ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

رضا

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:«ستدفن بضعه منی بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(1) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه کاری اورا زیارت نکند جز این که خداوند گرفتاری او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشاید.
مرخصی که می‌آمد باز دنبال کار تفحص بود. یک نایلون دستش می‌گرفت پر از نقشه و مدارک جنگ، از لشکر به ستاد از ستاد به سازمان جغرافیایی از اینجا به آنجا. می‌گفتیم لااقل مدارکت را بگذار توی کیف...
شهید شاهرخ ضرغام که پیش از انقلاب بادیگارد کاباره بود و حتی مشروب‌خوری می‌کرد، با توبه در پابوس امام رضا (ع)، حر انقلاب لقب گرفت و امروز یادمانش در آبادان زیارتگاه عاشقان است.
امامان معصوم(ع) چشمه های جوشان معرفت و گنجینه های حکمت الهی هستند که چون چراغی پرفروغ و خاموش نشدنی فراسوی علم را با پرتو افشانی خود روشن می کنند. آنان با اندیشه ها و افکار منوّر خود، تاریکی های جهل را از بین برده و در هر زمان امید حق ستیزان را نومید می ساختند.
روی فرشی نشسته بودیم که پرزهایش رفته بود. مادرم یک مقدار روی این فرش ناراحت بود و جا به جا می‌شد. خانم آقا فهمید گفت این فرش جهیزیه من است و سر صحبت باز شد: «من دختر یکی از تجار فرش فروش مشهد هستم...»
ذرات بیسکویت و خاک و خون خشک شده کف دستم را هم لیس زدم. هم چنان پشت آن تکه خاکریز پناه گرفته بودیم. بچه‌ها دو نفره سه نفر از کانال بیرون می‌پریدند و زیر بارش تیرهای دشمن خودشان را به ما می‌رساندند.
گفت: «شما همه‌اش از شهادت و مردن می‌گویید کمی هم از امید و زندگی بگویید.» گفتم: «به هر حال اینها واقعیت‌های زندگی ماست. زندگی با یک پاسدار همین است. خواستم آمادگی داشته باشید.»
می‌دانست که من هم مثل خودش بستنی دوست دارم. یک دفعه بالحن جدی گفت: «عایده، با این پول برای من کفن هم بگیر و به ضریح امام رضا تبرکش کن!»... گفتم: ان شاء الله...
آن زمان پادگان امام حسین برنامه خوبی را شروع کرده بود؛ به پیشنهاد و هماهنگی آقای شیبانی برنامه سفر گذاشته بودند و به تدریج خانواده پاسدارها را می‌بردند مشهد، یا جبهه جنوب و غرب.
ما سرمایه‌ای هم برای روضه نداشتیم. آن روزها همسرم پیک‌موتوری بود و الان هم راننده تاکسی اینترنتی است، اما دل به دریا زدیم. من همه سال پس‌انداز می‌کنم تا روضه را بگیرم...
پیشخوان