خدیجه علیها السلام اسوۀفضیلت

با اینکه زن در جامعه جاهلیت، از علوم، دانش و آگاهی به زمان خویش کاملاً محروم بود، خدیجه برخلاف تمام زنان آن زمان و زنان همه دوره ها، از آگاهی و اطلاعات وسیع و زمان شناسی دقیقی برخوردار بود و عوامل این آگاهی و زمان شناسی چند امر بود:

خدیجه علیها السلام اسوۀفضیلت

الف. آگاهی و اطلاعات

با اینکه زن در جامعه جاهلیت، از علوم، دانش و آگاهی به زمان خویش کاملاً محروم بود، خدیجه برخلاف تمام زنان آن زمان و زنان همه دوره ها، از آگاهی و اطلاعات وسیع و زمان شناسی دقیقی برخوردار بود و عوامل این آگاهی و زمان شناسی چند امر بود:

1- برخورداری از هوش و درایت سرشار؛ چنانکه مرحوم اربلی می گوید: «وَکانَتْ خَدِیجَةُ اِمْرَاَةً حَازِمَةً نَبِیلَةً؛ خدیجه بانویی خردمند و خردورز بود.»[1] و در جای دیگر می خوانیم: «وَکانتْ منْ اَحْسَنِ النِّسَاءِ جَمَالاً وَاکمَلُهُنَّ عَقْلاً وَاَتَمُّهُنّ رَأیاً؛[2] خدیجه از زیباترین زنان بود و در عقل کامل ترین و در رأی و نظر برترین آنان بود.»

2- رشد و نمو در خانواده ای روشن اندیش و حقّ طلب؛

پدر خدیجه، «خویلد» از چهره های برجسته، آگاه و شجاع زمان خویش بود. تاریخ نگاران آورده اند وقتی پادشاه ستمگر یمن، تصمیم گرفت حجر الاسود را از دیوار کعبه جدا نموده، برای رونق بخشیدن به معبد «یمن»، به آنجا انتقال دهد، برای مقابله با آنها کارهایی انجام داد که نشان دهنده رشد و آگاهی اوست:

یک: با پادشاه یمن ملاقات کرد و او را از این کار به شدّت برحذر داشت و گفت: «وَاِنَّ رَبَّ الْبَیتِ لَنْ یتْرُکهُ بَلْ یستَحِلَّ علَیهِ اللَّعنَةَ تُؤَدِّی بِهِ اِلَی التَّهْلُکةِ؛ براستی صاحب خانه آن را رها نمی کند (و از آن دفاع خواهد کرد)؛ بلکه [متجاوز را] به لعنت [ابدی] گرفتار نموده، هلاک خواهد ساخت.»

دو: با دعوت سران قریش و چهره های بانفوذ، شورای امنیت ملّی تشکیل داد و با این شعار آنان را به مقاومت دعوت نمود: «اَلْمَوْتُ اَحْسَنُ منْ ذَلِک؛ مرگ بهتر از این [ذلّت] است.»

سه: شمشیر خود را برگرفت و به میدان دفاع قدم گذاشت و قریش نیز با شمشیرهایشان او را همراهی کردند و در نتیجه شاه یمن را از حمله باز داشتند.[3]

و همین طور مادر خدیجه علیهاالسلام که «فاطمه» نام داشت، اسیر ارزشهای منفی و ذلّت بار خرافی نشد؛ بلکه دل، دامان، اندیشه و رفتار را پاک می داشت و وجود خود را به ارزشهای راستین آراسته نموده و به آیین پدران توحیدگرا و عدالتخواه، حضرت ابراهیم و اسماعیل علیه السلام ایمان داشت.[4] همچنین عموی او «ورقة بن نوفل» مرد دانشمند، خردمند و خوش فکری بود و با بت پرستی مخالف. ابن هشام می گوید: «از جمله کسانی که علیه بت پرستی سخن گفت، ورقه بود؛ او خطاب به قوم خود، مکیان گفت: جامعه و مردم ما از راه و رسم ابراهیم خلیل انحراف جسته و در برابر بتها و معبودهای دروغین سجده می کنند! این سنگی که آنان در برابرش سجده می کنند، نه قدرت شنیدن دارد و نه توان دیدن و نه می تواند به کسی سود و زیانی برساند.»[5]

و همین طور برادرزاده اش «حکیم» مرد خردورز و صاحب نظری بود، تا آنجا که در سن پانزده سالگی به عضویت «دار الندوة» یا مجلس مشورتی قریش - که از شرائط آن عمر و تجربه چهل ساله بود - درآمد.[6] این شخص و عمویش و همین طور پدر خدیجه، در روش و منش و مدیریت خدیجه علیهاالسلام نقش به سزایی داشته اند.

3- برخورداری از آموزه های آیین حق گرایی ابراهیم علیه السلام که خاندان محمد صلی الله علیه و آله و خدیجه خود را فرزند و پیرو آن و خدمتگزار کعبه می دانستند.

حضرت خدیجه علیهاالسلام بر اثر خویشاوندی که با حضرت محمد صلی الله علیه و آله داشت؛ چون نسب هر دو در «قصی» به هم می رسید؛ لذا از آینده درخشان پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاعات وسیعی داشت[7] و همین امر باعث گرایش او را به توحید و دین ابراهیم فراهم نموده بود.

و بدین جهات در دوران جاهلیت یکی از لقبهایی که حضرت به آن شهرت یافت، «طاهره» بود[8] چون به ناپاکی و شرک و بت پرستی آلوده نشد.[9]

4- آگاهی از آموزه های دین موسی و عیسی علیه السلام از راه گفت و شنود مستقیم و غیر مستقیم با عالمان و دانایان آن ادیان مانند ورقة بن نوفل، عموی حضرت خدیجه، که دربارۀ او گفته اند: «او دانشور و صاحب نظر در معارف و مفاهیم و مقررات کتابهای آسمانی پیشین، و یک کشیش آگاه و حق طلب و آزادمنش و بی تعصب بود.»[10]

و با «نسطور» از عالمان و پارسایان اهل کتاب و از منتظران ظهور پیامبر موعود[11] و بحیرا[12]، و نیز با گروههایی که به خاطر نوید و بشارتهای موسی و مسیح و وصف آخرین پیامبر و خاستگاه او، از شام و فلسطین به حجاز آمده بودند، و در انتظار ظهور پیامبر بودند، آشنایی داشت.

5- آگاهی از طریق روابط تجاری و اقتصادی و آشنایی با قطبهای قدرت و مرکز خبرساز، و خبررسان آن زمان.

6- از راه دیدار با چهره های مطرح روزگار و آشنایی با ا ندیشه آ نان بدون واسطه یا بوسیله افراد هوشمند.

در «ریاحین الشریعة» می خوانیم: «از ویژگیهای این بانوی خردمند این بود که در گفت و شنودش با مسیحیان و دیگر اهل کتاب، آگاهی و اطلاعات گسترده ای از کتابهای آسمانی و بشارتهای آنها به ظهور آخرین پیامبر و نیز از خوابهایی که دیده بود، به وقوع این مهمّ اطمینان داشت و بر این باور بود که دینش جهانی می شود؛ لذا از منتظران ظهور آن حضرت به حساب می آمد.[13]

7- از طریق برخی الهامات و دریافتهای شگفتی که بر اندیشه بسیار پاک او ظاهر می شد، و همین طور از طریق رؤیاهای صادقه که نمونه آن را در جریان ازدواج آن حضرت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشاهده می کنیم.[14]

8- تلاش فردی او در راه شناخت و آگاهی اوضاع زمان، خصوصاً شخص حضرت محمد صلی الله علیه و آله.

9- خداجویی و توحیدگرایی، که خود زمینه آگاهی درونی را ایجاد می کند.

ب. شجاعت

مروری مختصر در زندگی بانوی حجاز، در دورانی که زن از کم ترین ارزشها برخوردار بود، نشان می دهد که او بانوی شجاع و دلیری بوده است؛ نمونه های ذیل نشان دهنده شجاعت او است:

1- شهامت او در شکستن آداب و رسوم خرافی و انزوا گزینی دختران و زنان و پذیرش زندگی طفیلی و وابسته، با گزینش استقلال و آزادگی همراه با تقوا و پاکدامنی.

2- شهامت در اداره بزرگ ترین و موفق ترین شبکه اقتصادی و تجارت داخلی و خارجی، آن هم در روزگاری که زن را نه انسان به حساب می آوردند و نه دارای حقوق انسانی.[15]

که در یکی از سفرهای تجارتی، شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به عنوان نماینده او به کار پرداخت.[16]

مجموع سرمایه ای که توسط حضرت خدیجه به گردش درآمد، هشتاد هزار شتر بود و چهارصد غلام، که اموال او را حمل و نقل می کردند،[17] و این آمار، خیره کننده و حیرت آور است. ثروت خدیجه بیش ترین سود را نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله رساند.[18]

3- شهامت در انتخاب برترین همسر تاریخ ساز، آن هم با زیر پا گذاشتن رسم جامعه که باید مرد به خواستگاری زن رود، او خود توسط افرادی به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد؛ درحالی که آن حضرت فقیر و ندار بود و دست رد زدن به سینه خواستگاران پول دار، و ترس نداشتن از ملامتهای بستگان و همنوعان.

4- شهامت در همراهی مردی که به عنوان آخرین پیامبر در مقابل تمام ارزشهای بی اساس جاهلیت ایستاد و تمام خطرات را به جان خرید.

از مرگ و تاراج اموال و اذیت و آزار گرفته تا تهمتهای ناروا. قرار گرفتن در کنار چنین مردی و حمایت جانانه از او، شهامت و جسارت بالایی را می طلبد که حاضر باشد خطرات احتمالی را بجان بخرد. و خدیجه با تمام شهامت خطرها را پذیرا گشت. از جمله محاصره سه ساله اقتصادی در «شعب ابی طالب».

5- حمایت همه جانبه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقابل پیروان جاهلیت، خصوصاً در مواردی که آن حضرت توسط مشرکان مورد حمله قرار می گرفت و یا سنگباران می شد، تا آنجا که مجبور بود مکه را ترک کند و به کوههای اطراف پناه ببرد. تنها کسی که به جستجوی او برمی آمد تا او را یاری رساند، و زخمهای بدنش را پانسمان کند، خدیجه کبری علیهاالسلام بود. در یکی از این صحنه ها که از پیدا شدن آن حضرت مأیوس شده بود، فریاد او در کوههای اطراف مکه این گونه طنین انداز شد: «مَنْ أَحَسَّ لِی النَّبِی الْمُصْطَفَی؟ مَنْ أَحَسَّ لِی الرَّبِیعَ الْمُرْتَضَی؟ مَنْ أَحسَّ لِی الْمطْرُودَ فِی اللَّهِ؟ مَنْ أَحَسَّ لِی أَبَا الْقَاسِمِ؟؛[19] آیا کسی هست از حال نبی برگزیده برایم خبر آورد؟ کیست که مرا از بهار پسندیده (زندگی) خبرم دهد؟ کیست که مرا از حال شخصی که برای خاطر خدا طرد شده است خبر دهد؟ کیست که از ابا القاسم مرا خبر دهد؟.» تا سرانجام پیامبر توسط پیک وحی خبردار شد که پاسخ خدیجه را بگوید.»

و گاه می شد که در مقابل سنگباران مکیان سپر بلای پیامبر می گشت و فریاد برمی آورد «یا مَعْشَرَ قُرَیشٍ! ترْمَی الْحرَّةُ فِی مَنْزِلِهَا؟ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِک انْصَرَفُوا عَنْهُ؛[20] ای قریش! آیا سنگ به منزل او پرتاب می کنید؟ وقتی صدای او را می شنیدند، رها می کردند.»

 

به طوفان بلا چون کوه محکم

به کشتی امان لنگر خدیجه

 

چو می شد سنگباران خانه او

به پیش مصطفی سنگر خدیجه

 

ج. مدیریت

صفت دیگری که از آن بانو مورد بررسی قرار می گیرد، صفت مدیریت است. بانویی که آن ثروت زیاد را - که اشاره شد - به چرخش درآورد، یقیناً از مدیریت بالایی برخوردار است. و بعد از ازدواج با پیامبر و بعثت حضرت صلی الله علیه و آله باید مدیریت بحران را به عهده گیرد که از عهده آن نیز به خوبی برآمد.

درباره آن بانو می خوانیم که: «وَکانَتْ مِنْ اَحْسَنِ النِسَاءِ جَمَالاً وَاَکمُلُهُنَّ عَقْلاً وَاَتَمَّهُنَّ رَأیاً، وَاَکثَرُهُنَّ عِفَّۀً وَدِیناً وَحَیاءً وَمُرُوَّةً وَمالاً؛[21] خدیجه از زیباترین زنان، و کامل ترین آنان از جهت عقل بود. و در رای و نظر کامل، و از نظر عفت و دیانت و حیا و مروّت و مال در اوج قرار داشت.»

اساس هر مدیریتی، خردورزی و طرح دهی کامل است، خصوصاً اگر همراه باانصاف و مروّت گردد. خدیجه همه را یکجا داشت.

«ابن جوزی» درباره مدیریت حضرت خدیجه علیهاالسلام می نویسد: «او در جهان عرب نخستین زن ثروتمندی است که در اقتصاد و تجارت و مدیریت درخشید و در این راه شخصیت منطقه ای و شهرت جهانی یافت. او در کار تجارت و مدیریت خویش براساس همان بینش برجسته اش گام برمی داشت و هرگز به هر قیمت و هر بهایی سود نمی جست و بسان زرپرستان روزگار، تجارت را به عنوان وسیله ای برای بدست آوردن درآمد های سرشار، اما حرام و ظالمانه و غیر شرافتمندانه و ضد مردمی و به هر شکل و از هر راه نمی پسندید.

از این رویه بود که برخلاف رسم رایج بازار روزگارش او از احتکار و انحصار و کم فروشی و فریب، از رباخواری و بهره کشیهای ظالمانۀ رایج و از هر نوع حرام خواری و سوء استفاده، از فرصت و اعتبار و امکانات برای انباشتن ثروت دوری می جست، و کار پرشرافت خویش را به این گناهان بزرگ آلوده نمی ساخت، و به کارگران و کارمندان و مدیران تحت فرمانش نیز هشدار می داد که داد و ستد و سود و درآمد را در پرتو درایت و صداقت و هوشمندی و از راههای مشروع دنبال کنند.

او به دلیل همین ویژگیهای اخلاقی و انسانی و مدیریت منطقی و خردمندانه، نه تنها اعتماد بازارهای داخلی را جلب کرد؛ بلکه بازارهای منطقه ای را نیز تصاحب نمود و کاروانهای تجاری او بود که مورد استقبال بازارهای مصر و یمن و شام و حبشه قرار می گرفت.[22]

از آنچه گفتیم به خوبی روشن می شود که خدیجه هم زنی آگاه به زمان، مسائل ادیان، خصوصاً مسائل مربوط به آ خر الزمان بود، و هم بانویی با شجاعت، وشهامت و سنّت شکن و نواندیش، و همین طور زن مدیر و مدبّر که با مدیریت قوی او تجارتش در تمام بازارهای داخلی و منطقه ای رونق گرفت.

د. ولایتمداری

صفت چهارمی که شخصیت حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام را برجسته نموده است، ولایتمداری اوست. بسیار بودند کسانی که در قبولی اسلام و رسالت و حمایت از پیامبر پیش قدم بودند؛ امّا در مسئله امامت و ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام جا ماندند و عقب گرد کردند؛ طلحه و زبیر، حسان بن ثابت، اسامة بن زید و.... کسانی بودند که از پیشگامان مسلمین به شمار می رفتند و در حدّ فراوانی از اسلام حمایت کردند؛ ولی بر ولایت علی علیه السلام تا لحظه آخر نماندند و قافیه را باختند.

امّا خدیجه علیهاالسلام هم در مسئله رسالت و انتخاب اسلام و بیعت با پیامبر صلی الله علیه و آله پیشتاز بود، وهم در مسئله امامت و ولایت علی علیه السلام ثابت قدم و استوار ماند. در این زمینه نکاتی یادآوری می شود.

یک: مربّی و مدافع علی علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز زندگی و بعد از، از دست دادن مادر بزرگوارش آمنه، (پدر را قبل از تولد از دست داده بود) تحت سرپرستی جناب «ابو طالب» و همسر خداجو و پاکدامنش «فاطمه بنت اسد» قرار گرفت؛ امّا گویا روزگار در پی تکرار و جبران حوادث است. مدتی نگذشت که علی علیه السلام تحت سرپرستی پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت. درست در سن پنج سالگی و بعد از پنجمین بهار زندگانی مشترک پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه علیهاالسلام، علی علیه السلام تحت سرپرستی آن دو بزرگوار قرار گرفت تا تغذیه جسمی، فکری، عاطفی و اخلاقی کاملی شده باشد و تاریخ از این وقایع این گونه گزارش می دهد:

«وَاَخَذَ رَسُولُ اللّهُ صلی الله علیه و آله عَلِیاً وَهوَ اِبنُ ستَّ سنِینَ کسنِّهِ یوْمَ اَخَذَهُ اَبو طالِبٍ، فَرَبَّتْهُ خَدِیجَةُ وَالْمُصْطَفَی اِلَی اَنْ جَاءَ الْاِسْلَامُ وَتَرْبِیتُهُمَا اَحْسَنُ مِنْ تَرْبِیةِ اَبُوطَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ اَسَدٍ فَکانَ معَ النبِی اِلَی اَن اَمْضَی وَبَقِی عَلِی بَعْدَهُ؛[23] رسول خدا صلی الله علیه و آله علی را [تحت تربیت] گرفت در حالی که او شش سال داشت؛ همانند پیامبر صلی الله علیه و آله که شش سال سن داشت، هنگامی که ابو طالب او را [تحت تربیت] گرفت. پس علی علیه السلام را خدیجه و پیامبر تربیت کردند تا زمانی که اسلام آمد (و محمد صلی الله علیه و آله به پیامبری برگزیده شد). تربیت آن دو [نسبت به علی علیه السلام] از تربیت ابو طالب و فاطمه بنت اسد [نسبت به پیامبر] بهتر بود. پس علی همراه با پیامبر بود تا زمانی که از دنیا رفت و علی باقی ماند.»

در حدیث دیگر می خوانیم: «ثُمَّ اِنَّهُ کانَ اَبُو طَالِبٍ وَفَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدٍ رَبَّیا النَّبِی وَرَبَّی النَّبِِی وَخَدِیجَةُ لِعَلِی؛[24] پس [از رحلت والدین محمد صلی الله علیه و آله] به راستی ابوطالب و فاطمه بنت اسد پیامبر را تربیت نمودند، و پیغمبر و خدیجه نیز علی علیه السلام را تربیت نمودند.»

دو: مهر وصف ناپذیر

بعد از مدّتی که امام علی علیه السلام به سرای پیامبر و خدیجه وارد شد، چیزی نگذشت که کار از تعهد انسانی برای نگهداری و مراقبت از یک کودک و یا مراعات حال فامیلی و خویشاوندی گذشت، و مهر و محبت آن کودک همچون فرزند دلبند، ژرفای قلب و وجود خدیجه را پر کرد و به صورت مادر شیفته و شیدای آن کودک درآمد.

کار دلبستگی این کودک آینده ساز به پیامبر و خدیجه نیز به آنجا رسید که پدر و مادرش او را جز در خانه مربیان دلسوز نمی یافتند.

روزی حضرت ابو طالب به همسرش فاطمه گفت: چرا دیگر فرزندمان علی را در خانه و کنار خویش نمی نگریم؟ او دیگر کم تر با ما بازی و در منزل ما استراحت می کند؟ همسرش در پاسخ گفت: خدیجه با همه وجود تربیت او را به عهده گرفته و به گونه ای به او مهر و محبت می ورزد که دیگر از او و خانه او هوای جدایی نمی کند.[25]

یکی از دانشمندان اهل سنّت می نویسد: «وَ عَلِی نَشَاَ فِی بَیتِ خَدِیجَةٍ وَهُوَ صَغِیرٌ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِنْتَهَا فَظَهَرَ رُجُوعُ اَهْلِ الْبیتِ النَّبوی اِلَی خَدِیجَةَ دُونَ غَیرِهَا؛[26] علی از کودکی در خانه خدیجه رشد کرد، و سپس با دختر او [بعد از این دوران] ازدواج کرد؛ پس این معنی آشکار می گردد که [اساس] خاندان اهل بیت پیامبر [از طریق مادر] به خدیجه برمی گردد، نه دیگری.»

یعنی از طریق حضرت خدیجه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بوجود آمده و توسعه یافته است.

محبّت بی نظیر

حضرت خدیجه علیهاالسلام به علی علیه السلام محبت شدیدی داشت، تا آنجا که خدمتکاران و نزدیکان خدیجه در پاسخ پرسش افراد ناشناس از علی علیه السلام می گفتند: «هُوَ اَخُو مُحَمَّدٍ وَاَحَبُّ الْخَلْقِ اِلَیهِ وَقُرَّةُ عَینِ خدِیجَةَ وَمَنْ ینْزِلُ السَّکینَةَ علَیهِ؛[27] او برادر محمّد و محبوب ترین مردم نزد او و نور دیدگان خدیجه، و کسی است که آرامش را بر پیامبر نازل می کند.»

این تعبیر نشان دهنده اوج مهر و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه علیهاالسلام به علی علیه السلام است.

سه: نخستین بیعت کننده با علی علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سوم بعثت دعوت خویش را علنی کرد، و نخستی کسی که به او ایمان آورد حضرت علی علیه السلام بود. در این موقع بود که پیامبر صلی الله علیه و آله دست خود را بر دست علی زد و جملۀ تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنی هاشم درباره علی علیه السلام بیان نمود و فرمود: «یا بنی عبد المطلب!... اِنَّ هَذَا اَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکم؛[28] هان ای فرزندان عبدالمطلب! این برادر و وصی و خلیفه من در میان شما است».

حضرت خدیجه علیهاالسلام ناظر این صحنه بود، و پیامبر نیز به صورت جداگانه او را مورد خطاب قرار داد: «ثُمَّ قَالَ: یا خَدِیجَةُ! هَذَا عَلِی مَوْلاک وَمَوْلَی الْمُؤمِنِین وَاِمَامُهُمْ بَعْدِی. قَالَتْ: صَدَقْتَ یا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ بَایعْتُهُ عَلَی مَا قُلْتَ: اُشْهِدُ اللَّه وَ اُشهِدُک بِذَلِک وَکفَی بِاللَّهِ شَهِیداً؛[29]  سپس فرمود: ای خدیجه! این علی مولای تو و مولا و پیشوای مؤمنین بعد از من است. خدیجه گفت: راست گفتی ای رسول خدا. [طبق آنچه فرمودی] من با علی بیعت کردم و بر این بیعت خدا و تو را شاهد می گیرم و خداوند به عنوان گواه کافی است.»

این جملات، عمق و ژرفای ولایتمداری حضرت خدیجه و ثبات و استقامت او را بر این طریق نشان می دهد.

پی نوشت ها

[1] کشف الغمّة، اربلی، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، ج 1، ص 509؛ بحار الانوار، ج16، ص8، ب 5.

[2] ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلاتی، تهران، 1370 ه. ق، دار الکتب الاسلامیة، ج 2، ص204.

[3] الانوار الساطعة، سیلاوی، ص 9 - 10، به نقل از فروغ آسمان حجاز، علی کرمی فریدنی، قم، دفتر فرهنگی نسیم انتظار، 1385، ص 90 – 91.

[4] فروغ آسمان حجاز، همان، ص 91.

[5] سیره ابن هشام، قاهره، مطبعة البابی، ج 1، ص222.

[6] فروغ آسمان حجاز، ص 92 – 94.

[7] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج 16، ص20 – 21.

[8] مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، قم، المطبعة العلمیة، ج 1، ص 41.

[9] ر. ک: شرح المواهب اللانیه، زرقانی، ج 1، ص 199؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج 3، ص 77، و.....

[10] فاطمه زهرا، توفیق ابو علم، ص 32.

[11] ر. ک: سیره ابن هشام، قاهره، مصطفی البابی، ج 1، ص 199 – 201.

[12] ر. ک: بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، ج 16، ص 20 - 21، ج17، ص 331؛ مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص41.

[13] ر. ک: ریاحین الشریعة، ج 2، ص 207؛ فروغ آسمان حجاز، همان، ص 328 – 327.

[14] المجالس السنیة، سید محسن امین، ج 5، ص6، به نقل از فروغ آسمان حجاز، ص326.

[15] ابن سعد، طبقات، بیروت، دار صادر، ج 1، ص 129؛ تاریخ اسلام، مهدی پیشوایی، دفتر نشر معارف، 1386، ص 117.

[16] همان.

[17] بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 16، ص22.

[18] همان، ج 16، ص 75 - 77.

[19] بحار الانوار، ج 18، ص241.

[20] همان، ص 243.

[21] ریاحین الشریعة، همان، ج 2، ص 204.

[22] تذکرة الخواص، ابن جوزی، ج 2، ص 300 - 302، به نقل از فروغ آسمان حجاز، همان، ص 322 - 323، با تلخیص.

[23] بحار الانوار، ج 35، ص 119؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 263؛ مناقب آل ابی طالب، ج2، ص 179.

[24] انوار الساطعة، همان، ص 335، به نقل از فروغ آسمان، همان، ص 413.

[25] ر. ک: فروغ آسمان حجاز ، ص 416.

[26] فتح الباری بشرح البخاری، ج 7، ص 110.

[27] اثبات الوصیة، مسعودی، بیروت، ص 144.

[28] ر. ک: تاریخ الامم والملوک، محمد طبری، بیروت، دار القاموس الحدیث، ج 2، ص 217؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت، دار صادر، 1399 ه. ق، ج 2، ص 63؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 211؛ والغدیر، علامه امینی، ج 2، ص 279 - 284.

[29] بحار الانوار، همان، ج 18، ص 231؛ وسائل الشیعة، حرّ عاملی، دار احیاء التراث العربی، ج 1، ص 281؛ اثبات الهداة، ج 1، ص 641؛ الانوار الساطعة، ص 337 - 340.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان