مقدمه
«بررسی اسناد و دلالات فرمایشات علی علیه السلام در نهج البلاغه در زمینه ویژگی های زنان»
نهج البلاغه یکی از مهمترین میراث امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که به عنوان منبع معارف الهی و متضمن روشهای سیاسی اداره جامعه به وسیله انسان آسمانی است.
در میان عبارتهای نهج البلاغه برخی از عبارات ناظر به ویژگی هایی از زنان می باشد که شایسته است از نظر سند و دلالت مورد مطالعه قرار گیرد تا دیدگاه امیرالمؤمنین در این زمینه آشکار و روشن گردد. در این نوشتار سعی برآن است با روش پذیرفته شده در علم رجال نسبت به ارزشیابی صدور گفتارها و فرمایشات آن حضرت پرداخته و مدلول فرمایشات آن حضرت با توجه به مقتضیات و شرایط صدوری روایت مورد بررسی قرار دهیم.
این مقاله شامل یک مقدمه و دو گفتار و خاتمه می باشد که گفتار اول درباره سند خطبه 79حضرت علی علیه السلام در زمینه ویژگی های زنان می باشد و گفتار دوم از دلالت حدیث بحث می شود که آیا از نظر دلالی تام است یا باید آن را توجیه کرد و مورد دقت و بررسی قرار داد.
گفتار اول شامل دو فصل است فصل اول که به بررسی سند فراز نخست خطبه 79پرداخته و فصل دوم از سند فراز دوم بحث می شود که در ضمن هر دو فصل از سند روایاتی که متضمن معنای هر دو فراز خطبه هستند نیز بحث می شود.
گفتار دوم نیز شامل دو فصل است که فصل اول از دلالت فراز نخست حدیث بحث می شود و گفتار علما ء در رابطه با آن مطرح می شود به همراه روایت امتحان الاوصیاء که تا اندازه زیادی واقعه جمل را واضح می کند و فصل دوم از دلالت فراز دوم حدیث به همراه سایر احادیث وارد بحث می شود.
به امید شفاعت تالی تلو قرآن کریم، حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
گفتار اول:
«بررسی سند و دلالت خطبه 79نهج البلاغه در زمینه «ویژگی های زنان
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،2-فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصیام فی ایام حیضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد4-واما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال،5-فاتقوا شرار النساء، و کونوا من خیارهن علی حذرٍ،6-و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر.»(1)
از سخنان آنحضرت علیه السلام است که پس از خاتمه جنگ جمل در نکوهش زنها می فرماید:
«ای مردم، زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند،2-اما نقصان ایمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن در روزهای حیض است،3-و جهت نقصان خودشان این است که (در اسلام)گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است،4-و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان می باشد،5-پس از زنهای بد پرهیز کنید، و از خوبانشان برحذر باشید،6-و در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیروی نکنید، تا درگفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند».
ماجرای جنگ جمل در نهج البلاغه به طور منفصل در خطبه های (14-7)و خطبه (79)نهج البلاغه نقل شده است؛ اگر همه قضایا یکجا جمع آوری شده و نقل می شد، منظور کلام حضرت واضح شده و شبهات برطرف می شد؛ و از آنجا می فهمیدیم که چرا حضرت به طور کلی همه کسانی را که وارد جنگ شده اند، و بیعت خود را با امام شکسته اند، مورد نکوهش قرار داده است.
در سایر خطبه های حضرت در نهج البلاغه مثل خطبه(13و14)(2)در مذمت مردم بصره پس از جنگ جمل، می فرمایند:
وأرضکم فریبةٌ من الماء، بعیدة من السماء، خفت عقولم، و سفهت حلومکم».
«زمین شهر شما نزدیک به آب است و دور از آسمان و عقلهای شما سبک و حلم شما و افکار شما سفیهانه است. پس هدف خوبی برای تیراندازانید و لقمه چربی برای مفت خوران ».
مذمت آنان به دلیل قرار گرفتن کنار دریا نیست ، بلکه به جهت بدرفتاری ساکنین آنجا بوده است.
البته خطبه (79)نهج البلاغه نیز دارای سند تام و متصلی نیست. زیرا قسمت اول خطبه به صورت مرسله در بعضی از کتب روایی و قسمت آن در کتب دیگر با سند متفاوت نقل شده است. بنابراین در فصل اول به بررسی سند فراز نخست خطبه (79)که درباره نقصان ایمان و عقل و حظ و دلایل آنهاست، و در فصل دوم به بررسی سند فراز دوم خطبه که نهی از مشورت با زنان می باشد، پرداخته ایم.
فصل اول:«بررسی سند فراز نخست(نقصان ایمان و عقل و حظ)
«معاشر الناس، ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول، 2-فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلوة و الصیام فی ایام حیضهن،3-و اما نقصان عقولهن فشهادة أمرأتین کشهادة الرجل الواحد4-و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال.
مولف«مصادر نهج البلاغه و اسانیدها»منابعی برای خطبه(79)ذکر نموده است آن منابع عبارت است از :1-تذکره الخواص، سبط ابن جوزی2-قوت القلوب،ج(1)،ص(282)،ابوطالب مکی3-فروع کافی،ج(5)،کلینی(الحسینی الخطیب، مصادر نهج البلاغه و اسانیده، جزء ثانی،ج(2)،ص(87-86)؛و نیز مراجعه شود به المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، دشتی و محمدی،ص1383).
مؤلف«کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام»می نویسد :«کتاب کافی این حدیث نبود و آن دو کتاب دیگر تا چه اندازه می تواند یک مطلب تحقیقی را اثبات کند و الله اعلم!به علاوه که در آنها نیز به نحو مرسل نقل شده است. و خلاصه منابع، منبع قابل مستندی را ارائه نداده، و سند حدیث متصل نیست».
پس از بررسی انجام شده در کتاب قوت القلوب چنین حدیثی دیده نشد و ضمناً احادیث این کتاب همه مرسله بوده و عنوان آن در باب معامله با محبوب و ..بوده و البته به طور اجمال وقایع جمل به صورت پیشگویی قبل از جنگ جمل توسط حضرت علی علیه السلام به پسرشان محمد بن حنفیه بیان شده است که مضمون آن ربطی به این خطبه ندارد.
قسمتی از حدیث در آن کتاب چنین است:
«قال علی علیه السلام لابنه محمد بن حنفیه و قدمه امامه یوم الجمل و ..فالتفت الیه محمدا بنه فقال هذه و الله الفتنة المظلمة العمیاء فوکزه علیّ برمحه».(3)
پس فراز نخست خطبه (79)،فاقد سند روایی است حتی در بررسی و جستجوی روایات به روایتی که سند صحیح داشته باشد، و متضمن معنای فراز نخست خطبه (79)باشد برنخوردیم، تنها دو روایت بود که به عباراتی از خطبه آن هم بدون ذکر علت اشاره کرده بود، یکی روایت امتحان الاوصیاء است که حضرت ماجرای جنگ جمل را برای رهبر یهودیان بیان می فرمایند و در آن روایت حضرت خطاکاران را اعم از زن و مرد مورد عتاب قرار داده اند. و دوم روایت نقصان عقل را که نقل از پیامبر می باشد ، و اشکالی که در روایت به نظر می رسد این است که دو نفر از رجال سند، احادیث ضعیف را نقل می کرده اند، و ضمناً روایت مرسله نیز می باشد، گر چه ارسال آن ظاهراً ضرری به آن نمی رساند . همچنین مفهوم روایت بدین صورت است که :عقل زنان برمردان غلبه دارد که می تواند عقل مردان را بدزدد. این روایت نمی تواند مؤید فراز نخست باشد. در ادامه به برسی سند و دلالت این دو روایت می پردازیم.
«بررسی روایت امتحان الاوصیاء در رابطه با فراز نخست خطبه(79)»
چنانچه اراده کنیم خطبه (79)را مورد بررسی قرار دهیم، شایسته است تمام کلمات حضرت را در رابطه با جنگ جمل در کنار هم قرار داده ، تا منظور فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روشن شود و داوری درستی داشته باشیم. برای رسیدن به اصل کلام لازم و ضروری است که طبق اصل تعادل و تراجیح روایات را با هم جمع نموده و مورد دقت نظر قرار دهیم تا بتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم؛ یکی از اشتباهات این است که روایات را به تنهایی مد نظر قرار داده و نتیجه ای که عاید ما می شود گاهی ممکن است دور از انتظار و نظر کتاب و سنت باشد.
در رابطه با فراز نخست، پس از تفحص در بین روایات به روایتی از کتاب اختصاص برخورد نمودیم که کل سخنان حضرت در واقعه جنگ جمل را بیان نموده است؛ آن روایت که مشهور به امتحان الاوصیاء است در ذیل آورده شده است:
روایت امتحان الاوصیاء
پس از فحص و جستجو در کتابهای مختلف ماجرای جنگ جمل را که زبان حضرت علی علیه السلام نقل شده بود، در کتاب اختصاص شیخ مفید و خصال شیخ صدوق با عباراتی مختلف با خطبه (79)بیان شده است .این روایت می تواند منظور کلام حضرت را به روشنی بیان کند.سند روایت در اختصاص چنین است:
الف)جعفر بن احمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، عن یعقوب الکوفی قال:«حدثنا موسی بن عبید، عن عمرو بن ابی المقدم، عن ابی اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابی جعفر،عن محمد بن الحنفیة قال:أتی راس الیهود علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ...»(4)
متن روایت در هر دو کتاب یکی می باشد قسمتی از آن بدین صورت است:
قال:«اتی رأس الیهود علی بن أبی طالب صلوات الله علیه عند منصرفه من وقعة النهروان و هو جالس فی مسجد الکوفه فقال یا امیرالمؤمنین انی ارید ان اسالک عن اشیاء لا یعلمها الا نبی او وصی نبی فقال:«سل عما بدالک یا اخا الیهود....».(5) خلاصه مضمون و ترجمه روایت: امام پنجم علیه السلام فرمودند:وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ نهروان برگشته و در مسجد کوفه نشسته بودند رییس یهودیها خدمت حضرت آمده و عرض کرد:سوالاتی از شما دارم که کسی جز نبی یا وصی او نمی داند. حضرت فرمودند که «ای برادر یهود هر چه می خواهی بپرس».و او گفت:«هر پیامبر و وصی ای مورد امتحاناتی قرار می گیرند و اوصیا در زمان حیات پیامبر و در بعد از زمان حیات ایشان امتحان می شوند؛ به من بگو چند بار امتحان می شوید و ...»حضرت در جواب فرمودند:«در هر مرحله هفت بار ما امتحان می شویم. آیا اگر جواب سؤالات تو را بدهم به راستی آن اقرار کرده و مسلمان می شوی؟»گفت:«بله».حضرت فرمودند:«اما پنجمین امتحان پس از فوت نبی صلی الله علیه و اله ای برادر یهودی، کسانی که با من بیعت کردند وقتی دیدن مقاصد شخصی آنها را انجام نمی دهم به همدستی آن زن (عایشه)برمن شورش کردند و با اینکه من از طرف پیامبر برآن زن ولی و وصی بودم او را بر شتر سوار کردند و بار و بنه های خود را بسته و در بیابانهای ترسناک و دشتهای وسیع او را گردانیدند سگهای حوئب(نام آبی است در راه مکه به بصره)براو زوزه کشیدند و(آن زن از آنها ترسید زیرا پیامبر به او خبر داده بود که یکی از زنان من به ناحق بروصی من شورش می کند و سگان حوئب براو زوزه می شکند، ای حمیرا مبادا تو آن باشی)علامت پشیمانی براو ظاهر شد. با این حال به فرمان جمعی که علاوه بر بیعت در زمان پیامبر، برای بار دوم نیز با من بیعت کرده بودند(بیعت خود را شکستند)به مخالفت خود ادامه داد تا به مردم شهری (بصره)وارد شد که دستشان کوتاه و ریش ایشان بلند و عقل ایشان کم و رأی ایشان فاسد بود. آنها همسایگان بیابان گردها و میزبان طوفان دریا بودند.(کنایه از سبک عقلی است). آنها ندانسته شمشیر زده و نفهمیده تیر انداختند . من در کار آنها میان دو مشکل واقع شدم، اگر دست نگه می داشتم از شورش و فساد برنمی گشتند و به حکم عقل متوجه نمی شدند.(و لم یعقلوا)و اگر برابر آنها ایستادگی می کردم کار به جنگ خونینی که هرگز نمی خواستم می کشید. با زبان عذر و تهدید حجت را بر آنها تمام کرده و به آن زن پیشنهاد کردم که به خانه خود برگردد و به جمعی که او را آورده بود پیشنهاد کردم به بیعتی که با من کردند وفا کنند و عهد خود را نشکنند.
هر چه می توانستم از جانب خود به نفع آنها متعهد شدم با برخی از آنان(زبیر)مناظره کردم، حق را یادآور شده و برگشت. با مردم هم به همین روش وارد گفتگو شدم ولی برنادانی و سرکشی و گمراهی آنان افزوده شد. چون خواستار جنگ بودند. برای همین با آنها وارد جنگ شدم و آنها شکست خورده و حسرت برده و تلفات سنگینی برآنان وارد شد. من از روی ناچاری و به نفع مخالفین وارد جنگ شدم زیرا اگر بیش از این به آنها فرصت می دادم کارهایی می کردند که این عفو اغماضی که پس از پایان جنگ در برابر آنها کردم، نمی توانستم بکنم، زیرا برخود و ملت خیانت کرده بودم. زیرا در جرمهایی که آنها تصمیم برآن داشتند شریک می شدم. آنها می واستند شورش خود را در اطراف کشور اسلامی آن روز وسعت دهند و آتش فساد را تا هر جا که می شد دامن بزنند، به کشتار و خونریزی رعایا بپردازند، حکومت را به دست زنانی که کم عقل و کم حظ بودند تسلیم کنند.
(تحکیم النساء النواقص العقول و الحظوظ)
و بدین ترتیب از پادشاهان روم و یمن و ملتهای از بنی رفته و گذشته در این خصوص پیروی کنند.
اگر سستی می کردم، در پایان ناگزیر از جنگ بودم و ننگ اهمال در کارزنی و لشگرش را و جنایاتی را هم که مرتکب می شدند، داشتم.
باز من بدون مقدمه و باشتاب وارد جنگ نشدم. قبلاً اتمام حجت رده و تاجایی که امکان داشت جنگ را عقب انداختم، آرامی نشان دادم، به آنها مراجعه کرده و واسطه ها فرستادم، هر چه به نفع خود می خواستند برایشان متعهد شدم، و هر چه راهم که درخواست نکرده و به نفع آنها بود به آنها پیشنهاد کردم، ولی از همه اینها سرباز زدند و مرا بیچاره کردند تا دست به جنگ زدم و چنانچه خدا می خواست کار من و آنها را به پایان رسانید.و با مقدماتی که ذکر شد حجت من برآنها وارد بود و آنها رد برابر من محکوم بودند و بعد حضرت رو به اصحاب خود کرده و فرمودند آیا چنین نبود؟»همه اصحاب یکزبان گفتند:«بله یا امیرالمؤمنین و ...»
در این حدیث که حدیث بسیار جالبی است و حدود (18)صفحه می شود حضرت وقتی بلایا و مصائبی که برایشان وارد شده و مورد امتحان قرار گرفته بودن را بیان می فرمایند، همه به گریه می افتند حتی آن مرد یهودی، و در آخر او اسلام می آورد.
بررسی سند حدیث امتحان الاوصیاء
ب)سند روایت در خصال بدین صورت است:
حدثنا ابی و محمد بن الحسن رضی الله عنعهما قالا:حدثنا سعد بن عبدالله قال:حدثنا احمد بن الحسین بن سعید قال: حدثنی جعفر بن محمد النوفلی، عن یعقوب بن یزید قال:ابوعبدالله جعفر بن احمد بن محمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب قال:حدثنا یعقوب بن عبدالله کوفی قال حدثنا موسی بن عبید، عن عمرو بن ابی المقدام، عن ابی اسحاق، عن الحارث عن محمد بن الحنفیه رضی الله عنه و به سند دیگر)عمرو بن ابی المقدام، عن جابر الجعفی، عن ابی جعفر علیه السلام قال:اتی...).(6)
ظاهراً راویان سند حدیث در «خصال» تا عمروبن ابی المقدم یکی است و حدیث به دو طریق نقل شده است از :«ابن ابی المقدام»به بعد بدین صورت است:
الف)عن ابی اسحاق، عن الحارث، عن محمد بن الحنفیه
ب)عن جابر الجعفی، عن ابی جعفر علیه السلام
ظاهراً روایتی که در کتاب اختصاص نقل شده بود در نقل روایان اخیر به جای «و»،(،)قرار داده شده است، زیرا سند از «ابن ابی المقدام»به بعد بدین صورت آمده است: عن ابی اسحاق، عن الحارث، و عن جابر، عن ابی .جعفر، عن محمد بن الحنفیه
با مقایسه حدیث در دو کتاب«اختصاص»و«خصال صدوق»پی می بریم که سند حدیث در اختصاص نیز به دو طریق بوده و آن بدین صورت است:
الف)عن ابی اسحاق، عن حارث، عن محمد بن الحنفیه
ب)عن جابر الجعفی، عن ابی جعفر علیه السلام
یکی از دو طریق سند روایت نقل شده از شیخ مفید را مورد بررسی رجالی قرار می دهیم:
1ـ جابر بن یزید الجعفی:از موثقین است و امام صادق علیه السلام درباره او فرمودند:رحم الله جابر الجعفی کان یصدق علینا.(7)
2ـ عمرو بن ابی المقدام:هو ثابت بن هرمز، علامه و کشی او را توثیق کرده اند؛(8)و مرحوم خوبی معتقدند چنانچه عمرو بن ثابت که کنیه او ابوالمقدام است همان«میمون»باشد ، موثق خواهد بود و او مؤلف کتاب مسائل است که خبر امیرالمؤمنین علیه السلام به مردی یهودی در آن بیان شده است.(9)
3ـ موسی بن عبید ، مرحوم خویی درباره ایشان می فرماید که او برادر محمد بن عیسی بن عبید یقطین است(10)و شیخ طوسی بواسطه روایتی که نقل کرده او و برادرش را بطور جمعی توثیق کرده است،(11)و نجاشی برادر او را توثیق کرده است.(12)و درباره او گفته است،جلیل فی اصحابنا، ثقة ، عین، کثیر الروایة ولی
مرحوم خویی به این ترتیب که گفته شد عدالت موسی بن عبید را که شیخ در رجال خود به طور دسته جمعی تأیید کرده است را مورد تأمل قرار داده است.(13)
4ـ یعقوب بن عبدالله الکوفی، ایشان جزء موثقون ابن قولویه هستند.(14)
5ـ ابوعبدالله جعفر بن احمد بن عیسی بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب علیه السلام:«در مورد ایشان به رجال کشی و نجاشی معجم الرجال و خویی رجوع شد اما ظاهراً شخصی به این نام در این کتب یافت نشد. و به نظر می رسد مجهول باشد.»
نکات خاص در بررسی روایت امتحان الاوصیاء
1ـ نکوهش زنان در این خطبه خاص جریان جنگ جمل بوده که توسط زنی بنام عایشه که خواستار فخر فروشی و خودبزرگ بینی و جاه طلبی و...بوده و در عین حال زنی سیاستمدار بوده که در حوادث، اوضاع و احوال را به نفع خود تغییر می داده است.(15)او همان کسی بود که با این کار، آثار شومی همچون جنگ صفین و سایر جنگ های بین مسلمین از او باقی مانده است. با اینکه او زنی زیرک و سیاستمدار در زمان خود بوده اما حضرت با این خطاب نشان می دهند که عایشه در هنگام مرگ بسیار پریشان و ناراحت بوده و همواره بیان می کرده این جنگ جمل همانند استخوانی در گلویم گیر کرده است.(16)
2ـ حضرت قبل از نکوهش آن زن به نکوهش مردانی که بدون فهم و درک و از روی بی عقلی دنباله رو راه باطل شده اند پرداخته اند؛ و این نشانه این است که بین پیروان باطل فرقی نمی کند که زن باشند یا مرد.
3ـ از خلال کلمات حضرت ادب حضرت نسبت به عایشه با وجود خطاهای بسیار او آشار است زیراکه نام او را علناً نمی برند.
4ـ حضرت نقص عقل را به صورت صفت بیان نموده اند که اگر من در برابر آنها نمی ایستادم آن زنانی که دارای چنین صفتی بوده اند که ناقص العقل هستند همچون عایشه را به حاکمیت برخود می نشاندند.
5ـ به طور کلی اگر کل فرمایشات حضرت در جنگ جمل در یکجا بیان می شد محتوی کلام حضرت بهتر درک می شد زیرا حضرت هنگام نکوهش بین زنان و مردان فرقی نگذارده اند اگر زنان را از جهاتی مورد نکوهش قرار داده اند به همان نسبت مردان را نیز نکوهش کرده اند و یک معلم انسان ساز همیشه همه جوانب را در نظر می گیرد تا کلام او اثر مثبت را باقی گذارد و موجب منفی گرایی نشود.
6ـ در متن حدیثی که بیان شد ازدلیل نقصان عقل و نقصان حظ ذکری به میان نیامده و در سایر روایاتی هم که بررسی شده که تا کنون روایتی که از حضرت علی علیه السلام باشد و دال بر دلیل بیان شده در خطبه (79)باشد دیده نشده است. یعنی اگر در روایات علی علیه السلام از نقص عقل یا ایمان سخنی به میان آمده سخنی از دلایل آن مثل محروم بودن از نماز، روزه در زمان عادت که موجب نقص ایمان و یا عدم برابری زن و مرد در شهادت که موجب نقص عقل و یا عدم تساوی ارث زن و مرد موجب نقص حظ زن و مرد، به میان نیامده است.
بررسی سند روایت نقصان عقل از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم
محمد بن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن ابی عبدالله عن ابیه عن سلیمان بن جعفر الجعفری عن ذکره عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و اله :«ما رایت من ضعیفات الدین و ناقصات العقول اسلب لذی لب منکن.»17
رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود:
سست دین تر و کم خردترینی که عقل دزدتر از شما زنا باشد ندیده ام.»(18)
و احادیث دیگری بدین مضمون در کتاب شخصیت و حقوق زن در اسلام مطرح شده است.
الف)محمد بن یعقوب کلینی که مشهور است به موثق بودن و مراد از عدة من اصحابنا، نیز بنا برگفته شیخ کلینی یکی از جماعات چهارگانه است که نزد اهل رجال شناخته شده هستند که کل آنها ثقه هستند و نیازی به ذکر اسماء آنها نیست.(19)
ب)احمد بن ابی عبدالله البرقی:ایشان احمد بن محمد بن خالد البرقی هستند که نجاشی و شیخ علامه او را تأیید کرده و گفته اند ایشان ثقه است اما از ضعفا نقل حدیث کرده و به حدیثهای مرسله نیز اعتماد کرده است.(20)به نقل از فهرست شیخ طوسی ص (56)و رجال علامه ص(14).
مرحوم خویی در مورد ایشان گفته اند:که او کثیر الروایة بود. اما چون زیاد نقل از ضعیفان کرده او را از شهر قم بیرون کرده اند و این طعنی است که متوجه راویان است که هر سخنی را از زبان هر شخصی گفته اند.(21)
ج)ابی عبدالله برقیک همان محمد بن خالد است او از سلیمان بن جعفر حدیث نقل کرده است . و پسرش از او حدیث نقل کرده است. شیخ طوسی و علامه کشی(22)او را موثق دانسته اند. ولی نجاشی به دلیل اینکه از ضعفا نقل حدیث کرده او را ضعیف شمرده است.(23)
مرحوم خویی فرموده اند:او جداً کثرالروایه است و ضعف او ناشی از نقل قول از ضعیفان می باشد نه از وثاقت شخص او، در توثیق شیخ معارضی دیده نمی شود.(24)
د)سلیمان بن جعفر الجعفری:سلیمان بن جعفر بن ابراهیم بن محمد الجعفری و پدرش هر دو ثقه بودند.(25)
برخی از عالمان ایشان را جزء اعلام و رؤسایی شمرده اند که حلال و حرام از آنان نقل شده و راهی برای خدمت هیچیک از آنها نیست. ایشان در «رساله الرد علی اصحاب العدد»می نویسد:
«و اما رواة الحدیث بأن شهر رمضان تسعة و عشرون یوماً، فهم فقهاء اصحاب ابی جعفر و ابی عبدالله علیه السلام و ابی الحسن و ابی محمد صلوات الله علیهم الاعلام و الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتیا و الاحکام الذین لا یطعن علیهم و لا طریق الی ذم واحد منهم و هم اصحاب الاصول المدونة و المصنفات المشهورة ثم ذکر جماعة تقدم کثیر منهم فی «فصل الثقات المصرحة بتوثیقهم»و ذکر منهم ابراهیم بن حمزة الغنوی و محمد بن قیس و اباجارود،و....».(26)
آیا با توجه به راویان سلسله سند این روایت می توان حکم به صحیح بودن حدیث کرد؟
اشکالی که در حدیث به نظر می رسد مرسله بودن آن است زیرا واسطه بین سلیمان جعفری و امام علی علیه السلام ذکر نشده است ولی در کتاب «معجم الرجال»نقل شده که سلیمان جعفری یا از پدرش یا از ابی الحسن امام رضا (ع)نقل حدیث می کرده است.(27)
البته از سه نفر دیگر که حماد بن عیسی و موسی بن حمزة بن بزیع و سکونی هستند نیز نقل حدیث کرده است که آنها هم هر سه ثقه هستند.(28)
پس کل راویان حدیث افرادی موثق هستند و مرسله بودن این حدیث به صحت آن حذر نمی زند پس می توان گفت حدیث صحیحه است. زیرا فرد مجهول منحصر است به سه نفر که کل آنها موثق اند. خلاصه پس از بررسی سلسله راویان سند، آن حلقه مجهوله، تقریباً مشخص است، پس می توان گفت حدیث صحیحه است.
حدیث مرسله ای به این مضمون در فروع کافی(29)نقل شده است که بدین صورت است:
وفی حدیث مالک بن اعین قال:حرض امیرالمؤمنین صلوات الله علیه الناس بصفین فقال...فانهنّ ضعاف القوی و الانفس و العقول...وهنّ المشرکات.»(30)
ظاهراً روایت قبل از شروع جنگ صفین بیان شده است که حضرت مردم را ترغیب به شرکت در جنگ فرموده و سفارشاتی درمورد قوانین جنگ از جمله عدم ایذا زنان می کرده اند و فرموده اند:
«اگر شما را دشنام دادند از آنان دوری کنید زیرا آنها ازنظر قوی و نفس و عقل ضعیف اند و...ایشان مشرکند.»
پی نوشت ها :
1ـ فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص180-179.
2ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، 64-63،چ دوم.
3ـ شیخ ابی طالب مکی قوت القلوب، ج1،ص282.
4ـ شیخ مفید، الاختصاص، ص175-157؛بحار الانوار،ج38،ص167؛بحار الانوار،ج42،ص91؛ ارشاد القلوب دیلمی، ج2،ص343.
5ـ شیخ مفید، اختصاص ،ص170.
6ـ از خصال، شیخ صدوق، همان، صفحه 377،کل حدیث از 382-364.
7ـ کشی، اختیار معرفة الرجال(المعروف برجال الکشی،ص192؛تجلیل، معجم الثقات،ص25.
8ـ تجلیل ، همان،ص91؛کشی، همان صفحه 233.
9ـ مرحوم خویی معجم الرجال،ج13،ص74وص129.
10ـ خویی، معجم الرجال، همان،ج19،ص53.
11ـ همان، معجم الرجال، همان،ج19،ص114.
12ـ نجاشی، رجال نجاشی، ج اول، ج2 و ص218.
13ـ خویی، معجم الرجال، همان،ج19،ص114.
14ـ معجم الثقات، همان،ص212.
15ـ علامه عسگری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، دوران معاویه و دوران علی علیه السالم، ترجمه صادق نجمی و هاشم هریسی.
16ـ علامه عسگری، همان، کتاب نقش عایشه در دوران علی.
17ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3،باب3،ص390،ح4371؛ و ج5،ص322،ح1؛حر عاملی، وسائل الشیعه،ج14،ص11،ح1،چ2،کلینی فروع کافی،ج2،ص2،ج8.
18ـ مهریزی، همان،ص91-82.
19ـ تجلیل، معجم الثقات، همان،ص374.
20ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان،ج1،ص205-204؛خویی معجم الرجال،ج2،ص34؛معجم الثقات، همان،ص12.
21ـ فقهی زاده، در آمدی برعلم رجال(ترجمه مقدمه معجم الرجال مرحوم خویی)،ص72.
22ـ تجلیل، معجم الثقات، همان،ص107.
23ـ نجاشی، رجال نجاشی، همان،ج2،ص221.
24ـ خویی، معجم الرجال، همان،ج14،ص214،و جلد16،ص52وج16 ص68-64.
25ـ نجاشی، رجال نجاشی،ج1،ص412؛ تجلیل، معجم الثقات، همان،ص60(نقل از رجال نجاشی و علامه ص77و شیخ طوسی ص377و ابن شهر آشوب ص79).؛خویی، معجم الرجال،ج8،ص238.
26ـ به نقل از معجم الثقات، همان،ص228-227.
27ـ خویی، معجم الرجال، همان،ص238.
28ـ سکونی:معجم الثقات، همان،ص17و145؛(حماد بن عیسی):معجم الثقات، همان،ص46،موسی بن بزیع (معجم الثقات، همان،ص125.
29ـ کتاب جهاد از وصایای امیرالمؤمنین.
30ـ کلینی فروع کافی، مثال، تحقیق علی اکبر غفاری،ص39،خ4.
منبع: سالنامه النهج شماره 10 - 9