ماهان شبکه ایرانیان

منکران ثقلین

با مراجعه به کتب مخالفین، درمى یابیم که آنان به یکى از پنج طریق خواسته اند استدلال شیعه به «حدیث ثقلین» بر مدّعاى خود باطل کنند و ما اکنون به ذکر آنها پرداخته و به حول و قوّه الهى و مدد صاحب ولایت علیه السّلام در پایان ذکر هر طریقى جواب آن را نیز بیان خواهیم کرد طریق اوّل   مبتکر!! این طریق «ابوالفرج ابن جوزى» است

منکران ثقلین
با مراجعه به کتب مخالفین، درمى یابیم که آنان به یکى از پنج طریق خواسته اند استدلال شیعه به «حدیث ثقلین» بر مدّعاى خود باطل کنند و ما اکنون به ذکر آنها پرداخته و به حول و قوّه الهى و مدد صاحب ولایت علیه السّلام در پایان ذکر هر طریقى جواب آن را نیز بیان خواهیم کرد

طریق اوّل
 

مبتکر!! این طریق «ابوالفرج ابن جوزى» است.
ابن جوزى کتابى تألیف کرده است بنام «العِلَل المتناهیة فى الاحادیث الواهیة»، و احادیثى را که به خیال خودش «ضعیف» بوده و از نظر سند مخدوش است در آن کتاب درج کرده است(1)، وى «حدیث ثقلین» را از جمله آن احادیث قرار داده، او این حدیث شریف را با یک سند ـ آرى، فقط با یک سند ـ نقل کرده و پس از آن در سلسله سند حدیث خدشه نموده است(2).
و ما تاکنون غیر از «ابن جوزى» به کس دیگرى برخورد نکرده ایم که «حدیث ثقلین» را از نظر سند تضعیف کرده باشد، و لذا تعجّبى ندارد اگر مى بینیم عدّه زیادى از بزرگان محقّقین عامّه بعد از ابن جوزى، او را در این کار تخطئه کرده و عملش را مردود دانسته اند.
و ما اکنون فقط به ذکر اسامى معدودى از کسانیکه ابن جوزى را نسبت به تضعیف سند «حدیث ثقلین» تخطئه کرده اند اکتفاء مى نمائیم:
1 ـ سبط ابن جوزى ـ نواده دخترى او ـ در کتاب «تذکرة الخواصّ».
2 ـ حافظ سخاوى در کتاب «ارتقاء الغرف».
3 ـ حافظ سَمْهودى در کتاب «جواهر العقدین».
4 ـ ابن حجر مکّى در کتاب «الصّواعق المحرقة».
5 ـ عبدالرّؤوف مناوى در کتاب «فیض القدیر».
بسى جاى شگفتى است که: حدیثى را که اعلام محدّثین عامّه نقل کرده و صریحاً حکم به صحّت سند آن بلکه تواتر آن نموده اند، چگونه شخصى مانند ابن جوزى به خود جرأت داده و در سند آن مناقشه مى کند؟
تنها چیزى که موجب تسلّى خاطر انسان بوده که شخص بتواند این اعمال ناجوانمردانه که منشأ آن چیزى جز تعصّب در افکار و وهمیّات، و عناد نسبت به حقّ نیست را تحمّل نماید این است که: این جناب ابوالفرج ابن جوزى شخصى است که در نزد بزرگان عامّه به تعصّب و تعاند نسبت به حقّ معروف و مشهور بوده، و همگان متّفقند که این شخص در تضعیف احادیث یا جعلى شمردن آنها از بى پروائى خاصّى برخوردار است، لذا، تمام آنان، ابن جوزى را در این رفتار تخطئه نموده، و دیگران را از سلوک مسلک ابن جوزى جدّاً برحذر داشته اند.
و ما قبلاً مصادر معتبر «حدیث ثقلین» را ذکر کردیم، اکنون فقط اشاره اى گذرا به نام ناقلین این حدیث شریف مى نمائیم:
1 ـ مسلم بن حجّاج در کتاب «صحیح مسلم»، که البتّه همانطور که بیان شد حدیث را ناقص نقل کرده است.
2 ـ ترمذى در «صحیح ترمذى».
3 ـ ابن خزیمة (که در نزد عامّه مشهور است به: امام ائمّه حدیث) در کتاب «صحیح».
4 ـ ابو عوانه در کتاب «المسند».
5 ـ حُمَیدى در کتاب «الجمع بین الصّحیحین».
6 ـ رزین بن معاویه عبدرى در کتاب «تجرید الصّحاح».
7 ـ حاکم نیشابورى در کتاب «المستدرک».
8 ـ ابن اسحاق در کتاب «سیره».
9 ـ ضیاء مقدسى در کتاب «المختارة».
10 ـ بغوى در «مصابیح السّنّه».
11 ـ محاملى.
12 ـ ابن النجّار.
13 ـ نووى.
14 ـ حافظ مِزّى.
15 ـ شمس الدّین ذهبى.
16 ـ ابن کثیر دمشقى.
17 ـ حافظ هیثمى.
18 ـ جلال الدّین سیوطى.
19 ـ شهاب قسطلانى.
20 ـ ابن حجر مکّى.
21 ـ عبدالرّؤوف مناوى.
22 ـ زرقانى مالکى.
23 ـ ولى الله دهلوى.

طریق دوّم
 

این طریق را ابو عبدالله بخارى صاحب کتاب «صحیح بخارى» به احمد بن حنبل (پیشواى حنابله) نسبت مى دهد. بخارى در کتاب «التاریخ الصّغیر»(3) چنین مى نویسد:
درباره روایتى که عبدالملک از عطیّه از ابى سعید خُدرى از رسول خدا (ص) بعنوان «حدیث ثقلین» نقل شده است، احمد بن حنبل مى گوید: این گونه احادیث که از کوفیّین نقل شده است، از نظر متن ناشناخته است و مورد قبول نمى باشد.
در مقام جواب از این کشفیّات جناب بخارى باید گفت:
اوّلاً: نسبت این کلام (یعنى منکَر شمردن «حدیث ثقلین») به احمد بن حنبل دروغ محض است، زیرا احمد خودش این حدیث شریف را در کتاب «المسند» و نیز کتاب «فضائل الصّحابة» با اسناد زیادى از عدّه کثیرى از صحابه نقل مى کند، پس چگونه ممکن است که شخصى مانند احمد بن حنبل با این خصوصیّت این حدیث را روایت نماید و در عین حال از جهت متن «منکَر» بشمار بیاورد، و ما از بخارى مى خواهیم که مصدر این نقل خودش را از احمد به ما نشان بدهد، که احمد بن حنبل کجا و چه زمانى این حدیث را انکار کرده است؟ (البتّه ارتباط برزخى این اعلام را استبعاد نمى کنیم!!)
و ثانیاً: منکَر بودن متن روایتى مانند «حدیث ثقلین» نزد امثال بخارى چیز تازه اى نیست، و باید هم همینطور باشد، زیرا حدیثى که بدون کوچکترین ابهامى دلالت بر امامت امیرالمؤمنین و اهلبیتش علیهم السّلام و دلالت بر وجود امامى از خاندان نبوّت همتاى وجود قرآن مى نماید، حدیثى که دالّ بر: اعلمیّت، افضلیّت، همتاى قرآن بودن، و عصمت اهل بیت علیهم السّلام مى نماید، باید نزد بخارى و امثال او از منکَرات بشمار آید، زیرا اینان با تعصّبى که نسبت به سردمداران سقیفه و سرکردگان انحراف امّت از راه صلاح و خیر از خود اظهار کرده اند، موقعیّت و موضع خود را نسبت به خاندان نبوّت علیهم السّلام که حقّ حقیقیشان جفاکارانه پامال گردیده است روشن نموده اند.

طریق سوّم
 

سوّمین حیله اى که براى از کار انداختن «حدیث ثقلین» بکار برده اند، تحریف حدیث شریف است، البتّه تحریف به معناى نقصان، به این معنى که: قسمتى از حدیث را که دلالت کامل «حدیث ثقلین» مبتنى بر آنست، حذف کرده و نقل ننموده اند، و از کسانى که متمسّک به این حیله شده اند «مسلم بن حجّاج» صاحب کتاب «صحیح مسلم» از صحاح ششگانه، و «خطیب بغدادى» در کتاب «تاریخ بغداد» مى باشند.
خطیب در کتاب تاریخش بعد از ذکر سند، «حدیث ثقلین» را بدینگونه نقل مى کند:
«إنَّ رَسُولَ اللهِ صلّى الله عَلَیْهِ (وآله) وَسَلَّمَ قالَ: یا أیُّها النّاسُ، إنِّی فَرَطٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ وارِدُونَ علَیَّ الحَوْضَ، وَإنّی سائِلُکُمْ حینَ تَرِدُونَ عَلَیّ عَنِ الثَّقَلَیْنِ، فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونی فیهِما: الثّقْلُ الأکْبرُ کِتابُ اللهِ، سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیَدِ اللهِ وَطَرَفُهُ بِأَیْدیکُمْ، فَاسْتَمْسِکُوا بِهِ وَلا تَضِلُّوا وَلا تُبَدِّلُوا».
ترجمه: بدرستیکه رسول خدا صلّى الله علیه (وآله) وسلّم فرمودند: اى مردم، بدرستیکه من قبل از شما از دنیا مى روم و شما بر سر حوض کوثر بر من وارد مى شوید، و من هنگام ورودتان از دو گوهر گرانبها که بین شما به ودیعه گذاشته بودم خواهم پرسید، خوب دقّت کنید که چگونه حقّ مرا درباره آن دو رعایت کرده اید، یکى از آن دو از موقعیّتى مهمتر برخوردار بوده که آن کتاب خداوند متعال (قرآن کریم) است، ریسمانى که یک طرفش به دست حقّ تبارک و تعالى و طرف دیگرش در دست شماست، به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید و آن را تبدیل نکنید.
این تمام عبارت «خطیب بغدادى» در کتاب «تاریخ بغداد»(4) مى باشد، و همانطور که ملاحظه مى شود با اینکه در صدر حدیث، از «ثقلین» نام برده شده، ولى در ذیل آن، از این دو گوهر گرانبها، فقط یکى اسم بر گردیده است و از ذکر دیگرى خوددارى شده است.
و جالب توجّه اینکه همین حدیث، با همین سند که خطیب در کتابش آورده است، بدون کوچکترین تفاوتى در تمامى رجال سند، در سایر مصادر اهل سنّت موجود است و در ذیل آن «ثقل» دیگر نیز اسم برشده است:
«ترمذى» در «نوادر الاصول»(5) حدیث شریف را با همین سند نقل کرده و پس از عبارات مزبور، تتمّه حدیث را بدینگونه ذکر مى کند:
«وَعِتْرَتی أَهْلُبَیْتی، فَإنّی قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطیفُ الخَبیرُ أَنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا علَیَّ الحَوْضَ».
ترجمه: و عترت من که اهلبیت من هستند (که همان ثقل دیگر است که قرین قرآن کریم مى باشد)، پس بدرستیکه خداوند عالم به خفیّات و داناى کارها به من خبر داد که: این دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا اینکه سر حوض کوثر بر من وارد شوند.
قضاوت را به محقّق منصف واگذار مى کنیم، به این دو نقل توجّه نموده و با یکدیگر مقایسه نمائید، آیا اعراض از حقّ و تعصّب خطیب بغدادى حدیث شریف را به این روز انداخته است؟ یا دست خیانتکار ناسخین؟ و یا ناشرین دین به دنیا فروش؟ والله اعلم.
و البتّه ذکر جمیع موارد تحریف (در عصرهاى مختلف تا این زمان) محتاج به مجالى وسیعتر و تألیف جداگانه اى است.

 

طریق چهارم
چهارمین راهى که براى از کار انداختن «حدیث ثقلین» بکار رفته است «معارضه» است.
البتّه از کار افتادن حدیثى در اثر وجود معارضى که سنداً و دلالةً همتا و همسنگ با آن حدیث باشد امرى است على القاعده، و مطابق صناعت، و مورد قبول همه محقّقین است، ولى (همچنانکه در عبارت فوق اشاره شد) معارضه، فرع حجیّت است، به این معنى که دو حدیث متعارض، از نظر سند و دلالت باید تمام باشند و حجیّت هریک مسلّم باشد تا نوبت به معارضه برسد، و الاّ اگر یکى صحیح باشد و دیگرى غیر صحیح، نوبت به معارضه نمى رسد.
حال باید دید مبتکرین!! این طریق، چه امورى را معارض «حدیث ثقلین» قرار داده اند؟
مهمترین چیزى که بعنوان معارض براى حدیث ثقلین مطرح شده است، دو مطلب است:
1 ـ حدیث اقتداء به شیخین (ابوبکر و عمر).
2 ـ حدیث ثقلینى که در آن بجاى کلمه «عترت و اهلبیت»، کلمه «سنّت» موجود است.
مضمون حدیث اوّل (به زعم اهل خلاف که آن را به عنوان حدیث ذکر کرده اند) این است که: رسول خدا صلّى الله علیه وآله وسلّم فرموده است: به دو نفرى که پس از من هستند اقتداء کنید: ابوبکر و عمر، و چنین مدّعى هستند که این حدیث دلالت مى کند بر وجوب اقتداء به شیخین، و «حدیث ثقلین» دلالت مى کند بر وجوب تمسّک به قرآن و عترت، فلا محاله بین این دو تعارض برقرار است.
در مقام جواب، مباحث مفصّل و دلایل مختلفى در کتاب ما تحت عنوان «محاضرات فى الاعتقادات»، ج1/343 موجود است، و خلاصه یکى از آن ادلّه، ضعف سند این دلیل است که کبار اعلام جرح و تعدیل که مورد قبول عامّه هستند تصریح کرده اند که رجال سند این به اصطلاح حدیث تمامى مجروح و ضعیف بوده، و عدّه اى از آنان تصریح به مجعولیّت و کذب حدیث «اقتداء به شیخین» نموده اند.
براى اطّلاع بیشتر مراجعه شود به:
فیض القدیر فى شرح الجامع الصّغیر: ج2/56، صحیح ترمذى: ج5/572، کتاب الضّعفاء الکبیر، تألیف ابو جعفر عُقَیلى: ج4/95، میزان الاعتدال: ج1/105، 141، 142، لسان المیزان: ج1/188، 272 و ج5/237، شرح المنهاج عبرى فرغانى: مخطوط، تلخیص المستدرک: ج3/75، و مجمع الزّوائد: ج9/53، الدّرّ النّضید من مجموعة الحفید: 97، اسنى المطالب فى احادیث مختلفة المراتب: 48، و: الفِصَل فى الملل والنحل: ج4/88.
و عجیب اینجاست که براى سر و صورت دادن به این حدیث واهى وبى اصل و نسب، افرادى مانند «قارى» در کتاب «شرح الفقه الاکبر» این حدیث را نقل کرده و مستند به صحیح بخارى و مسلم مى نماید، و حال آنکه هیچیک از این دو چنین حدیثى را نقل نکرده اند!! (وَإنَّ أَوْهَنَ البُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ)(6).
امّا در ارتباط با لفظ «حدیث ثقلین» که به جاى کلمه «عترت»، «سنّت» بکار برده شده باشد ما رساله اى جداگانه تألیف نموده ایم، طالبین به آنجا مراجعه نمایند(7).

طریق پنجم
 

بعد از ابطال چهار طریق گذشته، تنها راهى که براى خصم نسبت به از کار انداختن «حدیث ثقلین» باقى مانده، طریق شیخ الاسلام اهل سنّت جناب ابن تیمیّه است.
ابن تیمیّه مى گوید: این حدیث (حدیث ثقلین) دروغ است.
چه راه آسان و خوبى! چرا اهل سنّت از این راه با همه سهولتى که دارد غافل بودند؟ چرا خود را به زحمت تحریف «حدیث ثقلین» انداختند تا موجبات بدنامى و خیانت را براى خودشان فراهم آورند؟ چرا «حدیث ثقلین» را طرف معارضه با عبارتى موهوم و ساختگى بنام «حدیث اقتداء به شیخین» قرار دادند تا آن همه حمله هاى صحیح به آنان شود؟ چرا ابن جوزى خودش را به زحمت تضعیف رجال سند «حدیث ثقلین» مى اندازد؟ و چرا و چرا...؟!!
اى کاش تمام اینها از فکر بکر و وذوق سلیم و نظر ثاقب!!! ابن تیمیّه الهام مى گرفتند و بجاى آن راههاى پر پیچ و خم، به این ساده ترین راه!! چنگ زده و خیال خود و شیعه امامیّه را در ارتباط با تمسّک به «حدیث ثقلین» راحت مى کردند.
آرى، حدیث ثقلینى که روى حساب قواعد علمى و مباحث علم رجال و درایه، فوق حدّ تواتر بوده و راهى براى انکار آن وجود ندارد، اینجور بازیچه افکار شیطانى امثال شیخ الاسلام اهل سنّت جناب ابن تیمیّه واقع گردیده است.
آرى، بین ابن تیمیّه و امثال او و بین اهلبیت پیامبر خوب حاکمى است خدا، و او بهترین حاکمین است.
وصلّى الله على محمّد وآله الطّاهرین

پی‌نوشت‌ها:
 

(1) ابن جوزى کتاب دیگرى تألیف نموده بنام «الموضوعات» که در آن کتاب روایاتى را که به نظر خودش «جعلى» و دروغ است جمع آورى نموده است.
(2) العلل المتناهیة فى الاحادیث الواهیة: ج1/268، حدیث 432، چاپ دارالکتب العلمیّة ـ بیروت ـ 1403 هـ.ق.
(3) التاریخ الصّغیر: ج1/302.
(4) تاریخ بغداد: ج8/442، چاپ دارالکتب العربى ـ بیروت.
(5) نوادر الاصول: 68.
(6) سوره عنکبوت: 29/42.
(7) الرّسائل العشر فی الاحادیث الموضوعة فی کتب السّنّة ـ رساله دهم، و لازم به تذکّر است که این رساله در مجلّه «تراثنا» شماره 29 نیز نشر گردیده است.
آیت الله سید علی حسینی میلانی دام ظله ـ کتاب امامت بلا فصل
http://www.al-milani.co

منبع:
ارسال توسط کاربر محترم سایت :haqaeq
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان