تئولوژی و توسعه

چکیده: «تئولوژی » امروزه در لغت به معنای علم کلام یا الهیات است; ولی منظور نویسنده از این واژه، «خداشناسی » به وسیع ترین معنای آن است . ویلیام چیتیک که یکی از محققان بزرگ در عرفان ابن عربی است، این سخنرانی را در کنفرانسی با همین عنوان ایراد کرده است . او معتقد است که توسعه مفهومی غربی است که با معارف اسلام و سایر ادیان الهی در تنافی است .

صدای عدالت، 11 و 12/7/80

چکیده: «تئولوژی » امروزه در لغت به معنای علم کلام یا الهیات است; ولی منظور نویسنده از این واژه، «خداشناسی » به وسیع ترین معنای آن است . ویلیام چیتیک که یکی از محققان بزرگ در عرفان ابن عربی است، این سخنرانی را در کنفرانسی با همین عنوان ایراد کرده است . او معتقد است که توسعه مفهومی غربی است که با معارف اسلام و سایر ادیان الهی در تنافی است .

توسعه

زبان توسعه پر از دام های پنهانی است که هر کس بخواهد درباره فرهنگ و تمدن سخن بگوید با آنها روبه روست . مقصود من از «زبان توسعه » ، کلمات و تعابیر مشهوری است که در سازمان ملل متحد و نهادهای حکومتی در سراسر جهان رایج است: «توسعه، محیط، برابری، همیاری، مارکت (بازار)، نیازها، جهان واحد، مشارکت، برنامه ریزی، جمعیت، فقر، پیشرفت، تولید، منابع، علم، سوسیالیسم، استانداردهای زندگی، دولت، تکنولوژی » . این کلمات بخشی از واژگان مقدس دنیای جدیدند . پرسش از حقانیت آنها به معنی شورش علیه خدایان تجدد و ارتداد نسبت به مذهب ترقی است . اما اجازه بدهید صرفا در خصوص کلمه «توسعه » به طور اجمال توضیح دهم .

در زبان های سنتی اسلامی، کلمه ای مترادف [ development ] (توسعه) وجود ندارد; همچنان که این کلمه در زبان های غربی تنها از قرون هجدهم و نوزدهم است که به معنای جدید به کار می رود . به علاوه، تاریخ ظهور این اصطلاح حاکی از آن است که مفاهیم جدید این کلمه با فروپاشی تمدن مسیحی و انقلاب صنعتی پیوند نزدیکی داشته است . آنان که لفظ «توسعه » را به کار می برند، به ویژه در کشورهای غیر غربی، در واقع پیش از به کارگیری آن، مبادی تفکر جدید غرب را پذیرفته اند .

بدین گونه، وجه صنعتی توسعه به مثابه تنها صورت صحیح زندگی اجتماعی مورد تقدیس واقع می شود . استعاره «توسعه » ، شجره نامه غربی تاریخ را تفوق جهانی بخشید و مردمانی با فرهنگ های مختلف را ازاین فرصت محروم ساخت تا شکل حیات اجتماعی خویش را خود تعیین کنند . مسلمانان با پرداختن به توسعه نشان می دهند که از تلاش برای درک تاریخ خویش بر پایه اسلام انصراف یافته اند; زیرا اصطلاح «توسعه » از بیرون از دایره مفاهیم اسلامی اخذ شده است .

اغلب مردم اعتراض می کنند که به هر تقدیر ما در جهان خویش نیازمند توسعه ایم . ولی توسعه چیست؟ هر گونه مطالعه ای در زمینه کاربرد لفظ توسعه نشان می دهد که این لفظ، همچون سایر الفاظ آمیبی، به هیچ وجه مفهوم دقیقی ندارد . این لفظ بر این فرض غربی، اما غیر قابل قبول و غیرقابل اثبات، یعنی وحدت، تجانس و تطور خطی جهان مبتنی است . برای این که امکان توسعه فراهم آید، می بایست خدا فراموش شده، یا لااقل در حاشیه قرار گیرد . از آن جا که هرگز در هیچ یک از ادیان مفهوم توسعه به تعبیر علمی و صنعتی کلمه تصور نشده بود، مقولات دینی یا باید کنار گذاشته می شدند و یا برای انطباق با شرایط جدید معانی تازه ای پیدا می کردند و بدین ترتیب ما باید دفعتا پی می بردیم که دین همواره توسعه به مفهوم جدید را تایید می کرده است .

اسمای الهی

مسلمانان اصل را شناخت خدا دانسته، بر مبنای این شناخت به مطالعه نقش انسان در عالم هستی پرداختند . درک معنای انسان، مستلزم شناخت خداوند بود . تئولوژی از دیدگاه قرآن صرفا به معنی شناخت خداست و شناخت خدا به مفهوم درک معنای آیات یا نشانه های اوست .

جامعه بشری همچون هر پدیده دیگری در عالم هستی نشانه خداست . اگر می خواهیم جامعه را بر حسب تعابیر اسلامی بشناسیم، لازم است آن را به میزانی که نشان از خدا دارد درک کنیم و اگر انسان ها برآنند که براساس خطمشی اسلامی بیندیشند، این خطمشی باید مطابق با آن بخش از تعالیم اسلامی باشد که راه رسیدن به آینده ای مطلوب را تبیین می کند . در نتیجه، هنگام سخن گفتن درباره تمدن یا فرهنگ اسلامی توجه داشته باشید که هیچ یک از این دو کلمه معادلی در زبان های اسلامی پیش از دوره جدید ندارند . آنچه درباره اش سخن می گوییم یا باید سخن بگوییم، «امت » اسلامی بر مبنای ویژگی های معینی است . به امت می توان از دو منظر نگریست: آنچه در واقع هست و آنچه باید باشد . اگر امت را چنان که هست در نظر آوریم و به نسبت حقیقی خداوند با امت، چنان که باید باشد، بنگریم، آن گاه معرفت اسلامی به ما می گوید که چه سنخ فعالیت بشری مورد رضای خداست . این نوع اخیر معرفت، به آنچه خداوند برای سعادت بشر و رسیدن او به رستگاری اخروی می خواهد، مربوط می شود . تعالیم قرآنی به تقدیر نهایی انسان نظر دارد; نه سرنوشت او در این جهان . موقعیت انسان در این جهان باید با در نظر گرفتن اهمیت مطلق و غیر قابل انکار عالم دیگر شکل پیدا کند .

عالم هستی مجموعه ای عظیم از نشانه هاست; اما همه اشیا به یک نحو نشان از خدا ندارند . در هستی شناسی اسلامی بعضی طبقات موجودات به خدا نزدیک تر و بعضی دورترند . انسان ها مختارند که به خدا رو کنند یا از او رو برگردانند . مردم به همان میزان که صادقانه به خدا روی می آورند، تحت غلبه صفاتی قرار می گیرند که از قرب خدا حاصل می شود . وحدانیت، عدالت، بقا، جامعیت، نورانیت و حقیقت از آن جمله اند . معنی «خلافت » انسان نزد بسیاری از اندیشمندان معتبر مسلمان همین است . انسان از طریق عبودیت مطلق خدا به جانشین یا نماینده او بدل می گردد .

اگر بپرسیم این نحو نگرش نسبت به اشیا و امور چه ارتباطی با جهان معاصر دارد، یافتن پاسخ چندان دشوار نیست . همواره در عالم دو گرایش اصلی وجود دارد که در ساحت های طبیعی، اجتماعی و فردی ظاهر می شود: یکی توحید است که اشیا را به یکدیگر می پیوندد و بنای وحدت، عدالت، هماهنگی و توازن را استوار می دارد و دیگری شرک است که موجب تفرقه، پریشانی و اغتشاش می گردد . آنان که تن به شرک سپرده اند، از مشاهده این امر قاصرند که همه اشیا از خدا منشا گرفته و از این رو با یکدیگر مرتبطند .

قرآن گاهی از این دو گرایش در سطح جامعه با تعابیر «صلاح » و «فساد» یاد می کند . صلاح، جلوه اجتماعی تعادل و توازن است; در حالی که فساد، ظهور عدم تعادل، تفرقه، تجزیه و انحلال است . توحید و صلاح با صفات الهی جمال و رحمت مرتبط است; در حالی که شرک و فساد غلبه صفات قهر و جلال خدا را در پی دارد .

توحید، ادراک صحیح ماهیت واقعی اشیا و ادراک جهان و مافیها در نسبت با خدای یگانه است . در مقابل، شرک ادراک خطا و دروغین ماهیت اشیاست; زیرا بر ادراک اشیا بر مبنای اصولی ناپیوسته و کثیر تکیه دارد .

راسیونالیته علمی

یکی از اشتباهات بسیار مهلک جهان معاصر این است که علم جدید و تکنولوژی ملازم با آن، موجه و خنثی به شمار می آید . ارتکاب چنین خطایی، به خصوص از سوی مسلمانان، شگفت آور به نظر می رسد; زیرا منابع فکری وسیعی در سنت آنان موجود است که می توانند با رجوع به آن، سفسطه های نهفته در جهان بینی علمی را دریابند . در هر حال، بسیاری از فلاسفه، مورخان و منتقدان اجتماعی در غرب نشان داده اند که بی طرفی علمی وجود ندارد .

یکی از نکات عمده، تناقض های نهفته در ادعای بی طرفی هر نوع دانش عقلی است . با این همه، اندیشه بی طرفی علمی همچنان حامیان بانفوذی دارد . در جهان اسلام، اندیشه مذکور غالبا در قالب این عقیده ظاهر می شود که اسلام و توسعه تکنولوژیک را می توان بدون هیچ تناقضی با یکدیگر جمع کرد . در عین حال، اسلام باید به نحوی مردم را در برابر سقوط اخلاقی که در بخش عظیمی از جامعه غربی مشاهده می شود، محافظت کند; ولی نشانه ای حاکی از این که مسلمانان حقیقتا محافظت می شوند به چشم نمی خورد .

این نکته غالبا مورد توجه قرار گرفته که به رغم دعاوی دانشمندان در خصوص بی طرفی شناسایی علمی جدید، اساس این علم، شناسایی برای سلطه و تصرف است . در مقابل، اساس علم در عالم ماقبل تجدد، شناسایی برای ادراک بود . لازمه دست یافتن به علم برای سلطه و تصرف این است که هرگونه رابطه ای میان شناسایی جهان و اخلاق انکار شود . این امر در تفکر غربی با نفی هرگونه نسبتی میان «واقعیت » و «خیر» که از اسمای مهم خداوند است تحقق یافت و نتیجه نهایی این تفکر آن شد که راسیونالیته علمی جایی برای تشخیص اخلاقی باقی نگذاشت . اما ناظران پسامدرن از این شرایط چنین استنتاج نکردند که خطایی واقع شده باشد . برعکس، آنان صرفا نتیجه گرفتند که اصلا صحیح و سقیمی وجود ندارد .

علم جدید و تکنولوژی، هر دو از راسیونالیته ریشه گرفته اند; هرچند در این میان خیال نیز نقش فرعی مشخصی بر عهده دارد . کار عقل، تجزیه و تحلیل و تمییز و تفکیک، یعنی حد قائل شدن برای اشیا و تعریف آنهاست . اگر به اندازه کافی به گذشته تاریخ باز گردیم، درمی یابیم که علم جدید از یک سو در تئولوژی راسیونالیستی مسیحیت ریشه دارد و از سوی دیگر، از اراده معطوف به سلطه و تصرف نزد ساحران و جادوگران منشا گرفته است . تئولوژی مسیحی، همچون علم کلام مایل به ایجاد فاصله میان خداوند و مخلوقات او بود . علمای الهی با به کارگیری زبانی انتزاعی و منقطع از اشتغالات خاص زندگی روزمره، به جدایی خدا از جهان مدد رساندند . جریان اصلی تفکر غربی چنان تحت تاثیر دیدگاه تنزیهی قرار گرفت که سرانجام خدا کاملا از عرصه زندگی خارج شد . خداوند در عرش دسترسی ناپذیر خود به دل مشغولی انحصاری علمای الهی که در سیر تفکر غرب نقش مهمی نداشتند، مبدل شد . دانشمندان نیز که مسیر اصلی حیات فکری غرب توسط آنان معین می شد، توجه خود را منحصرا معطوف به جهان طبیعت نمودند .

تقریبا در همه جهان بینی ها، به جز غرب ما بعد مسیحیت، خدا همواره با اشیا و با مردم حضور دارد . خداوند برای بشر نسبت به اشیای موجود در این جهان تکالیفی معین کرده است و از او می خواهد که مناسبات خود را با دیگران و حتی با جمادات بر اساس این تکالیف تنظیم کند . قصور در انجام این تکالیف، نه فقط فساد جامعه، بلکه فساد عالم طبیعت را در پی دارد .

از این پس تقدیر جهان بر عهده خدا نیست; بلکه به دانشمندان و تکنوکرات هایی واگذار می گردد که وظایف علمای دین و کشیشان را بر عهده می گیرند . در غرب جدید، این امر به ظهور کیش کارشناسان و متخصصان انجامیده است که در همه امور باید با ایشان مشورت شود . تکیه بر کارشناسان در سطوح حکومتی مشهود است; اما در حوزه حیات فردی نیز به چشم می خورد . مردم استقلال شخصی خود را به رهبران علمی و صنعتی، یعنی پزشکان، مهندسان، مکانیک ها و متخصصان صدها رشته دیگر واگذار می کنند . دیگر حتی مادران نمی توانند فرزندانشان را بدون مشورت کارشناسان پرورش دهند .

خصوصیت اصلی علم جدید، عاری بودن از اصول وحدت آفرین است . علوم اجتماعی و انسانی جدید نیز که از جهان بینی علمی ریشه گرفته اند، واجد همین خصیصه اند . به عبارت دیگر، علم جدید ریشه در شرک دارد، نه توحید . ریاضیات ابزار اختصاصی علم است که همه وجوه تمایز و اختلافات کیفی میان اشیا را، به جز تمایزاتی که به زبان ریاضی قابل توصیف باشند، حذف می کند . این تمایزات کیفی دقیقا همان چیزی است که محمل معنای اشیا در نسبت با مهم ترین اصول، یعنی توحید، شمرده می شود . به عبارت دیگر، جنبه کمی بخشیدن به ادراک موجب می شود که صفات الهی مخلوقات نادیده انگاشته شود; چرا که اسما و صفات خدا را نمی توان به زبان ریاضی وصف کرد .

عقل فقط یک روش تحلیلی است و فی نفسه نمی تواند مبنایی برای ادراک امور کلی فراهم سازد . عقل از امکان درک زیبایی و خیر بی بهره است و صرفا روشی برای تجزیه، تقسیم، تفکیک و تحویل در اختیار می نهد . امر خیر و زیبا را بدون اسطوره نمی توان ادراک کرد و تفکر اسطوره ای ورای عقل قرار داد .

اما راسیونالیته علمی در ساحت معنا مخرب تر از ساحت زندگی و نهادهای اجتماعی است; زیرا به نحو مؤثری تلاش های انسان را از معنا و غایت تهی می سازد . همچنان که یک روان شناس فهیم معاصر اشاره کرده است: «عاقبت به کارگیری روش علمی در زمینه رفتار بشری ... دهشت آور است: حذف حق انتخاب، معنا و غایت در حیات انسانی .» و در نتیجه: «برای نخستین بار در تاریخ غرب، معتبرترین نهادهای ما به اشاعه هرج و مرج مشغولند» .

متخصصان و تکنوکرات ها زیانی را متوجه مقاصد خود نمی بینند; زیرا آنان تصوری از شان و غایت زندگی بشر ندارند . چنان که ساول متذکر می شود: «تکنوکرات به صورتی فعال و در واقع به شکلی افراطی آموزش می بیند; اما او در حقیقت بر اساس تمامی معیارهای قابل درک در محدوده سنت تمدن غربی، بی سواد است » . به علاوه، هیچ یک از تحولاتی که به نام راسیونالیته صورت پذیرد، اعتراضی برنمی انگیزد: «سیستم های پارلمانی ایجاب می کنند که حکومت اعمال خود را نزد همگان توجیه کند; ولی جامعه علمی در قرن حاضر بیش از هر پارلمانی زندگی ما را دگرگون ساخته است و با این همه، خود را موظف به توجیه هیچ چیز نمی داند» .

وظیفه سنتی اسطوره و تفکر مخیل این بود که امکان مشاهده نفوذ و گسترش وحدت را در همه مراتب عالم هستی، جامعه و نفس بشری فراهم آورد . خداوند هرگز غایب نبود و به واسطه حضور خویش، همواره مراقب سلامت و سعادت بندگانش بود . وظیفه سنتی عقل این بود که مانع شرک شود و نگذارد واقعیت های متنزل، منزلت الهی پیدا کنند . مردم نمی توانند بدون اسطوره ها زندگی کنند; زیرا اسطوره ها راه های ملموسی برای درک معنای زندگی در اختیارشان می نهد . عقل هرگز نمی تواند از درون خود تدارک معنا کند: «ساختارهای عقلانی، با ذخایر عظیم قدرت خویش، میتولوژی به وجود نمی آورند» . این امر، دلیل شیوع فوق العاده اسطوره های دروغین را در جامعه مدرن توضیح می دهد . بسیاری از این اسطوره های دروغین از نظر تئوریک با علم و توسعه مرتبطند . هر فکر یا ایدئولوژیی که ریشه در توحید نداشته و مبنای تفسیر نظر و عمل قرار گیرد، اسطوره ای دروغین است .

زیبایی

هر تمدنی اساطیری دارد که مبنای ادراک عقلانی قرار می گیرد . اساطیر سنتی در طول تاریخ توسط صد و بیست و چهار هزار پیامبر برای پی افکندن بنای توحید عنوان شدند . اسطوره های مدرن عمدتا بر رؤیاهای بشر برای تحقق بهشتی علمی و تکنولوژیک مبتنی بوده و از طریق اشاعه فراگیر الفاظ آمیبی مقدس، در تفکر جدید رسوخ یافته و آن را اشباع کرده اند . اگر قرار باشد بحث با تعابیر اسلامی انجام گیرد، این الفاظ را باید کنار نهاد . اگر مسلمانان بخواهند مسلمان باقی بمانند و به غربی های درجه دوم مبدل نشوند، چاره ای جز رجوع به منابع سنت خویش ندارند . آنان همه معیارهایی را که برای داوری درباره خدایان و اساطیر نیاز دارند در منابع مذکور خواهند یافت . این معیارها را می توان بر حسب اصطلاحات مهم تخصصی مورد تایید قرآن، سنت و فرادهش فکری اسلامی تلخیص کرد . این فرادهش فکری را نباید کوچک شمرد . اگر این فرادهش نادیده انگاشته شود، تعابیر اصیل قرآنی ذیل اساطیر جدید توسعه، ترقی، انقلاب و تحول اجتماعی، مفاهیم تازه ای خواهند یافت . تنها مطالعه دقیق این مساله که مسلمانان در طول تاریخ چگونه تعابیر اصلی زبان خود را درک کرده اند می تواند مانع رسوخ اصطلاحات کاذب شود . بدون رجوع به این سنت فکری، تعابیر اسلامی خود به الفاظی آمیبی بدل می شوند که مفهومی جز آنچه هرکس به دلخواه خود از آنها اراده می کند، ندارند و در این صورت، تعابیر مذکور به شعارهایی در خدمت یک ایدئولوژی مبدل خواهند شد .

اشاره

ویلیام چیتیک یکی از محققان بزرگ در حوزه عرفان اسلامی، به ویژه عرفان ابن عربی است . از نظر فکری، او وابسته به جریانی خوانده می شود . (2) این جریان فکری که در بین متفکران غرب و شرق طرفدارانی یافته است، بر مدرنیته و فرهنگ مدرن نقدی رادیکال و بنیادی دارد و راه نجات و حیات بشر معاصر را در بازگشت به سنت های دینی و عرفانی گذشته می داند . فریتهیوف شووان، رنه گنون و سید حسین نصر از دیگر شخصیت های برجسته این جریان فکری اند . آنچه این گروه را از نوگرایان جدا می سازد، تقابل با مدرنیته و دانش و تکنولوژی غرب است و آنچه ایشان را از اسلام گرایان یا اصول گرایان متمایز می سازد، توجه به عرفان و معنویت به عنوان گوهر اصلی دین و کم توجهی نسبت به شریعت و ویژگی های خاص و ممتاز اسلام از سایر ادیان و مکاتب عرفانی است . در مقاله حاضر نکات قابل توجهی مطرح شده است که دریافت آنها از لابه لای عبارات متن گاه دشوار است . ضمن تاکید بر این نکات، ملاحظاتی را خواهیم افزود:

1 . نگاه نویسنده محترم به فرهنگ و تمدن غرب از دو ویژگی کل نگری و ژرف نگری برخوردار است . برخلاف رویه معمول، وی به جای بررسی پاره های پراکنده فرهنگ غرب، آنها را در یک طرح کلان مورد مطالعه قرار داده است و از نسبت مفاهیم و عناصر آن با یکدیگر غافل نمانده است . توجه و عنایت ایشان به پایه ها و بنیادهای فرهنگ مدرن و ناسازگاری آن با اندیشه دینی و عرفانی نیز شایان دقت و پیگیری است .

2 . با این حال، نویسنده برای نفی توسعه و تمدن و ضرورت بازگشت به ارزش های اسلامی، مکررا به این نکته توجه داده است که واژه «توسعه » و مفاهیم مشابه آن در قرآن و سایر متون دینی یافت نمی شود . به نظر می رسد که هم در مدعا و هم در دلیل ایشان می توان مناقشه کرد . هر چند فقدان یک واژه در ادبیات دینی می تواند نشانه ای از ناسازگاری آن با فرهنگ دینی باشد، اما این مطلب به خودی خود هیچ دلیل و شاهد استواری نیست . باید بررسی کرد که آیا اصول و ارزش های دینی هرگونه توسعه مادی و تمدن بشری را نفی می کند، یا تنها با گونه ای از آنها که بر پایه مادیت و لذت جویی شکل گرفته و صرفا به دنبال تامین و تشدید خواهش های نفسانی است مقابله می کند . اگر استفاده از واژگان های غیرقرآنی نادرست باشد، بسیاری از مباحث عرفانی، فلسفی و کلامی را باید از عرف متدینان خارج ساخت .

3 . تبیین ایشان از ماهیت علم جدید و رابطه آن با تکنولوژی مدرن، کاملا درست و همسو با بسیاری از تحقیقاتی است که در سده معاصر صورت پذیرفته است . ایشان با تفکیک میان دو گونه دانش (دانش برای درک حقیقت و دانش برای تصرف در طبیعت) نشان داده است که دانش تجربی جدید از قسم دوم است و برای درک حقیقت راهی جز تمسک به جهان بینی دینی نیست . این مطلب هر چند درست است، اما توجه به دو نکته ضروری می نماید:

الف) نویسنده در تبیین جهان بینی دینی عمدتا از مبانی عرفانی ابن عربی الهام گرفته است . عرفان محی الدین هر چند منبع خوبی برای تبیین پاره ای از معارف دینی است، ولی اتکای یک جانبه بر مفاهیم و مبانی او نمی تواند ما را به تصویر کاملی از اندیشه اسلامی راه برد . البته به نویسنده که آشنایی او با اسلام از این مجراست نمی توان ایراد گرفت . بر عالمان و اندیشمندان حوزوی است که با استفاده از قرآن و سنت در تدوین این طرح و نظریه تلاش کنند .

ب) نقد آقای چیتیک به عقل ابزاری غرب جای تردید ندارد; ولی به این دلیل نباید و اساسا نمی توان به طور کامل از عقل ابزاری دوری جست . عقل ابزاری اگر در جای خود مورد استفاده قرار گیرد و در خدمت آرمان ها و ارزش های دینی و بر پایه بنیادهای اسلامی باشد، هیچ مانعی ندارد .

ج) انکار ایشان نسبت به علم کلام و فلسفه و تشویق به جایگزینی عرفان به جای سایر دانش ها قابل انتقاد است . در منطق قرآن، پذیرش عرفان با عقل همراه است و برای ایجاد توسعه و تمدن اسلامی باید عقل نظری و عقل عملی همگام با عقل ابزاری به خدمت مبانی و ارزش های دینی درآید .

پی نوشت:

1. traditionalism.

2) برای اطلاع بیشتر از این اندیشه و گرایش، به فصل نامه نقد و نظر، ش مراجعه کنید و برای آشنایی با نگرش عمومی آنان، به کتاب جوان مسلمان و دنیای متجدد از سید حسین نصر بنگرید .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان