ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

شهدای-مدافع-حرم

همه کارهایش را کرده بود، پاسپورت گرفته بود، شناسنامه افغانی گرفته بود، همه اینها را می گوید داشت، همه مدارک را داد. البته اینها را با پول گرفته بود. گفتم پس فردا بیا برو، دیگه رفت و مدتی آنجا بود.
بی حال می شود، خون ازش می رود، یک لبخند می زند و فقط می گوید من را به طرف قبله کنید، همرزمانش می آیند با گوشی‌شان نور می زنند، می بینند دارد خون می آید.
بی حال می شود، خون ازش می رود، یک لبخند می زند و فقط می گوید من را به طرف قبله کنید، همرزمانش می آیند با گوشی‌شان نور می زنند، می بینند دارد خون می آید.
یک لحظه خم شد و بند پوتینش را سفت کرد. آمد بالا و ترکش بزرگ کاتیوشا خورد به دیوار، به فاصله کمی از صورتش؛‌ بعد ترکش را خود آقا مصطفی نگه داشته بود و می‌گفت این برای من خیلی خاطره‌انگیز است.
حسن عاشق شیرینی بود، جعبه جعبه در خانه ما شیرینی‌های خامه‌ای و شیرینی‌ نان خامه‌ای (به قول ما مشهدی‌ها نارنجک) می‌آورد. محرم که شروع می‌شد مطلقا، ابدا، دیگر شیرینی در خانه قطع می‌شد.
همسرم نانوایی دارند و نانوا هستند. حسن هم به پدرش کمک می‌کرد. آمد خانه گفت مامان فردا ولادت امام رضا علیه السلام است؛ من در مسجد و پایگاه بسیج که بودم به دوستانم گفته‌ام فردا مجلس، خانه ما باشد.
همسرم نانوایی دارند و نانوا هستند. حسن هم به پدرش کمک می‌کرد. آمد خانه گفت مامان فردا ولادت امام رضا علیه السلام است؛ من در مسجد و پایگاه بسیج که بودم به دوستانم گفته‌ام فردا مجلس، خانه ما باشد.
همسرم نانوایی دارند و نانوا هستند. حسن هم به پدرش کمک می‌کرد. آمد خانه گفت مامان فردا ولادت امام رضا علیه السلام است؛ من در مسجد و پایگاه بسیج که بودم به دوستانم گفته‌ام فردا مجلس، خانه ما باشد.
همسرم نانوایی دارند و نانوا هستند. حسن هم به پدرش کمک می‌کرد. آمد خانه گفت مامان فردا ولادت امام رضا علیه السلام است؛ من در مسجد و پایگاه بسیج که بودم به دوستانم گفته‌ام فردا مجلس، خانه ما باشد.
چندین بار هم گفتم بین این همه عکس‌های شهدا که در بنر می‌زنید یک دانه عکس شهدای مدافع حرم فاطمیون هم بزنید؛ فقط به خاطر دل یک خواهرش، مادرش، وقتی ببینند خوشحال می‌شوند.
پیشخوان