ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسین

این عطر و بو را دوست دارم. هر از چند گاهی سیاهی های شهر را می‌شوید و می‌برد. هر از چند گاه یعنی گاه که وقت حضور باشد. حتی از آسمان سنگ ببارد این زنان و دختران حضور دارند
دختر شما گوشه‌ای در مسجد نشسته بود و با خانم من صحبت کرد و مشکلش را گفت. خانم من هم آمد و به من گفت و ما هم آوردیمش و دودستی تقدیم شما کردیم. خودش هم گفته که می‌خواهم بروم خانه پیش پدرم، ولی می‌ترسم!
دویست‌وسی‌وهشتمین شماره ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی فکه منتشر شد.
هر چه هم به نیروی قدس می‌گفت، می‌گفتند مشکل درست می‌شود و نباید بروی. آمد و این ترفند را زد و درخواست بازنشستگی داد. خیلی هم طول کشید تا قبول کردند.
امسال 105 خانواده شهید داریم که قرار است به آن‌ها سر بزنیم. هرچند تعدادی از این مادران از میان ما رفته‌اند؛ ولی برای این مادران هم برنامه‌ای تحت عنوان مادران آسمانی در نظر گرفته‌ایم.
خاطراتش را به فارسی، با لهجه شیرین آذری به زبان می‌آورد و افسوس می‌خوردم که با او هم‌زبانم، اما ترکی‌ام آن‌قدر خوب نیست که دل به سخنانش بسپارم و به ترکی با هم حرف بزنیم.
در سپاه تصمیم گرفته بودند خواهران را از سپاه سطح شهر بیرون کنند و تنها کسی که پشت ما ایستاد و پیگیری و مقاومت کرد تا ستاد مقاومت خواهرها راه بیفتد حسین علم‌الهدی بود. خیلی با خواهرها همکاری کرد.
مهمان‌ها هم خواهرها و برادرهای سپاه و پذیرایی هم در حد میوه و شیرینی بود. یک تئاتر طنز به اسم مرشد و بچه مرشد را بازی کردند. حاج صادق آهنگران نقش مرشد را بازی می‌کرد و حسین پناهی نقش بچه مرشد را.
خیلی شبیه پسرش است. مسعود را که می‌بینم انگار آقارضا را دیده‌ام. شکر خدا سه تا پسر دارد. از خانمش هم خیلی راضی‌ام. هر پنجشنبه می آیند دنبالم و می رویم بهشت زهرا.
همه‌مان فدای امام خمینی و آقا خامنه ای هستیم. خدا ان شا الله سایه ایشان را از سر ما کم نکند. به خدا آقای خامنه ای را خیلی دوست دارم. ان شا الله که این پرچم را آقای خامنه ای به دست امام زمان بدهد.
پیشخوان