ماهان شبکه ایرانیان

گزارش سفر به اندونزی(۱)

چکیده نویسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفرى علمى و فرهنگى به کشور مالزى و اندونزى داشته است

گزارش سفر به اندونزی(1)
چکیده
نویسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفرى علمى و فرهنگى به کشور مالزى و اندونزى داشته است. در این سفر ضمن بازدید از مراکز علمى ـ فرهنگى، با شخصیت‏هاى علمى ـ مذهبى نیز دیدار کرده‏اند. نویسنده در این نوشتار، گزارشى از مشاهدات خود را به قلم آورده است. گزارش سفر به مالزى در شماره گذشته به چاپ رسید. در این قسمت گزارش سفر به اندونزى آمده است.
در اینجا ذکر این نکته ضروری می¬نماید که در اندونزی به موضوع وقف اهمیت فراوانی داده شده و موقوفات بیشتر در زمینه آموزش، مساجد، بیمارستانها و ... است.
امروز جمعه 26 شهریور 1389 صبح ساعت چهار به سمت فرودگاه حرکت کردیم. مالزى سه فرودگاه دارد. یکى از این فرودگاه¬ها به شرکت هواپیمایى ایرشیا (air shia) اختصاص دارد. این شرکت با کم کردن هزینه‏هاى جارى، بلیط‏هاى خود را ارزان‏تر مى‏فروشد. به همین دلیل مشترى بیشترى نسبت به شرکت‏هاى هواپیمایى دیگر دارد. ساعت پنج صبح به این فرودگاه رسیدیم. سالن‏هاى آن بسیار شلوغ و پر ازدحام بود. بلیط‏هایى را که اینترنتى خریدارى کرده بودیم، از طریق باجه‏هاى دیجیتالى موجود در سالن‏ها کارت پرواز دریافت کردیم. نماز صبح را در فرودگاه خواندیم . مسیر سالن انتظار تا محل سوار شدن به هواپیما را پیاده طى کردیم. این کار براى کم کردن هزینه‏هاست.
باران شدیدى مى‏بارید. مسیر حرکت زیر فضاى مسقفى بود که براى محفوظ ماندن از باران ایجاد شده بود تا مسافران از خیس شدن باران‏هاى شدیدى که در مالزى مى‏بارد در امان بمانند. مسیر نسبتا طولانى بود. در محل سوار شدن هواپیما چترهایى در اختیار مسافران قرار گرفت تا هنگام بالا رفتن از پله‏هاى هواپیما از باران محفوظ بمانند.
پرواز تا اندونزى دو ساعت طول کشید. هواپیما یک ربع تأخیر داشت. خدمات هواپیما فقط در قبال دریافت هزینه انجام مى‏گرفت. فرودگاه اندونزى نسبتا قدیمى و با سقف‏هاى کوتاه بود. فقط مسافران پرواز ما در فرودگاه تردد داشتند. زود مهر خروج در پاسپورت‏ها خورد. چهار نفر از همراهان از جمله بنده با مشکل ورود روبه رو شدیم. حدود یک ساعت ما را معطل کردند. از ظاهر برخورد آنان احساس کردم رشوه مى‏خواهند. مى‏گفتند اخیراً از ایرانى‏ها مواد مخدر یافته‏اند، به همین دلیل ورود ایرانى‏ها را بیشتر کنترل مى‏کنند. بالاخره وارد شهر جاکارتا شدیم.
از طرف دفتر مؤسسه آل البیت و جامعة المصطفى نمایندگانى به فرودگاه آمده بودند که نزد آنها برویم. تصمیم بر این شد که به مؤسسۀ آل¬البیت برویم. فرزند حجت الاسلام والمسلمین سید فارس حسینى مسئول نمایندگى مؤسسه آل البیت از فرودگاه ما را به محل مؤسسه برد. حجت الاسلام والمسلمین حسینى سید خوش اخلاق و مدیر مؤسسه در بدو ورود به مؤسسه ضمن خوشامد گویى از دوستان خواست تا به استراحت بپردازیم.

کالج اسلامی
 

بعد از ظهر با آقاى فاضلى مسئول کالج اسلامی در اندونزى جلسه داشتیم. ایشان براى دیدار دوستان به مؤسسه آل البیت (ع) آمده بود. خلاصه‏اى از مطالب طرح شده توسط ایشان در ذیل مى‏آید:
دو سال پیش اگر کسى با گذرنامه ایرانى به اینجا مى‏آمد دستش را مى‏بوسیدند، ولى در یکى دو سال اخیر اتفاقاتى افتاده است که به سمت و سوى دیگرى رفته است. تا این که امروز صبح در فرودگاه شاهد بودید که چگونه با برخى از شما برخورد کرده‏اند. در خصوص ماجراى قرآن سوزى که مدتى بود مطرح بود، ما باید برخورد بهترى مى‏کردیم. در اندونزى پس از این ماجرا، به مسیحیان تعرض شده است و در یکى دو روز گذشته، مسلمانان دو سه نفر از مسیحیان را کشته‏اند و گروهى نیز زخمى شده‏اند. اینجا را واتیکان دوم مى‏گویند. حال چگونه مى‏توان این مسأله را جمع کرد؟ واقعاً تبدیل به معظلى شده است. آمدن جمع شما در این موقعیت بسیار حساسیت‏زاست که نکند این گروه با پوشش گردشگر در ارتباط با مسائل جارى آمده‏اند.
بزرگ¬ترین روزنامه و انتشارات اندونزى که بزرگ‏ترین کشور اسلامى است، در اختیار مسیحیان قرار دارد. اندونزى دو میلیون شیعه دارد. بعد از تحریم‏هاى دوم، انتقال پول از ایران به اندونزى بسیار مشکل شده است. برخى از منابع مالى ارسالى از ایران برگشت خورده است و خوب است که بلوکه نشده است.
در اندونزى از نظر وجود آزادى، دو ساعته مى‏توان مجوز نشر کتاب گرفت، ولى قوانینی در دست تصویب است که مجوزهاى ما ممکن است به سمت ممیزى برود. در این جا هیچ محدودیتى براى فعالیت‏ها مذهبى وجود نداشته است، ولى به مرور ما داریم این فضاها را از دست مى‏دهیم. فرصت‏ها از دست رفته و محدودیت‏ها در حال ایجاد شدن است.
اندونزى 370 سال در زیر سلطه استعمار بوده است. 92 سال است که از سلطه استعمار رهایى یافته است. اندونزى در استعمار هلند بوده است. شیعه سال گذشته در اینجا از لیست سیاه (blach list) خارج شد. در این کشور هفده هزار دانشگاه و ده هزار حوزه علمیه وجود دارد. آمریکا در اینجا دو تا سه هزار کارمند نظامى دارد. اندونزى 240 میلیون جمعیت دارد. در مجموعه‏هایى که در اینجا کار مى‏کنند، کالج اسلامی از قدیمى‏ها است. کالج ما دوازده سال است که فعالیت دارد. از مقطع کارشناسى تا دکترى دانشجو داریم.
عرب‏ها پول مى‏دهند کار مى‏گیرند. ما پول مى‏دهیم، ولى کار نمى‏گیریم. ویژگى دوم، جنسمان را به قیمت نمى‏فروشیم. جمع شما اگر با هماهنگى مى‏آمدید، استفاده‏هاى بیشترى مى‏شد کرد. سى دارالقرآن داریم و در سال آینده چند برابر خواهد شد. پنج مدرسۀ علمیه داریم با هشت صد طلبه. کالج در سال آینده هزار دانشجو خواهد داشت. زبان کالج انگلیسى است و زبان مدارس علمیه عربى است.
در اینجا برج‏هاى بیش از 25 طبقه را سیزده ماهه مى‏سازند. مدیران این برج‏ها چینى هستند و از کارگران اندونزى بیشترین کار را مى‏کشند.

مسجد استقلال
 

بعد از جلسه براى بازدید از مسجد استقلال به سوى این مسجد حرکت کردیم. بیش از نیم ساعت با ماشین راه بود. خیابان‏ها بسیار شلوغ و پر ترافیک بود. موتور سواران نیز بسیار تردد داشتند. پشت چراغ قرمزها چند ردیف اوّل را موتور سواران تشکیل مى‏دادند. همچنین در پشت چراغ قرمزها گروهى فقیر مشغول گدایى از رانندگان بودند. در مسیر که مى‏رفتیم از کنار ساختمان‏ها و برج‏هاى بزرگ و بزرگراه‏ها گذشتیم. نکته‏اى که در مسیر رفتن توجهمان را جلب کرد، گروهى زن و مرد بودند که به صورت انفرادى در کنار خیابان ایستاده بودند و دستشان را به صورت عدد یک یا دو به راننده‏ها نشان مى‏دادند. ابتدا فکر کردیم این افراد فقیر هستند و درخواست کمک مى‏کنند. پس از پرس و جو دریافتیم وارد منطقه‏اى که مى‏شدیم از محل‏ها پرترافیک است و قانون اینجا مى‏گوید ماشین‏هاى کم‏تر از سه سرنشین نمى‏توانند وارد این منطقه بشوند و اگر تخلف کنند، باید جریمه‏اى سنگین بپردازند. افرادى که در کنار خیابان مى‏ایستند با علامت دست مى‏گویند ما یک نفر یا دو نفر هستیم که حاضریم در ماشین بنشینیم، تا رانندگان بتوانند وارد محدوده ترافیکى بشوند و کارشان را به انجام برسانند و تا زمان نیاز در محدوده ترافیکى در ماشین بمانند و در قبال آن هزینه اندکى در حدود نفرى هزار و پانصد تومان بگیریند. در قبال این کار رانندگان مبلغى در حدود پنجاه هزار تومان جریمه نمى‏شوند.
به مسجد استقلال رسیدیم و با ماشین وارد پارکینگ مسجد شدیم. ظاهر مسجد اصلاً به مسجد نمى‏خورد و بیشتر به ساختمان آپارتمانى و طبقاتى مى‏ماند. وارد مسجد شدیم و از تعدادى پله بالا رفتیم و از طریق سالنى وارد محوطۀ اصلی مسجد شدیم که یک طبقه از حیات مسجد بالاتر بود. مسجد بسیار بزرگ و با عظمتى بود و گنبدى بزرگ بر فراز آن قرار داشت. ستون‏هاى مسجد استیلى بود و چهار طبقه سه طرف مسجد را فرا گرفته بود. تعداد اندکى نمازگزار در این مسجد بسیار بزرگ مشغول خواندن نماز بودند. برخى از نمازگزاران را خانم‏ها تشکیل مى‏دادند. حجاب خانم‏ها زمانى که وارد مسجد مى‏شدند، تعجب ما را برانگیخت. برخى از آنان بدون پوشش سر وارد مسجد مى‏شدند و با مقنعه‏ها و روپوش‏هایى که در مسجد قرار داشت، خود را مى‏پوشاندند و پس از خواندن نماز، پوشش خود را در مى‏آوردند و در مکان مخصوص قرار مى‏دادند.
دوستانى که براى تجدید وضو به این قسمت مسجد رفته بودند، گفتند در کنار دستشویى‏ها تعدادى هم حمام قرار داشت. خانم‏هایى که براى وضو گرفتن وارد مى‏شدند، پوشش سر خود را بر مى‏داشتند و پس از گرفتن وضو به سبک اهل سنت، پوشش سر خود را مى‏گذاشتند و خانم‏هایى هم که حجاب نداشتند، به همان صورت وضو مى‏ساختند و بعد وارد مسجد مى‏شدند و از پوشش‏هاى موجود در مسجد براى خواندن نماز استفاده مى‏کردند.
این مسجد به مناسبت رهایى اندونزى از استعمار هلند در شصت سال قبل ساخته شده است. اندونزى سیصد سال مستمعره هلند بوده است و به دلیل روحیه حلم و بردبارى که دارند پس از رهایى از استعمار کینه استعمارگران را به خود نگرفته‏اند. نود سال است که اندونزى از استعمار رهایى یافته است. پس از خواندن نماز از مسجد بیرون آمدیم. رو به روى مسجد کلیساى بزرگى قرار داشت که می¬گویند چهارصد سال پیش ساخته شده است. نماى ظاهرى آن از معمارى کهنى برخوردار بود. مسجد استقلال نه تنها از معمارى سنتى و اسلامى برخوردار نبود، داخل آن نیز هیچ گونه معمارى اسلامى نداشت. قسمت‏هایى از آن استیل و بخش‏هایى نیز سیمانى بود. خیابان‏ها بسیار شلوغ و پر ترافیک بود. تا به محل سکونت باز گردیم مقدارى در ترافیک بودیم.

موسسه آل البیت علیهم السلام
 

پس از رسیدن به مؤسسه آل البیت (ع) با حجت الاسلام والمسلمین سید فارس حسینى مدیر مؤسسه در اندونزى جلسه داشتیم. وى بیش از پنج سال است که در جاکارتا مستقر است و به صورت سنتى مؤسسه آل البیت (ع) را اداره مى‏کند. ساختمان مؤسسه در سه طبقه قرار دارد. طبقه اوّل حسینیه است که سقف نسبتاً بلندى دارد و گرداگرد آن را قفسه کتاب فرا گرفته است. در این مکان مراسم‏هاى مختلف مذهبى با حضور شیعیان انجام مى‏گیرد. طبقه دوم چند اتاق قرار دارد که به عنوان دفتر کار و محل سکونت میهمانان استفاده می¬شود. طبقه سوم نیز خانواده حاج آقاى حسینى سکونت دارند.
یکى از فعالیت‏هایى که حاج آقاى حسینى در اینجا انجام مى‏دهد و ما در بدو ورود شاهد آن بودیم، تحت پوشش دادن گروهى یتیم در مؤسسه است. این افراد نوجوانانى هستند که تحت پوشش فعالیت‏هاى مؤسسه قرار گرفته‏اند و در برنامه‏هاى آموزشى مؤسسه شرکت مى‏کنند. دفتر مؤسسه آل البیت (ع) محل آموزش آنان است و در خانه دیگرى که براى آنان گرفته‏اند، سکونت دارند.
نکاتى را که حاج آقاى حسینى در این جلسه طرح کرد به صورت خلاصه مى‏آورم: شیعیان سه مسجد در جاکارتا دارند و در اندونزى حدود یکصد هزار نفر مى‏شوند. این تعداد در برابر جمعیت 240 میلیونى اندونزى بسیار اندک به شمار مى‏آیند. در اندونزى سه میلیون نفر از سادات هم حضور دارند.
یکى از خصلت‏ها و ویژگى‏هاى اخلاقى مردم اندونزى خندان بودن آن‏هاست. دارا و ندار همه مى‏خندند. اوایلى که من اینجا آمده بودم گروهى را جمع کردم و براى آن‏ها کلاس گذاشتم. بعد از مدتى دیدم به مرور تعداد آنان کم مى‏شوند. به من گفتند حاج آقا شما نمى‏خندید. مردم اینجا از افرادى که اخمو باشند و نخندند خوششان نمى‏آید. من هم تغییر رویه دادم و شروع کردم به خندیدن و مثل خود آن‏ها شدم. بعد از مدتى دیدم کلاسم خیلى شلوع شد. البته ناگفته نماند آن قدر مى‏خندیدم که مدتى فکم درد مى‏کرد. این روحیه و خصلتى است که اینجا وجود دارد و این را شما به عنوان راه‏آور سفرتان به ایران ببرید.
مشکلى که امروز در فرودگاه براى شما به وجود آمد، دو علت مى‏تواند داشته باشد: یکى این که در ماه گذشته از حدود 110 ایرانى در فرودگاه اینجا مواد مخدر گرفته‏اند و این مسأله باعث شده است که در فرودگاه نسبت به ایرانى‏ها با حساسیت برخورد بکنند. مسأله دیگر مقابله به¬مثلى است که در ایران با مسافران اندونزى در فرودگاه ایران مى‏شود. در ماه‏هاى گذشته حتى برخى از طلاب درس خوانده اندونزى براى زیارت به ایران رفته‏اند که در فرودگاه برخورد مناسبى با آن‏ها نشده است و حتى به بعضی یک هفته بیشتر ویزا نداده¬اند. آن‏ها پس از بازگشت به کشورشان این مسأله را به دولتیان منتقل کرده‏اند و آنان نیز با ایرانیان مقابله به مثل مى‏کنند.
پس از جلسه با حاج آقاى حسینى، خسته بودیم و به استراحت پرداختیم. مسائلى که امروز صبح در فرودگاه پیش آمد واقعا براى ما تعجب برانگیز بود. یکی از همراهان گفت مأمور کنترل پاسپورت گیر داده بود و در نهایت روى کاغذى نوشت صد دلار و او گفته بود دلار ندارم. بعد به فارسى گفته بود پول ایرانى. او باز هم گفته بود ندارم. دو نفر از همراهان قبل از من به اتاق مأموران امینیتى اندونزى که در کنار باجه‏هاى کنترل پاسپورت‏ها رفته بودند. پاسپورت مرا هم به آنجا دادند. داخل اتاق رفتم ببینم چه خبر است. همراهان گفتند دارند پاسپورت‏ها را کنترل مى‏کنند که جعلى نباشد. سه مأمور در اتاق بود. داشتند پاسپورت‏ها را با هم مقایسه مى‏کردند که تفاوتى از آن در بیاورند و یا با ذره¬بینى صفحات پاسپورت را چک مى‏کردند. این کار خیلى به درازا کشید. به همراهان گفتم ظاهراً این‏ها دنبال پول هستند. پس از یک ساعت به آنها گفتیم مى‏خواهیم با مسئول بالاترتان صحبت کنیم. به انگلیسى مسلط بودند و راحت صحبت مى‏کردند. پاسخ دادند ما مشغول انجام وظیفه هستیم. بعد از چند لحظه ورق برگشت. یکى از آن‏ها گفت چقدر پول همراه دارید. یکی از همراهان پول‏هاى یکى از جیب‏هایش را بیرون آورد. دویست دلار در آن بود. مأموری گفت با این دویست دلار مى‏خواهید وارد اندونزى بشوید. گفتیم ما اینجا خرجی نداریم. راننده آمده سراغمان و میهمان هستیم. شماره حاج آقاى حسینى مسول دفتر آل البیت(ع) را گرفتند تا با او صحبت کنند. قبل از آن حاضر نبودند با او سخن بگویند. با حاج آقاى حسینى تلفنى صحبت کردند و پس از کپى گرفتن از پاسپورت‏ها و انگشت نگارى و تصویر بردارى اجازه خروج دادند.
امروز شنبه 27 شهریور به دو مرکز خرید رفتیم. یکى مرکزى بسیار مدرن و در ده طبقه به نام «پاسارایا» بود. هر طبقه اختصاص به یک نوع وسیله داشت. طبقه‏اى براى وسایل دستى، طبقه‏اى براى لباس‏هاى کودکان، طبقه‏اى براى کفش، طبقه‏اى براى کتاب، طبقه‏اى براى لباس‏هاى محلى، مرکز خرید بسیار شیک و بزرگى بود. البته قیمت اجناس نیز نسبتا بالا بود. همراهان نتوانستند خرید چندانى بکنند. پس از آن به محل خرید دیگرى به نام «تنه آبان» رفتیم که در منطقه‏اى مستضعف نشینى قرار داشت. در محلى که از تاکسى پیاده شدیم، کنار خیابان را دستفروشان بسیارى که روى گارى بساط کرده بودند تشکیل مى‏دادند.

مراسم تشرف به اسلام
 

مسجدى در همان نزدیکى بود. رفتیم نماز بگذاریم تا بعد براى خرید برویم. مسجد جامع نام داشت که به تاریخ 1223 قمرى بنا شده بود. مسجدى بزرگ و با سقفى کوتاه. براى وضو ساختن به دستشویى رفتیم. همه توالت‏ها به صورت ایستاده بود. وضو ساختیم و به داخل مسجد آمدیم. جمعیت بسیارى در مسجد خوابیده بودند. نماز را که خواندیم، امام جماعت جمعیت حاضر در مسجد را فرا خواند تا به نزدیک محراب بروند. وقت نماز جماعت نبود، تعجب کردیم چه مراسمى در حال برگزارى است. ما نیز جلو رفتیم. مراسم اسلام آوردن جوانى مسیحى به دین اسلام بود. امام جماعت یگانگى خدا و شهادتین را به او تلقین کرد و او هم تکرار کرد و نام احمد را براى او برگزید. بعد هم از او درخواست کرد که از گذشته‏اش توبه کند. بعد نیز مقدارى دعا کرد. امام جماعت به زبان محلى سخن مى‏گفت. در لابلاى صحبت‏هایش هم گفت تازه مسلمان باید ختنه شود. پس از تمام شدن مراسم تشرف به اسلام، همه ایستادند تا با تازه مسلمان مصافحه کنند. حدود سى نفر حضور داشتند. ما هم در صف ایستادیم و با او مصافحه کردیم و عکس گرفتیم.
پس از نمازگذارى در مسجد براى خرید به مرکز خرید نوساز در همان نزدیکى به نام «تنه آبان» رفتیم. این مرکز خرید در هفت هشت طبقه قرار داشت و از طریق راه-روهای تو در تو به هم وصل مى‏شد. مغازه‏هافوق العاده کوچک و اجناس در برابر مغازه‏ها چیده شده بود و جمعیت بسیارى در حال خرید بودند. معلوم بود مرکز خریدى است براى افراد متوسط جامعه. همراهان اندکى خرید کردند. قیمت‏ها نیز مناسب بود.
پس از خرید به مؤسسه آل البیت (ع) باز گشتیم. اطراف مرکز خرید همه دستفروش بودند و موتور سه چرخ‏هاى بسیارى مشغول جا به جایی مسافر بودند. ظاهرا طبقه متوسط و پایین‏تر از متوسط در جامعه اندونزى بسیار است. نهار را در مؤسسه خوردیم و اندکى استراحت کردیم. برنامه بعدمان رفتن به منطقه «چپاوى» بود. این مکان در نود کیلومترى شمال جاکارتا قرار دارد و منطقه‏اى کوهستانى و خوش آب و هوا است. کالج اسلامی ویلایى در این منطقه دارد که اردوهای علمی ـ تفریحی¬اش را در آن برگزار می¬کند. بعد از نماز مغرب و عشا با دو ماشین به این منطقه حرکت کردیم. حدود سه ساعت طول کشید تا به ویلا برسیم. قسمتى از مسیر را در بزرگراه بودیم که چهار بانده بود. وسایل نقلیه بسیارى در حال تردد بودند و در برخى مکان‏ها نیز ترافیک بود. بعد وارد جاده‏اى فرعى شدیم. مسیر کوهستانى و سرسبز بود و به سمت بالا در حرکت بودیم. در اطراف جاده مغازه‏ها و دستفروش‏هاى بسیارى وجود داشتند. چند جا براى خرید توقف کردیم. میوه‏هاى بسیارى روى گارى‏ها و مغازه‏هاى رو به خیابان به ره-گذاران عرضه می¬شد. گارى دستى‏هاى فراوانى نیز در حال فروش غذا بودند. برخى از گارى دستى‏ها بیش از چهل نوع خورشت عرضه مى‏داشتند. خریدار روى نیمکتى مى‏نشست و پس از پرداخت مبلغى، اندکى برنج در بشقابى دریافت مى¬کرد و مى‏توانست از انواع مختلف خورشت‏ها که در برابر او قرار داشت بخورد؛ ماهى، مرغ، میگو و انواع غذاهای محلی دیگر. خانواده‏هایى نیز دسته جمعى روى نیمکت‏هاى کنار گارى دستى‏ها نشسته و مشغول خوردن غذا بودند.
از مسیر جاده باریک و کوهستانى که فقط دو اتومبیل مى‏توانستند در آن تردد کنند، گذشتیم و به ویلا رسیدیم. ویلایى با سه هزار متر مربع و دو مجموعه ساختمان و مسجدى در داخل آن. مسجد قبلاً رو به کوچه براى عموم باز بوده است، ولى اکنون درب بیرونى آن مسدود شده است. در یکى از ساختمان‏ها مستقر شدیم؛ سالنى همراه با دو خواب و آشپزخانه. محوطۀ بسیار زیبا، با درختان گوناگون و گل‏ها تزئین شده بود و استخرى در میان آن قرار داشت. پس از استقرار در ویلا در تاریکى شب با دو سه نفر از دوستان تنى به آب استخر زدیم؛ استخرى نه خیلى بزرگ و کم عمق. هواى خنک فضاى سر سبز ویلا بسیار مطبوع بود. سر و صداى تعدادى گوسفند نیز که در گوشه‏اى از ویلا نگهدارى مى‏شد به گوش مى‏رسید. به اتفاق برخی از همراهان شب را در بیرون از ساختمان در سکوى مقابل آن خوابیدیم.
در کنار ویلاى محل سکونت ما ویلاى دیگر قرار دارد که متعلق به یک بازرگان ایرانى است که سال‏هاست در اندونزى ساکن است. ویلاى محل سکونت ما نیز قبلاً متعلق به او بوده که آن را واگذار کرده است.
امروز یکشنبه 28 شهریور، صبح با برآمدن آفتاب در باغ ویلا قدم زدیم. مسیرهاى زیبایى در محوطه ایجاد کرده‏اند و درختان را بر روى ستون¬هایى چوبی نهاده‏اند. با گرم‏تر شدن هوا اندکى شنا کردیم. دوستان گوسفند کوچکى را از نزدیکى محل سکونت به مبلغ سى هزار تومان خریدارى و ذبح کردند. نهار چلو گوشت داشتیم.
بعد از ظهر پس از استراحت با دو تن از همراهان در خیابان اصلى روستا قدم زنان مسیرى را به سمت کوه رفتیم. کوه سرسبز و پوشیده از درخت بود. خیابان روستا فقط ظرفیت رفت و برگشت دو ماشین را داشت. موتورهاى بسیارى که اغلب جوانان بر آن‏ها سوار بودند در روستا تردد داشتند. خانه‏هاى روستا که در دو طرف خیابان قرار داشت اغلب کوچک و بسیار ساده بود و درهایشان به سوى خیابان باز مى‏شد. زنان و مردان فراوانى هم در مقابل خانه‏هایشان نشسته و ما را مى‏نگریستند. و بعضا با دیدن ما مى‏خندیدند. در کنار خانه‏هاى کوچک، بعضا ویلاهاى بزرگى نیز به چشم مى‏خورد.
هوا بسیار با طراوت شده است. بعد از ظهر باران شدیدى بارید. محوطه ویلا را نیز آب فرا گرفت. بخصوص آب به داخل خانه سرایدار ویلا هم رفت. پیاده روى ما پس از بند آمدن باران بود که هوا بسیار خنک و با طراوت بود. می¬گفتند زمین در این منطقه ارزان است و حتى به مبلغ مترى ده هزار تومان نیز به فروش مى‏رسد. در مسیرى که مى‏رفتیم، شالیزارهایى را هم دیدیم که برنج نشا کرده بودند. یکى از بومیان محلى گفت این جا نان گیر نمى‏آید و غذاى رایج مردم در صبح و ناهار و شام برنج است.
اکنون که این سطرها را مى‏نویسم نزدیک نه شب است. منتظر ماشین هستیم تا به جاکارتا برگردیم. از ظهر ماساژرى به ویلا آمد و همه دوستان را به نوبت ماساژ داد. همه از شیوه ماساژ او راضى بودند. حدود نیم ساعت هر کس را ماساژ داد و نفرى چهار هزار تومان دریافت کرد. بسیار خسته شده بود. البته در میان ماساژ هر کس، استراحتى هم مى‏کرد. ماساژ در اندونزى، امرى رایج است. در بازگشت به جاکارتا مسیرها خلوت‏تر بودند و زودتر به شهر رسیدیم.
امروز دوشنبه 29 شهریور، صبح به بازدید «آن چال» رفتیم. این منطقه در ساحل جاکارتا قرار دارد و از مراکز تفریحى این شهر است. با دو تاکسى به این منطقه آمدیم. از مسیرى که مى‏رفتیم پل دو طبقه‏اى قرار داشت که بسیار طولانى و از روى خیابان‏ها مى‏گذشت و ورودى و خروجى‏هاى متعددى داشت. پس از رسیدن به این مجموعه، ابتدا به بازدید از آکواریوم رفتیم. این آکواریوم بسیار زیبا، بزرگ‏تر از آکواریوم شهر کوالالامپور در کنار برج‏هاى دوقلو بود. داخل آن نیز بسیار زیبا تزئین شده بود. انواع و اقسام جانداران دریایى در داخل آکواریوم‏ها در حرکت بودند. در بخشى نیز گونه‏هاى مختلف عروس دریایى و انواع مرجان‏های مختلف در آکواریوم‏ها به نمایش درآمده بود. تنوع و زیبایى این بخش، توجه بازدید کنندگان را بیشتر جلب مى‏کرد.
بخش دیگر، تونلى بود که با قرار گرفتن بر روى ریل متحرک، انواع جانداران دریایى را در سه طرف تماشا کردیم. در جاى جاى دیگر آکواریوم، ابتکاراتى به کار برده شده بود که جلب توجه مى‏کرد. در مکان‏هایى نیز بازدید کنندگان در برابر برخى قسمت‏ها که براى عکس گرفتن اختصاص داشت، عکس مى‏گرفتند. ساختن چنین آکواریومى هزینه چندانى ندارد و از جاذبه‏هاى مناسب براى گردش‏گرى مى‏تواند باشد.
در این مجموعه، شهر بازى و شهر آبى و تله کابین نیز وجود داشت که گردشگران مى‏توانستند از آن‏ها نیز استفاده کنند. فرصت کافى براى رفتن به همه آن‏ها نداشتیم. براى خوردن ناهار به ساحل مجموعه رفتیم. رستوران بسیار بزرگى که انواع و اقسام ماهى و سایر جانوران دریایى مانند خرچنگ و... داشت، رفتیم. پس از انتخاب نوعى ماهى، آن را برایمان پختند. ناهار را در کنار ساحل خوردیم. خرچنگ‏ها زنده زنده با نخ دست و پایشان بسته شده بود و گاهى از درون ظرف‏هاى مخصوص بیرون مى‏افتادند. مشتریان با انتخاب آن‏ها، برایشان پخته مى‏شد. خرچنگ‏هاى بسیار بزرگى دیدیم که با دست و پاى بسته در میان جعبه‏هاى بزرگى قرار داشت. خانمى یکى از این خرچنگ‏هاى زنده را انتخاب کرد و براى طبخ بردند. ظاهرا مشتریان خرچنگ‏ها بیشتر چینى‏ها بودند.
محل پذیرایى از مشتریان در کنار ساحل بود. خانواده‏هایى دسته جمعى در کنار هم غذا مى‏خوردند. یکى دو مورد از این خانواده‏ها را دیدیم که فش فشه روشن کرده و دست مى‏زدند. ظاهرا جشن تولد یکى از آنان بود. هر یک از خانواده‏ها حدود بیست نفر مى‏شدند که پس از خوردن ناهار به صورت ایستاده دست مى‏زدند و فش فشه روشن کرده، عکس مى‏گرفتند. جالب توجه بود که برخى از خانم‏هاى این خانواده‏ها با پوشش کامل اسلامى بودند و برخى نیز پوششی در سر نداشتند.
در رستوران نمازخانه‏اى قرار داشت که نماز را آنجا خواندیم. این مکان حدود ده متر فضا داشت. پیش از ما چند خانم با پوشش کامل اسلامى ـ مقنعه‏اى که کاملاً سر و تا کمر آن‏ها را پوشانده بود و پوشش دیگرى که کمر تا روى پاهاى آنان را پوشانده بود ـ مشغول خواندن نماز بودند. منتظر بودیم تا نمازشان تمام شود و ما نماز بخوانیم. آنان پس از خواندن نماز، پوشش دو تکه‏اى که دربرداشتند از خود جدا ساختند و در کنار نمازخانه در محلى که بدان‏ها اختصاص داشت، قرار دادند. نمازمان که تمام شد، یکى دو خانم بدون پوشش منتظر بودند پس از ما نماز بگذارند. آنها هم پس ورود به نمازخانه پوشش‏ها را بر تن کردند و به نماز ایستادند.
برنامه بعدمان رفتن به سفارتخانه ایران و دیدار با سفیر و رایزن فرهنگى جمهورى اسلامى ایران بود. با دو تاکسى به راه افتادیم. ما را اشتباهى به سفارت پاکستان بردند. ظاهرا ایرانى و عراقى و پاکستانى را یکى مى‏شمارند. از آنجا به سفارت ایران آمدیم.
ساعت سه بعد از ظهر با آقاى فروزنده سفیر و آقاى ربانى رایزن فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در اندونزى قرار ملاقات داشتیم. به سفارت ایران آمدیم. خلاصه‏اى از مطالب طرح شده در جلسه را در ذیل می¬آورم. ابتدا آقای فروزنده این نکات را طرح کرد: اندونزی از مجموعه‏هاى ناشناخته کشورهاى اسلامى است. تنوع خاصى در این کشور وجود دارد. علاقه‏مندان بسیارى در این کشور نسبت به اسلام وجود دارد. فضاى کار فراوانی هم در همه عرصه‏ها وجود دارد. این فضاها قابل بررسی است. فعالیت‏هاى رقیب و مخالف هم بسیار است. غیبت ایرانى‏ها در اینجا کاملاً مشهود است. فرهنگ اسلامى از ابعاد مختلف در این کشور قابل بررسى است. با اهمیتى که این کشور دارد، نمى‏دانم چرا این مسئله کم مورد توجه قرار گرفته است.
ادامه دارد
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی