ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

درگیری

چون او تهدید کرد من را با اسید می‌سوزاند و روز حادثه هم وقتی دعوا کردیم، او با اسید به من حمله کرد، اما خودش سوخت و به من آسیب جدی نرسید، چون فرار کردم، اما اسید روی خودش ریخت.
یکی از آن‌ها گفت: من در خیابان بودم که دو نوه عمویم به من حمله کردند، شلیک کردند، اما من فرار کردم بعد هم به خانه یورش آوردند و ما را زدند، آن‌ها درباره برادرمان که کر و لال است دروغ می‌گویند.
دیگر نفهمیدم چه می‌کنم، با کارد بزرگی که همراه داشتم به طرف آن‌ها حمله کردم و وقتی دیدم خون آلود روی زمین افتاده اند از ترس فرار کردیم و به منزل مادرم در منطقه پنج تن مشهد رفتیم.
زمانی که اولین بار بازجویی شدم در بیمارستان بودم و پدرم بالای سرم بود و به خاطر آبرویم نمی‌توانستم در مورد این ماجرا جلوی پدرم حرفی بزنم. ولی بعد از اینکه خانواده‌ام در جریان آن قرار گرفتند، واقعیت را به پلیس گفتم و ضارب اصلی را معرفی کردم.
در تحقیقات میدانی نیز شاهدان اظهارات هومن و خانواده‌اش تأیید شد. نظریه پزشکی قانونی نیز حکایت آن داشت که هومن چشم چپش را برای همیشه از دست داده است.
گفتم نمی‌توانی بزنی، به تو ربطی ندارد من کجا کار می‌کنم. خیابان یک مکان عمومی است و تو حق نداری به من بگویی کجا بروم. میخی روی چوب بود. همان را به چشم من کوبید. من بیهوش شدم و دیگر متوجه چیزی نشدم.
از کاری که او انجام داد، خیلی عصبانی شدم. ما با هم درگیر شدیم و در‌حالی‌که از شدت خشم کنترلی روی اعصابم نداشتم و رفتارم دست خودم نبود، به سمت او حمله کردم. من دستم را دور گلوی زنم گرفتم و فشار دادم. بعد از چند لحظه متوجه شدم او بی‌حال شده است.
آن‌قدر از دستش عصبانی شدم که او را مستحق مرگ می‌دانستم و حالا هم معتقدم باید می‌مرد و اصلا پشیمان نیستم. من از مادر و دختر جواد عذرخواهی می‌کنم، ولی جواد حد را گذرانده بود.
در تحقیقات میدانی یکی از زندانیان گفت: «طی دعوایی که در سالن ما پیش آمد مسعود، سر ناصر را به آکواریوم خالی‌ای که کنار راهرو قرار داشت کوبید و این کار باعث پاره شدن رگ‌های گردن ناصر شد.»
پیشخوان