ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حرم-حضرت-زینب

ما گفتیم شما بگویید شهید شده است دیگر، چرا می گویید مفقود الاثر شده؟ چون پیکرش دست داعشی‌ها افتاده دیگه فکر می کنم داعشی ها دیگه لودر انداخته بودند و سرشان را لِه کرده بودند.
آدم تا پدر و مادر نشود درست درک نمی کند، ولی خدا برای هیچکس اینطوری پیش نیاورد. واقعا کمر آدم می شکند، اما در این راه مایه افتخار ماست. ان‌شاالله شفاعتمان کنند.
آدم تا پدر و مادر نشود درست درک نمی کند، ولی خدا برای هیچکس اینطوری پیش نیاورد. واقعا کمر آدم می شکند، اما در این راه مایه افتخار ماست. ان‌شاالله شفاعتمان کنند.
محمدحسین وقتی می‌رفت، خیلی خوشحال بود؛ به قول خودمان خاکی بود. با همه رفیق می شد. در فامیل و محله، کسی نبود که ازش ناراحت شود.
خودش ماشین را با یک راننده برمی‌دارد که برود. می رود بچه ها را جمع کند، وقتی نیروها را جمع می کند، از آن طرف یک موشک کُرنر می خورد که آقا مرتضی همانجا به شهادت می رسد...
گفت مادر! فردای قیامت شما می توانی به حضرت زهرا جواب بدهی؟ می توانی به حضرت زینب جواب بدهی و بگویی من مرتضی را از شما بیشتر خواستم و نگذاشتم مرتضی بیاید دفاع از حرم حضرت زینب؟
خیلی دلشوره داشتم، یک طورهایی بودم، خدا می داند خود حضرت زهرا کمکم کرد. فقط ذکرم یا حضرت زهرا بود؛ دعایم دعای توسل به چهارده معصوم بود. سه روز که رد شد، زنگ زد.
احمدشکیب را که دیدم، گفتم این پسر من است. گفت این راضی نیست بیاید. گفتم چرا راضی نیست؟ شما دوباره برو. من این آقا را التماس کردم و گفتم بگو یک بار بیا پیش مادرت با هم حرف بزنیم، بعد اگر...
بابا بعد از صفرعلی، خیلی عوض شد. آن روزی که پیکرش را آوردند دیگه از آن به بعد زیاد دلش می‌سوزد، خون بالا می‌آورد. چند روز پیش اینطوری شده بود، رفتیم دکتر، گفت چرا حرص می‌خوری؟...
بابا بعد از صفرعلی، خیلی عوض شد. آن روزی که پیکرش را آوردند دیگه از آن به بعد زیاد دلش می‌سوزد، خون بالا می‌آورد. چند روز پیش اینطوری شده بود، رفتیم دکتر، گفت چرا حرص می‌خوری؟...
پیشخوان