فرادید؛ "پاول کوپر" میگوید دیکتاتور عراق در تخصیص ویرانههای باستانی پا جای پای "موسولینی" گذاشت تا کلکسیون رژیم اقتدارگرایانهاش را تکمیل کند.
دورنمای کاخ قدیمی با نمای زاویهدار و پنجرههای خمیده در انتهای جادهای مارپیچ دیده میشود. این مکان زمانی جزئی از باغهای مجلل بود که اکنون در خرابههایش چیزی جز چند درخت زیتون و نخل به چشم نمیخورد.
این مکان زمانی یکی از بهترین کاخهای صدام حسین بود. هنوز هم داخل کاخ نشانههایی از زرقوبرقش دیده میشود: دربها و کفپوشهای مجلل و لوستر بزرگی که هنوز در ورودی سالن آویزان است. اما اکنون دیوارهایش پر از نقاشی و رنگشدهاند و کودکهای محل در سالن بزرگش فوتبال بازی میکنند. دانههای شیشهای لوستر روی زمین پراکندهاند و کاخ دیکتاتور قدرتمند، به ویرانهای خالی تبدیل شده است. اگر به بالکن اتاق دیکتاتور قدم بگذارید، دشتی وسیع روبرویتان قرار میگیرد که در آن خرابه دیگری به چشم میخورد: دیوارهای فروریخته و معماری باستانی متعلق به 2500 سال پیش است و نشان میدهد روزگاری شهر "بابل" بر تمام جهان اشراف داشت.
کاخ صدام حسین که به سبک زیگورات ساختهشده بود، به خرابههای بابل مشرف بود و آنقدر وسعت داشت که میتوانست بهراحتی پنج زمین فوتبال را در خود جای دهد.
این چشمانداز خارقالعاده تصادفی نیست. هدف این بود که بازدیدکنندگان کاخ به ویرانههای بابل نگاه کنند و با خود بیندیشند که اکنون در حضور حاکم بزرگی هستند که میراثش هزاران سال پابرجا میماند. صدام اولین دیکتاتوری نیست که از ویرانههای باستانی در این راستا استفاده میکند. درواقع ارتباط میان ویرانههای تاریخی و حاکمان تمامیتخواه تاریخچهای طولانی دارد. زیرا خرابهها هیچوقت آن چیز به نظر میرسند نیستند: دیوارهایی که در شن و ماسه فرورفتهاند. آنها جایگاه حافظه تاریخی و اسطوره هستند. آنها به ساخت روایتهای فاشیستی از عظمت گذشتهای که با فساد مدرن به زوال رفته کمک میکنند و بازسازی استبدادهای گذشته در عصر نوین را ممکن میسازند. این نوع بهرهبرداری از آثار باستانی اغلب آنها را نیز به خطر میاندازد- و با نابودی مکانهای باستانی در پالمیرا توسط داعش، باید متذکر شویم که تلاشهای صدام و دیکتاتورهای قبل از او مانند موسولینی و هیتلر برای حفظ بقایای تاریخی معمولاً ارزش و محتوای آنها و همچنین میراثی که متناسب با پیام دولت خودکامه نبود را از بین میبرد.
تخریب بقایای بابل
امروزه عراق یکی از غنیترین میراثهای باستانشناسی جهان را دارد. رودخانههای دجله و فرات که ستون فقرات کشور بهحساب میآیند، خرابههای برخی از اولین شهرهای جهان را در دل خود جای دارند: اوروک، اور، بابل و نینوا. بقایای این شهرها مدتهای طولانی در دستان قدرتهای استعماری بود و آثار باارزششان مزین موزههای خارجی. در قرن نوزدهم، حکاکیهای آشوری در نینوا به موزه بریتانیا برده شد و تمام کاشیهای دروازه ایشتارِ بابل کنده شد و در موزه پرگامون در برلین بازسازی شد. اما صدام پس از ریاست جمهوری در عراق، مصمم بود که از آنها برای هدف دیگری استفاده کند: ساختن فرقهای برتر در عراق که خود در رأس آن قرار داشته باشد.
از اتاقخواب دیکتاتور سابق عراق، ویرانههای بابل نمایان بود
یکی از عوامل مهم در تحقق این هدف باستانشناسی بود. به همین دلیل یکی از اولین گروههایی که صدام پس از رسیدن به قدرت (سال 1968) با آنها دیدار کرد، باستان شناسان بودند.
گفته میشود صدام در ملاقات با آنها گفت: "آثار باستانی از باارزشترین داراییهای عراق هستند. آنها به جهان نشان میدهند که کشور ما منشأ تمدنهایی هستند که کمک زیادی به بشریت کرده است."
صدام در اطراف و بر فراز ویرانههای بابل دیوار کشید تا از آن حفاظت کند. اما در حقیقت بیشتر آن را تخریب کرد.
ده سال پس از پیروزی حزب صدام (بعث) در عراق، بودجه سازمان حفاظت از آثار باستانی تا هشتاد درصد افزایش یافت. تمام مکانهای باستانی از جمله نینوا، هترا، نمرود، سامرا و تیسفون را بازسازی کرد. اما برای صدام، جواهرِ تاج عراق همواره بابل بود.
بابل از سده هجده تا ششم پیش از میلاد جزو بزرگترین شهرهای جهان بود. بابل در دونقطه تاریخی بزرگترین شهر جهان بوده است و شاید اولین شهری بود که بیش از دویست هزار ساکن داشت. در سده چهارم قبل از میلاد به اشغال اسکندر درآمد و قبل از وقوع جنگهایی که سبب تخلیه آن شد، به رشد و رونق خوبی رسید. پس از قرن هفتم بازدیدکنندگان منطقه آن را خرابه توصیف میکردند.
صدام حسین که دوست داشت حکومتش مشابه با بابل باستانی دیده شود، دستور داد این تصویر از او در ارابه کشیده شود.
صدام به شهر ویرانشده بابل شیفتگی خاصی داشت. دستور داد دیوارهای شهر بازسازی شوند که برایش در اوج جنگ ایران و عراق میلیونها دلار هزینه برداشت. او ارتفاع دیوارها را به میزان غیرمعمول و عجیبی (11.5 متر) افزایش داد که جامعه بینالمللی باستانشناسی را در پی داشت که صدام را به تبدیل بابل به "دیزنی لندِ یک مستبد" متهم کردند. در اتمام کار نیز در خرابهها تئاتری به سبک رومی ساخت. وقتی از باستان شناسان شنید که پادشاهان قدیم مانند "نبوکدنصر" نامشان را روی آجرهای بابل مهر میکردند، اصرار کرد که نامش روی آجرهای تازهای که در بازسازی استفاده میشوند، مهر شود. "پاول بلمر" که پس از سقوط صدام در سال 2003 بهعنوان رهبر ائتلاف موقت به عراق اعزام شد، این اقدامات صدام را "تقلیدی مسخره و شرور" توصیف کرد.
اثری از "جان وارویک اسمیت" که فضای داخلی کولوسئوم را با ساختمانهای جدیدش در اوایل قرن نوزده به تصویر کشیده است.
در پرده نمایش حکومتهای خودکامه، خرابههای باستانی یک پسزمینه ضروری بودند. در سال 1981، جشنهای یادبود اولین حمله ایران به عراق در بابل جشن گرفته شد و مسئولان شعار "دیروز نبوکدنصر، امروز صدام حسن" سر میدادند. صدام یک مجسمه عظیم از خود ساخت که بر فراز دروازه ایشتار در بغداد ایستاده است. در جشن سال 1988 نیز بازیگری که نقش نبوکندنصر را ایفا میکرد پرچمی را به وزیر فرهنگ عراق داد و اعلام کرد صدام حسین نوه نبوکدنصر و "پرچمدار رودخانههای دوقلو" است.
قطعات موزه موسولینی
صدام در مسیر موسولینی قدم گذاشت. در اوایل قرن بیستم، "دوچه" خود خوانده ایتالیا ویرانههای رم باستان را یک ابزار بسیار قدرتمند دید. بااینکه دولتهای قبلی نیز ادعا کرده بودند وارثان رم باستان هستند، اما دولت فاشیستی موسولینی این ادعا و ایدئالسازی را به سطح جدیدی رساند. موسولینی خود را در اکثر اعلانات تبلیغاتی "آگوستوس نوین" توصیف میکرد. آگوستوس امپراتور رم بود که در طول سلطنتش بخشهای بسیاری از شهر را بازسازی کرد.
هیتلر نیز با الهام از دستکاریهای موسولینی در معماری رم باستان، یک سبک معماری کلاسیک اما مصنوعی در پیش گرفت.
موسولینی در سال 1922 در جشن پیدایش رم گفت: "رم نقطه عزیمت و مرجع ماست. این شهر سمبل و اسطوره ماست. ما اروزیی ایتالیای رومی را داریم که دارای امپراطوری خردمند، قدرتمند، منضبط است. بخش عمده ای از روح جاودانه رم، در فاشیسم زنده میشود."
به فاشیستها به یک مشکل برخوردند: از زمانهای باستان، رم خرابههایش را به بافت شهر جذب میکرد. مردم در میان ساختمانها و ستونهای در حال فروپاشی زندگی میکردند، ساختمانهایشان را در مقابل آنها میساختند و از سنگ آنها برای ساختوسازهای جدید استفاده میکردند. تمام مناطق شهر با پوشش خرابهها و ضربه زدن به میراثی که فاشیستها بر آن بنا بودند، ساختهشده بود.
نازیها قصد داشتند رژه در نورنبرگ را آنقدر تأثیرگذار اجرا کنند که نشان دهد رایش سوم بهاندازه امپراتوری رم دوام خواهد داشت.
برای حل این مشکل موسولینی دستور داد حفاریهای عمیق و پایهای صورت گیرد، خانهها و تمام مناطق پاکسازی و مردمی که در آنها زندگی میکردند بهجای دیگری منتقل شوند. او مقبره آگوستوس را حفاری کرد و اطرافش میدان فاشیست ساخت، ساختمانهای اطراف تئاتر مارچلو را از بین برد و همچنین آنقدر زمین کولوسئوم را حفاری کرد که به قسمت زیرزمینی بنا رسید.
در ماه مه 1938 و تنها هجده ماه قبل از آغاز جنگ جهانی دوم، هیتلر به رم سفر کرد. در طول این سفر موسولینی تغییرات پایتخت ایتالیا را به دیکتاتور آلمان نشان داد. هیتلر شبها در شهر گشت میزد و تکنسینهای موسولینی خرابههای باستانی تازه کشفشده را با شعلههای قرمز روشن میکردند تا نسبت به ساختمانهای مدرن اطراف جلوه بیشتری داشته باشند. هیتلر از تمام مکانهای باستانی مهم دیدن کرد و آخرسر به کولوسئوم رسید که با چراغهای زیادی روشنشده بود.
پیشوای آلمان همانقدر که موسولینی امیدوار بود تحت تأثیر قرار گرفت. اما هیتلر همیشه مجذوب خرابهها بود. نقاشی "انجمن رم" اثر هنرمند فرانسوی "هوبرت روبرت" از دیوار دفترش در ساختمان رایشتاگ آویزان بود و خودش نیز از خرابههای باستانی زیادی نقاشی کشیده بود. هیتلر بهدفعات نفرتش از معماری مدرن و علاقهاش به معماری کلاسیک رم باستان را ابراز کرده بود. او در سال 1925 فریاد زد: "اگر قرار باشد برلین به سرنوشت رم دچار شود، تنها آثاری هنری که از ما برای نسل آینده باقی میماند فروشگاهها و هتلهای یهودیان خواهد بود."
خرابههای باستانی برای هیتلر به نسخهای ایدئال از تاریخ اشاره داشتند، نسخهای که امیدوار بود بتواند آن را در رایش سوم تقلید کند. "آلبرت اشپر" معمار ارشد نازیها در خاطراتش نوشته: "هیتلر میگفت هدف از ساخت این ساختمانها انتقال روح و حال و هوای زمان به نسلهای آینده است. او اعتقاد داشت درنهایت آنچه یادآور دوران بزرگ تاریخ میشود، معماری برجسته آن دوران است. پس از امپراتوری رم چه چیز باقیمانده؟ چه چیز بهجز این ساختمانها بیانگر حضور و اثباتکننده قدرت آنهاست؟... بنابراین، امروزه ساختمانهای امپراتوری رم به موسولینی این امکان را میدهد تا برای الهام دادن به مردمش به روح بزرگ و قهرمانیِ رم اشاره کند."
بنابراین هیتلر و اشپر تئوری “Ruinenwert” یا "ارزش خرابهها" را ابداع کردند. این ایده قصد داشت نوعی از معماری را خلق کند که حتی در حال فروپاشی و زوال، نمونهای الهامبخش برای نسلهای آینده باشد.
اما سازههای نازیها هرگز بهپای خرابههای باستانی نرسیدند. مانند کاخ صدام در بابل، سازههای اشپر چند سال بعد از سقوط نازیها تخریب شدند و کابوس هیتلر به تحقق پیوست: سازههایش به ویرانههایی بیارزش تبدیل شدند.
منبع: BBC
ترجمه: وبسایت فرادید