درس اخلاق آیت الله انصاری شیرازی
بسم الله الرحمن الرحیم
‹واعتصموا بالله هو مولکم فنعم المولی و نعم النصیر›.
یکی از مقامات اخلاقی, مقام اعتصام است که چنگ زدن به عنایات پروردگار می باشد. بشر هنگامی که به موقعیت خود و تمام ممکنات نظر می کند, متوجه می شود که نیاز مند چنگ زدن به عنایات حق تعالی ست.
در منطق، قضیه سه جزء دارد: موضوع, محمول و رابط بین آن دو. موضوع و محمول وجود مستقل خارجی دارند ولی رابطه هیچ وجود استقلالی ندارد؛ یعنی رابطه بدون موضوع و محمول هیچ و پوچ است. وجود ممکنات مثل انسان, در مقابل وجود حق تعالی که وجودی نامحدود و مستقل است، حکم وجود رابط را دارند؛ پس وجود حق تعالی وجودی مستقل و وجود ممکنات وجود رابط است که بدون حق تعالی هیچ و پوچ اند, لذا هیچ ممکنی را بدون شناخت پروردگار نمی توان شناخت.
لایعرف شیءٌ اِلّا بالله؛ اصلا بدون خدا نمی توان ممکنات را شناخت. ما خیال می کنیم از آیات آفاقی مانند آسمان و زمین به خداوند شناخت کامل پیدا می کنیم در حالی که این نوع معرفت برای کسانی می باشد که در ابتدای طریق سلوک الی الله اند و الاّ
ممکن بر نعمت حق ناشناس
تو حق را به نور حق شناس
اگر بخواهیم از راه شناخت آسمان و زمین که دلیل إنّی هستند به توحید دست یابیم مثل این است که در روز روشن شمعی را روشن کرده، به دنبال آفتاب بگردیم، الله نور السموات و الارض، نور 35؛ معروف است امام فخررازی در حال نوشتن کتابی بود که مادرش پرسید: چه می نویسی؟ گفت: کتابی در اثبات خداوند متعال! مادر با دو دست توی سرش زد و گفت: خداوند اثبات نمی خواهد که تو داری کتاب می نویسی, لذا باید ممکنات را اثبات کرد که بدون او هیچ هستند.
همه عالم به نور اوست پیدا
کجا او گردد از عالم هویدا
بنابراین وقتی بشر موقعیت خود و سایر ممکنات را ادراک می کند آن وقت متوجه می شود که باید دست نیاز را فقط به درگاه الهی دراز کرده و به عنایات و توجهات حقیقة الحقایقِ عالم, معتصم گردد که این خود مقامی از مقامات انسانیت است.
مقام اعتصام دو مرتبه دارد: اول واعتصموا بحبل الله جمیعاً؛ در این مقام انسان خودش مستقیما با حضرت حق جل شأنه مرتبط نیست, بلکه با چنگ زدن به واسطه های الهی طریق الی الله را سیر می کند؛ دعای ندبه، امیرالمؤمنین علیه السلام را حبل الله المتین معرفی می نماید, اگرچه بیشتر اهل عامه به قرآن کریم تعبیر کردند. البته این هم درست است, زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله این طور معرفی فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.
مرتبه دوم ‹واعتصمو بالله هو مولکم فنعم المولی و نعم النصیر› فوق مرتبه اول و در شأن انسان کامل است که وجودش به عنوان رابط و واسطه فیض بین حق و خلق می باشد. لاحول و لا قوة الا بالله؛ و ‹بحول الله و قوته اقوم و اقعد› انجام بعضی کارها آسان است, اما آن هم بحول و قوه الهی انجام می شود و ما فی نفسه هیچ هستیم ‹مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی› انفال 17.
ما همه شیران ولی شیر علم
حمله مان از باد باشد دمبدم
حملمان از باد و ناپیداست باد
جان فدای آنکه ناپیداست باد
ما در عالم دنیا که همانا تاریک ترین عالم نظام وجود است, زندگی می کنیم ‹انت فی انزل العوالم›. این عالم طبیعت همانند چاهی است که برادران یوسف او را در آن انداختند و به محضر حضرت یعقوب عرض کردند: ‹فأکله الذئب› یوسف 17؛ که در واقع گرگ حسد و امراض درونی برادران, یوسف را بلعید. و حضرت یوسف با اعتصام به حبل تقوی و طهارت, خود را از چاه دنیا بیرون کشید و به پادشاهی رسید که همانا قرین پروردگار بودن، خودش پادشاهی ست.
یوسف حُسنی و این عالم چو چاه
خود رسن صبر است برحکم اله
یوسفا آمد رسن درزن تو دست
وز رسن غافل مشو بیگه شدست
عالم دنیا نسبت به عوالم بعدی چاه است, لذا باید با اعتصام به حبل الهی (واعتصموا بحبل الله) مثل آدمی که در ته چاه افتاده خود را از این مهلکه نجات دهیم و رستگار شویم.
قرآن نازل شد و ائمه اطهار علیهم السلام مشرف شدند تا بشر و تمام خلایق دست به دامن آنها شده و از این چاه طبیعت بیرون آیند, ولی متأسفانه بشر با این وضع دنیا و تمدن حاضر، گورش را با دست خود کنده و خویش را بدبخت می کند. بشر الآن در حال کشتن خود است ولی نمی فهمد. باید به دامن عنایات الهی متوسل و معتصم شویم.
زود به سلطنت رسد هرکه بود گدای او.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته