آلپاچینو را میتوان یکی از بااستعدادترین و ویژهترین بازیگران تاریخ سینما دانست که همانطور که دیوید تامپسون درباره بازیگران دهه هفتاد میگوید، انگار از بقیه باهوشتر و خاص پسندتر است. او نبوغ و خلاقیتی را در خود دارد که در هیچکدام از همتایانش در دهه هفتاد (البته بهجز جک نیکلسون) به این شکل یافت نمیشود. مثلاً رابرت دنیرو یا داستین هافمن یا جین هاکمن هیچکدام چنین درونیات نبوغ آمیزی نداشتهاند و بهواسطه تلاش زیاد و سختکوشیشان بیشتر به جایگاه امروزی رسیدهاند تا نبوغشان. آلپاچینو اما قضیهاش فرق میکند، عنصری ذاتی که بهترین نامی که میتوان بر آن گذاشت همان نبوغ است، در درون او میجوشد و همین سبب میشود که از ابتدای کارش تا دهه هفتاد او اکثراً نقش آدمهای خاصی را بازی کند که حاوی نوعی حساسیت ویژه و بالای انسانی هستند. حالا حساسیتی از جنس عاطفه، احساس، سیاست، ورزش یا نبوغ؛ اما آدمهایی ویژه.
کارنامه کاری آلپاچینو در اواخر دهه شصت با فیلم «وحشت در نیدلز پارک» آغاز میشود. فیلمی عاشقانه درباره دو جوان که عاشق یکدیگرند و پسر بهشدت به هرویین اعتیاد دارد و مدام در حال مصرف هرویین است. از آن فیلمهای خاصی که احتمالاً فقط در همان سالهای آخر شصت و جوی که جامعه آمریکا در آن روزها به خود میدید امکان ساختش به شکلی که ساختهشده، وجود داشت.
پدرخوانده
از او خبری نمیشود تا نقطه عطف کارنامه کاریش یعنی «پدرخوانده 1» که پاچینو با اصرار زیاد فرانسیس فورد کاپولا برای بازی در نقش مایکل انتخاب میشود. آدمی که میخواهد از هوش، غریزه، قریحه و استعدادش برای پیشرفت و آرامش در زندگی شخصی استفاده کند اما جهان بیرون این اجازه را به او نمیدهد. (شبیه به زندگی خود پاچینو اصلاً!) دانشجوی موفق رشته حقوق و وکیل آینده ناگهان در پی حوادثی که از بیرون بر سر خانوادهشان میافتد، مجبور میشود همه آرزوهایش را کنار بگذارد و در کمتر از چند ماه تکیه بر جای پدر بزند و مسئولیت ادامه کار او و محافظت از خانواده را به عهده بگیرد. بازی در این فیلم نامزدی اسکار را برای او به همراه میآورد و عملاً راهش را به مسیر پیشروی سینمای آمریکا باز میکند. مایکل کورلیونه تاریخ سینما، در پی «پدرخوانده 1» و جایگاهی که بهواسطه بازی در نقش مایکل پیدا کرده است، به اوایل دهه هفتاد و جهان دو فیلم مهم و بیبدیل تاریخ سینما پا میگذارد: «سرپیکو» و «بعدازظهر سگی» ساخته سیدنی لومت.
در «سرپیکو» او پلیسی جوان با هیبتی عجیب و موهای و ریشبلند است که میخواهد جلوی فساد سازمانیافته در میان پلیسها بایستد و در این راه ترور هم میشود. درنهایت با همه اتفاقاتی که میافتد، متوجه میشود که فساد آنقدر ذاتی و سازمانیافته شده که یارای مبارزه فردی با آن را ندارد و فقط میتواند بدون اینکه جزئی از این بازی شود از بیرون نظارهگر آن باشد. پس از اداره پلیس استعفا میدهد.
بعدازظهر سگی
در «بعدازظهر سگی» داستان کاملاً فرق میکند. او قهرمانی است که برای خاطر رفیقش و مشکل بیولوژیکش (تغییر جنسیت) دست به دزدی از بانک میزند تا رفیقش بتواند با پول آن عمل جراحی که لازم است را انجام دهد و تا اواسط کار هم همهچیز را خوب جلو میبرد اما سروکله پلیسها بالاخره پیدا میشود و رفیق او را میکشند و ما در نمایی شدیداً آلپاچینویی، نمایی که سنگینی و دریغ نگاه آلپاچینو و انرژی جاری در مردمکهایش همه قاب تصویر و پرده نمایش را مملو از خود میکند، نگاهی که اصلاً میتوانند بخشی از تاریخ سینما باشند و همواره و همیشه یادآور لحظههایی خاص از حضور پاچینو در تاریخ سینما، به رفیق بیجانش خیره میشود. به چیزی که تا چند لحظه پیش زنده بوده و حضورداشته و حالا دیگر ازدسترفته است.
فیلم مهم دیگر در دهه هفتاد که جز محجورترین تجربههای استاد و البته به گفته تامپسون یکی از درخشانترینهایش است، فیلم «بابی دی. فیلد» ساخته سیدنی پولاک و درباره یک راننده فرمول یک مغرور و ازخودراضی است. او با دختری وارد رابطه عاشقانه میشود و شدیداً عاشق و شیفته او میشود اما دختر بیمار میشود و میمیرد و بابی مغرور که خدا را هم تا پیشازاین بنده نبوده است، تازه درمییابد که در مقیاس هستی و مواجهه با مسائل اساسی مثل مرگ هیچچیز نیست و هیچ کاری نمیتواند از پیش ببرد. فیلمی بسیار خاص که در زمان اکرانش شکست خورد اما آلپاچینو و نگاهش را بهیادماندنی کرد.
صورت زخمی
تونی مونتانا قهرمان بعدی آلپاچینو است که احتمالاً خیلیها هم اصلاً اولین تصویری که با شنیدن نام آقای بازیگر در ذهنشان نقش میبندد، تصویر تونی مونتانا بر بالای سرسراست با اسلحهای که در دست دارد: «صورت زخمی» فیلم برایان دی پالما که بازسازی «صورت زخمی» هاوارد هاکس است و امروز بهمراتب محبوبتر از آن. اغراق در اغراق در اغراق کوچکترین وصفی است که میتوان از بازی پرطمطراق پاچینو در «صورت زخمی» ارائه داد. مردی که بزرگترین مشوق خود برای رسیدن به آن میزان از پول و قدرت است و درعینحال بزرگترین دشمن خود هم هست.
در بخش اعظم دهه هشتاد آلپاچینو غیبتی طولانی دارد و بیشتر روی صحنه تئاترها دیده میشود. دلیل اصلی این غیبت اعتیاد شدید او به الکل است که باعث شده حالش بدتر از همیشه باشد و مصرف الکلش بیشتر از همیشه. سالهایی که سینما او را بهواسطه روی سیاه و منفی نبوغش ندارد با فیلم «دریای عشق» ساخته هارولد بکر به پایان میرسد و او با بازی در نقش یک پلیس الکلی به پردهها بازمیگردد. بعد از چند سال همه از ظاهر جدید، شکسته شده و داغان او و صدای کلفت و متفاوتش شگفت زده میشوند. آلپاچینوی جوان تمام شده و حالا با آلپاچینوی متأخر روبهرو هستیم.
بود خوش زن
درحالیکه هنوز اسکاری دریافت نکرده و در جوامع آکادمیک سینمایی جدی گرفته نشده، «بوی خوش زن» را بازی میکند. در آن پاچینو نقش یک افسر نابینا را دارد که عاشق دختری جوان میشود. انگار که در همه سالهای تنهایی دهه هشتاد، با خود تمرین میکرده تا برای بازی در نقش یک نابینا آماده شود که همچون پاچینو کسی دور و برش نبوده و در تنهایی و خفت به سر میبرد. «بوی خوش زن» اسکار بهترین بازیگر مرد را برای او به ارمغان میآورد تا سالهای دهه هشتاد در دهه جدید طعم و بوی خوش و متفاوتی از موفقیت به خود بگیرد.
بعدازاین فیلم مهمترین نقشآفرینی پاچینو «مخمصه» مایکل مان است که در آن در مقابل رابرت دنیرو قرار میگیرد و در دوگانهای رفیق/رقیبی با او قرار دارد و بهعنوان پلیس همیشه یکقدم از دنیرو عقبتر است. «مخمصه» از جهت قرار دادن این دو ستاره سینما در مقابل هم تبدیل به تجربهای عجیب و دوقطبی میشود. فیلم بیش از آنکه محصول داستان یا ساخت خوبش باشد، ثمره این مثلث عجیبوغریب میان هوش مایکل مان و خلاقیت و بداعت دنیرو و پاچینو هست.
مخمصه
آخرین نقش مهم و ویژه آلپاچینو در «بیخوابی» کریستوفر نولان است که نقش کارآگاهی را بازی میکند که شدیداً درگیر بیخوابی است و در به نمایش گذاشتن این بیخوابی، پلکهای سنگین، نگاههای خسته و بیخوابی، پاچینو میدرخشد.
او هرچند در سالهای اخیر نقش خاص و ویژهای بازی نکرده و کهولت را در نگاهش میتوان پیدا کرد اما این کوچکترین اهمیتی ندارد چراکه تاریخ سینما میداند که آلپاچینو بازیهای مهمش را کرده و ردش را بر پیکره سینما انداخته است. نام جوان عاصی و نابغه امروز با تاریخ سینما گره خورده است و از آن جداییناپذیر است.
همچنین بخوانید:
رنگ در آثار اسکورسیزی
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
6