فهم قرآن برای همه ممکن است
اینکه بسیاری قرآن را به اعتبار کلام الهی بودنش، مساوی با گفتاری غیر قابل درک و فهم برای ما زمینیان می دانند، اگر چه در ظاهر تعظیم و بزرگداشت قرآن است اما در حقیقت مهجور کردن آن است. درست است که درک حقیقت قرآن از توان بشر زمینگیر بیرون است اما این نه به معنای ناممکن بودن فهم و دسترسی آن در لایه های معنایی برای هم او است. مساله اصلی امروز ما با قرآن، تعریف شکل ورود ما به دایره معانی و مفاهیم آن است. ظاهر کشکول وار قرآن و اینکه هراز گاه باب جدیدی در سوره ای گشوده می شود و موضوع جدیدی و سیاقی متفاوت، خلاف تمام کتاب های علمی و تاریخی و داستانی و امثال این ها، نظم ظاهری و موضوعی قرآن را پیچیده تر نمودار می کند اما این دلیل بی نظمی و ناهماهنگی آیات قرآن نیست که خود نشانه غرضی پر اهمیت تر از فروفرستادن قرآن است و چه غرضی فراتر از «هدایت» و «روشنگری» که خود خداوند، «هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان» می خواند این مصحف شریف را.
«تحجیر» فهم قرآن به معنی سنگ چین کردن محدوده ای پیرامون قرآن در برابر عموم مردم و اختصاص درک آن برای عده ای خاص، نقطه مقابل غرض نزول قرآن است.
«نگرانی از تفسیر به رای» و «باور ناممکن بودن فهم قرآن» دو مانع اصلی مسیر حقیقی فهم قرآنند. بسنده کردن به زیبا خواندن و حفظ آیات قرآن و منحصر کردن دریافت معانی آن به گروهی خاص به نام مفسران، اولین پله این نردبان افتادنی است. قرائت، تلاوت، ترتیل و حفظ (به شرط آنکه به درستی و منطبق با آموزه های خود قرآن معرفی شوند)، پیش نیاز ورود به عالم معانی قرآن هستند؛ اما اینها همه در حکم زمینه ای هستند؛ برای ورود به چشمداشت اصلی خداوند از بندگان (و نه لزوماً مؤمنان) در مواجهه با قرآن یعنی «تدبر».
افلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا (نساء /82) آیا در قرآن تدبر نمی کنند حال آن که اگر از سوی کسی جز الله بود، در آن اختلاف فراوانی می یافتند. و این چشمداشت حتی از مشرکان و کفار نیز می رود چه رسد به مومنان. گویی پشتوانه تحدی خداوند از کفار در آوردن سوره ای، بلکه آیه ای مانند قرآن، نظر افکندن ایشان به هماهنگی صورت قرآن و احساس عجز از هم آوردی با آن است و نکته اساسی همین جاست که درک این چینش حکیمانه از ظاهر قرآن و دریافت غرض حکیمانه از صورت کلام خداوندی برای همه ابناء بشر شدنی است، مگر دل های در بند.
افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها (محمد (ص) /24)
«تدبر» مصدر باب تفعل است از ریشه «د ب ر». دبر به معنای پشت و پس هر چیزی است و «تدبر» به معنای پشت هم چیدن هدفمند. «تدبر» مطاوعه «تدبیر» است به معنای دریافت تدبیر، دل سپردن به تدبیر و کشف آگاهانه آهنگ چینشی هماهنگ.
بسیاری از قرآن پژوهان با نگاهی تسامحی به مفهوم واژه «تدبر»، گونه های گوناگونی از فهم غیرتدبری را هم معنای آن برشمرده اند. تقی پور در کتاب «پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن»، آن را ترتیل و تلاوت راستین قرآن برشمرده و بهبودی، در کتاب «تدبر در قرآن» آن را تفسیر صحیح ظاهر و باطن معنا کرده است، اما با تعمق در ریشه واژه تدبر، مناسب ترین معنی برای آن، «فهیم روشمند هم آهنگی حکیمانه قرآن از ظاهر آن» دریافت می شود.
انواع تدبر
الف. تدبر موضوعی:
تدبر موضوعی، فهم روشمند هماهنگی قرآن است در ظاهر موضوعات آن. تلاشی برای کشف هماهنگی موضوعات قرآن حیکم، با برداشتن اختلافات ظاهری مربوط به آنها. موضوعی که برای فرد متدبر مبهم است به عنوان محور تدبر انتخاب می شود، آیات مربوط به آن موضوع از سراسر قرآن جمع آوری و نهایتا دسته بندی و مرتب می شود. این نوع تدبر می تواند در دایره موضوعی خاص یا در کشف ارتباط میان موضوعات مختلف انجام گیرد.
ب. تدبر ترتیبی:
شاید اصلی ترین شکل تدبر این شیوه باشد: فهم روشمند هماهنگی قرآن در ظاهر آیات و سوره های آن. آن گونه که پیش تر نیز اشاره شد، قرآن با آن که به فراخور نیاز موضوع و غرض، از تاریخ و داستان گذشتگان و اخبار آیندگان و مسائل علمی سخن به میان می آورد، با این همه کتاب داستان و تاریخ و کتاب علمی نیست که با مقدمه ای حول موضوعی آغاز و با دسته بندی زیرشاخه های مربوط به آن موضوع محوری جلو رود و نهایتا نتیجه گیری کند. بسیار است که زندگی پیامبری قصه گویی می شود اما نه از ابتدا تا پایان که هر کجا لازم است گوشه ای از ماجرا مثلا در سوره مبارکه یوسف قصه از خواب یوسف (ع) آغاز و به دیدار دوباره یوسف و یعقوب علیهم سلام انجام می یابد. نه از ذکر چگونگی تولد یوسف سخن می آید و نه از عاقبت ماجرای حکومت بر مصر و وصلت احتمالی با زلیخا و امثال اینها. غرض اصلی همان است که ذکر شده. یا در داستان موسی علیه السلام که به کرّات و هر بار گوشه ای از زندگی ایشان آمده، یک جا تولد و رشد او در دربار فرعون، جای دیگر ازدواج او با دختر شعیب و آغاز رسالت، جایی دیدارش با فردی حکیم (احتمالا حضرت خضر)و...
نکته مهم این است که هر جا داستانی از انسانی چه خیر و چه شر در قرآن می آید، نه جذب مخاطب و پیش بردن قصه که همواره بیان نکات هدایتی، هدف نهایی است. اتفاقا هر جا اصراری بیهوده بر دانستن چیزی نه چندان ضروری مطرح می شود، بی پاسخ می ماند. نمونه آشکار، تعداد اصحاب کهف است که با تعبیر «رجما بالغیب» همراه است. نتیجه آن که ما با کتابی مواجهیم که اساساً نظم و ترتیب کتاب های موضوعی بشری را ندارد و در اثنای سخن گفتن، باب موضوعات فراوانی را می گشاید. سوره مجادله با داستان زنی که از طلاق ظهار همسرش شاکی است آغاز می شود. اندکی بعد از سخن از حدود الهی و بعد، نجوا می آورد و مصدر آن را شیطانی می خواند. سرانجام با بر شمردن حزب الله و حزب الشیطان پایان می پذیرد. ظاهرا هیچ محوری را نمی توان یافت و در نتیجه اصلی ترین آسیب مواجهه با سوره اتفاق می افتد: آیات تک تک، موضوع تفکر قرار می گیرند و به ارتباط آنها با یکدیگر کمتر توجه می شود.
در سوره یوسف (ع)، آنجا که یوسف از هم بند خود که تعبیر خوابش رهایی و خدمت به ملک مصر است، می خواهد که مرا نزد ملک یاد کن، آیه این گونه ادامه می یابد: «فانساه الشیطان ذکر ربه...(یوسف /42). شیطان یاد پروردگارش را از خاطرش برد پس سال ها در زندان ماند. در نگاه اول این گونه برداشت می شود که یوسف مرتکب گناهی بزرگ شده که مساوی با شرک است اما با نظر به سایر آیات سوره و دقت در معنای «رب» در این سوره در می یابیم که واژه «رب» در سراسر سوره یوسف، به معنای پرورش گر (ملک مصر) است نه پروردگار متعال؛ پس ترجمه صحیح این است که شیطان یادآوری او را نزد پرورش گرش (عزیز مصر) از یاد او (زندانی رها شده) برد و یوسف سال ها در زندان ماند. تفاوت معنا بسیار جدی است و اهمیت تدبر در آیات سوره نمایان.
سوره، بزرگ ترین واحد تقسیم بندی قرآن کریم و در لغت به معنای دیوار محکم، دژ و قلعه است. اتحاد آیات یک سوره با هم و جدایی آنها از دیگر آیات مصحف، در ظاهر چینش آیات، نشانگر مرز بندی هدفمند است وگرنه دلیلی برای انفصال گروهی از آیات با نقطه شروع «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود نداشت. پیدا کردن حلقه متصله سوره و موضوع یا موضوعات و غرض اصلی از انزال آن، همان تدبر در میان آیات یک سوره است. تفسیر گران سنگ المیزان اثر علامه طباطبایی، نمونه عالی تدبر در آیات یک سوره است. ایشان در ابتدای هر سوره غرض واهم موضوعات سوره رابر شمرده اند، سپس آیات سوره را بر اساس وحدت سیاق و اشتراک موضوعی دسته بندی و رابطه هر دسته را با دسته های گذشته یا غرض سوره آورده اند. اتحاد حاکم بر آیات هر سوره را در سه لایه می توان جست وجو کرد: لفظ و معنا، موضوع و پیام، غرض. در سوره های تک کلامی (مانند توحید) معنای منسجم، عامل اتحاد است. در سوره های تک قولی (مانند شمس) که چند مطلب با پیامی واحد وجود دارد موضوع محوری، عامل اتحاد است. در سوره های تک فصلی (مانند مجادله) که در آن موضوعات و پیام های گوناگون تحت پوشش غرضی واحد وجود دارد عامل اتحاد، غرض واحد آن سوره است. در سوره های چند فصلی (مانند بقره) که در آن موضوعات و پیام های گوناگون تحت پوشش، چند غرض وجود دارد، همه اغراض با غرضی جامع به یکدیگر مرتبط می شوند و عامل اتحاد سوره، غرض جامع است.
این حلقه متصله را در نگاهی فراتر می شود در نسبت با کلیت قرآن جست و جو کرد، یعنی تدبر در چینش سوره های قرآن. چینش سوره ها و آیات در مصحف شریف بنا به تقدم و تاخر وحی آیات بر پیامبر بزرگوار اسلام نیست. اولین آیات نازل شده بر پیامبر، آیات آغازین سوره علق هستند که در چینش پیش روی ما در آخرین جزء قرآن جای دارند. سوره مبارکه بقره سوره ای مدنی است یعنی زمان نزول آیاتش در نیمه دوم رسالت پیامبر اسلام (ص) است اما در چینش مصحف در جایگاه دومین سوره قرآن آمده. برخلاف تلقی اندکی که ترتیب سوره قرآن را به خلفا نسبت داده اند، عقلاً این چینش در زمان خود رسول خدا (ص) اتفاق افتاده و آنچه در نزول دفعی قرآن در شب قدر بر وجود پیامبر گرامی اسلام فروفرستاده می شده همین چینش را داشته. پیامبر (ص)، خود، سوره حمد را فاتحه الکتاب خوانده اند و جایگاه آن را در آغاز مصحف شریف برشمرده اند. پس با فرض توفیقی بودن ترتیب کنونی قرآن که با اندک تدبری بسیار حکیمانه هم هست، پیدا کردن سیر چینش سوره ها و درک نظام حاکم بر آنها بزرگ ترین دایره تدبری در قرآن است. تفسیرالاساس، به قلم سعید الحوی نمونه ای است که بر اساس تدبر بین سور تدوین یافته.
بنابراین تدبر ترتیبی شامل گونه های زیر است:
1- تدبر در واژگان آیه (ریشه لغوی و معنای واژگان)
2- تدبر در آیات سوره (ارتباط میان واژگان هر آیه)
3- تدبر در سوره ها (ارتباط میان آیات هر سوره)
4- تدبر در کلیت قرآن (ارتباط میان سوره های قرآن)
نتیجه آن که تدبر، گوهر گمشده همه فقدان های نگرشی ما در تماس با آیات خداوندی است و اگر در روزگاری دیگر، سنت جاهلیت عرب را در افسانه و اسطوره خواندن قرآن در هم نشکسته ایم، ریشه در این باور کج دارد که کتاب هدایت را دست نایافتنی ترسیم کرده ایم و خود را محروم که لاخیر فی قرائه لیس فیها تدبر.
نکته
کاری است شدنی
تدبر، فهم قرآن است و برای هر کسی شدنی و فراتر از آن ضروری اما تفسیر، استنباط از قرآن است و نیازمند اجتهاد و اگر اجتهاد نباشد، مقدمه ای می شود برای تفسیر به رای. پس آنچه در حیطه توان گروهی خاص با دانشی خاص است، تفسیر است نه تدبر و اساسا در تدبر واهمه ای از خطر تفسیر به رای نیست. این تفاوت اما به معنای آسانی تدبر نیست که هم تدبر و هم تفسیر، هر دو باید روشمند و بر پایه آشنایی با علوم خاصی باشند مانند تاریخ اسلام و زبان عربی که به استناد قرآن، اولین لایه تشخیص هماهنگ بودن صورت قرآن همین زبان عربی است. انا انزلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف /2). ما این را فرو فرستادیم خواندنی ای عربی، باشد که عقل کنید و اندیشه ورزید.
پی نوشت ها :
برای آشنایی دقیق تر با شیوه تدبر در قرآن کریم، رجوع کنید به جزوه استاد الهی زاده، کانون قرآن و عترت (ع) دانشگاه تهران.
منبع:نشریه آیه ویژه نامه دین و فرهنگ آبان 89