3- انسان و غایت
انسان در نظام غایی و جهان بینی توحیدی، رکنی از ارکان هستی است که شناخت جایگاه و نقش او در جهان هستی و غایت خلقت او از اهمیت ویژه ای برخوردار است اهم نکات مورد نظر درباره ی حرکت غایی انسان و جهان عبارت است از:
الف) انسان و غایت های طولی خلقت
با توجه یه این که همه ی اجزای جهان به سوی هدف و غایت مشخصی در حال حرکت اند و همه ی عالم در حال صیروریت و جریان است، در این حرکت بعضی از انواع موجودات غایت و هدف بعضی دیگرند. هر موجودی برای موجود برتر که از سعه ی وجودی بالاتری برخوردار است، خلق شده است. غایت تمام موجودات به خلق احسن و موجود برتر که انسان است منتهی می شود
«انا جعلناما علی الارض زینه یً لها لنبلوهم ایهم احسن عملا»
در جهان خلقت اگر خداوند، آسمان ها و زمین را با آن حیرت آمیزش خلق کرد، فرمود همه ی عالم خلق شد و برای آن که انسان را بیازماید (کهف، 7) و معلوم است که در امتحان، ابتلا هیچ گاه غرض اصلی قرار نمی گیرد هر امتحانی برای جدا کردن خوب از بد و مرغوب از نا مرغوب است. فرمود:
«لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعاً فیجعله فی جهنم اولئک هم الخاسرون». (انفال، 37)
این جدا سازی نیز نمی تواند غرض اصلی باشد بلکه در قبال این جدا سازی جزائی که بر حسنه و سیئه مترتب می شود، منظور است:
«و خلق اسماوات و الارض بالحق ولتجزی کل نفسٍ بما کسب و هم لا یظلمون» (جاثیه، 22) و جزا هم نمی تواند غرض اصلی باشد بلکه آن جزا هم، برای این است که وعده ی ممتهن عملی گردد و آن هم منتهنی که وعده اش حق است و لذا می بینیم خدای تعالی هم این امور را به عنوان نتیجه ی خلقت، ذکر کرده است. در وحدت اتصالی که بر سراسر عالم حاکم است انسان کامل ترین انواع موجودات و متقن ترین مخلوقات جسمانی موجود در آسمان ها و زمین است و اگر جنس بشر در جانب علم و عمل رشدی صالح و نمو درست داشته باشد، او از هر موجود دیگر، افضل و شریف تر و مقامش رفیع تر و دارای درجه ی بلند تری است. هر چند که آسمان ها هیکلی بسیار بزرگ تر دارند و خدای تعالی در مقام احتجاج علیه کفار، خطاب به ایشان می فرماید:
«أأنتم اشد خلقاً ام السماء بناها» (نازعات، 27) و معلوم است که هر مصنوعی که مشتمل بر کمال و نقص باشد، کمال آن، غرض و مورد نظر صانع است نه نقص آن به همین جهت است که مراحل سیر تکاملی انسان از روزی که نطفه بوده و سپس جنین و آن گاه طفل و سایر مراحل، مقدمه ی وجود یک انسان کامل و تمام عیار شمرده می شود و این مراحل، مقدمه ی پدید آمدن آن انسان است. چون غرض اصلی، پدید امدن آن کمال انسان است ولی مراحل نقص منظور نمی باشد. (طباطبایی، 10/227)
ب) غایت افراد انسان
با بیان فوق روشن می شود که در عین حال که در بین انواع موجودات، انسان نتیجه و غایت است ولی در بین انسان ها نیز انسان هایی که برتری داشته باشند و بهترین افراد انسان، غایت و غرض اصلی از خلقت آسمان ها و زمین اند برای این که جمله ی ایکم احسن عملاً (هود، 7) می فهماند که مقصود اصلی، مشخص کردن کسی است که بهتر از دیگران عمل می کند چه این که آن دیگران، اصلاً عمل خوب نداشته باشند و یا داشته باشند ولی عملشان به پایه ی این احسن عملا نرسد پس مشخص کردن آن کسی که عملش از عمل تمامی افراد بشر بهتر است، غرض و مقصود از خلقت است. با این بیان، معنای حدیث قدسی که خطاب به پیامبر فرمود «لولاک لما خلقت الافلاک» (مجلسی، 15/28) روشن می شود برای این که ان جناب از تمام افراد بشر افضل است (طباطبائی، 10/226) هم چنین وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) نیز از آنجا که ممکن الوجود است، غایت و غرضی دارد و آن ایصال به مطلق وجود واجب الوجود است که ذات باری تعالی می باشد.
ج) رفع نا هماهنگی و نابودی انحراف
قبلا گفتیم که عالم هستی در عین تاد و تزاحمی که بین اجزایش است به نحو خاصی به هم مرتبط و پیوسته است. عالم انسانی هم که جزئی از عالم کون و فساد است، این چنین است. یک فرد انسانی با قوا و ادوات مختلف، فطرتی دارد که افعال و اعمال خود را تعدیل کند به طوری که هر یک از قوا به حظ و بهره ای که دارند برسند و انسان عقلی دارد که با آن او را به کمال برساند. انسان نیز مانند عالم هستی با تمام اجزای جهان با نظامی که در آن جاری است به سوی غایت و نتایجی صالح پیش می رود. اجزای جهان، همگی در خط مشخص به سویغایت پیش می روند و اگر جزئی از این اجزاء، از مسیر خود منحرف شود، باعث می شود، هماهنگی سایر اجزاء با آن جزء بر هم بخورد. لذا با آن به ستیز بر می خیزند یا آن را در راه خود وارد می کنند و یا نابودش می کنند.
انسان ها که جزئی از اجزای عالم هستی هستند از این کلیت مستثنی نیستند، اگر بر طبق آن چه که فطرتشان به سوی آن هدایتشان می کنند، رفتار کردند به آن سعادتی که برایشان مقدر شد، می رسند و اگر از حدود فطرت خود تجاوز نمودند یعنی در زمین فساد راه انداختند. خدای سبحان به قحط و گرفتاری و انواع عذاب ها و نقمت ها گرفتارشان می کند تا شاید به سوی صلاح و سداد بگرایید هم چنان که فرمود:
«ظهر الفساد فی البر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون» (روم، 41)
ولی اگر همچنان بر فساد بر خود بمانند و به خاطر این که فساد در دل هایشان ریشه بدواند، از آن دل بر نکنند آن وقت به عذاب استیصال گرفتارشان می کند و زمین را از لوث وجودشان پاک می سازد هم چنان که می فرماید:
«وما کان ربک لیهلک القری بظلمٍ واهلها مصلحون» (هود، 117)
لذا فقط صالحان را وارثان زمین نامید و فرمود:
«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (انبیاء، 105)
این بدان جهت است که وقتی انسان ها صالح باشند، قهراً عملشان هم صالح می شود و چون عمل صالح شد با نظام عالم، موافق می شوند و با این اعمال صالح، زمین برای زندگی، صالح می شود. (همان، 15/431)
د) خلقت متناسب با غایت و سنت ابتلا و انتقام
خدای تعالی که عالم کون را آفرید، انسان را هم به سوی سعادت هستی و کمال زندگی اش به راه انداخت. بدیهی است یکی از مراحل نوع آدمی در مسیرش به سوی سعادت، مرحله ی عمل او است که اگر بشر در این مرحله دچار مانعی بشود که او را از سیر به سوی سعادت متوقف نماید و او را مشرف به هلاکت و نابودی سازد، خدای تعالی در مقابل آن مانع، وسیله و چیزی قرار می دهد تا آن مانع را بر طرف کند تا انسان به سوی سعادت پیش رود و اگر آن مانع، جزئی از همین انسان ها باشد، آن جزء فاسد را از بین بر می دارد مانند وضعیت جسم و مزاج بدن که همواره در جنگ با عوارض و بیماری هاست، اگر میکروبی وارد بدن شود و با عضوی توسط مرضی تهدید بشود، در دستگاه بدن عواملی وجود دارد که اگر بتواند آن بیماری را ریشه کن می کند و اگر نتوانست و عاجز شد آن عضو یا بدن را رها می کند تا به کلی از کار بیفتد.
مشاهده و تجربه ی این معنا را اثبات کرده که صانع عالم، هر نوع از انواع صنع و تکوین را مجهز به اسلحه ی دفاع از آفات و فساد هایی کرده که متوجه اوست و معنا ندارد که تمامی موجودات مصلح به این نوع اسلحه باشند و تنها فرد و نوع انسان از این کلیت مستثنی باشد. هر موجودی، را به دشمنی گرفتار کرده تا به دفاع از خود و دور کردن دشمن واردارش کند تا بدین وسیله، قوای وجودی خود را به کار بگیرد و از این راه وجودش کامل شود و به آن غایت و سعادتی که برایش در نظر گرفته شده است، برسد. وقتی وضع همه ی موجودات این گونه است، چگونه ممکن است انسان این گونه نباشد و عالم صنع نسبت به خصوص او بی اعتنایی کرده باشد اگر غیر از این باشد، خلقت انسان و در نتیجه خلقت آسمان ها و زمین عبس و بیهوده می شود. وقتی وضع بدین قرار باشد، بدیهی است که عنایت الهیه باید شامل انسان بشود او را مانند سایر مخلوقاتش به آن غایتی که برای رسیدن به غایتش آفرید، برساند و برای رساندن به آن غایت، نخست او را دعوت و ارشاد می کند و سپس امتحان و ابتلا را در کارش اعمال می کند و اگر از این راه هم شد آن کسی که غایت خلقت، در او باطل شده و دیگر وجودش به آن غایت نمی رسد و هدایت در او کار ساز نمی باشد آن را هلاک می کند و این هلاکت خود مایه ی اتفاق در فرد و در نوع است در این صورت به سرنوشت امتی خاتمه می دهد و دیگران را از شر آن امت راحت می کند همچنان که فرمود:
«و ربک الغنی ذو الرحمه ی ان یشایذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء کما انشاکم من ذریه ی قومٍ آخرین» (انعام، 133)
این سنت یعنی سنت ابتلا و انتقام سنتی ربانی است که در کتاب خود آن را سنتی شکست نا پذیر و مقهور خواند و غالب و منصورش معرفی نموده است. (طباطبائی، 2/277)
و ما انتم بمعجزین فی الارض و ما لکم من دون الله من ولیٍ ولا نصیرٍ (شوری، 31)
پس از انجام که خداوند متعال جهان را عبث خلق نکرده لذا ارتباط خداوند با جهان پس از خلقت آن قطع نمی شود تا این که مخلوق به غایت خود نائل آید. نکته ی قابل تامل این است که لازمه ی جریان سکولاریزم که ارتباط خدای متعال را پس از خلقت از اداره ی جهان قطع می نماید و بسیاری از مبانی مکتب خود را بر این اساس بنیان می نهد، این است که باید فعل خداوند و خلق عالم را عبث و لعب بدانند که فاعل پس از خلقت آن را رها نموده است و گویی اداره ی جهان پس از این رهایی به دست انسان ها افتاده است و اگر غایتی پیدا شود، آن غایت را انسان ها بنا می نهند.
5) غایت صالحان و طالحان
در جهان بینی توحیدی، همه ی ابناء بشر چه صالح و چه کافر همه به سوی خداوند متعال بازگشت می نمایند ولی راه بعضی کوتاه و بعضی طولانی و غیر و اصل به نهایت حق است. در سیر تکاملی جهان، موجودی باشد که به سوی غایت نهایی قدم بر ندارد. امکان ندارد، انسانی باشدکه در مسیر خلقت تکوینی خود، با هدف معلوم مشخصی خلق نشده باشد. تنها اراده و اختیار انسان است که در این نظام مدبرانه یا راه هدایت و یا راه ضلالت را بر می گزیند. یا خویش را در صراط مستقیم در مسیر حق تشریعی و تکوینی به مقصد حقیقی نزدیک می نماید و یا آن که در سبیل و بی راهه های ضلالت به ورطه ی گمراهی و گمشدگی وارد می کند و با وهم و خیال از خواسته ها و غایات خیالی، خویش را بدبخت و ضایع می نماید. هر چند همین برنامه نیز در نظام مدبرانه و تکوین تدبیر شده است وانسان گمراه نیز به غات تکوینی خلقت نزدیک می شود ولی آن چه مهم است این که غایات بشری دو گونه است زیرا معنای غایت به حسب کمال فعل و آن هدفی که فعل منتهی به آن می شود مختلف است (همان، 8/436) یعنی نتیجه و غایت بسیاری از جن و انس، جهنم است و این غایت تبعی است. در غایت تبعی، غایت و هدفی که قافله ی بشر به سوی آن است جهنم است و بدون استثنا تمام خبیث ها به آن دارالبوار خواهند رفت و در این نظام جاری خیر و شر و خبیث و طیب از یکدیگر جدا می شوند. (همان، 97/9)
خدای تعالی، مشیتش تعلق گرفت به این که در زمین موجودی خلق کند تمام عیار و از هر جهت کامل به نام انسان تا او را بندگی نموده و بدین وسیله مشمول رحمتش شود و لیکن اختلاف استعداداتی که در زندگی دنیوی کسب می شود و اختلافی که در تاثیرات است، نمی گذارد تمامی افراد این موجود انسانی در مسیرو مجرای حقیقی خود قرار گرفته و راه نجات را طی کنند، بلکه تنها افرادی در این راه قرار می گیرند که اسباب و شرایط برایشان فراهم باشد، اینجاست که غرض خدای تعالی هم مانند آن نجار و زارع به دو اعتبار متعدد می شود و صحیح است بگوییم: برای خدای تعالی غایتی است در خلقت انسان و آن این است که رحمتش شامل آنان شده و همه را به بهشت ببرد و غایت دیگری است در خلقت اهل خصران و شقاوت و آن این است که ایشان را با این که برای بهشت خلق کرده به دوزخ ببرد، ولی غایت اولی، غایتی است اصلی و غایت دوم غایتی است تبعی وضروری. در هر جا که می بینیم سعادت سعید و شقاوت شقی مستند و قضای الهی شده باید بدانیم که ان دلیل ناظر به نوع دوم از غایت است و معنایش این است که خدای تعالی از آن جایی که حال بندگانخود را می داند و از این که چه کسی سعید و چه کسی شقی است همین سعادت و شقاوت مورد اراده ی او است، لیکن اراده ی تبعی نه اصلی.
و از جمله ی ادله ای که باید حمل بر این نوع از غایت شود آیه «و لقد ذرانا لجهنم کثیراً من الجن و الانس» و آیات دیگری است که دارای چنین سیاقی باشد و آن بسیار است. (همان، 8 /437) دلیل اینکه اهل خسران به غایت تبعی دچار می شوند این است که منکران آن روز که غایت مسیر انسان است قبول ندارند به ناچار باید دنیا را غایت بدانند و معلوم است که دنیا هم نمی تواند غایت اعمال قرار گیرد پس به ناچار دست به دامان اعمال خود می شوند که در زندگی متحیر و سر گردان می شوند چون هدفی ندارند که با اعمال خود به سوی آن بروند. ( همان، 482/1) پس به ناچار غایت حرکت آن ها تحیر و سر گردانی و جایگاه چنین ضلالتی دوزخ است لذا اعمال آنها به سراب شبیه شده که هیچ حقیقتی نداشته و غایت و هدفی به آن منتهی نمی شود.
و) وجود حوادث و ابتلائات در نظام غایی
خداوند، حوادث فردی و اجتماعی را پدید آورد تا انسان در بر خورد با آنها آن چه در قوه و استعداد دارد را به فعلیت برساند و آن چه در باطن و کمون وجودش موجود است به ظهور برساند در این صورت است که بر این ابتلائات نام محبت تطبیق می کند (همان، 4/ 122) منکر خداوند به همان اموری که دشمن خدا، آن ها را سعادت می داند، تعلق می گیرد لذا هر چه تلاش می کند که به سعادت برسد چون وجود او و راه و غایت او در واقع چیز دیگری است، بر بدبختی ، فلاکت او افزوده می شود.
کافر به وسیله ی اشباع شدن از عافیت، نعمت و قدرت که همان استدراج و مکر خدایی است نهایتا به سوی هدفی متوجه می شود یعنی به آخرین نقطه ایی که می تواند طغیان و معصیت کند، دست می یابد و مومن هم همواره به وسیله ی محک امتحان آزموده می شود تا ایمان باطنی اش اگر ناخالص است خالص تر و خالص تر شود تا به کلی خالص برای خدا گردد. (همان)
پس وجود حوادث و ابتلائات برای بروز و ظهور باطن انسان و به فعلیت رسیدن قوای سعادتی او، نعمت و رحمتی از جانب خداوند برای انسان هایی که در مسیر غایت در حرکت اند می باشند.
پی نوشت ها :
1- دکترای فلسفه و کلام اسلامی و عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع)
نشانی الکترونیکی: hashemi.saleh@yahoo.com
*تاریخ دریافت مقاله: 88/6/17
*تاریخ پذیرش مقاله:88/7/30
منبع: علوم و معارف قرآن کریم شماره 4