مقدمه
تاریخ اسلام مشحون از رویدادها و حوادث است. اما برخی از آنها در طول ایام اثر بیشتری دارند. مسلمانان پس از فتوحات ، در مناطق مختلف با فرقه ها و گروه های بی شـماری آشـنا شـدند.در قرن دوم، از این دست نحله های فـکری روز بـه روز افـزایش یافت. در قرن های اول تا چهارم ق. به دلیل وجود ائمۀ بزرگوار (ع) به بسیاری از شبهه ها و مسائل پیش آمده پاسخ داده می شد و در نتیجه تا حـدود زیادی پیروان مـی تـوانستند راه درست را بازیابند. اما در این بین بودند کسانی کـه بـه نام امامان شیعه (ع) دست از اعمال زشت خود برنمی داشتند و همواره درصدد ضربه به کیان اسلام و در لباس این دین مـقدس بـودند. یکـی از این گروه ها، غلات بودند. آنها به ظاهر، خود را از شیعیان واقـعی ائمه (ع) قلمداد می کردند، در حالی که در واقع چنین نبود. عرفان اسلامی یکی از نمودهای واقعی در ضدیت با غلو اسـت. امـام رضـا (ع) نیز در ادامۀ راه پدران خویش سعی کردند تا پیروان خود را از این خطر آگاه سـازند. سـاده زیستی و در کنار سایر مردمان بودن، نمونه ای از روح بلند و عارفانۀ ایشان است. اما نه آن بزرگوار و نه امـامان بـعدی نـتوانستند این رویۀ غلط را از میان بردارند. درباره مبارزه امام رضا (ع) با تفکر غلو، در عیون اخـبار الرضـا مـباحث کاملی وجود دارد. پدیده غلو، پیچیده و معلول چندین علت است. روح عارفانۀ اسلام اصیل با این تفکر کـه بـه نـوعی از خودبینی ، هوای نفس و کم خردی برمی خیزد، منافات دارد. نکتۀ مهم دیگر آن است که در بـررسی این اندیشه، عده ای جلوتر از امام خویش حرکت می کردند و در واقع معرفت و شناخت کمی نـسبت بـه امـامشان داشتند. این گروه ها هم که عده آنها کم نبود در ذیل غلات قرار می گیرند، زیرا هـرگونه افـراط و تفریطی، از نشانه های غلو است . در این مقاله به جریان غلو و غلات در عصر رضوی و نـظر و سـیره امـام هشتم (ع) در این باره پرداخته می شود.
واژه شناسی غلو
غلو در لغت به معنای تجاوز و بالاتر رفتن هـر چـیزی از اندازه و حد و مرز خود است. غلو از مصدر «غلی یغلو» از باب نصر ینـصر مـی آید. غـلیان نیز به معنای جوشش مایعات و بالاتر رفتن دمای آنها از حد متعارف است. مشتقات غلو در قـرآن حـدود چـهار بار مشاهده می شود مانند آیۀ ٧٧ سوره مائده و ١٧١ سوره نساء. غلو را می بـایست از دو مـنظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار داد. از نظر لغوی ، غلو یعنی زیاده روی و در مقابل تقصیر است که هر دو باعث فـساد و تـباهی بشر می شوند. به بیانی دیگر، اعتدال و اقتصاد میانه و حد وسط اسـت (طـبرسی، ١٤١٥ق: ٣٩٥)، اما در لغت ، معنای غلو بیشتر به عـنوان بـزرگنمایی اسـتفاده می شود. مثلا انسان در دوران جوانی، در اوج نیرو قـرار دارد (ابـن منظور، ١٤٠٨ق، ج ١٠: ١١٣ )، غلو به معنای آن است که انسان چیزی را یا کسی را بیشتر از حد و اندازه خـود بـداند. غلو در اصطلاح، اندیشه های افـراطی گـروه هایی بـود کـه در طـیف خاصی فعالیت می کردند و آنها خـود را گـاه به شخصیتی و گاه به گروهی منتسب می کردند و سپس درباره آن بیش از حـد و انـدازه واقعی سخن می گفتند. در تاریخ اسـلام اصطلاحا گروه های تـندرو چـه در زیادی و چه در نقصان را غالی می نـامیدند. در تـعریف غلو هر کسی بنا به مسلک فکری خود تعریفی را بیان داشته است. اعـتقاد بـه الوهیت امام علی (ع)، از مصادیق بـارز غـلو بـه شمار می آید و مـتأسفانه بـعدها شیعیان را غالی پنداشتند. در هـمین مـعنای اصطلاحی غلو، زبیدی در تاجالعروس می نویسد: «امامیه فرقه ای از غالیان شیعه است » (زبیدی، ١٩٩٤م، ج 8: 194)
دیدگاه ائمـه (ع) و انـدیشۀ غلو
غلو، ازجمله جریان هایی اسـت کـه از عصر پیامـبر(ص) آغـاز شـد و پس از ایشان نیز ادامه یافـت. عمر پس از فوت پیامبر(ص ) اعلام کرد که حضرت رحلت نکرده اند. از همین روی ابوبکر جلوی او را گرفت، تـذکر داد و آیۀ ٣٠ سـوره زمر را برایش خواند: «تو می مـیری و آنـان نـیز مـی مـیرند» (ابن کثیر، بـی تـا، ج ٥: ٢٤٢). این اندیشۀ خطرناک توسط آن حضرت و جانشینان بر حقش نکوهش شد. امام علی (ع) فرمودند: «از غلو درباره ما حـذر کـنید» (صـدوق، بی تا: ٤١٦). حضرت حتی دستور سوزاندن عـده ای از غـالیان را صـادر کـردند (اشـعری، ١٣٦٢:١٧)؛ امـا این تفکر نه تنها از میان نرفت بلکه روز به روز گسترش یافت و به شکل های دیگر رخ نمود. با این وجود، بسیاری از دشمنان تشیع خواستند این تفکر مذموم را به شیعه ارتباط دهـند. جریان غلو تنها به شیعیان محدود نمی شود. هر چند که در تاریخ همواره نام غلو با اندیشه های شیعی مطرح است ، در فرقه های متعدد در قرن های اول ه. به این سو اندیشۀ مـذکور بـه شکل های مختلف مشاهده می شود. برخی از جریان های غالی با اینکه هیچ ارتباطی با شیعه نداشتند اما درصدد تخریب اندیشه های شیعی و ائمۀ آنها بودند. شهر کوفه یکـی از مـراکز مهم غلو به شمار می آمد و در تاریخچۀ این شهر همواره افراط ها و تفریط ها را شاهد هستیم. در دوران هر یک از ائمه (ع)، مردم این نواحی عملی را مرتکب، سـپس پشـیمان می شدند و درصدد ترمیم بـرمی آمـدند. در نهایت کار آنها به نوعی غلو می انجامید. وجود موالی در عراق در دامن زدن به اندیشۀ غلو سهم بسزایی داشت. ولهوزن آنان را شیعیان غالی دانسته اسـت (١٣٧٥: ٣٩ ). غـلو، پدیده ای بود که در بسیاری از انـدیشه هـای مسلمانان اعم از سنی و شیعه رسوخ کرد. برای علل ظهور غلو می توان مواردی را برشمرد، مانند: بشر خود متمایل به غلو است، غلو در جامعه ای وسیع و با تفکرهای مختلف پدید آمد، حضور گـروه هـای غیرمسلمان و با اندیشه ها و مشرب های عرفانی و فلسفی مختلف، برحق دانستن هر نحله، استفاده از فواید مادی از این طریق، ندیدن خدا و پیروی از هوای نفس، جهل و کم آگاهی مردم در سال ١٣٢ ق.، پس از سرنگونی دولت اموی، سلسلۀ عـباسیان بـا شعار «الرضـا من آل محمد» بر روی کار آمد. قرن دوم ه. آبستن حوادث بسیاری بود که از همان آغازین سال های این قرن یک بـه یک به دنیا آمدند. در کنار رقابت های قومی و مشاجره و درگیری هـای سـیاسی، هـر دسته سعی داشتند از راه های مختلف خود را برتر از رقیب جلوه دهند. در این راستا حتی بنی عباس نیز از هیچ امـری دریغ نـکردند. یکی از دستاوردهای بزرگ در فعالیت های مکتب صادقین (ع) را باید مبارزه با اندیشۀ غلات بـرشمرد. بـا این وجـود برخی در نقل احادیث از این بزرگواران نیز دچار غلو شدند. در زمان امام موسی کاظم (ع) نیز این تـفکر همچنان تداوم یافت و حتی بیشتر نیز شد. به طور کلی آن چنان که از قـرائن و شواهد تاریخی برمی آید، در دوران امـام بـاقر و امام صادق (ع) جریان غلات گسترش یافته و غالیان مناطقی را تحت نفوذ خود قرار داده اند (طوسی، ١٣٨٢: ٤٠٢).
فراوانی غالیان در عصر امام صادق، امام کاظم و امام رضا (ع) بیشتر دیده می شود. در رجال نجاشی نام هـفت نفر از غالیان آمده است (١٤٠٧ق ، بین ردیف های ٢ و ٢٧).
شیعیان واقعی که از امام خویش تبعیت می کردند در پی اعلام انزجار ائمه (ع) از غالیان، با آنها مراوده نداشتند و حتی ایشان را نجس می شمردند و تحریم می کـردند. عـمده ترین اندیشه های غلو که در چهار قرن اولیۀ ه. و بالطبع در زمان حیات امام رضا (ع) نیز رواج داشت عبارت اند از: اندیشۀ حلول و تجسم که در نتیجه ، همین امر را دلیل بر شایستگی ائمه (ع) ذکر می کردند، تـشبیه و تـجسیم، حلول و تناسخ، مرگ ظاهری ، [1] نبوت مستمر، گرایش به الحاد و اباحی گری، اندیشۀ تقدیس اعداد و تفویض. این اندیشه ها درباره امامان شیعه وجود داشت و در هر دوره ای، از طرف ائمه (ع) از آنها بیزاری جـسته مـی شد. به عبارت دیگر، این اندیشه ها از طرف اهل سنت و شیعیان واقعی رد شده بود. شیخ صدوق به نقل از امام رضا (ع) می گوید: «عقیده ما درباره غالیان و مفوضه این است که آنـان بـه خـداوند کافر شده اند و از یهودیان، مـسیحیان ، مـجوس ، قـدریه، حروریه و از همۀ صاحبان بدعت ها و هوس های گمراه کننده، بدترند» (١٣٧٧: ٩٧).
غلو و غلات در عصر رضوی
پس از شهادت امام موسی کاظم (ع) در سال ١٨٣ ق. دوران امـامت حـضرت رضا (ع) آغاز شد. حضور ایشان مصادف با روزگار خـلافت دو خـلیفۀ پرقدرت یعنی هارون (م ١٩٣ ق) و مأمون (م ٢١٨ ق) بود. خلفایی که در دوره آنها تفکر و علوم مختلف در عرصه های فرهنگی و اجتماعی رونق بسیار یافت. این دوران بـا اوج پیشـرفت های علمی مسلمانان مصادف بود، به نحوی که اروپائیان آن را با رنـسانس غربیان مقایسه کرده اند. در کنار پیشرفت های مادی و علمی، جامعه دچار تشتت و فرقه گرایی های زیادی نیز شد. یکـی، انـدیشۀ غـلو بود. غالیان همچون گذشته در این عصر نیز امور چندی را به ائمه شـیعه (ع) نـسبت می دادند، مانند: رزق و روزی بندگان به دست آنان تعیین می شود، معجزه و کرامت های بسیار عجیب و گـاه نـاشایست، دخـالت دادن ایشان در امر خلقت، اعتقاد داشتن به حلول جوهر نورانی ذات باری تـعالی در وجـود ائمـه (ع). پس از امام موسی کاظم (ع)، انحراف های بسیاری جامعۀ اسلامی را دربر گرفت. برخی از شیعیان عقیده داشـتند ایشـان رحـلت نکرده اند و زندانی نیستند، بلکه زنده و غایب هستند و او مهدی (ع) است. تصور می کردند مـحمدبن بـشیر مولی ابی اسد را جانشین خود کرده اند. این گروه ها غلو می کردند، بـه ابـاحه مـعتقد بودند، به تناسخ نزدیک شدند و حلول را قبول داشتند. شیخ مفید به نقد عقاید این گـروه پرداخـت و اقوال آنان را در باب تناسخ، حلول، اباحی گری و غلو باطل دانست (مفید، بی تـا: ٢٥٥).
هـمان گـونه که ذکر شد، برخی از شهرهای اسلامی در پر و بال دادن به اندیشۀ غلو دست طولایی داشتند. شهرهای عـراق مـانند کوفه از مراکز عمده غلو به شمار می رفت. در بسیاری از کتاب های رجـالی نـام راویان حـدیث در کوفه بسیار به چشم می خورد. باید در نظر داشت شیعیان این شهر در گسترش تشیع در خراسان و ورارودان (مـاوراءالنهر) سـهم بـسزایی داشتند. صفوان بن یحیی (م ٢١٠ ق) از چهره های برجستۀ شیعه در کوفه زمان امام رضـا و امـام جواد(ع)
بود (اردبیلی، ١٤٠٣ق، ج ١: ٤١٣). حضور ایرانیان در پاره ای از شهرهایی چون کوفه و به طور کلی عراق ، در دامن زدن به جو غـلو بـر گرد ائمه (ع) تأثیر داشت. این روند در زمان حیات امام رضا (ع) چه در حجاز و چـه زمـانی که ایشان به مرو آمدند شدت بـیشتری یافـت. مـرحوم فیاض در تاریخ الامامیه می نگارد:
عناصر ایرانـی تـباری که به تشیع غالی گرویدند از محیط قدیم خود اندیشۀ پرستش پادشاهان و خدا شـمردن آنـان را به ارث برده بودند و در دوره اسلام نـیز امـامان (ع) در دیدگاه این گـروه هـمان جایگاه معنوی را پر می کردند که در روزگـار بـت پرستی پادشاهان ایرانی آن را پر کرده بودند (فیاض، ١٤٠٦ ق: ٨٨).
در دوران ائمه (ع)، طرفداران اندیشۀ غلو بـه غـیر از عراق در مناطقی چون خراسان نیز بـسیار بودند. این گروه ها هـم در زمـان امام هشتم (ع) و هم تا بـعد از عـصر غیبت به فعالیت های خود می پرداختند. در کتاب ارزشمند رجال نجاشی اشارتی بـه تـعدادی از راویان حدیثی شده که دارای ضعف و فـساد مـذهب و اعـتقاد بودند. بنابراین روایت هـای آنـان قابل اعتماد نیست. بـرخی از این راویان ، راوی امام رضا (ع) بودند مانند: محمدبن اسلم الطبری الجبلی که از غلات به شمار می رفـته و بـه گفتۀ نجاشی، فاسدالمذهب بوده است (١٤٠٧ ق، رقـم ٩٩٩).
یکـی از دلایلی که غـالیان در عـصر رضـوی فعالیت های زیادی داشتند آن بـود که پس از شهادت امام صادق (ع) جریان های فکری پیچیده ای برای شیعیان به وجود آمد و آنان دچـار انـحراف و دسته بندی های بسیاری شدند. عـده زیادی از یاران ائمـه (ع) در مـیان مـنحرفان و غالیان به چـشم مـی خورند افرادی مانند: محمدبن بشیر، حبان السراج و علی بن ابی حمزه بطائنی.
همان گونه که ذکـر شـد غـلو در معنای واقعی خود عبارت است از جلو روی و عـقب مـاندن از دسـتورهای امـام. در زمـان حـضرت رضا (ع) عده ای از شیعیان از اطاعت ایشان سر باز زدند و دچار انحراف شدند. همچنین برخی هم بدون آنکه از ایشان حرف شنوی داشته باشند به اعتقاد خود کاسۀ داغ تر از آش شـده بودند و به نصایح امام خود گوش نمی دادند. نصایح امام (ع) به زید، یکی از برادرانشان ، جالب توجه است (مجلسی، ١٤٠٣ ق، ج ٤٩: ٢١٩ ).
در شکست های بعدی قیام های شیعیان نیز امام رضا (ع) به آنها راهنمایی هـای لازم را مـی نمودند، اما آنها توجهی نمی کردند. امام (ع) در ملاقات با محمدبن جعفر در مکه، انحراف و ناکامی قیام وی را گوشزد کردند. محمد در قیامش شکست خورد، بسیاری از یارانش کشته شدند و در ٢٠٠ ه. بر خلافت مأمون گـردن نـهاد (طبری، ١٣٥٨ ق، ج ٧: ١٢٧).
ابراهیم بن موسی نیز یکی دیگر از برادران امام رضا (ع) در یمن قیام کرد که به شکست انجامید. اما در نهایت، قیام های علویان در آن زمـان پیروزی در پی نداشت و از همه مهم تر بـیشتر این تفکر، مأمون را در فراخواندن امام رضا (ع) به مرو قوت بخشید. در نهایت می توان به این نتیجه رسید که در صورت پیروی از امام (ع) و هماهنگی بیشتر میان شیعیان، هـجرت ایشـان به مرو معنایی پیدا نـمی کـرد. در واقع باید متذکر شویم شیعیان افراطی، خود یکی از دلایل مهم در هجرت اجباری امام (ع) به مرو بودند. این نکته کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است .
نتیجۀ غلو در اعمال شیعیان عصر رضوی بـسیار بـه سود مأمون و دستگاه خلافت عباسی تمام شد. مأمون به شدت این قیام ها را سرکوب کرد و امام رضا (ع) که نظاره گر این امور بودند، نتوانستند کاری از پیش ببرند. شاید اگر افراطیون قدری دست از اعـمال خـود که مـورد تأیید امام (ع) نیز نبود، برمی داشتند، این زمان در عصر تشیع بهترین دوران ها می شد و اختلاف میان مـأمون و امین به سود شیعیان تمام می شد. مأمون پس از شهادت امام رضا (ع)، خـود را بـه بغداد رساند و قیام عبدالرحمان بن احمد علوی در سال ٢٠٧ ق. در یمن را نیز سرکوب کرد (ابن اثیر، ١٣٨٥ق، ج ٦: ٣٨١).
برخی امور مـانند اطـلاع ائمه (ع) از غیب را نباید از مباحث غلو به شمار آورد. شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضـا احـادیثی در بـاب پیشگویی ها و اخبار حضرت رضا (ع) از امور نهانی و غیبی ذکر می کند. به عبارت دیگر چـهار ویژگی: نصب الهی، نص از جانب رسول الله (ص )، علم غیب و عصمت را نباید از وجوه غـلو دانست. زیرا در متن احادیث و سـخنان خـود ائمه معصوم (ع) از آغاز وجود داشته است. جریان غلو در عصر رضوی، زمینۀ داغ تر شدن بازار دشمنی و شکاف بیشتر در جامعۀ شیعی را عمیق تر کرد. شاگردان ائمه (ع) به جان یکدیگر می افتادند و گاه بـه تکفیر هم می پرداختند. این گونه امور به جو نامساعدی که علیه تمایل عقلانی در جامعۀ شیعه وجود داشت یاری می رساند.
دیدگاه امام رضا (ع) درباره غلو و غالیان
بی شک یکی از ثمره های خـوب و پربـار حضور امام رضا (ع) در نواحی خراسان بزرگ را می بایست آشنایی بهتر و ملموس تر مسلمانان نواحی شرقی اسلام با ائمه (ع) دانست. این نکته ای است که کمتر محققان بدان توجه کرده اند. همان طـور کـه می دانیم اسلام به تدریج در ایران و نواحی از ورارودان رسوخ کرد. بسیاری از این تازه مسلمان شدگان از مفاهیم عمیق اسلامی آگاهی چندانی نداشتند. برخی از ساکنان این نواحی درباره افرادی معنوی تقدس های عـجیبی بـه وجود می آوردند. شاید باید آن را در امتداد فرّه ایزدی و کیانی جستجو کرد. اما در هر صورت این گونه جوامع که به شدت در مقابل پذیرش اسلام ایستادگی می کردند، در برهه ای دیگر به شکل افـراطی، جـایگاه الهـی و ماورایی برای امامان شیعه (ع) سـاختند کـه خـود آن بزرگواران به شدت با آنها مبارزه می کردند. یکی از تفکرهای غلات تأکید بر شباهت میان شهادت امام حسین (ع) با به صـلیب کـشیدن مـسیح (ع) بود. طبق این تفکر در کربلا نیز کوفیان به جـای امـام حسین (ع) شخصی به نام حنظله بن اسعد شامی را به قتل رساندند. این اندیشه در زمان امام رضا (ع) در عراق بسیار شایع بـود. ابـن بـابویه به سند معتبر روایت کرده است که ابوصلت هروی به خـدمت امام هشتم (ع) رسید و عرض کرد گروهی در کوفه دعوی می کنند که حسین بن علی (ع) کشته نشد و حق تـعالی شـباهت او را بـر حنظله بن اسعد شامی افکند و آن حضرت را به آسمان بالا برد، چـنان کـه عیسی را به آسمان بالا برد و این آیه را حجت می سازند: «ولن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (نـساء. ١٤١). حـضرت فـرمودند: «دروغ می گویند، بر ایشان باد غضب و لعنت خدا و ایشان به تکذیب کـردن پیغـمبر خـدا(ص ) کافر شده اند که خبر دادند آن حضرت کشته خواهند شد. ...» در ادامۀ این روایت، امام (ع) چـنین افـرادی را کـه در حق ائمه (ع) جفا می کنند مورد لعن و نفرین قرار می دهند (صدوق، ١٣٧٧، باب ٤٥، ج ٢: ٤٥٢ ).
امـام (ع) در یکـی از دعاهای خویش از غالیان زمان تبری می جویند، از عقیده غالیان که خلقت جهان و روزی دادنـ بـه بـندگان را به دست امامان (ع) می دانستند اعلان انزجار می کنند: پروردگارا، خلقت جهان و روزی بندگان از آن تـوست، تـو را می پرستیم و از تو کمک می طلبیم. .. بارالها، تو آفریدگار ما و آفریدگار پدران و فـرزندان مـا هـستی، پروردگارا، ربوبیت و الوهیت شایستۀ توست ، از کسانی که تصور می کنند ما پروردگار آنها هستیم یا مـی انـدیشند که خالق و رازق آنها هستیم برائت و بیزاری می جوییم. بار الها، ما این سـخنان را بـه آنـان نگفته ایم، ما را به گفتار آنان مواخذه نفرما (مجلسی، ١٤٠٣ ق، ج ٢٥: ٢٤٣). امام (ع) در این راز و نیاز به رد اندیشه های برخی جـاهلان و تـهی مـغزان زمان خویش می پردازند و از تفکر آنان مبنی بر اینکه سرپرستی و قیمومیت جـهان هـستی به پیامبر(ص ) و امامان (ع) تفویض شده و آنان از جانب آفریننده زمین و آسمان روزی دهنده بندگان و زنده کننده و میراننده آنـان در جـهان و روز رستاخیزند، بیزاری جسته اند. همچنین در جای دیگر از ایشان روایت شده که فرمودند: «الغـلاه. .. صـغروا عظمة الله؛ من أحبهم فقد أبغضنا ومن أبـغضهم فـقد أحـبنا و من والاهم فقد عادانا و من عاداهم فـقد والانـا...» و پس از سخنانی درباره نهی از دوستی با غلاه فرمودند: «من کان من شیعتنا فلا یتـخذن مـنهم ولیا و لا نصیرا» (صدوق، ١٣٧٧، ج ٢: ٢٠٣). در این سخنان به صـراحت نـشست و برخواست بـا غـلاه نـهی شده ، کسانی که خداوند نیز از آنـها بـیزاری جسته است. امام رضا (ع)، شر و مضرات غالیان را برای جامعۀ شیعه از یهودیان، مـسیحیان، مـجوس، خوارج، حروریه، قدریه و مرجئه بدتر مـی دانند (همان : ٤٥٢ ).
یکی از گـروه هـایی که سعی در تخریب چهره واقـعی ائمـه (ع) داشتند، خطابیه از پیروان ابوالخطاب بودند. ابوالخطاب از غلاه به شمار می رفت و خود را به دسـتگاه و مـکتب امام صادق (ع) نزدیک نشان مـی داد. امـام (ع) او را طـرد کردند. عقاید این گـروه از غـالیان که چیزی جز بـدعت و دروغ نـبود جراحت های جبران ناپذیری به دنبال داشت . امام صادق (ع) او را مورد لعن و نفرین قرار دادنـد (شـهرستانی، ١٩٧٢ م، ج ١: ١٢٨ ). این جریان بعدها مورد لعن امامان بـعدی نـیز قرار گـرفت. انـحراف هـای این گروه بسیار بود. امـام رضا (ع) نیز مانند اسلاف بزرگوار خویش در زدودن این انحراف ها تلاش کردند. در روایتی از امام رضا (ع) است کـه ابـوالخطاب مذهب غالب اهل کوفه را خراب و فـاسد کـرد و فـرمودند: «اهـل کـوفه نماز نمی خـوانند تـا اشتباک نجوم نشود و سرخی مغرب ظاهر نشوند و نمی دانند که تأخیر شام از جهت مسافر و خائف و صـاحب حـاجت اسـت و این جماعت را جائز است بی کراهت تأخیر کـردن نـه مـطلقا» (اصـفهانی، ١٤١٤ ق، ج ٣: ١٦١). بـه طـور کلی امام رضا (ع) ملاک پذیرش سخنان ائمه (ع) را عدم مخالفت آنها با قرآن و سنت نبوی می دانستند و در غیر آن فرمودند آن کلام را قبول نکنید (طوسی، ١٤٠٤ ق، ج ٢: ٤٨٩).
مردم این قسمت از جهان اسـلام در آن روزگار با مردی از سلالۀ پاک نبی مکرم اسلام (ص ) آشنا شدند که برایشان تازگی داشت . آنان می دیدند که چگونه ایشان مانند دیگر مردمان، زندگی عادی دارند و از هر گونه افراط و تـفریطی مـبرا هستند. هروی از یاران امام (ع) در مرو به ایشان گفت : مردم درباره شما می گویند که ادعا می کنید مردم بندگان شما هستند. امام (ع) فرمودند: «خدایا ای خالق آسمان و زمین و دانای نهان و آشـکار، تـو شاهدی که من هرگز آن را نگفته ام و از هیچ یک از پدرانم نیز چنین نشنیده ام. تو آگاهی که این امت چه ستم هایی بر ما روا داشته و این نیز یکـی از ظـلم های آنها بر ماست » (مـجلسی، ١٤٠٣ ق، ج ٢٥: ٢٦٨؛ صـدوق، ١٩٨٤ م، ج ١: ٢١٩ ).
مناطق ورارودان و شرق خراسان بزرگ در قرن دوم و سوم دچار التهاب های فراوان فکری بود. نکاتی چند از این قبیل، به آشفتگی های فکری و عقیدتی در نمودار شدن فـرقه هـا و نحل می افزود. امـام (ع) بـا هوشیاری تمام جلوی این اعتقادها ایستادند زیرا می دانستند بعدها چه تبعات بدی برای اسلام و شیعیان خواهد داشت . با این حال در نگرشی کلی درمی یابیم که غلات باعث شدند در مناطق مختلف به خـصوص مـناطق شرقی جوی علیه شیعیان به وجود آید و گاه آنها را تکفیر نموده، ملحد و خارج از شمول مسلمانی بخوانند.
برخی که درباره امامان (ع) ازجمله امام رضا (ع) غلو می کردند به دلیل جهل یا از روی حب و علاقۀ بـسیار بـود. حساب این گـونه افراد را می بایست از مغرضان به کناری نهاد. زیرا بدخواهان سعی در تخریب شأن و مقام ائمه (ع) داشتند، ولی غالیان دوستدار آنـان، ندانسته آب در آسیاب دشمنان اسلام می ریختند. امام رضا (ع) با تربیت شـاگردانی فـهیم، تـکفیر و نفرین غلات، توجه دادن مردم به احادیث درست و معیارهای عقلایی و در نهایت تکذیب عقاید غالیان، با آنان مـبارزه کـردند. در دوران امام هشتم و نهم (ع)، لعن بر غالیان رواج داشت .
لویی ماسینیون می نگارد: دو تن از غـالیان بـه نـام های بشار و محمدبن سنان در مقابل لعن امامان (ع) نظریۀ مطرود و ملعون بودن شیطان به دلیل عشق پاک را مـطرح کردند و بدین وسیله خود را عاشقان واقعی ایشان نشان دادند. نظریۀ آنها در مورد رانـده شدن و ملعون بودن ابـلیس بـعدها توسط حسین بن منصور حلاج به صورت گسترده تری مطرح شد (١٣٧٤: ٤٥٣ ). برخی نیز معتقدند افرادی چون محمدبن سنان که به غلو متهم بودند خود از کسانی به شمار می روند که جـایگاه امامان (ع) را در میان پیروانشان محکم ساختند. به گفتۀ این دسته، بعد از شهادت امام هشتم (ع)، جانشینی محمدبن علی جواد(ع) روی داد و بسیاری از شیعیان به دلیل سیاه پوست بودن این امام (ع) از تشیع دست کشیدند و این محمدبن سنان بود که بـه دفـاع از امامت پرداخت و بحث انتقال علم از امامی به امام دیگر را مطرح ساخت (کلینی، ١٣٧٧، ج ١: ٣٢٢؛ رک، عیاشی، بی تا، ج ١: ٣١٩).
بی شک اموری مانند غلو، افراط و زیاده روی و اغراق در شخصیت سازی ها از روح عرفانی مقامی چون حـضرت رضا (ع) دور است. در عمق جان و روح عارف، احساس خودبزرگ بینی و هوای نفس جایگاهی ندارد و طبعا امام رضا (ع) این عارف و سالک طریق حق، از آن بیزار بودند. تمامی ائمۀ شیعه (ع) بر این مطلب اذعان می کـردند کـه آنان نیز بنده خدا هستند، خدا یا پیامبر نیستند، علم غیب نمی دانند، حلال و حرام را از کتاب خدا می گیرند نه از وحی و الهام و رویا، می میرند، حساب و کتاب دارند و نگران اعمال خـویشند، بـرائتی از خـداوند به همراه ندارند، از پیامبر(ص ) نـسب مـی بـرند، ولادتی پاکیزه داشته اند و حجت بالغۀ خداوند بر روی زمین هستند (حلی، ١٤١١ ق، ج ٣: ٦٥٠). امام رضا (ع) نیز چون اسلاف بزرگوار خویش بر این نکته هـا تـأکید بـسیار داشتند. با آنکه بیشترین توجه منابع و راویان خبر بـه مـباحثه ها و مجالس تبادل نظر و پاسخگویی امام (ع) با اهل کتاب معطوف شده ولی باید به خاطر داشته باشیم که ایشان از هـر فـرصتی بـرای رد اندیشه های غالیان بهره می جستند. هر چند که این امر منجر به برپایی مناظره هایی به صورت وسیع نشد. از دلایلی که می توان برای آن ذکر کرد تلاش هـای مـأمون، خـلیفۀ عباسی، بود. وجود این گونه اندیشه های غالی، در تخریب چهره ائمه (ع) بـسیار کـارساز بود و نقش داشت. بزرگان شیعی به تبعیت از امامان خود به نگارش رسائلی در جهت مبارزه با تـفکر شـوم غـلو پرداختند. از اصحاب امام رضا (ع) شخصی به نام علی بن مهزیار کتاب الرد عـلی الغـلاة و یونـس بن عبدالرحمن قمی از بزرگان اصحاب امام رضا (ع) نیز کتابی به همین نام داشت. هـمچنین حـسن بـن دندان (بن سعید) از اصحاب امام رضا و امام جواد(ع)، کتاب الرد علی الغلاة و برادرش حسین از اصـحاب امـام رضا (ع) کتاب الرد علی الغلیة را نوشت. از راویان امام رضا و جواد(ع) شخصی به نام فضل بـن شـاذان نـیشابوری نیز کتاب الرد علی الغالیة المحمدیة را نوشت. حسین بن علی بن فضال کوفی از معاصران امـام رضا (ع) کتاب الرد علی الغالیة را نگاشت. امام (ع) در برخورد با یکی از غالیانی که گفتار باطل و مـنحرف یونـس بـن ظبیان را نزد ایشان بیان می کرد، بسیار غضبناک شدند و فرمودند: «از نزد من بیرون برو کـه خـدا تو را، کسی که این حدیث را برای تو گفت و این یونس بن ظبیان را هزار مـرتبه لعـنت کـند که در پی هر لعنتی هزار لعنت باشد و هر لعنتی از این لعنت ها تو را به قعر جهنم فـرو بـرد» (طـوسی، ١٤٠٤ ق، ج ٢: ٦٥٨).
آثار منفی جریان غلو در قرن های دوم و سوم
قرون دوم و سوم همان گونه کـه گـفته شد از مهم ترین دوران های تمدن اسلامی است. اندیشۀ غلو بازتاب های منفی بسیاری در تاریخ اسـلام بـر جای گذاشت. شاید بتوان گفت شیعیان بزرگ ترین ضربه را از این گروه متحمل شـدند. در بـررسی های تاریخی درمی یابیم که نام غـلو و غـلات بـا تشیع عجین شد و هر چه بزرگان و رهـبران مـذهبی شیعه تلاش کردند تا این تفکر را بزدایند موفق نشدند. غالیان به احکام و دستورهای دینـی پایبـند نبودند تا جایی که بـرخی آنـان را «زندیق » نـامیدند (بـهبودی ، ١٣٦٢: ٦٧). گـاه حتی ضربه ای که آنان به بـنیان دین وارد مـی کردند از اندیشۀ زنادقه نیز خطرناک تر بود. زیرا غلات با مطرح کردن عـقایدی چـون تشبیه، تناسخ و غلو درباره ائمه (ع)، بـه تخریب عقاید و باورهای مـردم مـی پرداختند. گروهی از غالیان تنها بـرای فـرار از رعایت احکام دینی این گونه بیان می داشتند که معرفت یا محبت امام (ع) برای رسـیدن بـه رستگاری کفایت می کند و بـنابراین دیگـر نـیازی به انجام تـکالیف شـرعی نیست (معارف ، ١٣٧٦: ٢٩٩). برداشت هـا و تـفاسیر غلط و اشتباه غالیان از قرآن، در گمراهی بسیاری کارساز افتاد، زیرا غالیان می خواستند بسیاری از آیات قرآن را بـا ائمـه (ع) مطابقت دهند و در این راستا شیعه نـیز ضـررهای بسیار دید و اتـهام هـایی چـند بر او وارد شد (معروف حـسنی، ١٩٧٨م : ٨ و ٢٢ ). یکی از تبعات منفی غلو بعدها در احادیث و حتی کتاب های معتبر شیعی نیز رسوخ کـرد. مـانند برخی احادیث کتاب نهج المقال از مـیرزا مـحمد اسـترآبادی یا کـتاب الجـواهر از شیخ محمدحسن (حـیدر، بـی تا، ج ١: ٢٣٦).
در سده دوم ه. با دو جریان غالی مواجه می شویم: یکی جریانی که امام را خدا می پنداشت و طـیاره نـام گـرفتند و جریان دوم یعنی مفوضه که به تفویض خـلق و رزق و حـساب و کـتاب بـندگان بـه امـامان از سوی باری تعالی معتقد بودند. غالیان مفوضه در سده دوم ه. از سوی ائمه (ع) به حاشیه رانده شدند و امامانی چون حضرت رضا (ع) با آنها مبارزه می کردند. به طور کلی جـریان مفوضه در زمان امام رضا (ع) رواج بیشتری داشته است . یاسر خادم امام رضا (ع) از ایشان درباره معنای تفویض سؤال کرد و حضرت فرمودند: «ان الله تبارک و تعالی فوض الی نبیه (ص ) امر دینه فقال: ما اتاکم الرسول فـخذوه و مـانهاکم عنه فانتهوا فاماالخلق و الرزق فلا؛ آنچه رسول آورده است بگیرید و از آنچه نهی کرده اجتناب نمایید، اما خلق و رزق عباد را به وی واننهاده. » در روایتی دیگر می فرمایند: «کسانی که تصور می کـنند خـداوند امور خلقت و رزق را به حجت های خود واگذارده، تفویض را پذیرفته اند و قائل به تفویض، مشرک است » (مجلسی، ١٤٠٣ ق، ج ٢٥: ٣٢٨). حضرت یادآور می شوند که خداوند عـزوجل، آفـریننده همۀ چیزهاست و اوست که در قـرآن فـرمود: «الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شی ء سبحانه و تعالی عما یشرکون » (روم. ٤٠).
اما پس از شهادت امام رضا (ع) این گـروه توانستند بر تلاش خـود بـیفزایند. روایت های بی شماری درباره ائمه (ع) از غالیان پیش از آنها در دست بود که این گروه بر اساس آنها فعالیت ها و آموزه های خود را گسترش دادند (مدرسی طباطبایی، ١٣٨٩: ٧٨). جریـان غلـو در زمانی کـه جامعـۀ اسـلامی مـی بـایسـت از حضور ائمـه (ع) بهـره کافی ببرد رخ نمـود. ایـن امـر باعث شـد بخش عظیمـی از وقت ائمـه (ع) صرف جـواب دادن و تنویر افـکار عمومـی درباره این دسـته باشـد. گفتـار آنها انحراف هـای زیادی را باعث شـده بود و امامـان شــیعه (ع) مـبـارزه بـا آنـهـا را بر خود لازم می دانسـتند. پاسـخ به شـبهه هایی که این گـروه در جامعـه پدیـد آوردنـد از دغدغه هـای مهـم امامـان (ع) بـه شـمار می آمـد. به عبارتی دیگـر، اگـر جریـان غلـو وقـت آن بـزرگـواران را نـمی گـرفـت، آنـان می توانسـتند بـا توجه بـه تشـنگی آن روز جامعـۀ اسـلامی، به خوبـی مکتـب خـود را بسـیار فراتـر از مکتب هـای دیگــر اسـلامی فراگیـر سـازند، مکاتبـی که نـه رهبران آنـان و نه تلاش پیروانشـان بیشـتر از رهــروان مـکتـب پـاک و حـقیقـی ائمـه (ع) نبـود.
در طی قرون اولیۀ اسـلامی تـا قرن پنجم از حـدود ١٨ فرقـۀ شـیعی ، تعـدادی بـه غلو مـتهم هسـتند مانند: سـبائیه، قرامطـه، اصحاب تناسـخ، حلولیه، سـمعانیه و جارودیه. از ابتدای قرن دوم ه. یعنی بـه عبارتی دیگر، مقارن بـا زمـان شهادت امام هشتم (ع) گروه های زیادی بودند که خاندان پیامبر(ص ) را خدا می پنداشتند. یکی از جریان های مربوط به غالیان، دیدگاه افراطی آنان درباره خدا بودن علی (ع) بود که تا مدت ها مـاند ولی بعدها از بین رفت . به دنبال این اعتقاد، شخص ادعاکننده خود را پیام آور و فرستاده آن مقام الهی می دانست. مانند حمزه بن عماره بربری که محمد حنفیه را خدا و خود را فرستاده او می پنداشت (نوبختی، ١٣٥٥ق : ٤٥ ). ائمه اطـهار(ع) و هـواداران آنان مرتبا به صورت رسمی آنان را لعن و نفرین کرده و تبری میجستند تا اعتبار جامعۀ شیعه به خاطر کفرگوییهای آنان که خود ابتدا عضو آن جامعه بوده و هنوز مدعی ارتباط با ائمـه بـودند آسیب نبیند و اظهار ایشان چهره تشیع را خدشه دار نسازد (مدرسی طباطبایی، ١٣٨٩: ٦١).
نقش خلفای عباسی در جریان غلو
در زمان امام موسی کاظم (ع) حدیثی شایع بود دال بر آنکه امام هفتم (ع) همان مهدی مـوعود اسـت. استناد به این اعتقاد شور و تب و تاب بسیاری را میان شیعیان به وجود آورد. حتی شهادت آن بزرگوار را قبول نمی کردند و اعتقاد داشتند روزی خواهند آمد. این گروه در میان شیعیان به «واقفه » مشهور شدند. ابـن حـوقل از این فـرقه در قرن چهارم ه. در نواحی اقصی سـوس در غـرب مـغرب نام برده و شیعه آنها را به نام موسویون یاد کرده است (١٩٩٢ م: ٩٠). گروه واقفه در مقابل قطعیه بودند که به امامت حضرت رضا (ع) قطعیت داشـتند. یکـی از اقـدام های خلفای عباسی چون مأمون انتخاب امام رضـا (ع) بـه ولایتعهدی بود تا این تب و تاب شیعیان را فرو نشاند. اما این التهاب ها پس از شهادت امام رضا (ع) به گونه های دیگر نـمایان و حـتی دامـنه دارتر نیز شد. به خصوص با وجود این سؤال که آیا کـودکی هفت ساله می تواند امام باشد؟ پاسخ مثبت به این سؤال باعث تقویت نظریۀ اهمیت نقش سیاسی مقام امامت شـد. این تـاریخ در واقـع به گفته ای نقطۀ عطف تاریخ فرقۀ مفوضه است (مدرسی طباطبایی، ١٣٨٩: ٧٨).
هــر چـنـد کـه بـه ظاهـر خلفای عباسـی بـا جریان غلـو بـه مبـارزه می پرداختنـد، اما در باطـن از آنهـا طــرف داری مـی کـردنـد. آنـان می دانسـتند کـه بدین وسـیله می تواننـد جلـوی بسـیاری از علائـق واقـعـی مــردم بــه امامـان شـیعه (ع) را بگیرنـد و فعالیت هـای سیاسـی آنـان را تحت الشـعاع قـرار دهنـد. خلفـای امـوی و عـباسـی بـه مـنظـور ایجاد اختـلاف میان شـیعیان از یک سـو و بدبیـن کـردن توده هـا بـه مذاهـب اهـل بیـت (ع) از ســوی دیگــر، بـه باورهـای غـلات و خرافـه در میـان شـیعیان دامـن می زدنـد و از ایـن حیث کار مبـارزه بـا غـالیـان بــرای امامـان (ع) سـخت تر می شـد. در بررسـی های تاریخـی نمی توان مـورد صریح و حقیقـی را در بـرخـورد خـلفـا بـا غالیـان درباره ائمـه (ع) یافـت . سـخنان کفرآمیـز غالیان، اسـباب سـرکوبی پیـروان اهل بیت (ع) را از ســوی حـکومت هــا و دیگر فرق اسـلامی فراهم می سـاخت. دامـن زدن بـه جریـان غلو و طـرف داری از این گونـه روش های فـکری بـسـیار پیشـتر یعنـی از همـان قـرن اول و اوایـل قرن دوم توسـط خلفـا دامن زده می شـد. یکی از بـزرگ تـریـن فـعالیت هـای امـام صـادق (ع)، دور سـاختن این گونـه تفکرها از سـاحت تشـیع بـود. آن حضـرت، سسـتی خلفـا را مقابل غـلات آشــکارا مـی دیدنــد و در احادیثی چند به لعـن آنـان می پرداختنـد (طوسـی، ١٤٠٤ ق، ج ١: ٥٨٦). تا زمانی که غـالیان مـزاحم امور خلفا نبودند آنها مقابل فعالیت های غالیان برای تخریب وجهۀ تشیع هیچ واکنشی از خود نـشان نـمی دادند، چنان که منصور خلیفۀ دوم عباسی (١٣٨ ه) تا زمانی که غالیان به راونـدیه هـجوم نبرده بودند به این فرقه کاری نداشت. وجـهۀ امـامان (ع) تـوسط غلات در میان جامعۀ اسلامی بد جلوه داده مـی شد. پس از شهادت امام موسی بن جعفر(ع) برخی از غلات به مهدویت و عدم فـوت ایشـان باور داشتند و در نشر این اعتقاد مـی کـوشیدند (اشعری، ١٣٧٠: ١٦٥). عـده ای از غـالیان بـا حب دنیوی که داشتند در رویارویی با خـلفا و در پی مـقام و ارضای جاه طلبی خود، مردم ساده لوح را فریب می دادند و به سوی خـود جـذب می کردند، مانند اقدام ابومسلم خـراسانی . آنان از موقعیت ائمه (ع) نـزد مـردم آگاه بودند و در این راستا بهره هـا مـی بردند به نحوی که با شیادی های خود و استفاده از شعائری چون الرضا مـن آل مـحمد خود را به اهدافشان می رسـاندند. در دوره امـام رضا (ع) نیز وضع بـه هـمین منوال ادامه یافت و خـلیفه هـای حکومت اسلامی بیشترین بهره ها را عملا در عدم مواجهۀ جدی با غلات و در منزوی ساختن ائمـه شـیعه (ع) می بردند. در قرن های دوم و سوم کـه عـمدتا معاصر بـا تـعدادی از امـامان (ع) است ، مشاهده می شـود هدف اصلی عباسیان تقویت هر چه بیشتر شیعیان عباسی و تضعیف شیعیان علوی است.
نتیجه گـیری
بـیشترین راویان متهم به غلو در عهد حیات سـه تـن از امـامان بـزرگوار یعـنی امام صادق، امـام مـوسی کاظم و امام رضا (ع) می زیسته اند و این امر نشان دهنده این حقیقت است که اندیشه های اعتقادی غـلوآمیز و جـریان هـای انحرافی در آن عصر به اوج خود رسیده است. انـدیشۀ غـلو، انـدیشه ای انـحرافی در مـیان تـشیع به شمار می رود. غلو نسبت به ائمه (ع) سبب شد تا بار سیاسی مفهوم امامت در شیعه کمرنگ شود و بیشتر توجه ها معطوف به بعد لاهوتی و ماورایی ایشان بـاشد. تفکر غلو و تقصیر هر دو درباره ائمه (ع) مذموم و ناپسند بوده و این امر مورد تأیید امام رضا (ع) نیز نیست. بیان توطئه های غلات برای مردم ، ابراز انزجار از آنان و حمایت از ردیه نویسی هایی علیه آنـان از جـمله اقدام های امام رضا (ع) به شمار می آید. اندیشۀ غلو در پی انحراف درباره فهم قرآن، تضعیف مقام امامان (ع) و اختلاف افکنی میان یاران آنها بود.
تفکـر غـلات هـم اکنـون به صورت هـای مـتفاوتـی وجـود دارد. وجود احادیـث جعلی به شـکل های مختلـف، ایجـاد عرفان هـای کاذب و انحراف هـای خطرنـاک فکـری را به دنبال خواهـد داشـت . شـناخت آنهـا و جـلوگیـری از لغـزش های اعتقـادی قطعا در تأیید دســتور ائمـه (ع) اسـت. بسیاری از راویان درست و موثق نیز به تهمت غلو گرفتار شدند. درواقع میان احادیث، شناخت درست از نادرست سخت شد و در پی آن، اختلاف های روایی بسیاری پدید آمد.
از عوامـل تـشـدید جـریـان غلـو در حـوزه ایـران و عــراق بـایـد بـه مسـائل اجتماعـی، زمینه هـای سیاسـی و تاریخـی، منشـأ روانـی و عاطفی پدیده غلو و احترام بسـیار به شـأن و به طـور ویـژه منزلـت امـام علـی (ع) اشـاره کـرد کـه این نـکات بـا آمدن امـام رضا (ع) به ایـران بـیشـتر نـیـز نمودار شـد. اندیشـۀ غلـو بـه مـدد مخالفان تفکـر عقلایی آمد و همسـو با آنـان جریان هـای خردگرا را بـه قهقـرا برد و شـاید بتـوان گفت زمینـه برای اشـعری گری میان جامعۀ اسـلامی فـراهم شـد. در پی فعالیت هـا و مبارزه های امامانی چون امام رضا (ع) بود که جریان هایی مانند غلات از قرن سوم به بعد رو بـه کمرنگ تر شدن و در برخی موارد نابود شدن رفت.
منابع و مآخذ
ابـن اثـیر، عـزالدین علی، (١٣٨٥ق ). الکامل فی التاریخ. بیروت: دار صادر.
ابن حوقل، ابی القاسم، (١٩٩٢م ). صوره الارض. بیروت: منشورات دار المکتبه الحیاه.
ابن کـثیر، اسـماعیل بن عمر، (بی تا). البدایه و النهایه. بیروت: مکتبه المعارف.
ابن منظور، (١٤٠٨ق ). لسـان العـرب. تـعلیق علی شیری، چاپ اول، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
اردبیلی، محمدبن علی، (١٤٠٣ق ). جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطـرق و الاسناد. بیروت: دارالاضواء.
اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، (١٣٦٢ ). مقالات الاسلامیین. مترجم محسن مـویدی، تهران: امیرکبیر.
اشعری، ابـوالحسن عـلی بن اسماعیل، (١٣٧٠). المقالات و الفرق. مترجم محمدجواد مشکور و یوسف فضایی، تهران:
عطایی.
اصفهانی، محمدتقی، (١٤١٤ق ). لوامع صاحب قرانی. قم: اسماعیلیان .
بهبودی ، محمدباقر، (١٣٦٢). معرفه الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و ثقافته عند الشیعه الامامیه. تهران: عـلمی و فرهنگی.
حلی، محمدبن ادریس، (١٤١١ق ). السرائر. چاپ دوم، قم: الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین.
حیدر، اسد، (بی تا ). الامام الصادق و المذاهب الاربعه. بیروت: دارالکتب العربی .
زبیدی ، مرتضی، (١٩٩٤م ). تاج العروس. محقق علی شیری، بیروت: دار الفکر.
شـهرستانی، ابـی الفتح محمد، (١٩٧٢م ). الملل و النحل. چاپ سوم، بیروت: دار المعرفه .
صدوق ، محمدبن علی، (١٩٨٤م ). عیون اخبار الرضا. الطبعه الاولی ، بیروت : اعلمی للمطبوعات.
صدوق، محمدبن علی، (١٣٧٧). عیون اخبار الرضا. به اهتمام مهدی حسینی لاجوردی، قـم:
صـدوق، محمدبن علی، (بی تا ). الخصال . محقق علی اکبر غفاری، قم: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه .
طبرسی، فضل بن حسن، (١٤١٥ ق. ١٩٨٤م ). مجمع البیان. چاپ اول، بیروت: اعلمی للمطبوعات.
طبری، محمدبن جریر، (١٣٥٨ق ). تـاریخ الامـم و الملوک . مصر: الاستقامه.
طوسی، ابوجعفر محمد، (١٣٨٢). اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی. محقق محمدتقی فاضل میبدی و
ابوالفضل موسویان، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
طوسی، ابوجعفر محمد، (١٤٠٤ق ). اختیار معرفه الرجال المـعروف بـرجال الکـشی. قم: آل البیت، مطبعه بعثت.
عـیاشی، مـحمدبن مـسعودبن عیاش سمرقندی ، (بی تا). تفسیر عیاشی. محقق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبه العلمیه الاسلامیه.
فیاض، عبدالله، (١٤٠٦ ق). تاریخ الامامیه و اسلافهم من الشـیعه مـنذ نـشاه التشیع حتی مطلع القرن الرابع الهجری. چاپ اول، بـیروت : الاعـلمی .
کلینی، ابی جعفر محمدبن یعقوب، (١٣٧٧). الکافی. مصحح علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه .
ماسینیون، لویی، (١٣٧٤). انا الحق و عرفان حلاج (مـصائب حـلاج). مـترجم سید ضیاءالدین دهشیری، تهران : جامی
مجلسی، محمدباقر، (١٤٠٣ق ). بحار الانوار. چـاپ سوم، بیروت: وفاء.
مدرسی طباطبایی، حسین، (١٣٨٩ ). مکتب در فرایند تکامل. مترجم هاشم ایزدپناه، چاپ اول، تهران: کویر.
معارف، مجید، (١٣٧٦). پژوهـشی در تـاریخ حـدیث شیعه. چاپ دوم، بی جا: ضریح.
معروف حسنی، هاشم، (١٩٧٨ م). دراسات فی الحـدیث و المـحدثین . الطبعه الثانیه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات.
مفید، محمدبن محمد، (١٣٧١). الاعتقادات. محقق عصام عبدالسید، تهران : الموتمر العالمی لالفـیه شـیخ المـفید.
مفید، محمدبن محمد، (بی تا). الفصول المختاره من العیون و المحاسن . چاپ دوم، نـجف: مـطبعه الحـیدریه.
نجاشی، احمدبن علی، (١٤٠٧ق ). رجال النجاشی. محقق موسی شبیری زنجانی، قم : جامعۀ مدرسین.
نوبختی، ابـومحمد حـسن بـن موسی، (١٣٥٥ق ). فرق الشیعه. مصحح محمد صادق بحرالعلوم ، نجف: المکتبه الحیدریه.
ولهوزن، یولیوس، (١٣٧٥). تاریخ سیاسی صـدر اسـلام شیعه و خوارج. مترجم محمود افتخارزاده، چاپ اول ، قم: معارف اسلامی.
فرهنگ رضوی » تابستان 1394 - شماره 10 (صفحه 96)