌ای درباره این جمله گفته‌اند.
 

به گزارش فراید به نقل از ایان، اما «خودت را بشناس» یک درخواست کمک به خود نیز هست. آیا هدف شما پذیرفتن (تصدیق) خودتان است؟ خوب، لازمه این کار این است که اول خودتان را بشناسید. یا اینکه آیا می‌خواهید که تصمیمات خوبی بگیرید، تصمیماتی که مناسب حال شما باشد؟ باز هم این کار بسیار سختی خواهد بود مگر اینکه خودتان را بشناسید. مشکل این جا است که هیچکدام از این «خودت را بشناس»‌ها مبتنی بر یک تصویر واقعی از خود و نحوه تصمیم گیری‌های ما نیستند. تمام این دُکان‌های «خودت را بشناس» به همان سادگی که در ابتدا به نظر می‌آیند نیستند. در واقع ممکن است همه این‌ها نه تنها یک پیشنهاد نادرست بلکه موجب یک گمراهی جدی فلسفی باشند.

 

بیایید یک مثال معمولی را در نظر بگیریم. شما برای صرف یک فنجان قهوه اسپرسو به کافه محل تان می‌روید. چرا؟ آیا فقط برای ارضاء یک میل آنی این کار را می‌کنید؟ آیا می‌خواهید یک چیز تازه را امتحان کنید؟ یا اینکه ممکن است شما می‌دانید که صاحب کافه یک خانم ایتالیایی است و اگر بعد از 11 صبح یک کاپوچینو سفارش بدهید در مورد شما فکر بدی می‌کند؟ و یا شاید به خاطر نوع شخصیت تان قهوه اسپرسو سفارش داده اید؟

 

گمان می‌کنم که آخرین گزینه به بهترین شکل نشان دهنده چرایی انتخاب شما باشد. شما بیشتر آن کار‌هایی را انجام می‌دهید که فکر می‌کنید متناسب با نوع شخصیتی است که از خودتان در نظر دارید. شما نیمرو سفارش می‌دهید چرا که در تناسب با شخصیت شماست. این بخشی از آن چیزی است که هستید؛ و این در بسیاری از انتخاب‌های روزمره ما نیز صادق است. شما به بخش کتاب‌های فلسفی یک کتاب فروشی و به بخش تجارت عادلانه یک مغازه خواربار فروشی می‌روید چرا که شما فیلسوفی هستید که دغدغه عدالت جهانی دارید و این کاری است که فیلسوفانی که چنین دغدغه را دارند انجام می‌دهند.

 

همه ما تصوری نسبتا پایدار از شخصیت مان داریم؛ و این همه آن چیزی است که می‌خواهیم – ما مجبور نیستیم که هر روز صبح موقع سفارش یک فنجان قهوه به سختی در این باره فکر کنیم. این تصورات درباره اینکه ما چه شخصیتی داریم ممکن است همراه با تصورات دیگری درباره این موضوع باشد که ما چه شخصیتی نداریم. من به فروشگاه «کاستکو» نمی‌روم، من چنین آدمی نیستم. (این شیوه تفکر در مورد خودتان می‌تواند به راحتی تبدیل به یک ارزیابی اخلاقی در مورد ترجیحات تان بشود، اما بیایید این موضوع را در جای دیگری پی بگیریم)


با این همه یک مشکل جدی در خصوص این رویکرد وجود دارد: اینکه مردم تغییر می‌کنند. دوره‌های عجیب و غریبی در زندگی ما وجود دارد که ما را به شدت تغییر می‌دهد – مثلا زمانی که دچار یک عشق رمانتیک می‌شویم، یا قصد داریم که از همسرمان طلاق بگیریم و یا در زمان بچه دار شدن. اغلب ما نسبت به این تغییرات آگاه هستیم. پس بچه دار شدن، احتمالا به این نکته توجه خواهید کرد که به یک فرد جدید تبدیل شده اید.

 

اما بیشتر این تغییرات به تدریج و نامحسوس اتفاق می‌افتند. مکانیسم اندکی از این تغییرات به خوبی شناسایی شده است، مثل «تاثیر مواجهه صرف»: هر چه بیشتر با یک چیز مواجه بشوید بیشتر به آن متمایل خواهید شد و آن را دوست خواهید داشت. مکانیسم دیگر این است که هر چه بیشتر با یک چیز مشکل داشته باشد، بیشتر از آن خسته می‌شوید و تمایل بیشتری دارید که آن را متنفر باشید. این اتفاق‌ها به تدریج می‌افتند و اغلب ما توجهی به آن‌ها نداریم.

 

مشکل این است که: اگر ما تغییر کنیم در حالی که تصویری که از خودمان داریم همانطور ثابت باقی بماند، آنوقت شکاف بسیار عمیقی بین آنچه که هستیم و آنچه که «فکر» می‌کنیم هستیم به وجود می‌آید؛ و این وضعیت منجر به ناسازگاری می‌شود.

 

بدتر اینکه ما به طرز عجیبی احتمال تغییر احتمالی خود را نادیده می‌گیریم. روانشناسان برای این وضعیت یک اسم فانتزی انتخاب کرده اند: «پایان توهم تاریخی». همه ما فکر می‌کنیم که شخصیتی که الان داریم یک محصول نهایی است: شخصیت ما در پنج، 10 یا 20 سال آینده به همین صورت خواهد بود. اما بر اساس آنچه که این روانشناسان دریافته اند، این فکر کاملا گمراه کننده است. اولویت‌ها و ارزش‌های ما در آینده نه چندان دور بسیار متفاوت خواهد شد.

یک پیشنهاد خطرناک؛
چرا این موضوع بسیار مهم است؟ شاید هنگام سفارش قهوه اسپرسو این مسئله خیلی مهم نباشد. شاید در لحظه اکنون تا اندازه‌ای کاپوچینو را ترجیح می‌دهید، اما فکر می‌کنید که شخصیت تان با اسپرسو تناسب بیشتری دارد، بنابراین اسپرسو سفارش می‌دهید. پس شما از نوشیدنی صبح تان کمی کمتر لذت می‌برید – نه به مقدار خیلی زیاد.

 

اما آنچه در مورد اسپرسو صدق می‌کند درباره دیگر اولویت‌ها و ارزش‌های زندگی هم صادق است. ممکن است که شما قبلا از تفکر فلسفی واقعا لذت می‌بردید، اما حالا دیگر چنین لذتی نمی‌برید. اما به عنوان یک فیلسوف این را یک ویژگی ثابت خود می‌دانید و این کار را ادامه می‌دهید. این یک تفاوت فاحش میان آنچه که دوست دارید و آنچه که انجام می‌دهید است. آنچه که انجام می‌دهید تحت تاثیر شخصیتی است که از خود می‌شناسید نه تحت تاثیر آنچه که دوست دارید.

 

ضرر واقعی این وضعیت تنها این نیست که شما زمان زیادی از عمرتان را صرف کاری می‌کنید که به نحوی آن را دوست ندارید (و اغلب آن کار را واقعا دوست ندارید). ذهن انسان تناقضات آشکاری از این دست را دوست ندارد. در بهترین حالت ذهن انسان چنین تناقضاتی را پنهان می‌کند: وضعیتی که روانشناسان آن را اختلال شناختی می‌نامند.

 

پنهان کردن یک تناقض آشکار میان آنچه که دوست داریم و آنچه که انجام می‌دهیم انرژی ذهنی زیادی را از ما می‌گیرد و این وضعیت باعث می‌شود که برای کار‌های دیگر انرژی کافی نداشته باشیم؛ و اگر انرژی کافی برای انجام دادن کارهایتان نداشته باشید، خیلی سخت است که تلویزیون را خاموش کنید یا نیم ساعت برای فیسبوک و اینستاگرام وقت بگذارید.

 


آیا جمله «خودت را بشناس» درست است؟ اگر ما در طول زندگی مان تغییرات مهمی کرده باشیم، این دستور فقط یک گزینه نیست. ممکن است شما بتوانید به آنچه که اکنون در مورد خود فکر می‌کنید آگاهی پیدا کنید. اما آنچه که در مورد خودتان فکر می‌کنید خیلی با آنچه که اکنون هستید و آنچه که واقعا دوست دارید، فرق دارد. این وضعیت در چند روز و یا چند هفته آینده نیز تغییر خواهد کرد.

 

شناخت خود مانعی برای پذیرش و سازگاری با ارزش‌هایی است که مدام در حال تغییر هستند. اگر شما خودتان را به عنوان چنین یا چنان شخصیتی بشناسید، این شناخت شما را به نحو قابل توجهی محدود می‌کند. ممکن است که شما شخصیتی باشید که قهوه اسپرسو سفارش می‌دهد یا شخصیتی خیر داشته باشید، اما هنگامی که این ویژگی‌ها در تصویری که از خودتان دارید تثبیت شد، در مورد مسیری که باقی زندگی تان در آن جریان خواهد داشت چیز کمی برای گفتن خواهید داشت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان