شناسه : ۳۸۱۵۷۹ - یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۳:۵۹
مبانی مشروعیت آزادی بیان و عقیده در آموزه های اسلام
نویسنده ضمن اشاره به وجود اصل آزادی بیان در اسلام، به بررسی حدود منطقی آن می پردازد و نتایجی چون رسمیت اقلیتهای مذهبی، آزادی پژوهشهای دینی و... را برای آن متفرع می کند و در خلال این بررسی، به آسیب شناسی چنین فرایندی پرداخته است.
چکیده:
نویسنده ضمن اشاره به وجود اصل آزادی بیان در اسلام، به بررسی حدود منطقی آن می پردازد و نتایجی چون رسمیت اقلیتهای مذهبی، آزادی پژوهشهای دینی و... را برای آن متفرع می کند و در خلال این بررسی، به آسیب شناسی چنین فرایندی پرداخته است.
آزادی بیان همچون آزادی اندیشه با معقولترین وجه ممکن در دین اسلام مورد توجه قرار گرفته است. از نظر اسلام، پیامبران الهی اولین پیام آوران آزادی بیان بوده اند. با این بیان آنچه که باعث تاسف است، سوء استفاده عده ای بازیگر است که نقاب دانشمند به خود زده اند و به وسیله بازی با این الفاظ نیکو در راه تخریب اذهان قدم برمی دارند; همان طور که در غرب نیز از آزادی بیان در این راستا بیشتر استفاده شده است تا در جهت مثبت آن.
روشن است که انتخاب و پیروی از بهترین گفتارها در جایی ممکن است که آزادی گفتار وجود داشته باشد تا در مقایسه با یکدیگر بهترین سخنان مشخص گردد; به علاوه آنکه اصولا لازمه مشورت که یکی از مهمترین اصول مورد توجه اسلام در امور اجتماعی و فردی است، آزادی بیان و عقیده خواهد بود. از آنجا که اسلام دارای یک مکتب ویژه و جامع است، آزادی بیان غربی را نمی پذیرد، ولی قائل است که هر کس آزاد است هر عقیده ای داشته باشد، مادام که زیانی به کسی نزند و در عین حال کسی را مجبور به پذیرفتن مکتب خود نمی کند; بلکه اصول آن را با دلایل روشن عقلی و از طریق وجدان فرد (و یا احیانا اعجاز) مشخص می کند و سپس با تکیه بر عقل و خرد انسانها، همگان را به پذیرش عقیده اسلامی دعوت می نماید. دیگر آنکه اسلام با احترام به اظهارات لفظی، اجازه تفتیش عقاید نمی دهد و اصولا از نظر اسلام عقیده دینی چیزی نیست که به اجبار و اکراه درست شود و حتی اگر تحقیق جوینده راستی به انجام هم نرسد، مثاب است و ضمن احترام به اقلیتهای مذهبی، به همگان اجازه تحقیق مذهبی می دهد تا آنجا که اگر بت پرستی برای پژوهش دینی به رهبر حکومت اسلامی روی آورد، وظیفه رساندن وی به وطنش به دوش جامعه اسلامی است.
اما نتیجه سوئی که در آزادی مطلق بیان وجود دارد عبارت است از بی اعتبار شدن بیان و دعاوی علمی و فرهنگی; زیرا اعتقاد به آزادی مطلق بیان، همه حریمها را از سر راه قلم و زبان برمی دارد و چون در اکثر مردم شهوت زیاده گویی بر عقل و منطق غلبه دارد، همیشه کفه سنگین ترازو با دروغ و تضاد خواهد بود و چون عموم مردم قدرت لازم برای تشخیص به موقع صواب از ناصواب را ندارند، به اصل بدبین شده، از ریشه منکر همه دعاوی علمی و فرهنگی می شوند که این نوعی تمایل به پوچ گرایی است. به نظر علامه جعفری، آزادی مطلق بیان دارای دو شرط است: اول آنکه همه افراد جامعه از قدرت تشخیص کافی بهره مند باشند و دوم آنکه هر گوینده ای همه جامعه را مانند خانواده خود تلقی کند. ایشان دو شرط اساسی برای حفظ اعتدال و جلوگیری از افراط و تفریط در این مقوله بر می شمرند: یکی آنکه نباید احساس لذت بخش آزادی، ما را از حکمت وجودیمان غافل سازد و بایستگی های ما را در مسیر حیات معقول از یاد ما ببرد و دیگر آنکه آزادی در هیچ مرحله ای نباید مخل آزادی طبیعی دیگران باشد; لذا هر کس باید بکوشد تا آزادی را از مرحله طبیعی محض به مرحله عالی تر بالا برد و آن را به درجه تصعیدشده برساند که عبارت است از نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی کار یا خودداری از کار و در این مرحله هم توقف ننماید و بکوشد تا این آزادی را به درجه والای اختیاری برساند که ما می توانیم آن را «آزادی معقول در مسیر حیات معقول » بنامیم.
توجه به تاریخ زندگی پیشوایان دینی نشان می دهد که ایشان هم در گفتار و هم در عمل به برخورد صحیح با رفتار مخالفان اهمیت فراوان می دادند و در برابر افکار مخالف، اصل آزادی را رعایت می نمودند; بنابراین تردیدی نیست که آزادی بیان در حقوق و قوانین اسلام پذیرفته شده است، مگر آنکه سوء استفاده از آن باعث هرج و مرج گردد.
نقد و بررسی
1. آنچه که معمولا در نوع این گونه مقالات که به تبیین نظر اسلام در مورد مباحث روز می پردازند دیده می شود، برداشت منقطع از دین است. درست است که گسستن بند اسارت و عسرت از پای بشر از ویژگی های اسلام عزیز است، ولی استظهارات نادقیق از روایات و عدم توجه به بستری که روایت در آن صادر شده ممکن است نویسندگان را به ورطه انتساب استظهارات نادقیق خود که بر اساس پاسخگویی به نیاز و فشارهای عصر شکل گرفته است به اسلام بکشاند; لذا به نظر می رسد بیان نظر اسلام باید به عنوان جزئی از یک کل به هم پیوسته باشد و از موقعیت تنویر اذهان عمومی بیان گردد، نه از زاویه دید تدافعی نسبت به ارزشهای شکل گرفته جامعه.
2. اعمال آزادی های شخصی، به جهت تزاحم، محال است; ولی این دلیل نمی شود که تمام ملاک طرد آزادی مطلق، جلوگیری از آزادی دیگران باشد تا لازم آید اگر در جامعه ای فرضی، آزادی ها مخل هم نبودند، آزادی مطلق رواست. مهمترین مساله، نفس آزادی نیست بلکه متعلق آزادی است; یعنی باید بدانیم آزادی از چه چیزی؟ آنچه که قرار است از آن آزاد باشیم آیا مصلحت یا مفسده ای در ذات خود دارد یا خیر؟ امکان انجام فعل متفرع بر داشتن مصلحت است; نه اینکه اگر فعلی امکان وقوع یافت و مخل آزادی دیگران نبود، مجاز و دارای تایید شارع است.
3. در مقاله ضمن نقل قول از یکی از نویسندگان عرب، به تاسیس نظام شورایی در اسلام اشاره گردیده است. آنچه محل تامل است آن است که فعل برخی به ظاهر مسلمانها هرچند به حدی فراگیر باشد که شبهه سیره متشرعه بودن آن فعل را تقویت کند، آیا در حال حضور معصوم علیه السلام و منع وی از آن سنت، باعث انتساب آن سیره به اسلام می گردد؟ درست است که اسلام در حیطه ای که رعایت سلیقه ها و سنن و خواست عمومی مخالفتی با مبانی دینی ندارند امر به عدم مخالفت نموده است (نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر)، ولی در مواردی که بحث ارزشها و آموزه های دینی محتوم مطرح است، جامعه اسلامی با گرویدن خود به اسلام نظر خود را اعلام نموده است.