خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: سیزدهم جمادی الثانی، سالروز وفات حضرت امالبنین(س) است؛ روزی که با عنوان روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است و البته در سال جاری، با 22 اسفند ماه یعنی روز بزرگداشت شهدا هم همزمان است.
و اما بیان شأن و مقام آن بانو و روضه وفات غریبانهاش، از جمله مواردی است که در اشعار شاعران آئینی جلوه گر است.
جواد حیدری یکی از این شاعران است که در شعر سوزناک خود چنین میآورَد:
کسی که چار پسر داشت نور چشم ترش
به وقت دادن جان یک نفر نمانده بَرَش
دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست
بدون ماه، چه شبها که صبح شد سحرش
عجب حکایت سختی ست مرگ این مادر
هنوز مانده به ره، دیدگان پُر گُهَرش
تمام دل خوشی اش چهار صورت قبر است
چهار صورت زیبا همیشه در نظرش
اگرچه همره زینب نبود امّ بنین
ولی شنید و شکست از غم حسین، کمرش
نبود تا که ببیند چگونه حرمله ها
زدند تیر، به چشم حسینی قمرش
نبود تا که ببیند چگونه ریخت زمین
به خاک علقمه ای وای پاره جگرش
نبود تا که ببیند بدون عباسش
چه آمده به سر خواهرانِ خون جگرش
نبود شکر خدا ور نه شام را میدید
نبود صحنه بزم شراب در نظرش
اگرچه صورت او را کسی کبود ندید
به وقت دادن جان یک نفر نمانده برش
و این هم تک بیتی از شعر علی اکبر لطیفیان درباره شأن و مقام آن بانوی معرفت و استقامت:
جانها فدای آستان بانویی که
یک سایبان و چند سقاخانه کم داشت
بخشی از شعر روح الله عیوضی هم درباره آن بانو، با تکرار مصراع "خوب شد چشم شما درک نکرد"؛ یادآور مصائب حماسه کربلا و رشادتهای فرزندان حضرت ام البنین (س) است:
خوب شد چشم شما درک نکرد
تیر را بر سر مشک عباس
دست جا مانده و پلکی مجروح
سرخی حسرت اشک عباس
خوب شد چشم شما درک نکرد
که عمود آمد و وضعیت بد
و امامیکه ز لبهاش چکید
بوسه بر قامت یک قطعه جسد
خوب شد چشم شما درک نکرد
سر دریا لب نی زار نشست
پسر فاطمه غارت شد و بعد
سینه ی احمد مختار شکست
خوب شد چشم شما درک نکرد
خواهری روضه ی گودال گرفت
جگر بی کفنش از سر نی
تا درِ عرش خدا بال گرفت
خوب شد چشم شما درک نکرد
خیمه گاهی که اسیری میرفت
دستها طعمه ی زنجیر و یکی
طفل معصوم به پیری میرفت
خوب شد چشم شما ... اما باز
غصه ی این همه مهتاب ات کرد
پیش عباس و برادرهایش
بیشتر داغ حسین آب ات کرد.
مهدی نظری هم در بخشی از شعر خود، به ادب آن بانو در پای گذاشتن به خانه امیرالمومنین (ع) اشاره میکند:
قسمت این بود که تو مَحرم حیدر باشی
به علی مونس و همخانه و همسر باشی
قسمت این بود که در زندگی مشترک ات
به عزیزان دل فاطمه مادر باشی
آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمه خانه کوثر باشی
قسمت این بود که در بین تمامیزنان
تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی
قمرت یک نفره لشکر انصار خداست
پس عجب نیست که تو مادر لشکر باشی
خاک این خانه تو را قبله حاجات کند
متعجب نشو گر شافع محشر باشی
و این هم شعری زیبا از محمدحسین رحیمیان درباره آن بانوی ادب و مادر عباس (س):
قدم اگر خمید؛ فدای سر حسین
جانم به لب رسید؛ فدای سر حسین
ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید؛ فدای سر حسین
یک چند وقتی ست در این شهر هیچکس
لبخند من ندید؛ فدای سر حسین
هر جمله بشیر مرا پیر کرده است
موی ام شده سفید؛ فدای سر حسین
گلچین چهار تا گل گلخانه مرا
چه وحشیانه چید؛ فدای سر حسین
هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید؛ فدای سر حسین
هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید؛ فدای سر حسین
عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید؛ فدای سر حسین
گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید؛ فدای سر حسین.
و اکنون شعری از محسن حنیفی را درباره حضرت ام البنین (س) و مصائبش با هم مرور میکنیم:
غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته
گریه ها از پای، او را اینچنین انداخته
مادری کرده برای بچه های فاطمه
خویش را پای امیرالمومنین انداخته
چار فرزند او فدای پنج تن آورده است
سفره نذری ست که ام البنین انداخته
مادر قدیسه ی لب تشنه های کربلا
گریه اش لرزه تن روح الامین انداخته
مادر باب الحوائج دارد از دریا گله
چون که دریا روی او را بر زمین انداخته
عاقبت چشم حسودی لاله اش را زخم زد
لاله عباسی او را لاله چین انداخته
باورش هرگز نخواهد شد عمود بی حیا
پهلوان شهر را از روی زین انداخته
او شنیده زینبش افتاده روی خاکها
یک نظر بر ساقی نیزه نشین انداخته
شرمسارش بوده ساقی؛ چون که دیده خواهرش
پوشیه بر صورتش با آستین انداخته
پایان بخش این گفتار هم شعری از محمود ژولیده خواهد بود از زبان آن بانوی صبر و مصیبت؛ شعری که شامل درخواست حضرت ام البنین (س) از حضرت امیرالمومنین (ع) است تا وی را به احترام حضرت زهرای شهیده (س) و در برابر فرزندانش، فاطمه نخوانَد:
من گَرد راه حضرت زهرا نمیشوم
هرگز به جای ام ابیها نمیشوم
او دختر پیمبر و همتای حیدر است
من جز کنیز دختر زهرا نمیشوم
هر خدمتی کنم به یتیمان فاطمه
مادر برای زینب کبری نمیشوم
چون بوسه میزنم به قدمهای زینبین
بی اذن زینب از قدمش پا نمیشوم
او روح امتحان شده ی قبل خلقت است
بی امتحان عشق که حورا نمیشوم
ضربه نخورده ام که کنم سینه را سپر
دیوار و در ندیده مهیّا نمیشوم
دین را ز پشت در نفس تازه میدمید
صاحب نفس نگشته مسیحا نمیشوم
بی پهلوی شکسته نگردم امین وحی
سیلی نخورده سرور زنها نمیشوم
آقا بیا و نام مرا فاطمه مخوان
با اسم گُل شبیه مسمّا نمیشوم
وقتی حسن به صوت حزین ناله میکند
بنشینم از فغان و ز جا پا نمیشوم
دیگر توان زمزمه از دست میدهم
وقتی حریف هق هق مولا نمیشوم
اشک حسین اوج گرفتاری من است
مرهم برای این همه غمها نمیشوم
عباس من غلام عزیزان فاطمه ست
بی دست او که حامیطاها نمیشوم
این دستها به درد علم میخورد حسین
هرچند یار بازوی زهرا نمیشوم
این با ادب ترین پسرم نذر کوثر است
من بی شهید علقمه، معنا نمیشوم
تا کربلا فدا ندهم جان نمیدهم
بی چشم تیر خورده من احیا نمیشوم
از بس حدیث عشق تو لبریز شد حسین
من بیش از این حریف پسرها نمیشوم
دیگر مرا خطاب به امّ البنین نکن
بعد از حسین مادر سقّا نمیشوم
مثل رباب کنج بقیع خیمه میزنم
سایه نشین گنبد خضرا نمیشوم
من با فرات قهرم و شاکی ز علقمه
دیگر انیس ساحل دریا نمیشوم
باور نمیکنم که حسینم شهید شد
بعد از حسین ساکن دنیا نمیشوم