آیا این عبارتها برای شما آشنا نیستند: من وقتی میخواهم جایی بروم که کسی من را نمیشناسد باید چطور لباس بپوشم؟ و یا برعکس زمانی که میخواهم باکسی که مشکلدارم ملاقات داشته باشم چگونه باید لباس بپوشم؟ جواب سؤالی که پرسیدیم را میدانیم، بله. هرکس زمانی که قصد لباس پوشیدن میکند در خیالات خودش باهدف خاصی لباسهای خودش را انتخاب میکند. این انتخاب لباس بر اساس هدفی که شما برای آن لباس پوشیدهاید است. خب تصور کنیم که شما تا آخر عمر خودتان توانسته باشید عاشق شوید و میخواهید برای اولین قرار ملاقات عاشقانه خودتان لباس انتخاب کنید، تصمیم شما چه خواهد بود؟ برنامهای برای آن دارید؟ ما در اینجا 7 پیشنهاد از کسانی که برای قرار عاشقانه خودشان با وسواس کامل لباس انتخاب کردهاند را جمع کردهایم. همراه بنیتا باشید. اگر فکر میکنید به این پیشنهادها نیاز نخواهید داشت بدانید که زودتر ازآنچه تصور میکنید به آن نیاز خواهید داشت.
1- کفشهای زشت
Credit: marieclaire
من با همسر خودم در فرودگاه دیدار داشتم، قبل از اینکه به سفر تحصیلی و خارج از یونان بروم. خب تصور کنید که کسی که قرار است سفر کند چه لباسی میپوشد! لباس راحتی که مسلماً من را زیباترین دختر دنیا نخواهد کرد. تیشرت بلند، به همراه کفشهای بزرگ و زشت، شلوار جین تنگ؛ اما او یک لباس زیبای جین، تیشرتی که روی آنیک تصویر خندهدار بود پوشیده بود. کل مدتی که کنار هم بودیم در مورد آن صحبت کردیم.
2- ورزشکاری
Credit: marieclaire
من با همسرم دو سال قبل در یک رستوران غذاهای دریایی در مینیاپولیس ملاقات داشتم. برای آن روز تصمیم گرفته بودم که لباس راحتی خوبی بپوشم. اولین ملاقات ما باهم بود، بنابراین من یک ساپورت مشکلی، بافت کرمی به همراه کفشهای جیر و گردنید دلخواه خودم را پوشیدم. به نظر خودم انتخابهای خوبی بودند، مخصوصاً بافت گردن دار انتخاب خوبی بود. استفاده از ساپورت مشکی کمی کار شجاعانه و جسورانهای بود ولی چون من تقریباً 90 درصد روز خودم از این لباس استفاده میکردم، میتوانستم بفهمم انتخابی خوبی بوده است.
3- شیک و قدیمی
Credit: marieclaire
زمانی که من اولین قرار عاشقانه خودم با همسرم را گذاشته بودم هنوز در دانشگاه بودم و لباسهای فرم کالج خودم را پوشیدم، شلوار جین اندامی، تاپ مشکی به همراه کفشهای کانورس آل استار و گردنبندی ارزان و براق که بتواند کمی سادگی را از لباسهایم دور کند. 99 درصد از انتخابهای خودم راضی بودم. خوشبختانه او بر اساس لباسهای من، من را قضاوت و انتخاب نکرد.
4- لباس بهظاهر خوب
من برای اولین قرار ملاقات خودم با همسرم یک پیراهن زنانه به همراه دامن مشکی و کمربندی که لاغری من را نشان دهد پوشیدم. تصور کنید که روی کمربند چه جواهراتی چسبانده بودند، همگی طلایی و چشمنواز. ما برای ناهار باهم قرار ملاقات داشتیم ولی صحبتهای ما به طول انجامید و تصمیم گرفتیم که به تماشای فیلم و سینما برویم. من در طول روز توانستم هر طوری که میشد او را بهوسیله لباسی که به تن داشتم فریب داردم، البته خودم هم فریب تیشرت سفید یقههفت او شدم. لباسی که من داشتم بیشازحد سبک شخصی به خود گرفته بود. او فردی شوخ بود که من در همان قرار اول احساس خوبی به او داشتم. به کافهای رفتیم که یکی از دوستان دانشگاهی او ما را دید و در جواب اینکه شما دوتا همدیگر را دوست دارید، بلند خندید و گفت: ن...ه اصلاً ما فقط همدیگر را تصادفی ملاقات کردیم! من هنوز آن لباس را میپوشم.
5- نیم بوت های خزدار
Credit: marieclaire
من همسر خودم رایان را زمانی که سال اول دانشگاه بودم ملاقات کردم. یک روز کاملاً تصادفی، وسطترم من بود. یک روز کاملاً عادی که وسط سالن غذاخوری اتفاق افتاد، من لباس ساده تیشرت زیتونی، شلوار استرچ خاکستری و نیم بوت های خزدار قهوهای به تن داشتم. بر اساس تجربه سالهای درسی، من دوست داشتم لباسی به تن داشته باشم که آزادی عمل کافی را به من بدهد که بتوانم کل روز فعالیت مفید داشته باشم. همسر آینده من کسی بود که همیشه لباسهای ساده به تن داشت و طرفدار این بود که باید در لباس بیشتر از آنکه استایل و خاص باشی باید راحت و شیک به نظر برسی. به نظر خودم روز اول اصلاً برای او مهم نبود که من چه پوشیده باشم ولی روزهای بعدی و قرارهای بعدی و در زندگی خودم از اینکه میتوانم هر آنچه دوست دارم را بپوشم و لازم نیست در کنار کسی که به لباسهای ساده من گیر بدهد، راه بروم، لذت میبرم. اگر همین حالا در مورد آنچه رایان به تن دارد بپرسید من نظری ندارم! او همیشه شیک است.
6- قحطی رنگ
Credit: marieclaire
من همسر خودم را داخل آسانسور محل کارش دیدم. یک جین مشکی به همراه کمربند مشکی و یک لباس فیروزهای روشن که از مایلها آنطرفتر هم میتوانستن من را تشخیص دهند، پوشیده بودم. من هیچوقت لباس روشن نمیپوشم، اما آن روز اتفاقی این اتفاق افتاده بود؛ و حالا او همسر من است.
7- هنرپیشه هالیوودی بلایر والدروف (Blair Waldorf)
Credit: marieclaire
من آن روز یادم نمیرود، شبیه والدروف شده بودم، شلوار زرد زنبوری، به همراه تاپ مشکی، هدبند سیاه و کفشهای صاف زنانه. او هنوز هم معتقد است که آن لباسها جلوه خاصی به من میدهد (لطف دارد). گاهی اوقات تصمیم گرفتهام که این لباسها را بیرون بیندازم ولی هر بار با مخالفت او مواجه شدهام، مخصوصاً هدبند. حس میکنم برای او دیدن این لباسها تبلوری از خاطرات اولین روز دیدارمان است.