چکیده
نویسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفرى علمى و فرهنگى به کشور مالزى و اندونزى داشته است. در این سفر ضمن بازدید از مراکز علمى ـ فرهنگى، با شخصیتهاى علمى ـ مذهبى نیز دیدار کردهاند. نویسنده در این نوشتار، گزارشى از مشاهدات خود را به قلم آورده است. گزارش سفر به مالزى در شماره گذشته به چاپ رسید. در این قسمت گزارش سفر به اندونزى آمده است.
در اینجا ذکر این نکته ضروری می¬نماید که در اندونزی به موضوع وقف اهمیت فراوانی داده شده و موقوفات بیشتر در زمینه آموزش، مساجد، بیمارستانها و ... است.
امروز جمعه 26 شهریور 1389 صبح ساعت چهار به سمت فرودگاه حرکت کردیم. مالزى سه فرودگاه دارد. یکى از این فرودگاه¬ها به شرکت هواپیمایى ایرشیا (air shia) اختصاص دارد. این شرکت با کم کردن هزینههاى جارى، بلیطهاى خود را ارزانتر مىفروشد. به همین دلیل مشترى بیشترى نسبت به شرکتهاى هواپیمایى دیگر دارد. ساعت پنج صبح به این فرودگاه رسیدیم. سالنهاى آن بسیار شلوغ و پر ازدحام بود. بلیطهایى را که اینترنتى خریدارى کرده بودیم، از طریق باجههاى دیجیتالى موجود در سالنها کارت پرواز دریافت کردیم. نماز صبح را در فرودگاه خواندیم . مسیر سالن انتظار تا محل سوار شدن به هواپیما را پیاده طى کردیم. این کار براى کم کردن هزینههاست.
باران شدیدى مىبارید. مسیر حرکت زیر فضاى مسقفى بود که براى محفوظ ماندن از باران ایجاد شده بود تا مسافران از خیس شدن بارانهاى شدیدى که در مالزى مىبارد در امان بمانند. مسیر نسبتا طولانى بود. در محل سوار شدن هواپیما چترهایى در اختیار مسافران قرار گرفت تا هنگام بالا رفتن از پلههاى هواپیما از باران محفوظ بمانند.
پرواز تا اندونزى دو ساعت طول کشید. هواپیما یک ربع تأخیر داشت. خدمات هواپیما فقط در قبال دریافت هزینه انجام مىگرفت. فرودگاه اندونزى نسبتا قدیمى و با سقفهاى کوتاه بود. فقط مسافران پرواز ما در فرودگاه تردد داشتند. زود مهر خروج در پاسپورتها خورد. چهار نفر از همراهان از جمله بنده با مشکل ورود روبه رو شدیم. حدود یک ساعت ما را معطل کردند. از ظاهر برخورد آنان احساس کردم رشوه مىخواهند. مىگفتند اخیراً از ایرانىها مواد مخدر یافتهاند، به همین دلیل ورود ایرانىها را بیشتر کنترل مىکنند. بالاخره وارد شهر جاکارتا شدیم.
از طرف دفتر مؤسسه آل البیت و جامعة المصطفى نمایندگانى به فرودگاه آمده بودند که نزد آنها برویم. تصمیم بر این شد که به مؤسسۀ آل¬البیت برویم. فرزند حجت الاسلام والمسلمین سید فارس حسینى مسئول نمایندگى مؤسسه آل البیت از فرودگاه ما را به محل مؤسسه برد. حجت الاسلام والمسلمین حسینى سید خوش اخلاق و مدیر مؤسسه در بدو ورود به مؤسسه ضمن خوشامد گویى از دوستان خواست تا به استراحت بپردازیم.
کالج اسلامی
بعد از ظهر با آقاى فاضلى مسئول کالج اسلامی در اندونزى جلسه داشتیم. ایشان براى دیدار دوستان به مؤسسه آل البیت (ع) آمده بود. خلاصهاى از مطالب طرح شده توسط ایشان در ذیل مىآید:
دو سال پیش اگر کسى با گذرنامه ایرانى به اینجا مىآمد دستش را مىبوسیدند، ولى در یکى دو سال اخیر اتفاقاتى افتاده است که به سمت و سوى دیگرى رفته است. تا این که امروز صبح در فرودگاه شاهد بودید که چگونه با برخى از شما برخورد کردهاند. در خصوص ماجراى قرآن سوزى که مدتى بود مطرح بود، ما باید برخورد بهترى مىکردیم. در اندونزى پس از این ماجرا، به مسیحیان تعرض شده است و در یکى دو روز گذشته، مسلمانان دو سه نفر از مسیحیان را کشتهاند و گروهى نیز زخمى شدهاند. اینجا را واتیکان دوم مىگویند. حال چگونه مىتوان این مسأله را جمع کرد؟ واقعاً تبدیل به معظلى شده است. آمدن جمع شما در این موقعیت بسیار حساسیتزاست که نکند این گروه با پوشش گردشگر در ارتباط با مسائل جارى آمدهاند.
بزرگ¬ترین روزنامه و انتشارات اندونزى که بزرگترین کشور اسلامى است، در اختیار مسیحیان قرار دارد. اندونزى دو میلیون شیعه دارد. بعد از تحریمهاى دوم، انتقال پول از ایران به اندونزى بسیار مشکل شده است. برخى از منابع مالى ارسالى از ایران برگشت خورده است و خوب است که بلوکه نشده است.
در اندونزى از نظر وجود آزادى، دو ساعته مىتوان مجوز نشر کتاب گرفت، ولى قوانینی در دست تصویب است که مجوزهاى ما ممکن است به سمت ممیزى برود. در این جا هیچ محدودیتى براى فعالیتها مذهبى وجود نداشته است، ولى به مرور ما داریم این فضاها را از دست مىدهیم. فرصتها از دست رفته و محدودیتها در حال ایجاد شدن است.
اندونزى 370 سال در زیر سلطه استعمار بوده است. 92 سال است که از سلطه استعمار رهایى یافته است. اندونزى در استعمار هلند بوده است. شیعه سال گذشته در اینجا از لیست سیاه (blach list) خارج شد. در این کشور هفده هزار دانشگاه و ده هزار حوزه علمیه وجود دارد. آمریکا در اینجا دو تا سه هزار کارمند نظامى دارد. اندونزى 240 میلیون جمعیت دارد. در مجموعههایى که در اینجا کار مىکنند، کالج اسلامی از قدیمىها است. کالج ما دوازده سال است که فعالیت دارد. از مقطع کارشناسى تا دکترى دانشجو داریم.
عربها پول مىدهند کار مىگیرند. ما پول مىدهیم، ولى کار نمىگیریم. ویژگى دوم، جنسمان را به قیمت نمىفروشیم. جمع شما اگر با هماهنگى مىآمدید، استفادههاى بیشترى مىشد کرد. سى دارالقرآن داریم و در سال آینده چند برابر خواهد شد. پنج مدرسۀ علمیه داریم با هشت صد طلبه. کالج در سال آینده هزار دانشجو خواهد داشت. زبان کالج انگلیسى است و زبان مدارس علمیه عربى است.
در اینجا برجهاى بیش از 25 طبقه را سیزده ماهه مىسازند. مدیران این برجها چینى هستند و از کارگران اندونزى بیشترین کار را مىکشند.
مسجد استقلال
بعد از جلسه براى بازدید از مسجد استقلال به سوى این مسجد حرکت کردیم. بیش از نیم ساعت با ماشین راه بود. خیابانها بسیار شلوغ و پر ترافیک بود. موتور سواران نیز بسیار تردد داشتند. پشت چراغ قرمزها چند ردیف اوّل را موتور سواران تشکیل مىدادند. همچنین در پشت چراغ قرمزها گروهى فقیر مشغول گدایى از رانندگان بودند. در مسیر که مىرفتیم از کنار ساختمانها و برجهاى بزرگ و بزرگراهها گذشتیم. نکتهاى که در مسیر رفتن توجهمان را جلب کرد، گروهى زن و مرد بودند که به صورت انفرادى در کنار خیابان ایستاده بودند و دستشان را به صورت عدد یک یا دو به رانندهها نشان مىدادند. ابتدا فکر کردیم این افراد فقیر هستند و درخواست کمک مىکنند. پس از پرس و جو دریافتیم وارد منطقهاى که مىشدیم از محلها پرترافیک است و قانون اینجا مىگوید ماشینهاى کمتر از سه سرنشین نمىتوانند وارد این منطقه بشوند و اگر تخلف کنند، باید جریمهاى سنگین بپردازند. افرادى که در کنار خیابان مىایستند با علامت دست مىگویند ما یک نفر یا دو نفر هستیم که حاضریم در ماشین بنشینیم، تا رانندگان بتوانند وارد محدوده ترافیکى بشوند و کارشان را به انجام برسانند و تا زمان نیاز در محدوده ترافیکى در ماشین بمانند و در قبال آن هزینه اندکى در حدود نفرى هزار و پانصد تومان بگیریند. در قبال این کار رانندگان مبلغى در حدود پنجاه هزار تومان جریمه نمىشوند.
به مسجد استقلال رسیدیم و با ماشین وارد پارکینگ مسجد شدیم. ظاهر مسجد اصلاً به مسجد نمىخورد و بیشتر به ساختمان آپارتمانى و طبقاتى مىماند. وارد مسجد شدیم و از تعدادى پله بالا رفتیم و از طریق سالنى وارد محوطۀ اصلی مسجد شدیم که یک طبقه از حیات مسجد بالاتر بود. مسجد بسیار بزرگ و با عظمتى بود و گنبدى بزرگ بر فراز آن قرار داشت. ستونهاى مسجد استیلى بود و چهار طبقه سه طرف مسجد را فرا گرفته بود. تعداد اندکى نمازگزار در این مسجد بسیار بزرگ مشغول خواندن نماز بودند. برخى از نمازگزاران را خانمها تشکیل مىدادند. حجاب خانمها زمانى که وارد مسجد مىشدند، تعجب ما را برانگیخت. برخى از آنان بدون پوشش سر وارد مسجد مىشدند و با مقنعهها و روپوشهایى که در مسجد قرار داشت، خود را مىپوشاندند و پس از خواندن نماز، پوشش خود را در مىآوردند و در مکان مخصوص قرار مىدادند.
دوستانى که براى تجدید وضو به این قسمت مسجد رفته بودند، گفتند در کنار دستشویىها تعدادى هم حمام قرار داشت. خانمهایى که براى وضو گرفتن وارد مىشدند، پوشش سر خود را بر مىداشتند و پس از گرفتن وضو به سبک اهل سنت، پوشش سر خود را مىگذاشتند و خانمهایى هم که حجاب نداشتند، به همان صورت وضو مىساختند و بعد وارد مسجد مىشدند و از پوششهاى موجود در مسجد براى خواندن نماز استفاده مىکردند.
این مسجد به مناسبت رهایى اندونزى از استعمار هلند در شصت سال قبل ساخته شده است. اندونزى سیصد سال مستمعره هلند بوده است و به دلیل روحیه حلم و بردبارى که دارند پس از رهایى از استعمار کینه استعمارگران را به خود نگرفتهاند. نود سال است که اندونزى از استعمار رهایى یافته است. پس از خواندن نماز از مسجد بیرون آمدیم. رو به روى مسجد کلیساى بزرگى قرار داشت که می¬گویند چهارصد سال پیش ساخته شده است. نماى ظاهرى آن از معمارى کهنى برخوردار بود. مسجد استقلال نه تنها از معمارى سنتى و اسلامى برخوردار نبود، داخل آن نیز هیچ گونه معمارى اسلامى نداشت. قسمتهایى از آن استیل و بخشهایى نیز سیمانى بود. خیابانها بسیار شلوغ و پر ترافیک بود. تا به محل سکونت باز گردیم مقدارى در ترافیک بودیم.
موسسه آل البیت علیهم السلام
پس از رسیدن به مؤسسه آل البیت (ع) با حجت الاسلام والمسلمین سید فارس حسینى مدیر مؤسسه در اندونزى جلسه داشتیم. وى بیش از پنج سال است که در جاکارتا مستقر است و به صورت سنتى مؤسسه آل البیت (ع) را اداره مىکند. ساختمان مؤسسه در سه طبقه قرار دارد. طبقه اوّل حسینیه است که سقف نسبتاً بلندى دارد و گرداگرد آن را قفسه کتاب فرا گرفته است. در این مکان مراسمهاى مختلف مذهبى با حضور شیعیان انجام مىگیرد. طبقه دوم چند اتاق قرار دارد که به عنوان دفتر کار و محل سکونت میهمانان استفاده می¬شود. طبقه سوم نیز خانواده حاج آقاى حسینى سکونت دارند.
یکى از فعالیتهایى که حاج آقاى حسینى در اینجا انجام مىدهد و ما در بدو ورود شاهد آن بودیم، تحت پوشش دادن گروهى یتیم در مؤسسه است. این افراد نوجوانانى هستند که تحت پوشش فعالیتهاى مؤسسه قرار گرفتهاند و در برنامههاى آموزشى مؤسسه شرکت مىکنند. دفتر مؤسسه آل البیت (ع) محل آموزش آنان است و در خانه دیگرى که براى آنان گرفتهاند، سکونت دارند.
نکاتى را که حاج آقاى حسینى در این جلسه طرح کرد به صورت خلاصه مىآورم: شیعیان سه مسجد در جاکارتا دارند و در اندونزى حدود یکصد هزار نفر مىشوند. این تعداد در برابر جمعیت 240 میلیونى اندونزى بسیار اندک به شمار مىآیند. در اندونزى سه میلیون نفر از سادات هم حضور دارند.
یکى از خصلتها و ویژگىهاى اخلاقى مردم اندونزى خندان بودن آنهاست. دارا و ندار همه مىخندند. اوایلى که من اینجا آمده بودم گروهى را جمع کردم و براى آنها کلاس گذاشتم. بعد از مدتى دیدم به مرور تعداد آنان کم مىشوند. به من گفتند حاج آقا شما نمىخندید. مردم اینجا از افرادى که اخمو باشند و نخندند خوششان نمىآید. من هم تغییر رویه دادم و شروع کردم به خندیدن و مثل خود آنها شدم. بعد از مدتى دیدم کلاسم خیلى شلوع شد. البته ناگفته نماند آن قدر مىخندیدم که مدتى فکم درد مىکرد. این روحیه و خصلتى است که اینجا وجود دارد و این را شما به عنوان راهآور سفرتان به ایران ببرید.
مشکلى که امروز در فرودگاه براى شما به وجود آمد، دو علت مىتواند داشته باشد: یکى این که در ماه گذشته از حدود 110 ایرانى در فرودگاه اینجا مواد مخدر گرفتهاند و این مسأله باعث شده است که در فرودگاه نسبت به ایرانىها با حساسیت برخورد بکنند. مسأله دیگر مقابله به¬مثلى است که در ایران با مسافران اندونزى در فرودگاه ایران مىشود. در ماههاى گذشته حتى برخى از طلاب درس خوانده اندونزى براى زیارت به ایران رفتهاند که در فرودگاه برخورد مناسبى با آنها نشده است و حتى به بعضی یک هفته بیشتر ویزا نداده¬اند. آنها پس از بازگشت به کشورشان این مسأله را به دولتیان منتقل کردهاند و آنان نیز با ایرانیان مقابله به مثل مىکنند.
پس از جلسه با حاج آقاى حسینى، خسته بودیم و به استراحت پرداختیم. مسائلى که امروز صبح در فرودگاه پیش آمد واقعا براى ما تعجب برانگیز بود. یکی از همراهان گفت مأمور کنترل پاسپورت گیر داده بود و در نهایت روى کاغذى نوشت صد دلار و او گفته بود دلار ندارم. بعد به فارسى گفته بود پول ایرانى. او باز هم گفته بود ندارم. دو نفر از همراهان قبل از من به اتاق مأموران امینیتى اندونزى که در کنار باجههاى کنترل پاسپورتها رفته بودند. پاسپورت مرا هم به آنجا دادند. داخل اتاق رفتم ببینم چه خبر است. همراهان گفتند دارند پاسپورتها را کنترل مىکنند که جعلى نباشد. سه مأمور در اتاق بود. داشتند پاسپورتها را با هم مقایسه مىکردند که تفاوتى از آن در بیاورند و یا با ذره¬بینى صفحات پاسپورت را چک مىکردند. این کار خیلى به درازا کشید. به همراهان گفتم ظاهراً اینها دنبال پول هستند. پس از یک ساعت به آنها گفتیم مىخواهیم با مسئول بالاترتان صحبت کنیم. به انگلیسى مسلط بودند و راحت صحبت مىکردند. پاسخ دادند ما مشغول انجام وظیفه هستیم. بعد از چند لحظه ورق برگشت. یکى از آنها گفت چقدر پول همراه دارید. یکی از همراهان پولهاى یکى از جیبهایش را بیرون آورد. دویست دلار در آن بود. مأموری گفت با این دویست دلار مىخواهید وارد اندونزى بشوید. گفتیم ما اینجا خرجی نداریم. راننده آمده سراغمان و میهمان هستیم. شماره حاج آقاى حسینى مسول دفتر آل البیت(ع) را گرفتند تا با او صحبت کنند. قبل از آن حاضر نبودند با او سخن بگویند. با حاج آقاى حسینى تلفنى صحبت کردند و پس از کپى گرفتن از پاسپورتها و انگشت نگارى و تصویر بردارى اجازه خروج دادند.
امروز شنبه 27 شهریور به دو مرکز خرید رفتیم. یکى مرکزى بسیار مدرن و در ده طبقه به نام «پاسارایا» بود. هر طبقه اختصاص به یک نوع وسیله داشت. طبقهاى براى وسایل دستى، طبقهاى براى لباسهاى کودکان، طبقهاى براى کفش، طبقهاى براى کتاب، طبقهاى براى لباسهاى محلى، مرکز خرید بسیار شیک و بزرگى بود. البته قیمت اجناس نیز نسبتا بالا بود. همراهان نتوانستند خرید چندانى بکنند. پس از آن به محل خرید دیگرى به نام «تنه آبان» رفتیم که در منطقهاى مستضعف نشینى قرار داشت. در محلى که از تاکسى پیاده شدیم، کنار خیابان را دستفروشان بسیارى که روى گارى بساط کرده بودند تشکیل مىدادند.
مراسم تشرف به اسلام
مسجدى در همان نزدیکى بود. رفتیم نماز بگذاریم تا بعد براى خرید برویم. مسجد جامع نام داشت که به تاریخ 1223 قمرى بنا شده بود. مسجدى بزرگ و با سقفى کوتاه. براى وضو ساختن به دستشویى رفتیم. همه توالتها به صورت ایستاده بود. وضو ساختیم و به داخل مسجد آمدیم. جمعیت بسیارى در مسجد خوابیده بودند. نماز را که خواندیم، امام جماعت جمعیت حاضر در مسجد را فرا خواند تا به نزدیک محراب بروند. وقت نماز جماعت نبود، تعجب کردیم چه مراسمى در حال برگزارى است. ما نیز جلو رفتیم. مراسم اسلام آوردن جوانى مسیحى به دین اسلام بود. امام جماعت یگانگى خدا و شهادتین را به او تلقین کرد و او هم تکرار کرد و نام احمد را براى او برگزید. بعد هم از او درخواست کرد که از گذشتهاش توبه کند. بعد نیز مقدارى دعا کرد. امام جماعت به زبان محلى سخن مىگفت. در لابلاى صحبتهایش هم گفت تازه مسلمان باید ختنه شود. پس از تمام شدن مراسم تشرف به اسلام، همه ایستادند تا با تازه مسلمان مصافحه کنند. حدود سى نفر حضور داشتند. ما هم در صف ایستادیم و با او مصافحه کردیم و عکس گرفتیم.
پس از نمازگذارى در مسجد براى خرید به مرکز خرید نوساز در همان نزدیکى به نام «تنه آبان» رفتیم. این مرکز خرید در هفت هشت طبقه قرار داشت و از طریق راه-روهای تو در تو به هم وصل مىشد. مغازههافوق العاده کوچک و اجناس در برابر مغازهها چیده شده بود و جمعیت بسیارى در حال خرید بودند. معلوم بود مرکز خریدى است براى افراد متوسط جامعه. همراهان اندکى خرید کردند. قیمتها نیز مناسب بود.
پس از خرید به مؤسسه آل البیت (ع) باز گشتیم. اطراف مرکز خرید همه دستفروش بودند و موتور سه چرخهاى بسیارى مشغول جا به جایی مسافر بودند. ظاهرا طبقه متوسط و پایینتر از متوسط در جامعه اندونزى بسیار است. نهار را در مؤسسه خوردیم و اندکى استراحت کردیم. برنامه بعدمان رفتن به منطقه «چپاوى» بود. این مکان در نود کیلومترى شمال جاکارتا قرار دارد و منطقهاى کوهستانى و خوش آب و هوا است. کالج اسلامی ویلایى در این منطقه دارد که اردوهای علمی ـ تفریحی¬اش را در آن برگزار می¬کند. بعد از نماز مغرب و عشا با دو ماشین به این منطقه حرکت کردیم. حدود سه ساعت طول کشید تا به ویلا برسیم. قسمتى از مسیر را در بزرگراه بودیم که چهار بانده بود. وسایل نقلیه بسیارى در حال تردد بودند و در برخى مکانها نیز ترافیک بود. بعد وارد جادهاى فرعى شدیم. مسیر کوهستانى و سرسبز بود و به سمت بالا در حرکت بودیم. در اطراف جاده مغازهها و دستفروشهاى بسیارى وجود داشتند. چند جا براى خرید توقف کردیم. میوههاى بسیارى روى گارىها و مغازههاى رو به خیابان به ره-گذاران عرضه می¬شد. گارى دستىهاى فراوانى نیز در حال فروش غذا بودند. برخى از گارى دستىها بیش از چهل نوع خورشت عرضه مىداشتند. خریدار روى نیمکتى مىنشست و پس از پرداخت مبلغى، اندکى برنج در بشقابى دریافت مى¬کرد و مىتوانست از انواع مختلف خورشتها که در برابر او قرار داشت بخورد؛ ماهى، مرغ، میگو و انواع غذاهای محلی دیگر. خانوادههایى نیز دسته جمعى روى نیمکتهاى کنار گارى دستىها نشسته و مشغول خوردن غذا بودند.
از مسیر جاده باریک و کوهستانى که فقط دو اتومبیل مىتوانستند در آن تردد کنند، گذشتیم و به ویلا رسیدیم. ویلایى با سه هزار متر مربع و دو مجموعه ساختمان و مسجدى در داخل آن. مسجد قبلاً رو به کوچه براى عموم باز بوده است، ولى اکنون درب بیرونى آن مسدود شده است. در یکى از ساختمانها مستقر شدیم؛ سالنى همراه با دو خواب و آشپزخانه. محوطۀ بسیار زیبا، با درختان گوناگون و گلها تزئین شده بود و استخرى در میان آن قرار داشت. پس از استقرار در ویلا در تاریکى شب با دو سه نفر از دوستان تنى به آب استخر زدیم؛ استخرى نه خیلى بزرگ و کم عمق. هواى خنک فضاى سر سبز ویلا بسیار مطبوع بود. سر و صداى تعدادى گوسفند نیز که در گوشهاى از ویلا نگهدارى مىشد به گوش مىرسید. به اتفاق برخی از همراهان شب را در بیرون از ساختمان در سکوى مقابل آن خوابیدیم.
در کنار ویلاى محل سکونت ما ویلاى دیگر قرار دارد که متعلق به یک بازرگان ایرانى است که سالهاست در اندونزى ساکن است. ویلاى محل سکونت ما نیز قبلاً متعلق به او بوده که آن را واگذار کرده است.
امروز یکشنبه 28 شهریور، صبح با برآمدن آفتاب در باغ ویلا قدم زدیم. مسیرهاى زیبایى در محوطه ایجاد کردهاند و درختان را بر روى ستون¬هایى چوبی نهادهاند. با گرمتر شدن هوا اندکى شنا کردیم. دوستان گوسفند کوچکى را از نزدیکى محل سکونت به مبلغ سى هزار تومان خریدارى و ذبح کردند. نهار چلو گوشت داشتیم.
بعد از ظهر پس از استراحت با دو تن از همراهان در خیابان اصلى روستا قدم زنان مسیرى را به سمت کوه رفتیم. کوه سرسبز و پوشیده از درخت بود. خیابان روستا فقط ظرفیت رفت و برگشت دو ماشین را داشت. موتورهاى بسیارى که اغلب جوانان بر آنها سوار بودند در روستا تردد داشتند. خانههاى روستا که در دو طرف خیابان قرار داشت اغلب کوچک و بسیار ساده بود و درهایشان به سوى خیابان باز مىشد. زنان و مردان فراوانى هم در مقابل خانههایشان نشسته و ما را مىنگریستند. و بعضا با دیدن ما مىخندیدند. در کنار خانههاى کوچک، بعضا ویلاهاى بزرگى نیز به چشم مىخورد.
هوا بسیار با طراوت شده است. بعد از ظهر باران شدیدى بارید. محوطه ویلا را نیز آب فرا گرفت. بخصوص آب به داخل خانه سرایدار ویلا هم رفت. پیاده روى ما پس از بند آمدن باران بود که هوا بسیار خنک و با طراوت بود. می¬گفتند زمین در این منطقه ارزان است و حتى به مبلغ مترى ده هزار تومان نیز به فروش مىرسد. در مسیرى که مىرفتیم، شالیزارهایى را هم دیدیم که برنج نشا کرده بودند. یکى از بومیان محلى گفت این جا نان گیر نمىآید و غذاى رایج مردم در صبح و ناهار و شام برنج است.
اکنون که این سطرها را مىنویسم نزدیک نه شب است. منتظر ماشین هستیم تا به جاکارتا برگردیم. از ظهر ماساژرى به ویلا آمد و همه دوستان را به نوبت ماساژ داد. همه از شیوه ماساژ او راضى بودند. حدود نیم ساعت هر کس را ماساژ داد و نفرى چهار هزار تومان دریافت کرد. بسیار خسته شده بود. البته در میان ماساژ هر کس، استراحتى هم مىکرد. ماساژ در اندونزى، امرى رایج است. در بازگشت به جاکارتا مسیرها خلوتتر بودند و زودتر به شهر رسیدیم.
امروز دوشنبه 29 شهریور، صبح به بازدید «آن چال» رفتیم. این منطقه در ساحل جاکارتا قرار دارد و از مراکز تفریحى این شهر است. با دو تاکسى به این منطقه آمدیم. از مسیرى که مىرفتیم پل دو طبقهاى قرار داشت که بسیار طولانى و از روى خیابانها مىگذشت و ورودى و خروجىهاى متعددى داشت. پس از رسیدن به این مجموعه، ابتدا به بازدید از آکواریوم رفتیم. این آکواریوم بسیار زیبا، بزرگتر از آکواریوم شهر کوالالامپور در کنار برجهاى دوقلو بود. داخل آن نیز بسیار زیبا تزئین شده بود. انواع و اقسام جانداران دریایى در داخل آکواریومها در حرکت بودند. در بخشى نیز گونههاى مختلف عروس دریایى و انواع مرجانهای مختلف در آکواریومها به نمایش درآمده بود. تنوع و زیبایى این بخش، توجه بازدید کنندگان را بیشتر جلب مىکرد.
بخش دیگر، تونلى بود که با قرار گرفتن بر روى ریل متحرک، انواع جانداران دریایى را در سه طرف تماشا کردیم. در جاى جاى دیگر آکواریوم، ابتکاراتى به کار برده شده بود که جلب توجه مىکرد. در مکانهایى نیز بازدید کنندگان در برابر برخى قسمتها که براى عکس گرفتن اختصاص داشت، عکس مىگرفتند. ساختن چنین آکواریومى هزینه چندانى ندارد و از جاذبههاى مناسب براى گردشگرى مىتواند باشد.
در این مجموعه، شهر بازى و شهر آبى و تله کابین نیز وجود داشت که گردشگران مىتوانستند از آنها نیز استفاده کنند. فرصت کافى براى رفتن به همه آنها نداشتیم. براى خوردن ناهار به ساحل مجموعه رفتیم. رستوران بسیار بزرگى که انواع و اقسام ماهى و سایر جانوران دریایى مانند خرچنگ و... داشت، رفتیم. پس از انتخاب نوعى ماهى، آن را برایمان پختند. ناهار را در کنار ساحل خوردیم. خرچنگها زنده زنده با نخ دست و پایشان بسته شده بود و گاهى از درون ظرفهاى مخصوص بیرون مىافتادند. مشتریان با انتخاب آنها، برایشان پخته مىشد. خرچنگهاى بسیار بزرگى دیدیم که با دست و پاى بسته در میان جعبههاى بزرگى قرار داشت. خانمى یکى از این خرچنگهاى زنده را انتخاب کرد و براى طبخ بردند. ظاهرا مشتریان خرچنگها بیشتر چینىها بودند.
محل پذیرایى از مشتریان در کنار ساحل بود. خانوادههایى دسته جمعى در کنار هم غذا مىخوردند. یکى دو مورد از این خانوادهها را دیدیم که فش فشه روشن کرده و دست مىزدند. ظاهرا جشن تولد یکى از آنان بود. هر یک از خانوادهها حدود بیست نفر مىشدند که پس از خوردن ناهار به صورت ایستاده دست مىزدند و فش فشه روشن کرده، عکس مىگرفتند. جالب توجه بود که برخى از خانمهاى این خانوادهها با پوشش کامل اسلامى بودند و برخى نیز پوششی در سر نداشتند.
در رستوران نمازخانهاى قرار داشت که نماز را آنجا خواندیم. این مکان حدود ده متر فضا داشت. پیش از ما چند خانم با پوشش کامل اسلامى ـ مقنعهاى که کاملاً سر و تا کمر آنها را پوشانده بود و پوشش دیگرى که کمر تا روى پاهاى آنان را پوشانده بود ـ مشغول خواندن نماز بودند. منتظر بودیم تا نمازشان تمام شود و ما نماز بخوانیم. آنان پس از خواندن نماز، پوشش دو تکهاى که دربرداشتند از خود جدا ساختند و در کنار نمازخانه در محلى که بدانها اختصاص داشت، قرار دادند. نمازمان که تمام شد، یکى دو خانم بدون پوشش منتظر بودند پس از ما نماز بگذارند. آنها هم پس ورود به نمازخانه پوششها را بر تن کردند و به نماز ایستادند.
برنامه بعدمان رفتن به سفارتخانه ایران و دیدار با سفیر و رایزن فرهنگى جمهورى اسلامى ایران بود. با دو تاکسى به راه افتادیم. ما را اشتباهى به سفارت پاکستان بردند. ظاهرا ایرانى و عراقى و پاکستانى را یکى مىشمارند. از آنجا به سفارت ایران آمدیم.
ساعت سه بعد از ظهر با آقاى فروزنده سفیر و آقاى ربانى رایزن فرهنگى جمهورى اسلامى ایران در اندونزى قرار ملاقات داشتیم. به سفارت ایران آمدیم. خلاصهاى از مطالب طرح شده در جلسه را در ذیل می¬آورم. ابتدا آقای فروزنده این نکات را طرح کرد: اندونزی از مجموعههاى ناشناخته کشورهاى اسلامى است. تنوع خاصى در این کشور وجود دارد. علاقهمندان بسیارى در این کشور نسبت به اسلام وجود دارد. فضاى کار فراوانی هم در همه عرصهها وجود دارد. این فضاها قابل بررسی است. فعالیتهاى رقیب و مخالف هم بسیار است. غیبت ایرانىها در اینجا کاملاً مشهود است. فرهنگ اسلامى از ابعاد مختلف در این کشور قابل بررسى است. با اهمیتى که این کشور دارد، نمىدانم چرا این مسئله کم مورد توجه قرار گرفته است.
ادامه دارد
/ع