نمادی از اهتمام امام علی علیه السلام برشیوه های استدلال صحیح
اولین کسی که براین مسأله اهتمام جدی فرمود، امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود لذا از طرفی اسلوب اجتهاد صحیح و مطلوب را به صحابه تعلیم می فرمودند و از طرفی در برابر اجتهاد باطل و محو آن ایستادگی می نمودند:
در قضاوتهای علی علیه السلام از این نمونه ها فراوان است . یا به فرمانداران خود مثل«قثم بن عباس»والی مکه می فرمود:
«هر صبح و شام مجلسی را با حضور خود برای مردم فراهم کن. پس کسانی که استفتا می کنند برایشان فتوی بده و جاهلان را آموزش و با عالمان شهر به مباحثه و مذاکره علمی بپردازد.»(1)
و در حکمی از احکام فقهی حضرت مطلع می شوند که دو قاضی دو نوع حکم صادر کرده اند در یک موضوع و قاضی القضاة شهر نظر هر دو را تصویب نموده و به منشا اعتراض می فرماید:
«این چه رفتار نادرستی است آیا خدا ایشان را به اختلاف (در یک حکم قطعی)امر کرده ؟در حالی که خدای آنها و کتاب و پیامبرشان واحد است . چگونه مخالف کتاب و سنت نبوی رأی داده اند؟ آیا خدا آنان را از این عمل بازداشته و لی آنان به مخالفت برخاسته اند؟!!یا اینکه دین خدا ناقص بوده و اینان می خواهند کامل کنند؟!در حالیکه آنان حق جعل ندارند و دین خدا کامل است . آیا آنان شریکان خدا در جعلند؟تا هر چه می خواهند به نام حکم دینی بگویند و خداوند به گفته آنان رضایت دهد؟...آیا پیامبرش در ابلاغ کوتاهی کرده؟و حال آنکه خداوند می فرماید:ما از بیان هیچ چیزی در قرآن فروگذار نکرده ایم و بیان کامل هر چیزی در قرآن است و این ایات قرآن است که بعضی بعض دیگر را تصدیق و تکمیل می نماید و در آن اختلافی نیست.»(2)
لذا تأکید برارائه حکم به قرآن و از قرآن استخراج حکم نمودن و جمع بین ادله و آیات کردن از شیوه های مستمر عملی و نظری حضرت بوده است. چنانکه در یکی از داوریها در مورد زنی که متهم به زنا از سوی شوهر خویش بود با جمع بین دو آیه از آیات قرآن کریم(3)«اقل دوران حمل»را که شش ماه است استنباط و استخراج نمودند.
موارد مذکور بعضی از اسلوبها و شیوه های استفاده از متون آیات و روایات به لحاظ برداشت صحیح و استنباط مطلوب و علمی و عقلانی و مشروعی است که در بین فقیهان و اندیشمندان و مفسران علوم اسلامی رایج است.
در موضوع مورد بحث ما یعنی «جایگاه زن در نهج البلاغه»و در شناخت درست کلام مولی علی علیه السلام از این شیوه علمی قطعاً مستثنی نیست.
و گر نه حکم«نؤمن ببعض و نکفر ببعض»را دارد. که نه با شیوه قرآنی همخوانی و نه با شیوه عقلانی همگرایی دارد و نه با سیره عملی مولی امیرالمؤمنین علیه السلام و نه با آموزه های علمی حضرت هماهنگی دارد.
پس بایستی با نگاهی جامع و بدور از تعجیل و تعصب و سطحی نگری و جمود و التقاط به مقام داوری و استنباط بپردازیم. آیا کسی که نام دختر خویش را «زینب»یعنی زنیت پدر می گذارد و او ملقب به «عقیله»بنی هاشم، ، یعنی اندیشمندترین و در میان اقوام عرب شناخته می شود. نظریه نقصان عقل را به صورت یک کبرای کلی و یک قضیه حقیقیه برای همیشه ارایه می دهد؟ مردی چون علی علیه السلام که نسبت به همسرش زهرا علیها السلام آنقدر تکریم می نماید و به جایگاه ارزشی و علمی و پرهیزگاری او در کلمات و اشعار آن همه ارج می نهد. آیا بصورت یک قضیه موجبه کلیه به مخالفت صریح با دغدغه های دینی و شیوه های علمی و عملی خود می پردازد. و یا آنکس که حتی راجع به فضّه خادمه کلامی را می گوید که یادآور کلام پیامبر صلی الله علیه و اله راجع به سلمان است که «اللهم بارک لفضّنا»و فضه را در ردیف اهل البیت می شمارد و با او به مباحثه علمی و شیوه تخصصی علم کمیا می پردازد. چنین بیانی را به صورت فراگیر به همه بشریت عرضه می دارد؟!و مگر نه اینکه در قرآن کریم بالاترین مدحها راجع به همین انسان است، که او از امقام کرامت«کرمنا بنی آدم»و«احسن تقویم»و«نفخت فیه من روحی»و«جاعلٌ فی .الارض خلیفه،و...برخوردار است .
درباره همین انسان هم آیاتی چون:
«انّ شر الدّواب الصّم البکم الذین لا یعلمون».(4)
«و اولئک کالانعام بل هم اضلّ»«و انّ الانسان لفی خسر»آمده. حال نحوه جمع ما در اینگونه آیات چگونه است و شیوه هایی چون عام خاص و مطلق و ...و حاکم و محکوم کاربردش کجاست؟
اگر اینجا از شیوه های صحیح علمی برخورداریم، در کلمات علی علیه السلام هم همین سبک و سیاق لازم است.
اکنون با توجه به این مبادی و مبانی، سراغ بحث اصلی می رویم .
«جایگاه انسان در اندیشه ها و مکاتب»
کنکاش از جایگاه زن در اندیشه و حیانی مستلزم دریافت صحیح از مفهوم انسان، جایگاه او، رسالت و ظایفش در عرصه زندگی است. و از آن جهت که نگرشها همیشه برپایه بینشها شکل می گیرد و نوع نگاه هستی شناسانه در هر مکتبی ارتباط مستقیم با تعاریف آن از موجودات و کیفیت حیات آنها دارد، لذا تعریف انسان و مفهوم آن در اندیشه الهی و مکاتب توحیدی تفاوت ماهوی با تعریف انسان با نگرش غیر دینی دارد. در فرهنگهای مادی که اساس، اصالت انسان بریده از وحی است و اندیشه فقط برپایه معارف حیات مادی شکل می گیرد و حیات ماورائی در ترسیم شا کله او به فراموشی سپرده می شود.
انسان تعریف ناقص و هویتی مجهول دارد. لذا اندیشمندان علوم مختلف دائماً این مسأله را به بشریت گوشزد کرده اند، که فقط با مفاهیم زمینی و مادی و معادلات و محاسبات ظاهری نمی توان به عمق ادراک مفهوم واقعی انسان پی برد و علم بریده از واقعیات و حیانی در ترسیم مفهوم حیات انسانی عاجز است.
آلکسیس کارل فیزیولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی در پی ممارستهای خود در عرصه شناخت ، انسان در کتاب معروف خود می گوید:«این مفاهیم انتزاعی از درک واقعیت در مورد آدمی ناتوان است، زیرا هنوز نکات پرارزش و مهمی در تاریکی باقی مانده و کالبد شناسی و شیمی و فیزیولوژی و روانشناسی
(Psychology)و علم تربیت(Pedagolgy)و تاریخ و علم الاجتماع(Sociology)و اقتصاد و رشته های [فرعی]آنان به کنه وجود آدمی نمی رسد، پس انسانی که متخصصین هر رشته از این علوم می شناسند نیز واقعی نیست؛ بلکه شبحی است ساخته و پرداخته تکنیکهای همان علم...ما امروز وارث گنجینه هایی از اطلاعات دانشمندان و عرفا و شعرا هستیم [لیکن]هنوز به اطلاعات ناقص در مورد انسان دسترسی نداریم و هنوز شناسایی ما از خود نواقص زیادی دارد.»
و او در یک نگاه نقادانه می گوید:اگر گالیله، نیوتن، لاووازیه نیروی فکری خود را صرف مطالعه بر روی بدن و روان آدمی کرده بودند، شاید نمای دنیای ما با امروز فرقهای زیادی داشت. بنای معظم و خیره کننده تمدن جدید بوضع اسفناکی درآمده چون بدون توجه به سرشت و طبیعت و احتیاجات حقیقی انسان بالا رفته است.(5)
و نیز همو در تصویر نقاص سیستمهای حکومتی و افکار نوین بعد از رنسانس می گوید:انسانی که هدف اصول انقلاب کبیر فرانسه است و انسانی که در رویاهای «مارکس»و«لنین»باید اجتماع آینده را بسازد، هر دو غیر واقعی است از یاد نبریم که قوانین مناسبات آدمیان هنوز شناخته نشده است.
او در پایان کتاب پس از بیان اعترافات تلخ و فراوان می گوید:«باید بپاخاست و پیشروی کرد و خود را از قیود تکنولوژی رهانید و تمام نیروها و استعدادهای سرشتی خود را به فعالیت واداشت...دنیایی که مولود خطای عقل و جهل ما از آدمی است، بکار ما نمی آید. سازش با چنین محیطی برای ما ممکن نیست و بنابراین باید علیه آن طغیان کرد و ارزشهای آن را تغییر و آن را فراخور آدمی ساخت.»(6)
آری وقتی انسان به بهانه علم، دین را کنار گذارد و بین دیانت و سیاست، دنیا و آخرت، ماده و معنا، عقل و وحی، گسل ایجاد نماید، اگر چه در فرایند حرکت تکاملی خود کسانی چون «کارل»و «منتسکیو»و«روسو»خواستند بسیاری از نقیصه های فردی و اجتماعی را سامان دهند، لیکن چون ندای حق طلبانه فطرت و طبیعت انسان نادیده گرفته شد و انسان یک مخلوق زمینی و محصور در زندگی ماده محسوب گردید، یک روز به عوارض نظریه داروینیسم مبتلا گردید و موجودی فزونخواه و قدرت طلب براساس قانون تنازع بقائ معرفی شد، و بمثابه حیوانی زبردست و تکامل یافته معادلاتش، برمحور منافع و سود شکل گرفت، لذا پاسخگویی به ندای وجدان، اخلاق انسانی، رعایت ضعفا از اوصاف بردگان و زیردستان شد و فریضه قدرت بیشتر، حاکمیت ...اندیشه جنگهای جهانی را شکل داد.
و دیگر روز اندیشه فرویدیسم و حاکمیت غرایز و امیال شهوانی اصالت یافت و ناکامیهای جنسی منشاء عقده های روانی بشر معرفی شد و روز دیگر مکاتب مارکسیستی محور زندگی را خوراک و پوشاک و مسکن مقرر نمود و دین را افیون جوامع انگاشت. لذا بشریت در حلقوم جبر مکاتبی قرار گرفت که همه قیود و ارزشهای انسانی، نماد زنجیر و محدودیت پیداکرده و کاربشریت امروزه به جایی رسیده که هیچ قانون رسمی و بین المللی نمی تواند مانع مقاصد حیوانی او گردد.
انسان شناسی در اندیشه دینی و نگاه علی علیه السلام
اگر چه این موضوع خود سعه خاصی دارد و گستره آن در این گفتار نمی گنجد اما به مناسبت بحث، گزیده ای از تعابیرو تعاریف ارایه می گردد.
در اندیشه دینی ذات اقدس کردگار که «احسن الخالقین»است و در خلقت انسان خود را به «فتبارک الله احسن الخالقین»(7)متصف می نماید و علت این اتصاف را در جامعیت خلقت انسان بیان می دارد آنجا که پس از اتمام مراحل خلقت مادی او می فرماید:
«ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین»(8)
زیرا که او عصاره خلقت است و هویت او آمیخته ای از ملک و ملکوت، ماده و معنا و از همه عوالم هستی بهره مند است.
لذا به تعبیر کلام علی علیه السلام:
«اتزعم انّک جرم صغیر و فیک الطوی عالم اکبر».
آیا انسان گمان می داد که جرم کوچکی است و حال آنکه عالم اکبر در او منطوی و پیچیده شده. اشاره به عظمت و پیچیدگی خلقت او دارد.
در تعبیر دیگری فرمود که «خداوند ملایک را آفرید و در آنان نعمت عقل را قرار داد و بدون شهوت و از طرفی بهیمه و حیوانات را آفرید و در آنان غرایز و شهوات را قرار داد بدو ن عقل. اما در انسان ترکیبی از هر دو اینها نهاد، پس آنکس که عقلش بر قوای شهوانی و غرایز غالب است، او از ملایک برتر و آنکس که عقل را تحت قدرت غرایز نهاد از حیوان پست تر است.
لذا اگر وصف«تبارک الله احسن الخالقین»بدنبال خلقت انسان آمده و حال آنکه قرآن به عجایب خلقت بسیاری از موجودات اشاره می کند و نیز اگر می فرماید:
«لقد خلقنا الإنسان فی احسن تقویم، ثمّ رددناه اسفل سافلین».(9)
اشاره به اینکه اگر منزلگاه او پائین ترین مرحله و متصف به دنیاست، لیکن بهترین صورت خلقت در او قوام یافته و نیز سایر آیاتی که از کرامت انسان و فضیلت و شرافت او سخن به میان می آید و به عنوان خلیفة الله «و جعلناکم خلائف الارض»(10)معرفی می شود. همه و همه تعریف هویتی است که در اندیشه دینی برای انسان(اعم از زن و مرد) مطرح است یعنی او سفیری است که چند روزی به زمین هبوط می کند، تا در صدد آبادی و عمران و صلاح و فلاح برآید «واستعمرکم فیها»را محقق سازد و به تعبیر امیر مؤمنان انسان رسالت «خلفاء الله فی ارضه و الدّعاة إلی دینه»(11)دارد و برهمین اساس است که وقتی ملایک در خلقت انسان به زبان تکوین می گویند:
«اتجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک».(12)
خداوند می فرماید:«انّی اعلم ما لا تعلمون»غایت خلقت او نه مفسده است نه ریزش خون. بلکه او خلیفه و حامل «نفختُ فیه من روحی»(13)و تحقق ارزشها در روی زمین به اراده و اختیار و انتخاب خویش است.
لذا تفسیر خواجه طوسی در باب سوره عصر آن است که اگر عصاره خلقت به خسران مبتلا می شود دلیل آن است که او از حکمت خلقت خویش فاصله می گیرد و معنای لفی خسر:ای الاشتغال بالامور الطبیعیة و الاستغراق بالنفوس البهیمیّة«الّا الذین آمنوا»ای الکاملین فی القوة النظریه«و عملوالصالحات»ای الکاملین فی القوة العملیة «و تواصوا بالحق»ای الذین یکملون عقول الخلایق بالمعارف النظریة و«تواصرا بالصبر»ای الذین یکملون اخلاق الخلایق و یهذّبونها».(14)
و تفسیر کلام علی علیه السلام در نهج البلاغه که می فرماید:«نحن صنایع الله و الناس بعد صنایع لنا».(ک11/28)،اشاره به این است که انسان واقعی ثمره وجود و عصاره عالم ایجاد است وصنع پروردگار در او منعکس و او سازنده دیگران و منشأ تحول و حرکت برای همه انسانهاست،لذا تعبیر«العصر»در ابتدای سوره با تعاریف بعدی از این منظر بسیار پرمفهوم و رسالت ساز است یعنی عصاره هستی آنگاه مفهوم واقعی خود را می یابد که از غلاف مادی گرایی صرف پرگناه بهیمیت خارج شود و به کمال ایمان نایل آید سپس درصدد به فعلیت رساندن اندیشه های نظری برآید و سپس رسالت سازندگی دیگران برعهده می گیرد«و تواصی به حق و تواصی به صبر»مشی او می گردد.
اینجاست که قرآن کریم هدف خلقت و غایت قصوای ایجاد و حیات بشر را «لنبلوکُم ایُّکم احسن عملاً»(15)،می شمارد یعنی انسانی که مظهر صفات احسن الخالقین است ودر «احسن تقویم »(16)هویت یافته و «احسن الحدیث»(17)کتاب اوست مامور به تحقق «احسن عملاً »در خودسازی و اصلاح دیگران است . حال چنین انسانی عشق به اصلاح گری دارد و به نجات همه انسانها علاقمند است و جنسیت نه در رسالت او نه در اهداف او نه در اعمال و نه در نیات او تأثیری ندارد لذا در تمامی مضامین آیات و روایت مخاطب انسان بما هو انسان فارغ از جنسیت مردگرایی و زن گرایی است.و بیشتر ناظر بر وجود ارزشهاست.
پی نوشت ها :
1ـ نهج البلاغه نامه 67.
2ـ نهج البلاغه خ 18ترجمه محمد دشتی.
3ـ والوالدات یرضعن اولادهن حو لغ کاملغ.(بقره232)و«چله و فصاله ثلاثون ء لرا»(احقاف15)
4ـ انفاق23.
5ـ انسان موجود ناشناخته،ص35آلکسیس کارل.
6ـ همان ص334.
7-مؤمنون،14.
8ـ همان.
9ـ التین آیه 4و5.
10ـ انعام164.
11-نهج البلاغه حکمت 47.
12ـ بقره29.
13ـ حجر،29.
14ـ حسن زاده آملی، انسان کامل در نهج البلاغه، ص154.
15ـ ملک3.
16ـ تین4.
17ـ زمر22.
منبع: سالنامه النهج شماره 10 - 9