ماهان شبکه ایرانیان

نعمانی و مصادر غیبت

این سلسله مقالات به معرفی تفصیلی نعمانی و آثار وی پرداخته، و از زاویه های مختلف، تفسیر نعمانی را بررسی کرده است. در این قسمت، این کتاب با دو کتاب مشابه: مقدمه تفسیر قمی و رساله سعدبن عبدالله مقایسه می گردد.

اشاره

 

این سلسله مقالات به معرفی تفصیلی نعمانی و آثار وی پرداخته، و از زاویه های مختلف، تفسیر نعمانی را بررسی کرده است. در این قسمت، این کتاب با دو کتاب مشابه: مقدمه تفسیر قمی و رساله سعدبن عبدالله مقایسه می گردد.

 

 

هـ . مقایسه تفسیر نعمانی با مقدمه تفسیر قمی

 

در مقدمه تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، پس از ذکر خطبه کتاب که تنها در مواردی اندک با خطبه تفسیر نعمانی همسان است، با عبارت (( قال ابوالحسن علی بن ابراهیم الهاشمی القمی))، اقسام آیات قرآن و مفاهیم گوناگون آن در 47 عنوان شماره شده و سپس هر عنوان به اختصار توضیح داده شده و یک یا دو آیه و گاه سه آیه به عنوان مثال آورده شده است.

 

ساختار کلی این دو تفسیر به هم نزدیک است و در تبیین مباحث، مشابهت های بسیار میان آن دو می توان دید. در لابلای قسمت های پیشین این مقاله به نمونه هایی از این امر اشاره کردیم؛ از جمله گفتیم که مبحث محکم و متشابه در تفسیر قمی و تفسیر نعمانی، نقاط مشترک چندی دارند: تفسیر متشابه در این دو تفسیر شبیه یکدیگر است؛ در جای جای جلد اول تفسیر قمی، معانی الفاظْ مختلف بیان شده که نتیجه تفسیر خاصی است که از آیات متشابه ارائه شده است؛[1] وجوه مختلف واژه ها نیز در تفسیر قمی، غالباً همان وجوه تفسیر نعمانی است. و لذا افزودیم که بی تردید، بین تفسیر نعمانی و تفسیر قمی ارتباطی ویژه وجود داشته و به نظر می آید یکی از دیگری یا هر دو از منبع مشترک دیگری اخذ و اقتباس

نموده اند.[2] همین ارتباط سبب می گردد که پاره ای از اشکالات نسخه ای تفسیر نعمانی با توجه به تفسیر قمی اصلاح گردد و برخی از ابهامات تفسیر نعمانی برطرف گردد.[3] به عنوان نمونه، در آغاز تفسیر نعمانی عناوینی از علوم قرآنی یاد شده که توضیح آن نیامده است، در مقدمه تفسیر قمی پاره ای از این عناوین توضیح داده شده، البته اکثر آن ها در تفسیر قمی هم نیامده است.[4]

 

در این جا بار دیگر به مقایسه دقیق تر تفسیر نعمانی با مقدمه تفسیر قمی می پردازیم.

 

تفاوت های دو تفسیر

 

با وجود نزدیکی کلی ساختار این دو تفسیر و مباحث آن ها، دو تفاوت اصلی بین آن دو دیده می شود:

 

نخست این که تفسیر نعمانی تحریری مستقل دارد، ولی مقدمه تفسیر قمی به عنوان مقدمه بر متن تفسیر نگارش یافته است.[5] لذا بارها به متن تفسیر ارجاع داده شده و تأکید شده که نمونه های بیش تری از آیات مرتبط در جای مناسب در متن تفسیر آمده است.[6]

 

تفاوت دوم که شاید تا اندازه ای ناشی از تفاوت نخست باشد، گستردگی تفسیر نعمانی است: مقدمه تفسیر قمی حدود 22 صفحه و قسمت مشابه آن در تفسیر نعمانی حدود 93 صفحه (بیش از چهار برابر آن) است؛ در ذیل هر عنوانی در تفسیر نعمانی، آیات بسیاری ذکر شده که بیش تر آن ها در مقدمه تفسیر قمی دیده نمی شود؛ در آیات مشترک هم تفسیر نعمانی مفصّل تر است. به عنوان نمونه، اولین بحث مطرح شده در این دو تفسیر، یعنی مبحث ناسخ و منسوخ را با یکدیگر مقایسه می کنیم:

 

در تفسیر نعمانی، نخست علّت پیدایش نسخ در قرآن بیان شده که در تفسیر قمی در این جا ذکر نشده است. در تفسیر نعمانی شانزده آیه منسوخ با توضیح کیفیت نسخ برخی از

آن ها آورده شده که تنها دو آیه از آن ها در مقدمه تفسیر قمی ذکر شده و توضیح همان دو آیه هم مختصرتر است. در این جا آیه اوّل تفسیر نعمانی در بحث نسخ را با عبارت مشابه آن در تفسیر قمی ـ که دومین آیه مربوط به ناسخ و منسوخ است ـ در کنار هم قرار می دهیم تا مقایسه آن ها آسان تر گردد:

 

تفسیر نعمانی (بحار، ج 93، ص 6)

مقدمه تفسیر قمی (ص 6)

 

 

 

فکانت من شریعتهم فی الجاهلیة انّ المرأة اذا زنت حبست فی بیت واقیم باودها حتی یأتی الموت و اذا زنی الرجل نفوه عن مجالسهم و شتموه و آذوه و عیّروه و لم یکونوا یعرفون غیر هذا، قال الله ـ تعالی ـ فی اوّل الاسلام: ((و اللاتی یأتین الفاحشة من نساءکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم، فان شهدوا فامسکوهنّ فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهنّ سبیلاً و اللذان یأتیانها منکم فآذوهما، فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما، ان الله کان تواباً رحیماً)) فلمّا کثر المسلمون و قوی الاسلام و استوحشوا امور الجاهلیة انزل الله تعالی: ((الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة)) الی آخر الآیة فنسخت هذه الآیة آیة الحبس و الاذی.

 

 

و مثله انّ المرأة کانت فی الجاهلیة اذا زنت تحبس فی بیتها حتی تموت و الرجل یؤذی فانزل الله فی ذلک: ((واللاتی یأتین الفاحشة من نساءکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم، فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلاً)) و فی الرجل ((و اللذان یأتیانها منکم فآذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان تواباً رحیماً)) فلمّا قوی الاسلام انزل الله: ((الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة)) فنسخت تلک.

 

 

تفاوت های دیگری هم بین این دو متن تفسیری دیده می شود:

 

در آغاز هر دو متن، فهرستی از اقسام آیات و مضامین آن ها ذکر شده و سپس به شرح این فهرست پرداخته شده است. فهرست در این دو کتاب، به دو شکل متفاوت ارائه گردیده است. پیش تر گفتیم که فهرست تفسیر نعمانی به سه گونه تنظیم شده است: نخست اقسام هفت گانه آیات قرآن و سپس با تعبیر (( فی القرآن)) مصطلحات دوگانه قرآنی و آن گاه انواع آیات قرآن ذکر شده که با تعبیر (( منه)) آغاز می شود.[7]

 

در مقدمه تفسیر قمی عناوین به دو شکل نظم یافته اند:[8] اکثر عناوین با (( منه)) آغاز

می شود و عناوین چندی در پایان فهرست با (( فیه)) شروع می گردد. مصطلحات دوگانه قرآنی، آغازگر فهرست تفسیر قمی است، آن هم به این شکل: (( منه ناسخ و منه منسوخ و منه محکم و منه متشابه و منه عام و منه خاص و... .)) از اقسام هفت گانه آغاز تفسیر نعمانی، تنها چهار قسم آن، آن هم در پایان فهرست تفسیر قمی ذکر شده و سه قسم امر و زجر و جدل در تفسیر قمی نیامده است. عناوین تفسیر قمی را می توان در 47 رقم شماره کرد[9] که 40 عنوان آن با (( منه)) و 7 عنوان با (( فیه)) آغاز شده است.

 

ترتیب عناوین در این دو کتاب چه بسا مختلف باشد. در هر یک از آن ها عناوینی دیده می شود که در دیگری وجود ندارد. گفتنی است که این تفاوت در ارتباط فهرست عناوین تفسیر قمی و شرح عناوین آن نیز دیده می شود، چنان که در ارتباط فهرست تفسیر نعمانی و توضیح عناوین آن نیز مشاهده می گردد.[10]

 

مقایسه فهرست عناوین تفسیر قمی و شرح عناوین آن با تفسیر نعمانی

 

در مقدمه تفسیر قمی، پاره ای از عناوین به همان ترتیب فهرست شرح نشده است[11] که وجه آن چندان روشن نیست.[12]

 

ده عنوان در فهرست عناوین تفسیر قمی آمده، ولی شرح آن ها در این کتاب دیده

نمی شود. برخی از آن ها در فهرست تفسیر نعمانی هم آمده، ولی توضیح آن ها نیامده است.[13] برخی در فهرست تفسیر نعمانی و توضیح آن ذکر شده[14] و برخی اصلاً در تفسیر نعمانی نیامده است.[15]

 

گفتنی است که در مقدمه تفسیر قمی از ردّ بر جهمیه (رقم 27) و ردّ بر قدریه (رقم 32) یاد شده که شرح آن ها نیامده است. در تفسیر نعمانی هم این دو عنوان توضیح داده نشده اگر چه در فهرست عناوین از قدریه یاد شده است.[16] این دو عنوان ابهام دارند و گویا مراد از قدریه همان معتزله[17] و مراد از جهمیه هم ظاهراً همان مجبّره است[18] که در هر دو کتاب به آیاتی که دیدگاه آن ها را رد می کند اشاره شده است.

 

در تفسیر قمی عناوین چندی شرح داده شده که در فهرست عناوین نیامده است. برخی در تفسیر نعمانی توضیح داده شده[19] و برخی در تفسیر نعمانی هم توضیح داده نشده است.[20]

 

یک عنوان هم در تفسیر قمی در فهرست عناوین آمده و شرح شده، ولی اصلاً در تفسیر نعمانی نیامده است.[21]

 

این تفاوت ها از کجا پدید آمده است؟ به نظر می رسد بسیاری از آن ها از اختلال در

نسخه های این دو کتاب حدیثی نشأت گرفته است.

 

تنها یک مورد در این دو کتاب کاملاً با یکدیگر اختلاف دارند که جالب توجه است: در تفسیر قمی، ج 1، ص 20 این عنوان: (( امّا الرد علی من انکر الرؤیة))[22] توضیح داده شده است. در تفسیر نعمانی در ضمن فهرست عناوین از (( ردّ علی من اثبت الرؤیة)) (رقم 47) یاد شده که البته توضیحی درباره آن ذکر نشده است.

 

گفتنی است که پاره ای از عناوین فهرست تفسیر قمی، با اندکی تفاوت شرح شده اند که غالباً نقل به معنا بوده و چندان مهم نیست.[23]

 

باری، با مقایسه عناوینی که در مقدمه تفسیر قمی فهرست شده با شرح آن ها و نیز تطبیق آن دو بر تفسیر نعمانی، می توان به پاره ای از تحریفات که به مقدمه تفسیر قمی راه یافته، دست پیدا کرد.

 

تحریفات مقدمه تفسیر قمی

 

در رقم 5: منه منقطع و منه معطوف آمده که عبارت صحیح آن، منه منقطع معطوف

می باشد چنان که در ص 9 شرح شده است. در تفسیر نعمانی رقم 15، عنوان منقطع و معطوف دیده می شود که واو عاطف آن زاید است.

 

در رقم 16: منه رخصة صاحبها بالخیار ان شاء فعل و ان شاء ترک، به جای (( فعل))، اخذ صحیح به نظر می رسد، چنان که در شرح ص 15 و تفسیر نعمانی رقم 34، آمده است. در رقم 21: منه مخاطبة للنبی6 و المعنی امّته، ظاهراً (( لامّته)) به جای امّته صحیح است (شرح ص16).

 

در رقم 22: منه ما لفظه مفرد و معناه جمع، به جای مفرد باید واحد ذکر گردد. (شرح، ص11 و تفسیر نعمانی، رقم 20 و 21).

 

در رقم 34: منه رد علی من انکر من المسلمین الثواب والعقاب بعدالموت یوم القیامة، ظاهراً عبارت باید (( قبل یوم القیامة)) باشد که مربوط به عذاب قبر است و در ص 19 شرح داده شده است. در تفسیر نعمانی رقم 44 به این شکل آمده است: منه رد علی من زعم ان لیس بعد الموت و قبل القیامة ثواب و عقاب.

 

در رقم 38: منه رد علی من انکر المتعة والرجعة، کلمه (( المتعه)) زاید به نظر می آید. (شرح ص 24، تفسیر نعمانی، رقم 51).

 

و. تفسیر نعمانی و رسالة سعدبن عبدالله

 

مرحوم علامه مجلسی پس از نقل کامل رساله نعمانی در بحارالانوار (ج 93) اشاره

می کند که رساله ای قدیمی یافته که آغاز آن چنین است:

 

حدّثنا جعفر بن محمدبن قولویه القمی; قال: حدّثنی سعدالاشعری القمی ابوالقاسم رحمه الله و هو مصنّفه: الحمدلله ذی النعماء والآلاء والمجد والعزّ والکبریاء، و صلّی الله علی محمّد سیدالانبیاء و علی آله البررة الاتقیاء، روی مشایخنا عن اصحابنا عن ابی عبدالله7 قال: قال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه: انزل القرآن علی سبعة احرف کلّها شاف کاف: امر و زجر و ترغیب و ترهیب و جدل و قصص و مثل.

 

مرحوم مجلسی می افزاید:

 

این رساله، حدیث تفسیر نعمانی را تا آخر آورده، ولی ترتیب آن را تغییر داده و آن را بر ابواب، پراکنده و در لابلای آن برخی احادیث افزوده است.[24]

 

در مجلد 92 بحار پس از ذکر سند این رساله، دو باب از آن نقل شده است: باب التحریف فی الآیات الّتی هی خلاف ما انزل الله عزّوجلّ ممّا رواه مشایخنا رحمةالله علیهم عن العلماء عن آل محمد صلوات الله علیه و علیهم. باب تألیف القرآن و انّه علی غیر ما انزل الله عزّوجلّ.[25]

 

از آن جا که این رساله غالباً مضمونی همچون تفسیر نعمانی داشته، علامه مجلسی به نقل از تفسیر نعمانی بسنده کرده، و از نقل این رساله خودداری کرده و تنها روایات اختصاصی رساله سعدبن عبدالله را در مجلدات مختلف بحارالانوار آورده است.[26]

 

از رساله سعدبن عبدالله نسخه ای در کتابخانه آیت الله مرعشی با شماره 2/12366 نگاهداری می شود که در پایان آن آمده است:

 

هذا ما وصل الیّ من نسخة الرسالة الشریفة استنسختها بعجلة فی ارض الغری فی شهر جمادی الاولی 1303 و انا العبد محمدباقر بن محمدجعفر الهمدانی البهاری و هذا مطابق للنسخة الّتی اخذت منها ولکنها لم تکن سالمة حق السلامة کما تری. ‍‍‍[ورقه 38/2]

 

در این رساله، توضیح بیش تری درباره نسخة اصل این رساله داده نشده است. در ادامة نسخه، تفسیر نعمانی نقل شده[27] که عبارت پایانی آن چنین است:

 

کتب ذا العبد الفاقر محمّد المدعو بباقر معجّلا لمحض وجود النسخة فی ارض الغری و ختم فی یوم الجمعة 14 شهر جمادی الاولی 1303 من نسخة مغشوشة کتب فی 1063.

 

این احتمال جدّی است که رساله سعد بن عبدالله و تفسیر نعمانی در یک نسخه کنار هم قرار گرفته و مرحوم بهاری این دو را از این نسخه واحد استنساخ کرده باشد.

 

نسخه مرحوم بهاری در فهرست کتابخانه آیت الله مرعشی، ج 31، ص 259 معرفی شده است.

 

گزارش اجمالی از نسخة مرحوم بهاری[28]

 

در آغاز این رساله، عنوان (( تفسیر سعدالاشعری القمی1)) مشاهده می شود و پس از بسمله و سند و خطبه کتاب، متن رساله همچون نقل مرحوم مجلسی آغاز می گردد. پس از توضیح آیات مربوط به ترغیب و ترهیب و جدل [ورقه 1/1]، قصص را به سه قسم: (( ما کان قبل النبی6)) و (( ما کان فی عصره)) و (( ما حکی الله جلّ و عزّ عمّا یکون بعده)) تقسیم کرده و به توضیح این اقسام پرداخته است و آیاتی را شاهد مثال می آورد [ورقه 1/2 و 2/1]. در ادامه، مثال هایی برای (( مثل)) آورده است. درباره امر و نهی در این قسمت رساله توضیحی دیده نمی شود.

 

در ادامه این رساله به تقسیم قرآن به چهار نوع: (( ما تأویله فی تنزیله و ما تأویله مع تنزیله و ما تأویله قبل تنزیله و ما تأویله بعد تنزیله)) و توضیح این انواع و ذکر شواهدی برای آن ها پرداخته است [ورقه 2/1 به بعد]. باب الناسخ والمنسوخ [ورقه 8/1]، باب المحکم و المتشابه [ورقه 10/1] در ادامه رساله آمده است. سپس دو بابی که به طور کامل در بحار آمده، در این رساله [ورقه 16/1 تا 22/1] مشاهده می گردد. بحث های مختلفی که در تفسیر نعمانی آمده، در این رساله هم آورده شده که غالباً در ابواب گوناگون قرار گرفته و مطالب آن نیز گسترده تر از مطالب تفسیر نعمانی می باشد، هر چند چارچوب کلی مطالب در دو کتاب یکی است.

 

در این نسخه عناوین و سرفصل ها معمولاً با رنگ قرمز نوشته شده و اصلاحاتی با این رنگ مشاهده می گردد که شاید ناشی از مقابله با نسخه اصل یا تصحیح اجتهادی باشد.

 

نام رساله و نسبت آن به سعد بن عبدالله

 

گفتیم که در آغاز نسخه خطی رساله از آن با عنوان تفسیر سعد الاشعری القمی; یاد شده است. مرحوم مجلسی هم از این رساله گاه با تعبیر (( رسالة سعد بن عبدالله فی انواع آیات القرآن))[29] وگاه با عبارت (( تفسیر سعدبن عبدالله بروایة ابن قولویه عنه))[30] یاد کرده است. این دو تعبیر هر دو به محتوای کتاب اشاره می کند و از نام خاصی برای این رساله حکایت

نمی کند.

 

مرحوم مجلسی در مقدمه بحارالانوار تعبیر تازه ای درباره این رساله به کار گرفته که در هیچ جایی از متن بحار سابقه ندارد. در شمار مصادر بحار از این رساله با این عبارت یاد کرده است: کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه للشیخ الثقة الجلیل القدر سعدبن عبدالله الاشعری رواه عنه جعفر بن محمدبن قولویه و ستأتی الاشارة الیه ایضا فی کتاب القرآن.[31] این نام گذاری به کتاب ذریعه علامه تهرانی و سپس فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی منتقل شده است.[32]

 

این نام برداشتی است از ترجمه سعدبن عبدالله در رجال نجاشی. در این ترجمه، کتابی به این نام به سعدبن عبدالله نسبت داده است.[33] ولی ما شاهد قابل توجهی برای این سخن نیافتیم و اگر اصل انتساب این کتاب را به سعدبن عبدالله درست بینگاریم، دلیلی نیافتیم که نشان دهد این رساله همان کتابی است که نام آن در رجال نجاشی آمده است؛ به ویژه با عنایت به این که این رساله اختصاصی به دو بحث ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه ندارد؛ باب ناسخ و منسوخ هم آغازگر رساله نیست تا چنین نام گذاری ای را توجیه کند، بلکه این باب در ورقه هشتم آمده، یعنی حدود یک پنجم رساله پیش از این باب می باشد.

 

امّا درباره اصل انتساب این کتاب به سعدبن عبدالله هم باید دانست که اولاً: گوینده عبارت نخستین کتاب: (( حدّثنا جعفر بن محمدبن قولویه القمی)) معلوم نیست.

 

ثانیاً: در نسخة موجود این کتاب، هیچ گونه علایم اعتبارآفرین همچون بلاغ و مقابله و امضا و تأیید علمای سلف و... دیده نمی شود. مشخصات نسخه ای از آن هم که در اختیار علامه مجلسی بوده، معلوم نیست و مجرد این سخن مرحوم مجلسی که آن را رساله ای قدیمی دانسته، دلیل بر اعتبار آن به شمار نمی آید. در حال حاضر از این رساله نسخه های چندی موجود نیست و به غیر از نسخه مرحوم بهاری از نسخه دیگری از آن اطلاع نداریم.

 

ثالثاً: در کتاب های سنددار، گاه مقایسه اسناد کتاب با اسناد شناخته شده نویسنده می تواند تأییدی باشد بر صحّت انتساب کتاب به وی. در این مسأله دست ما از دامان چنین روشی هم کوتاه است؛ چه در کتاب هیچ سندی دیده نمی شود.

 

رابعاً: از سعدبن عبدالله کتابی در حدیث یا علوم قرآن در دست نیست که بتوان با مقایسه متن آن با متن این رساله، نسبت کتاب را به سعدبن عبدالله بررسی کرد. از سعد تنها رساله المقالات والفرق بر جای مانده که به تشریح فرقه های مختلف شیعه پرداخته و ربطی به موضوع این رساله ندارد. کتاب بصائر الدرجات وی و مختصر آن در دست نیست و رساله ای که به نام مختصر بصائرالدرجات چاپ شده، کتابی است از حسن بن سلیمان حلّی که از کتب بسیاری گزینش شده است. نخستین آن ها مختصر بصائر الدرجات سعدبن عبدالله است که قسمت گزینش شده این کتاب[34] هم مجموعه ای از احادیث سنددار بوده و هیچ شباهتی بین آن و رساله مورد بحث دیده نمی شود. قسمت های پایانی کتاب اختصاص منسوب به شیخ مفید[35] هم از کتاب بصائرالدرجات سعدبن عبدالله بوده[36] که آن هم ارتباطی با این رساله ندارد.

 

خلاصه هیچ دلیل قابل پذیرشی برای اثبات انتساب این کتاب به سعدبن عبدالله نیافتیم.

 

از سوی دیگر، در سند این رساله اشکالی وجود دارد که تضعیف کننده انتساب فوق

می باشد. در این سند، جعفربن محمدبن قولویه بی واسطه از سعدبن عبدالله نقل می کند، با این که در هیچ جا از کتب حدیث و طرق و اسناد کتب رجال چنین روایتی مشاهده نشده، بلکه وی به توسط پدر[37] و گاه به توسط برادرش علی[38] از سعدبن عبدالله حدیث نقل می کند.

 

در ترجمه سعدبن عبدالله در رجال نجاشی از حسین بن عبیدالله چنین نقل شده است: کتاب منتخبات (تألیف سعد بن عبدالله) را نزد ابوالقاسم بن قولویه بردم تا بر وی قرائت کنم. گفتم: سعد این کتاب را برای تو حدیث کرد؟ گفت: نه، بلکه پدر و برادرم از وی برای من نقل کردند. من از سعد جز دو حدیث نشنیده ام.[39]

 

در ترجمه جعفر بن محمدبن جعفر بن موسی بن قولویه ابوالقاسم هم آمده است که وی به توسط پدر و برادر خود از سعد روایت کرده و گفته است که از سعد تنها چهار حدیث شنیده است.[40]

 

هر چند این دو نقل را می توان با هم سازگار دانست؛ زیرا گاه حدیثی که مشتمل بر دو قطعه است، دو حدیث و گاه یک حدیث به حساب می آید. ولی به هر حال، رساله منسوب به سعدبن عبدالله روایات بسیاری در بر دارد و به هیچ وجه نمی تواند دو یا چهار حدیث به شمار آید.

 

البته این احتمال وجود دارد که در سند این رساله سقطی رخ داده باشد.[41] ولی وقوع سقط قطعی نیست. لذا اشکال فوق، تضعیف کننده نسبت کتاب به سعد به حساب می آید.

 

نتیجه این بحث این است که انتساب این کتاب به سعد ثابت نیست.

 

اعتبار رساله منسوب به سعد بن عبدالله

 

در این رساله، هیچ روایت سندداری دیده نمی شود، بلکه غالباً روایاتْ بی سند و به اصطلاحْ مرسل و گاه اقوال علما نقل شده است. بنابراین، احادیث کتاب در شمار احادیث ضعیف دسته بندی می شود. لذا از ناحیه سند، اعتبار مستقلی ندارد. برای اعتبار بخشیدن بدان باید در جستجوی قرائن خارجی برآمد.

 

مرحوم مجلسی درباره اعتبار این رساله و رسالة نعمانی می گوید:

 

راویان این دو کتاب، معتبر و مشهورند و مضامین آن ها با مضامین دیگر اخبار سازگار است. علی بن ابراهیم و عالمان اخیار دیگر از آن ها اخذ کرده اند. نجاشی از کتاب های سعدبن عبدالله، کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه را بر شمرده و اسانید صحیحی را به کتب وی ذکر کرده است.[42]

 

مراد از راوی کتاب در این عبارت، ظاهراً گردآورنده کتاب، یعنی سعد بن عبدالله است که درباره انتساب رساله به وی سخن گفتیم و آن را نپذیرفتیم. اسانید صحیح به کتب سعدبن عبدالله هم در این باره کارساز نیست.

 

از این نکته که بگذریم، ایشان برای تأیید اعتبار این دو کتاب به دو امر تکیه کرده است: یکی سازگاری و توافق مضمون آن ها با مضمون احادیث دیگر؛ دیگری اخذ علی بن ابراهیم و عالمان دیگر از آن ها.

 

درباره امر نخست گفتنی است که مراد ایشان گویا توافق کلی و اجمالی این دو کتاب با احادیث دیگر است. و هدف از سخن بالا نیز، اثبات اعتبار فی الجمله این دو کتاب است. وگرنه اگر به تک تک احادیث و مطالب این دو نظری بیفکنیم، احادیث منفرد که تنها در این دو کتاب دیده می شود بسیار است. به عنوان نمونه، در بحث ناسخ و منسوخْ آیات چندی به عنوان ناسخ ذکر شده که غالباً روایتی در تأیید آن ها نیامده است. بررسی گسترده تر میزان توافق مضمون های این دو کتاب با سایر احادیث، نیازمند پژوهش بیش تر و دقیق تر می باشد.

 

باری احادیث رساله سعدبن عبدالله و تفسیر نعمانی هر چند به تنهایی حجت نمی باشند، ولی در جایی که مضمون این احادیث در سایر احادیث (هر چند غیر معتبر) وارد شده باشد، می تواند در تأیید آن ها مؤثر بوده و مقدمه ای برای حصول اطمینان به مضمون حدیث به شمار آید.

 

تأکید بر این نکته مفید است که لازمة مرسل بودن یک حدیث، نادرست بودن آن نیست، بلکه احادیثی که راوی آن مشخص بوده و صریحاً در کتب رجالی تضعیف شده و از آن بالاتر، کذّاب یا جعّال دانسته شده است، باز دلیل قطعی بر مجعول بودن حدیث نیست. انسان دروغگو و حدیث ساز نیز تنها سخن کذب و جعلی بر زبان جاری نمی سازد، بلکه به طور طبیعی می باید این گونه انسان ها بیش تر سخنانشان راست باشد تا بتوانند دروغ اندک خود را در جامعه مطرح سازند و به زودی دست آنها رو نگردد. لذا در محاسبات مربوط به احتمال صدق یک حدیث، احادیث راویان ضعیف هم حائز ارزش است تا چه برسد به احادیث مرسل.

 

البته گاه انحصار حدیث به راویان ضعیف و عدم نقل آن از سوی دیگر راویان، خود نقطه ضعفی به شمار آمده، احتمال درستی حدیث را پایین می آورد.

 

تفاوت هایی که احیاناً بین تفسیر منسوب به سعد و تفسیر نعمانی دیده می شود، به ویژه در شیوه اسناد مطالب به ائمه، خود می تواند نقطه ضعف دیگری در این زمینه به حساب آید.

 

درباره مطلب دوم که در کلام مرحوم مجلسی بدان اشاره رفته، گفتنی است که ما دلیل معتبری بر این که علی بن ابراهیم از رساله سعد یا تفسیر نعمانی مطلبی اخذ کرده باشد در دست نداریم. البته اصل ارتباط این سه رساله انکار ناپذیر است، ولی معلوم نیست که علی بن ابراهیم از آن ها برگرفته است، بلکه با توجّه به عدم اثبات انتساب کتاب به سعدبن عبدالله، این احتمال وجود دارد که این رساله، گسترش یافته مقدمه تفسیر قمی باشد، اخذ عالمان دیگر از قدما ـ به جز علی بن ابراهیم ـ هم از این دو کتاب اصلاً شاهدی ندارد.

 

در مجموع، در احادیث منفرد رساله سعد، نمی توان اعتبار چندانی برای آن به اثبات رسانید.

 

مقایسه رساله سعد و تفسیر نعمانی

 

با وجود شباهت کلی بین این دو متن، تفاوت هایی هم میان آن ها دیده می شود:

 

ترتیب ارائه مطالب مختلف است.

 

در رساله سعد، مطالب در ابواب مختلف جا گرفته است.

 

در رساله سعد، احادیثی در لابلای متن افزوده شده است. (به این سه تفاوت در کلام علامه مجلسی اشاره شده است.)

 

الفاظ این دو متن احیاناً تفاوت دارد.

 

در رساله سعد، فهرست عناوین وجود ندارد.

 

شیوه اسناد مطالب به ائمه به دو شکل مختلف است.

 

ظاهر تفسیر نعمانی آن است که این کتاب، حدیث واحدی است از حضرت امیرالمؤمنین7، ولی در تفسیر سعد، همان مطالب منقول از امیرالمؤمنین، به شکل دیگری نقل شده؛ گاه به شکل روایتی مرسل از امام صادق7 و احیاناً از امام باقر7 و گاه به شکل نقل غیرمستقیم کلام حضرت امیر7 و گاه به شکل اسناد مطلب به اجماع مسلمین.

 

برای روشن شدن این گونه های مختلف، سه متن از این دو رساله برگزیده ایم. متن نخست خود از قطعات چندی تشکیل شده است. با مقایسه این دو کتاب، برخی از تفاوت های دیگر این دو هم آشکار می شود:

 

متن اول

 

تفسیر نعمانی (بحار، ج 93، ص 10 و 11)

رساله سعدبن عبدالله (ورقه 9/2، 10/1)

 

 

 

ـ و نسخ قوله تعالی: (( و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون قوله عزّوجل: (( ولایزالون مختلفین...

 

 

 

ـ و نسخ قوله تعالی: و اذا حضر القسمة: و اذا حضر القسمة اولوا القربی والیتامی والمساکین فارزقوهم منه و اکسوهم وقولوا لهم قولاً معروفاً قوله سبحانه: یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظّ الانثیین الی آخر الآیة.

 

ـ و من المنسوخ[43] قوله تعالی: ((یا ایها الّذین آمنوا اتقواالله حق تقاته ولاتموتن الاّ و انتم مسلمون)) نسخها قوله تعالی: ((فاتقوا الله ما استطعتم))

 

 

 

ـ و نسخ قوله تعالی: (( و من ثمرات النخیل والاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسناً)) آیة التحریم و هو قوله جلّ ثناؤه: ((قل انّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن والاثم والبغی بغیر الحق)) والاثم ههنا هوالخمر.

 

 

ـ و منه ما رواه محمدبن مسلم و غیره عن ابی جعفر[و ابی عبدالله][44] 8فی قول الله عزوجل: و ما خلقت الجنّ والانس الاّ لیعبدون فنسختها ولایزالون مختلفین...

 

ـ و روی عن ابی عبدالله7 فی قول الله جلّ و عز: و اذا حضر القسمة اولوا القربی والیتامی والمساکین فارزقوهم منه قال نسختها آیة الفرائض قوله یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظّ الانثیین الآیة.

 

ـ و روی عنه فی قول الله ((اتّقوا الله حق تقاته)) قال نسختها ((فاتقوا الله ما استطعتم))

 

[این قطعه در رساله سعد پس از قطعه بعدی آمده است]

 

ـ و روی عن ابی عبدالله7 فی قول الله ((و من ثمرات النخیل والاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسناً))

 

ثم نزلت آیةالتحریم فنسخت هذه الآیة، و قد روی بعضهم انّ آیة التحریم هی قوله (قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن والاثم) فالاثم هی الخمر لقوله (یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر) فهی الاثم

 

قول بعضهم عن ابی عبدالله7 انّه قال ان الله جلّ و عزّ حرّم الخمر بقوله (انّما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه) فامر باجتناب الرجس، واحتج بقول الله فی تحریم الرجس کله بانّ الله لم یحرّم علی العباد ما حرّم الاّ لعلّة فیه، و ذلک قوله (قل لا أجد فیما اوحی محرماً علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر فانّه رجس) فکل رجس محرّم.

 

 

تذکر این نکته درباره این دو متن مفید است که در عبارت تفسیر نعمانی در اکثر آیات، نوعی ابهام وجود دارد که ناسخ کدام است و منسوخ کدام؛ ولی عبارت رساله سعد روشن است، و از مقایسه آن با عبارت تفسیر نعمانی روشن می شود که در این آیات، مفعول (( نَسَخَ)) بر فاعل مقدّم شده است و آیه نخست منسوخ است و آیه دوم ناسخ.

 

متن دوّم

 

تفسیر نعمانی (بحار، ج 93، ص 15)

رساله سعدبن عبدالله (ورقه 11/2 و 12/1)

 

 

 

و لمّا اردت قتل الخوارج بعد ان ارسلت الیهم ابن عباس لاقامة الحجّة علیهم قلت یا معشر الخوارج انشدکم الله الستم تعلمون ان فی القران ناسخاً و منسوخاً...

 

ثم قلت: اللهم انّک تعلم انّی حکمت فیهم بما اعلمه

 

ثم قال صلوات الله علیه: و اوصانی رسول الله6 فقال: یا علی ان وجدت فئة تقاتل بهم فاطلب حقک والاّ فالزم بیتک فانی قد اخذت لک العهد یوم غدیر خم بانک خلیفتی و وصیی و اولی الناس بالناس بعدی فمثلک کمثل بیت الله الحرام یأتونک الناس ولاتأتیهم

 

 

و قد روی فی الحدیث انّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قال للخوارج حین فارقوه وحکّموا نشدتکم بالله یا معشر الخوارج تعلمون ان فی القرآن ناسخاً و منسوخاً...

 

اللهم انّک تعلم انّی حکمت فی اهل صفین و بما اعلم من ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه و خاصه و عامه فلمّا فعلت الامة ما فعلت من ترکها المبین الهادی و اعتمدت علی عقولها و آرائها و اختیارها الّذی هو ادنی علی الّّذی هو خیر، و نقضوا عهده اذن الله للهادی بالسکوت والجلوس

 

 

متن سوم

 

تفسیر نعمانی (بحار، ج 93، ص 11)

رساله سعدبن عبدالله (ورقه 10/1)

 

 

 

و سئل صلوات الله علیه عن اوّل ما انزل الله عزوجل من القرآن، فقال7: اوّل ما انزل الله عزّوجل من القرآن بمکة سورة ((اقرأ باسم ربک الّذی خلق)) و اول ما انزل بالمدینة سورة البقرة

 

 

اجمع المسلمون عن انّ اول ما نزل من القرآن (اقرأ باسم ربک)، و اول ما نزل بالمدینة سورة البقرة، و آخر ما نزل ((فان تولوا فقل حسبی الله لااله الا هو، علیه توکلت و هو رب العرش العظیم))

 

 

 

 

با مقایسه رساله سعد و تفسیر نعمانی، این احتمال جدّی است که این رساله با عنایت به تفسیر نعمانی نگاشته شده و در واقع، گسترش یافته آن باشد.

 

مهدویت در رسالة سعد بن عبدالله

 

پیشتر در بحث از اندیشه مهدویت در تفسیر نعمانی به عبارتی از بحث محکم و متشابه این کتاب درباره واژه ضلال اشاره کردیم که در آن ضلال به گم گشتگی تفسیر شده و

گم گشتگان و منتظران و مؤمنان به امامِ غایب از انظار، به بهشت وعده داده شده بودند. شبیه این متن با گسترش بیش تر در رساله سعدبن عبدالله دیده می شود که تنها قسمتی از آن در بحار نقل شده است. ما در این جا متن کامل این قسمت را بدون هیچ توضیحی می آوریم. این تذکر لازم است که چون ما تنها همین یک نسخه از رساله سعد بن عبدالله را می شناسیم و در این نسخه برخی کلمات کاملاً خوانا نیست، احتمال می رود که در قرائت برخی از کلماتْ اشتباه رخ داده باشد.

 

این عبارت که پس از متن دوم بحث سابق آمده چنین است:

 

و کذلک ما قد حدث فی زماننا من استتار الحجة المفروض الطاعة، اذ کانت الامة علی هذا السبیل الّذی ذکرنا و تعدّیهم علی الأئمة الهداة بالکذب علیهم و الاذاعة لاسرارهم و تعریضهم ایاهم و بفتح الغلول للقول والاعداء (الاعتداء؟) و نبذهم عهدالله وراء ظهورهم و توثبهم علی حقوقهم و طلبهم بحبلهم (او بحیلهم، و لعل الصواب: بجهلهم او بخبثهم) ما فیه سفک دمائهم و دم هادیهم، فستر الله عنهم ذلک الهادی واتبع ناس امامته والهداة قبله، فعمّ الضلال اهل الارض، و قد روی عن ابی عبدالله[7] الاخبار الکثیرة فی ذلک انّه: (( اذا کان ذلک سترالله عنهم الحجة [ورقه 12/1] و غیّبه.)) و انّه قال7: (( حق علی الله ان تدخل الضُّلاّل الجنّة.)) و انّما عنی بذلک ما ابتلوا به فی هذا العصر و هم مقرّون بولایته غیر ناقضین لعهده و عهدالله الیهم فیه، فهم مقیمون متدینون بفرض طاعتهم اولهم و آخرهم عارفون انّه قائم العین فیهم موجود الشخص من عقب الماضی قبله من الهادین و قد خفی علیهم اسمه و موضعه للعلة الّتی ذکرناها و شرحناها، فهولاء هم الّذین قال العالم7: (( حق علی الله ان یدخل الضلال الجنة.)) اذ ضلّوا عن اسمه و مکانه بعد ان یکونوا مقیمین علی ولایته و امامته بتعین (بیقین؟) لمّا وقفهم علیه الماضی قبله من امره و نهیه لانّ الاسم لایدرک الاّ بالخبر، و کذلک الموضع والّذی فرض الله علی العباد فی هذا المعنی فهو علی وجهین لایدرک بغیرهما، فوجه منه (کذا والظاهر سقوط: الخبر)، و وجه منه العقل.

 

فامّا [ما] فرض علیهم من جهة العقل فأن یعلموا أنّ لهم خالقاً و انّ الخالق بعث الانبیاء والرسل و انّ الرسل قد اقاموا لهم بعدهم الدلائل المبیّنة لما یختلفون فیه من امر دینهم و دنیاهم اذ قد علموا ان لیس فی وسعهم معرفة ما یحتاجون الیه فهذا ما فرض الله جلّ و عز علیهم من جهة العقل.

 

و امّا اسم الحجّة و موضعه فلا یدرک الاّ من طریق الخبر و التوقیف[45] (فمن کان مقیماً علی الاقرار بالائمة کلّهم صلوات الله علیهم و بامام زمانه و ولایته و انّه قائم العین مستور من عقب الماضی قبله و قد خفی علیهم اسم الحجة و موضعه فی هذا الوقت فمعذور فی ادراک[46] الاسم و الموضع حتی یأتیه الخبر الّذی بمثله تصح الاخبار و بمثله یثبت الاسم و المکان، فهذا هو المعنی فیما [ورقه 12/2] قال العالم7 حق علی الله ان یدخل الضُّلال الجنّة اذ لم یکن العلّة من قبله و انّما العلّة من قبل الله جلّ و عزّ و مثل ذلک اذا حجب علی العباد عین الشمس التی جعلها دلیل الصلاة فموسّع علیهم تأخیرها حتی یتبین لهم او یصحّ لهم خروج الوقت و هم علی یقین ان عینها لم تعطل و قد خفی علیهم موضعها)... [ورقه 13/1].

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان