ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

خفه-کردن

در یک لحظه عصبانیت گردنش را گرفتم و او را روی مبل پرتاب کردم. به خودم که آمدم متوجه شدم که نفس نمی‌کشد. ترسیده بودم، با خودم گفتم صحنه‌سازی می‌کنم و می‌گویم که مادرم به خاطر پیری و کهولت سن فوت کرده است.
آن شب با هومن درگیر شدم و با شالی که دور گردنش پیچیدم او را خفه کردم. بعد از آن جسد را داخل خودرو گذاشته و از خانه‌شان در غرب تهران، راهی سلطان آباد شده و جنازه را در آنجا دفن کردم.
در لحظه‌ای که داشتم دوستم را می‌کشتم، آن‌قدر عصبانی بودم که متوجه کار خودم نبودم. بعد از اینکه به خودم آمدم، دیدم یک جسد روی دستم مانده است.
دختر نوجوان مقتول در دادگاه کیفری گفت: «من برای چهار متهم این پرونده تقاضای قصاص دارم و از دادگاه می‌خواهم که مادرم را هم مجازات کند. این زن دیگر مادر من نیست و من می‌خواهم مجازات شود.
وقتی مرا دید شروع به سرو صدا کرد تا همسایه‌ها به کمکش بیایند. من که خیلی ترسیده بودم دستم را روی دهان و گلویش قرار دادم و ناخواسته جنایتی را رقم زدم.
در آپارتمانش نیمه باز بود و جسدش در حالی که صورتش کبود بود روی تختخواب قرار داشت. جسد را داخل ملحفه‌ای پیچیدم و بعد هم داخل روتختی قرمز، بعد جسد را در صندوق عقب خودروی سراتو قرار دادم و به سمت دماوند حرکت کردم.
این زن میان سال با نگرانی به داخل اتاق رفت و ناگهان با پیکر بی جان دختر نوجوانش روبه رو شد که با روسری گلدار زردرنگش به قتل رسیده بود!
من فقط در بستن دست و پا کمک کردم و دهان و بینی پیرمرد را سعید بست. اما وقتی بازداشت شدیم زندانی‌ها در اداره آگاهی گفتند هر دو ما قتل را گردن بگیریم تا هیچ‌کدام اعدام نشویم. قرار من و سعید این بود که هر دو به قتل اعتراف کنیم.
از کاری که او انجام داد، خیلی عصبانی شدم. ما با هم درگیر شدیم و در‌حالی‌که از شدت خشم کنترلی روی اعصابم نداشتم و رفتارم دست خودم نبود، به سمت او حمله کردم. من دستم را دور گلوی زنم گرفتم و فشار دادم. بعد از چند لحظه متوجه شدم او بی‌حال شده است.
از ترس جان او ماشین را نگه داشتم. به زور پسر بزرگم را از او جدا کردم و بعد از شدت عصبانیت طناب را دور گردن پسر بزرگم پیچیدم و زمانی به خودم آمدم که او دیگر نفس نمی‌کشید.
پیشخوان