ماهان شبکه ایرانیان

جهان شناسی و انسان بینی در کلام امام سجاد علیه السلام

وجود مبارک امام سجاد ضمن اینکه ما را به دعای معنای معروفش آشنا می کند، ما را به حقیقت دعا که چه بخوانیم و چه بخواهیم هم آشنا می کند و دعا را در سه منطقه ملی و منطقه ای و بین المللی گسترش می دهد تا محصول نهضت سالار شهیدان را جهانی کند

وجود مبارک امام سجاد ضمن اینکه ما را به دعای معنای معروفش آشنا می کند، ما را به حقیقت دعا که چه بخوانیم و چه بخواهیم هم آشنا می کند و دعا را در سه منطقه ملی و منطقه ای و بین المللی گسترش می دهد تا محصول نهضت سالار شهیدان را جهانی کند. دعاهای آن حضرت تنها در این نیست که خدایا مشکلات مرا حل کن، بیمار مرا شفا بده، مرض ما را درمان کن یا آمرزش گناهان نصیب ما بکن! بخش مهم دعاهای آن حضرت دربارهٴ جهان بینی و جهان شناسی و انسان بینی و انسان شناسی است. به خدای سبحان عرض می کند: پروردگارا! «تَوِّجْنِی بِالْکفَایةِ»؛ خدایا آن توفیق را بده که جامعه ما خودکفا باشد و به بیگانه نیازمند نباشد، نیاز به بیگانه ذلّت است! این تاج خودکفایی را بر بالای سر نظام ما مستقر بفرما! این دعای امام سجاد است، این دعا با اینکه خدایا من و پدر و مادر مرا بیامرز، خیلی فرق می کند! «تَوِّجْنِی بِالْکفَایةِ»؛ خدایا کشور ما را خودکفا بکن که ما در هیچ بخشی به بیگانه نیازمند نباشیم! خودکفایی یک مملکت به مدیریت فهمیده و مدبّریت عاقلانه و خردمندانه وابسته است؛ در جمله بعد عرض می کند خدایا! «وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلَایةِ»، این «سُمنِی» فعل امر از «وَسَمَ » است. «موسوم» بودن و «سِمه» بودن، یعنی علامت داشتن و نشانه داشتن. سیما به معنای صورت نیست، سیما به معنای علامت است. «موسوم» است، «سِمه» است و از این نام ها، از همان «وَسَمه» به معنای علامت مشتق شده است. عرض می کند خدایا! این توفیق را به من بده که هم من کاری داشته باشم و هم مدیر لایقی باشم؛ نه بیراهه بروم و نه راه کسی را ببندم، بفهمم این مملکت چه دارد، یک؛ چگونه باید مصرف کند، دو؛ مردم آن را بی نیاز کنم، سه؛ این می شود تدبیر عاقلانه و ولایت خردمندانه، چون هر کسی ولی زیر مجموعه خودش است. کسی که برای دَه نفر درس می گوید، باید بفهمد آن صاحب کتاب چه گفته، یک؛ باید بفهمد چگونه تقریر بکند، دو؛ باید بفهمد چگونه ذهن آنها را باز کند که آنها هم اشکال خوب بکند و هم سؤال خوب بکنند، سه؛ تا بشود تدریس خوب! عرض می کند خدایا! اگر کسی در حوزه درس می گوید باید مدرّس بفهم باشد و شاگرد را خوب تربیت کند. شاگرد مقلِّد، شاگرد نیست؛ چه حوزه و چه دانشگاه! آن که چند سال درس می خواند و قدرت ابتکار پیدا نمی کند یا نقص از اوست یا نقص از مدرِّس اوست، چون مدرِّس مقلِّد بار آورده نه محقق. اگر کسی حوزوی و دانشگاهی است این طور باید باشد و اگر کسی میزی دارد و کاری دارد و تدبیری دارد ـ چه نظامی و چه انتظامی، چه لشکری و چه کشوری ـ دعای امام سجاد این است: ـ چون هر کسی نسبت به زیر مجموعه اش ولایت دارد ـ «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من والی خوبی باشم تا چهار نفر را خوب تربیت کنم و زیرمجموعه خودم را هَدَر ندهم؛ اگر مال است هَدَر ندهم، اگر علم است هَدَر ندهم؛ «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة». ما آنچه که در مملکت کم داریم مدیر بفهم و لایق است، وگرنه این مملکت همه چیزی دارد.

یک بیان نورانی از امیرالمؤمنین این است که ـ در غالب کتاب های ماست، حتی در وسائل فقهی ما هم هست و کمتر کسی است که این حدیث را نشنیده باشد! ـ «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه»؛[1] مردم، ملت و نظامی که آب به اندازه کافی و خاک به اندازه کافی داشته باشد و «مع ذلک» باید کالا از خارج وارد کند، خدا این ملت را از رحمت خود دور کند، این نفرین علی است! ما چقدر زمین های بیکار داریم!؟ علف، یعنی این کلمه سه حرفی را از برزیل با کشتی دارند وارد می کنند! این ننگ نیست!؟ امام سجاد می گوید این ننگ است. شما علف را دارید وارد می کنید، این نه سواد می خواهد، نه کود می خواهد، مشکلات علمی هسته ای یا کارهای علمی حوزه و دانشگاه نیست! این علف بار آوردن مثل نظام و مسائل هسته ای نیست که سواد بخواهد، مشکلات کشاورزی را باید با این بیان حل کرد. فرمود: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه»؛ این بیان علی است؛ نفرین علی مستجاب نشود، دعای ما مستجاب بشود؟! یک عُرضه را وجود مبارک امام سجاد از خدا طلب می کند، «وَ سُمنِی حُسنَ الولایة» که من ولی خوبی باشم، والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، مدیر خوبی باشم و مدبّر خوبی باشم. «وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایةِ»؛[2] هم حرف رهبران الهی را من خوب گوش بدهم و هم عده ای حرف مرا گوش بدهند، اینکه فخر نیست! اینکه در دعاهای ماه مبارک رمضان و مانند آن آمده است که خدایا تو دین خودت را که می خواهی حفظ بکنی ـ یقیناً هم که حفظ می کنی ـ این دین را به وسیله من حفظ بکن، نه به دست دیگری! «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِک وَ لَا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیرِی»،[3]چرا دست من پیش دیگری دراز باشد؟ چرا دست دیگران کنار سفره من دراز نباشد؟ این فخر نیست! این یک کمالی است که انسان با دعای امام سجاد از خدا می طلبد. خدایا به من توفیقی بده که سفرهٴ من پهن باشد! یا کتابی بنویسم یا صنعتی اختراع کنم یا تولیدی کنم که بسیاری در کنار سفره من باشند، چرا دست من در کنار سفره دیگری باشد؟ حضرت هم فرمود: «الْیدُ الْعُلْیا خَیرٌ مِنَ الْیدِ السُّفْلَی»؛[4] دستِ بده بهتر از دست بگیر است، چرا دست ما دست بده نباشد؟ چرا همیشه بگیریم؟ خوی گدایی را امام سجاد از ما گرفت، خوی توانمندی و بخشندگی را به ما داد؛ بعد هم در بخش های دیگر به ما فرمود به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که اگر یک وقتی وضع مالی من خوب شد، من ـ خدایی ناکرده ـ خودم را گَم نکم! این را هم به ما گفته است. در بسیاری از موارد فرمود که ای مال، تو از بین می روی ولی آبروی مرا نبر! ولی من دستم بالا باشد، اینکه عیب ندارد!، من سفره ام پهن باشد که عده ای زیادی کنار سفره باشد، اینکه ننگ نیست! اینکه عیب نیست! من مال داشته باشم و ذخیره کنم، این مال می شود مالِ نسوز! این آیات نورانی سوره مبارکهٴ «توبه» را ملاحظه کنید، فرمود: ﴿یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾،[5] ما شنیده ایم جهنمی هست و به آن ایمان داریم، داغ کردن هم هست و به آن ایمان داریم؛ اما نشنیدیم که در جهنم از جنگل هیزم بیاورند! این را از قرآن شنیده ایم که ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[6]هیزم جهنم آدم های ستمکار هستند، اما جایی نشنیدیم که از جنگل هیزم بیاورند تا آتش گُر بگیرد، این را شنیده ایم که خود مردم گُر می گیرند. در سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود کسانی که مال ها را ذخیره کردند، نه تولید می کنند و نه نیاز نیازمندی را برطرف می کنند، همین ها را داغ می کنند! «کَی» یعنی داغ کردن، یکی از بیانات نورانی حضرت امیر این است که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکی»؛[7] قبلاً هم همین طور بود، چون راه برای درمان نبود آخرین علاج داغ کردن بود. این «کَوی یکوِی» این ناقص است، «کَی» یعنی داغ کردن. اینکه حافظ می گوید: «علاج کَی کنمت کآخر الدواء الکی»،[8]نه علاج کی کنم! یعنی بالاخره باید داغ بشوی! «علاجِ کی کنم»؛ این «کیّ» مشدّد است، «علاجِ کی کنمت کآخر الدواء الکی»، این «آخر الدواء الکی» از نهج البلاغه است؛ بالاخره داغ می کنند! در سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: این مال ها را داغ می کنند، این را کجا می گذارند؟ کسی که مال حلال را جمع کرد ولی در راهش صرف نکرد، نه اینکه اختلاس کرد،! آن یک حساب دیگری دارد که «عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَاد»[9] آبروها را می برند. این أحباری که ﴿یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا ینْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ[10] مال خودشان است! این حقوق الهی را نمی دهند، این وجوه شرعی را نمی دهند، نه اینکه اختلاس کردند! آنها که ﴿یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾ مال خودشان را که از راه حلال ما به اینها دادیم جمع کردند، ولی حقوق شرعی را نمی دهند. ﴿یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾، این شخص می بینید که این مال مال های اوست، برای او آشناست، این اسکناس می شود اسکناس نسوز! آتش آن جا کار آب را می کند! هم گداخته است، هم گدازنده است و هم کار آب را می کند. درخت جهنمی ما داریم که ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی أَصْلِ الْجَحیمِ﴾؛[11] یک آتشی است که کار آب را می کند، این درخت آتشی است و با آتش رشد می کند؛ حرام خوارها همین طور هستند، چون حرام خوار با آتش رشد کرده است. در این آیه سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود اینها را داغ می کنند، این شخص می بیند که اسکناس همان اسکناس است، این سکه همان سکه است که خودش از راه حرام جمع کرده است یا حق الهی را نداده! این را داغ می کنند، ﴿یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ﴾. به کجا می مالند؟ کجاها را داغ می کنند؟ ﴿فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾؛ این سه جا را داغ می کنند؛ اول پیشانی را داغ می کنند، بعد پهلو را داغ می کنند، بعد پشت را داغ می کنند. این سه جا را چرا داغ می کنند؟ چون می بینید یک سرمایه دار مُتِکاثر احتکارکننده است، وقتی یک عده ای به آنها برای رفع نیاز مراجعه کردند ـ در کمیته امداد یا بهزیستی یا در جاهای دیگر و در کارهای خیر ـ اول چهره را جمع می کند و این پیشانی او چین می گیرد، این یک؛ بعد نیمرخ، کم کم خود را از اینها منحنی می کند، بعد پشت می کند و می رود؛ اول چهره، بعد پهلو، بعد پشت؛ قرآن هم دارد که ما اول پیشانی او را داغ می کنیم، بعد پهلوی او را، بعد پشت او را، ﴿یوْمَ یحْمی عَلَیها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾. این نتیجه کار است.

امام سجاد به ما می فرماید به خدا عرض کنید خدایا! آن توفیق را بده که من یک مدیر خوبی باشم، اگر در حوزه و دانشگاه هستم استاد خوبی باشم، مؤلف خوبی باشم، مدرِّس خوبی باشم و شاگردان خوبی تربیت کنم، نه اطنکه مقلِّد بپرورانم، بلکه محقق بپرورانم! والی خوبی باشم، مولای خوبی باشم، ولایت خوبی داشته باشم، در فنّ تدریس، تألیف و تصنیف. اگر نظامی و انتظامی هستم، در حفظ مملکت از هر خطر بیگانه و عامل نفوذی و اگر کارهای اجرایی دارم هم همچنین. این دعای امام سجاد است! اینکه می بینید از صحیفه سجادیه به عنوان زبور اهل بیت یاد می کنند[12] و می بینید که می گوید تالی تلو قرآن کریم است از همین راه است. این دعاهای قبلی در زبان هم بود و هست که خدایا مرا بیامرز پدر و مادر مرا بیامرز، اینکه علم نیست! بخشی از ادعیه حضرت در جلسات قبل به عرض شما رسید، آن جا وجود مبارک امام سجاد عرض می کند خدایا! آن توفیق را به من بده که من نظام ارزشی را اشتباه نکنم: «وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَةً أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُک وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُک»؛[13] خدایا آن فهم را به ملت ما بده که نظام ارزشی را جزء ثروت ندانند، کسی که وضع مالی او ضعیف است او را تحقیر نکنند، این دعاست! این دعا با ادعیه دیگر خیلی فرق می کند، مرا از این ضلالت و گمراهی حفظ بکن! تا من افراد را براساس آن مایه های علمی و تقوا و عقلانیت آنها احترام بگذارم، نه براساس ثروت اینها؛ این می شود دعای امام سجاد. آن جا هم عرض می کند که خدایا توفیقی بده که «وَ امْنَحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ»،[14] راهنمایی مردم به عهده من باشد! چرا همیشه ما بگیریم؟ از فیض و فضل او که چیزی کم نمی آید، چرا ما بیشتر نگیریم؟ یک وقتی یک کسی گفت خدایا من و پدرم را بیامرز! وجود مبارک پیغمبر فرمود: چرا پرچین میکنی! این تحجیری که در کتاب های فقهی خواندید همین است، در بیابان ها این املاکی که موات هست دور آنها را «حَجَر» می گذارند، سنگ می گذارند که می گویند «تحجیر» کرده است، این یک نحوه احیای موات است؛ حضرت فرمود: چرا پرچین کردی؟ چرا تحجیر کردی؟ چرا سیم خاردار کشیدی؟ گفت من و پدرم را بیامرز! بگو کل «مَنْ فِی الْعَالَم» را مشمول رحمت خودت قرار بده![15] خود خدا که فرمود: ﴿رَحْمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَیءٍ﴾؛[16] شما همه را دعا کنید، بگویید همه مسلمان های مشرق عالم و مغرب عالم را از خطر استکبار و صهیونیسم نجات بده، چرا خصوص ما؟ ما و یمن و فلسطین، هر جا را استکبار و صهیونیسم پا گذاشته است، خدایا همه را از خطر اینها حفظ بکن! این دعاهای عمومی است، این طور نیست که اگر بیشتر بخواهیم از سعه رحمت الهی کم بشود! همه را بیارمز! به ما گفتند حداقل چهل نفر را در سحرها یادت نرود دعا بکن! قرآن کریم چهار کار کرده است: بهشت و اوضاع بهشت را معرّفی کرده، یک؛ تمدّن ها و فرهنگ های مردان بهشتی منش را مشخص کرد، دو؛ جهنم را معرّفی کرده، سه؛ مردم بی تمدّن و بی فرهنگ را هم گفته که اینها در جهنم دارند زندگی می کنند، چهار؛ هر چهار مورد را قرآن مشخص کرده است. درباره بهشت همه ما شنیدیم که فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾؛[17] هیچ نقصی در آن نیست، عیبی در آن نیست، بدخواهی در آن نیست، مردانی هم که در بهشت زندگی می کنند ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾؛[18] هیچ بهشتی نسبت به بهشتی کینه ندارد! این مطلب اول.

در سوره مبارکهٴ «حشر» هم فرمود: مردان متمدّن و با فرهنگی که بهشتی گونه زندگی می کنند، در دنیا دعای آنها این است: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛[19] خدایا بد کسی را در دل ما قرار نده تا ما کینه کسی را نداشته باشیم و بد کسی را هم نخواهیم! اگر خوب است که دعایش کنیم و اگر بد است دعا کنیم که خوب بشود! این دل برای کارهای دیگر خلق شده است، جا برای کنیه نیست! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾، این مطلب دوم.

جهنم را هم که خدا نصیب کسی نکند! معرّفی کرده است که فرمود جهنمی ها هرکدام دیگری را فحش می گویند: ﴿کلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛[20] این مطلب سوم.

اما چهارم، «وَ مَا أَدْرَاک مَا الرّابع»! شما می بینید که هر کسی قلم به دست گرفته رسانه شده، مجله نویس و روزنامه نویس شده، این او را نفی می کند و آن این را نفی می کند، این برای او جعل می کند و آن برای این دروغ جعل می کند، این یک زندگی بی فرهنگ جهنم گونه است! مگر در جهنم غیر از این است؟! شما هیچ اطمینانی از این رسانه ها پیدا نمی کنید، هر که قلم دست گرفت دیگری را تکذیب می کند، دیگری می گوید این طور نبود! آبروی دیگران را بردن هنر نیست. اگر کسی مشکلی دارد ـ البته دارد، چون جامعه ما که جامعه عدل محض نیست ـ بر ما واجب است امر به معروف و نهی از منکر کنیم و دوستانه در جلوی او به او بگوییم که این نقص است، این را نکن! اما آنکه واجب است بر ما به نام امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم، اینکه بر ما حرام است به عنوان غیبت و آبروریزی داریم انجام می دهیم، این می شود جامعه جهنمی! چرا قرآن فرمود: هیزم جهنم خود آدم تبهکار ظالم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.[21] در کارخانه های کوره بلند ذوب آهن اصفهان و مانند اینها چکار می کنند؟ اینها سه کار انجام می دهند: اول آن مواد خامی که برای سوخت و سوز است ـ حالا یا گازوئیل است یا ذغال سنگ است یا بنزین یا هر چه هست ـ را جمع می کنند، بعد آن آتشگیره یا آتشزنه یا هر چه هست را به این می زنند و این گُر می گیرد، بعد آن مواد را در داخل این می ریزند؛ این سه تا کار، کار کوره است. خدا فرمود ما هم یک کوره ای داریم، اما هر سه کارش انسان است؛ آن مواد سوخت و سوز اولی که ذغال سنگ است، آن یک سلسله انسان ها هستند، آن وقود و آتشزنه است که رهبران کفر هستند، اینها را می گیرانیم، وقتی کاملاً مُشتعل شدند افرادی که محکوم شدند آنها را می سوزانیم. این کارخانه های کوره بلند اصفهان و امثال اصفهان را که شنیده ایم، در جهنم هر سه قسمت آن انسان است. «وقود» یعنی «ما یوقد به النار» حالا یا آتشزنه است یا آتشگیره است. قبلاً که با هیزم کار می کردند، هیزم های بزرگی که ریشه درخت ها بود مثل درخت گردو، آن هیزم های بزرگ را که همیشه کنار اجاق نگه می گذاشتند، این آتش را ذخیره می کرد. غذا می خواستند درست کنند هیزم های کوچک و ریز را می آوردند و با آن «وَقود» می گیراندند «مُشتَعل» می کردند بعد غذایشان را درست می کردند؛ این هیزم های کوچک با آن «وَقود» افروخته می شد. در قرآن فرمود یک عده حطب هستند هیزم هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، یک عده «ما یوقد به النار و توقد به النار» هستند، «وَقود» هستند که نام می برد: ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ کدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[22] رهبران کفر اینها آتشزنه و آتشگیره هستند، اینها همیشه آتش دارند که یک عده با آتش اینها سوخته می شوند. وقتی آن افراد را با این «وَقود» آشنا کردند و گُر گرفت، ﴿ثُمَّ فِی النَّارِ یسْجَرُونَ﴾؛[23]یک عده ای را که باید سوخت و سوز بشوند می برند. دیدید که هر سه شده انسان! همین ها که در این جا هستند و یک نظام را جهنم کردند، آن جا هم که رفتند همین است، حیف است! ما که می توانیم به جایی برسیم که فرشته ها به استقبال ما بیایند چرا ارزان بفروشیم؟ مگر قرآن نفرمود که فرشته ها در حال احتضار به استقبال عده ای می آیند؟ ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبینَ یقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیکمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾،[24] در حال احتضار می آیند! ما که نمی دانیم این محتضر چه لذّتی دارد؟ مرحوم کلینی را خدا غریق رحمت کند! در همین جلد پنج کافی دارد که برای انسان هیچ لذّتی در تمام مدت عمر به اندازه لذّت مرگ نیست![25] هیچ لذّتی! ما الآن تمام آرزوهایمان این است که دستمان به ضریح مطهّر سید الشهداء برسد، این نهایت آرزوی ماست! اگر خود حسین بن علی بیاید به بالین ما چه می شود؟ از این بهتر! مرحوم کلینی نقل می کند وقتی مؤمن در حال احتضار شد، چند نفر بالای سر او حاضرند؛ اینکه نمی شناسد ندیده بود معرفی می کنند می گویند این که پیشاپیش همه است وجود مبارک پیغمبر است، آن که کنارش ایستاده است علی بن ابیطالب است؛ بعد می گوید این را برای همه نقل نکنید، شاید متوجه نشوند که آن جا سخن از مَحرم و نامَحرم نیست! فرمودند آن بی بی فاطمه زهراست، از این بهتر!؟ این یکی حسن بن علی است، آن یکی حسین بن علی است! لذّتی از این بهتر! مرحوم کلینی از امام نقل می کند که هیچ لذّتی در تمام مدت عمر برای انسان به اندازه لذّت احتضار نیست؛ راست هم هست! چرا ما این مقام را از دست بدهیم؟ ما که آروزی ما این است که قبر حضرت را زیارت بکنیم، خود حضرت به بالین ما بیاید آن وقت چه می شود؟! حیف نیست که آدم این مقام ها را از دست بدهد؟ هرکدام از ماها کاری داریم، کارمان را صحیحاً انجام بدهیم! اگر کسی بد کرد، امر به معروف و نهی از منکر را برای همین گذاشتند. حالا امر به معروف نکنیم، نهی از منکر نکنیم، دروغ بگوییم، آبروریزی بکنیم و جامعه را ناآرام بکنیم، بی اثر هم هست. این امر چهارم نمونه جهنم است، ما می توانیم نظام ما را بهشتی کنیم! مگر آن آیه برای ائمه است؟ برای همین من و شماست! ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا[26]برای ماهاست، پس ما می توانیم جامعه مان را با تمدّن و با فرهنگ به برکت خون های پاک شهداء بهشتی کنیم، پس چرا نکنیم؟ جامعه می شود آرام! آن کسی که دستش به اختلاس باز است، او نمی داند که با مار و عقرب دارد بازی می کند! همین است! این جهنم چه جهنمی است؟ اسرار آن عالم که برای ما روشن نیست، هزارها مطلب در قیامت هست که ما یکی از آنها را هم شاید نشنیدیم؛ اما قول حافظ «این قدر هست که بانگ جرسی می آید». شما ببینید این جنازه ها را که می برند می گویند، بلند بگو «لا اله الا الله»! حرف حافظ این است که ما نمی دانیم اینها را کجا می برند، ولی صدای زنگ گردن شترهای این قافله را ما می شنویم.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست ٭٭٭ این قَدَر هست که بانگ جَرسی می آید[27]

وقتی یک قافله دارد می رود، معلوم می شود یک مقصدی دارد. حرف او این است که ما نمی دانیم اینها کجا می روند؟! «جرس» یعنی زنگ، صدای زنگ گردن را ما می شنویم ما هر روز داریم این بلند بگو «لا اله الا الله» را می شنویم، اما کجا می برند را ما نمی دانیم؛ «آن قدر هست که بانگ جرسی می آید»، ما می توانیم خیلی خوب زندگی کنیم و عاقلانه زندگی کنیم ـ هر کسی در هر کاری که دارد ـ مشکلاتی که در مملکت هست را با امر به معروف و نهی از منکر حل کنیم بعد آرام هستیم، بر فرض هم گوش نداند، قبول و نکول به عهده اوست. اما کشور را ناآرام کردن، امنیت را از بین بردن، آبرو را از بین بردن و بی تحقیق حرف زدن، این کار صحیحی نیست، اگر کسی اشتباه کرد ـ چه اینکه می کنند ـ اصلاً امر به معروف را برای همین گذاشتند.

بنابراین یکی از چیزهایی که ما نمی فهمیم ـ واقعاً نمی فهمیم، نه اینکه حالا تواضع بکنیم ـ واقعاً نمی فهمیم! ما آنچه که از جهنم خبر داریم جهنم یک جایی است پُرآتش که یک عده را می ریزند؛ اما جهنم منقول است و جهنم را می آورند، این را ما واقعاً نمی فهمیم. اینکه در بخش پایانی سوره مبارکهٴ «فجر» است دارد که جهنم را می آورند: ﴿وَ جِیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾،[28] یعنی جهنم یک امر منقولی است! جهنم را می آورند، این یعنی چه؟ آیا ما دو تا جهنم داریم: یک جهنم منقول و یک جهنم غیر منقول؟ یا همین یک دانه است که این جهنم منقول است؟ اگر جهنم منقول است، هیزم آن هم منقول است، «وَقود» آن هم منقول است و «مسجورین» او هم منقول هستند، پس یک عده جهنمی ها هستند که دارند حرکت می کنند! آیا معنای آن این است؟ هزارها چیز است در مسئله قیامت که برای ما حل نشد، ولی این مقدار را که ما می فهمیم که برخی ها یک جهنم منقولی اند، ﴿وَ جِیءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾. در آن روز خبری از رفاه اینها نیست. البته ﴿یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ[29] بعد از این است، یک عده چنین هستند، آن راه هم باز است چرا ما آن راه را نرویم؟ دعای نورانی امام سجاد این است که «تَوِّجنِی بِالکِفایة»، این تاج مدیریت را بر بالای سر مسئولان ما بگذار! و همه ما توفیقی داشته باشیم که والی خوب، مولای خوب، ولایت خوب نسبت به زیرمجموعه خودمان داشته باشیم تا این کشور از بیگانه بی نیاز باشد و به ظهور صاحب اصلی آن برسد.

 پی نوشت ها

[1] وسائل الشیعة، ج17، ص41.

[2] الصحیفة السجادیة، دعای20.

[3] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص568.

[4] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص11.

[5] سوره توبه، آیه35.

[6] سوره جن، آیه15.

[7] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه168.

[8] دیوان حافظ، غزل430؛ «به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می ٭٭٭ علاج کی کنمت آخرالدواء الکی».

[9] الصحیفة السجادیة، دعای11؛ «وَ لَا تَکْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ یَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِک‏».

[10] سوره توبه، آیه34.

[11] سوره صافات، آیه64.

[12] فتح الأبواب بین ذوی الألباب و بین رب الأرباب(ابن طاووس)، ص76؛ «و تسمی «اخت القرآن» و «زبور آل محمد (صلّی اللّه علیه و آله)» و «انجیل أهل البیت»».

[13] الصحیفة السجادیة، دعای 35.

[14] الصحیفة السجادیة، دعای20.

[15] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص747؛ صحیح البخاری، ج8، ص10؛ «...قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی صَلَاةٍ وَقُمْنَا مَعَهُ فَقَالَ أَعْرَابِیٌّ وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی وَ مُحَمَّدًا وَ لَا تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِلْأَعْرَابِیِّ  لَقَدْ حَجَّرْتَ وَاسِعًا یُرِیدُ رَحْمَةَ اللَّهِ».

[16] سوره اعراف، آیه156.

[17] سوره طور, آیه23.

[18] سوره اعراف، آیه43؛ سوره حجر، آیه47.

[19] سوره حشر، آیه10.

[20] سوره اعراف، آیه38.

[21] سوره جن، آیه15.

[22] سوره آل عمران، آیه10 و 11.

[23] سوره غافر، آیه72.

[24] سوره نحل، آیه32.

[25] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج3، ص127 و 128؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ‌ ‌وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَیْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ ﴿یٰا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ ﴿ارْجِعِی إِلىٰ رَبِّکِ رٰاضِیَةً﴾ بِالْوَلَایَةِ ﴿مَرْضِیَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی﴾ یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِی جَنَّتِی﴾ فَمَا شَیْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی».

[26] سوره حشر، آیه10.

[27] اشعار منتسب به حافظ، شماره11.

[28] سوره فجر، آیه23.

[29] سوره فجر، آیه27.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان