در فصل هفتم جان اسنو به دنریس نشان داد که در دیوارههای غاری در دراگوناستون، در زمستان طولانی، انسانها در کنار فرزندان جنگل به مقاومت علیه موجودات آنسوی دیوار پرداختند. در این متن بهسراغ فرزندان جنگل میرویم و در متن بعدی، به تاریخچۀ وستروس پیش از ظهور انسانها.
هشدار! ممکن است بخشهایی از سریال بازی تاج و تخت در این متن لو داده شود.
آنچه از فرزندان جنگل میدانیم
نخستین نشانهها از حضور فرزندان جنگل، دقیقاً در اولین قسمت سریال خودش را نشان میدهد: ند استارک، در حالوهوایی مذهبی، بر درختی تکیه زده است و به فکر فرو رفته است. این درخت، در واقع میراث فرزندان جنگل است برای آدمیانی که هزاران سال بعد در سرزمین شمال سکنی گزیدهاند.
بعدها وقتی برن استارک و نزدیکانش، در آنسوی دیوار، به کلاغ سهچشم رسیدند (که فرزندان جنگل او را واپسین سبزبین میدانند و ما بعدها با او مفصلاً خواهیم پرداخت) کمکمک فرزندان جنگل در سریال رخی نشان دادند. ابتدا قدری از مشخصات ظاهری آنها میگوییم و سپس به تاریخچۀ آنها اشارهای خواهیم کرد.
مشخصات ظاهری
فرزندان جنگل کوچکجثه و ریزند، ولی چابکاند و حس شنواییشان از انسانها بسیار قویتر است. فرزندان جنگل دستی در جادوگری دارند، ولی در بین آنها خبری از فرزندان از استفاده از فلز یا پارچه نیست. آنها شهر یا روستا نمیساختند و درعوض تنها به زندگی در جنگل بسنده میکردند. ارتباط آنها با درختان و جنگل، بسیار عمیق بوده است و نواهایی مینواختند که گویی از بن زمین و طبیعت بر آمده است. فرهنگ فرزندان جنگل اساساً فرهنگی شفاهی بوده است، به همین دلیل پس از ضعیفترشدن و به حاشیهراندهشدن، سنتهای آنان نیز به ورطۀ فراموشی سپرده شده است. بااینحال این سنتها با سپردهشدن به نخستین انسانها، در فرهنگ ایشان مستحیل شده است (بعداً به این نکته خواهیم پرداخت).
در متن پیشین از آبسیدین نوشتیم و گفتیم که گرچه اینچنین به نظر میرسد که نخست انسانها بودند که از آبسیدین استفاده کردند؛ ولی در واقع این فرزندان جنگل بودند که از این ماده خنجر و چاقو و شمشیر درست کردند و در جنگ میان نیروهای آنسوی دیوار با انسانها، استفاده از آبسیدین برای انسانها بسیار کارگشا بود.
تاریخچه
دستکم تاآنجاکه میدانیم، فرزندان جنگل حدود دوازدههزار سال پیش با نخستین انسانها (که موضوع نوشتۀ بعدی ماست) برخورد کردند. پس از درگیریهایی اولیه، صلحی به مدت چهار هزار سال قبل میان نخستین انسانها و فرزندان جنگل درگرفت و سپس، با ورود مهاجمان آنسوی دیوار و اتحاد میان نخستین انسانها و فرزندان جنگل، رابطۀ آنها وارد دوران جدیدی شد. پس از راندهشدن مهاجمان آنسوی دیوار به موطن اولیه، و ساخت دیوار و جانگرفتن نیروهای نگهبان شب و ساخت قلعههای متعدد، شماری از فرزندان جنگل در آنسوی دیوار ماندند و بخش بزرگ تری به اینسوی دیوار (وستروس) آمدند. با فرارسیدن مهاجمان قارۀ شرقی (اسوس) وضع فرزندان جنگل حتی از پیش هم بدتر شد. تعداد بیشتر و بیشتری از آنها کشته شدند و جمعیتشان چنان کاهش یافت، که از آنها سایههایی در فرهنگ عامه باقی ماند. به همین سبب، بسیاری آنها را افسانههایی ساخته و پرداخته ذهن پیرزنان دانستند.
در سریال
سرگذشت برن را به خاطر آورید. پس از عبور برن از دیوار و رسیدن به نزد کلاغ سه چشم، او با واپسین بازماندههای فرزندان جنگل رودررو شد. باز در همان سکانس هیجانانگیز، به نظر میرسد که واپسین فرزندان جنگل نیز توسط وایتها کشته شدند و نسل آنان به مانند بسیاری از موجودات جادویی دنیای مارتین، منقرض شد.
در متن بعدی به درختان نیایش، انسانهای نخستین و اندالها خواهیم پرداخت. و به یک پرسش اساسی هم باید پاسخ دهیم:
آیا وایتواکرها را فرزندان جنگل به وجود آوردند و این کار چطوری رخ داد؟